مقدمه: طبق نص قانون اساسي (مقدمه – اصل دوم بند پنجم – اصل پنجم – اصل پنجاه و هفتم – اصل يکصد و هفتاد و هفتم) و همچنين بر اساس انديشه و گفتمان امام خميني (ره) جايگاه ولايت فقيه مقام «امامت امت اسلامي» است تا بعنوان «امام» محور وحدت «امت» در زمان غيبت حضرت حجت (عج) باشد.
بعد از رحلت امام خميني (ره) خلاف نظر صريح آن بزرگوار و مغاير متن قانون اساسي، لفظ «امام» در شخص امام خميني (ره) تحديد شد و براي جانشين آن حضرت مقام«امامت ولي فقيه» مسکوت گذاشته شد و عملاً نظام توحيدي «امت – امامت» مورد نظر قانون اساسي و امام خميني (ره) به نظام «ملت – رهبر» متعارف سيستم هاي سکولاريستي غرب تنزل يافت.
کساني که اين تغييرات بنيادين را پايه گذاري کردند، بر نتايج خطير آن غافل نبودند، اما براي تبعيت عموم از خواسته هاي خويش و تحميل عوارض ناشي از اين خط متفاوت، معمولاً شبهاتي را مطرح مي کردند.
در سال 1369 پاسخگويي به اين بهانه ها و شبهات انجام گرفت و نخستين بار هفته نامه «کيهان هوايي» به انتشار مقاله مفصل به قلم «محمد علي رامين» در چندين شماره متوالي (بهار 1370) همت گماشت که خلاصه اي از آن مقالات با ويرايش جديد تقديم مي شود.
شبهه اول: لفظ «رهبر» ترجمه فارسي همان کلمه «امام» است و جدال بر سر الفاظ، بي حاصل و غير ضروري است.
پاسخ: اگر لفظ «رهبر» ترجمه جامع و دقيق کلمه عربي «امام» باشد و جايگاه اين دو لفظ در عرف جامعه اسلامي و معارف ديني ما يکسان باشد، بديهي است که جدال کلامي بر سر دو تعبير مترادف و همشأن، عملي بيهوده و خلاف عقل است. اگر ما اين دو لفظ را از هر جهت يکسان بدانيم، اولين سؤالي که پيش مي آيد اين است که چرا نويسندگان قانون اساسي هر دو تعبير «امامت» و «رهبري» را در مقدمه و متن اصول قانون اساسي به کار گرفته اند و به همان ترجمه فارسي «امام» يعني «رهبري» اکتفا نکرده اند؟ مثلاً در بخشي از مقدمه قانون اساسي چنين آمده است:
« بر اساس ولايت امر و امامت مستمر، قانون اساسي زمينه تحقق رهبري فقيه جامع الشرايطي که از طرف مردم به عنوان رهبر شناخته مي شود (مجاري الامور بيدالعلماء بالله الامناء علي حلاله و حرامه)، آماده مي کند تا ضامن عدم انحراف سازمانهاي مختلف از وظايف اصيل اسلامي خود باشد.» بنابراين اگر کسي بر اساس شرايط و ضوابط قانون اساسي [ اصول يکصد و هفتم و يکصد و نهم] عهده دار مقام رهبري مردم شد، علاوه بر مسئوليت بر امور مسلمانان براي صيانت از اصل «استمرار امامت» به عنوان «امام امت» نيز مطرح است و هرگز کسي که مؤمن و معتقد به مباني نظام مقدس جمهوري اسلامي است، اين موضوع را انکار نخواهد کرد، زيرا پنجمين بند از اصل دوم قانون اساسي چنين مي گويد:
«جمهوري اسلامي، نظامي است بر پاي? ايمان به امامت و رهبري مستمر و نقش اساسي آن در تداوم انقلاب اسلامي.» بايد توجه داشت که در عرف جامع? ما هم نمي توان همواره لفظ «رهبر» را مترادف با لفظ «امام» دانست. مثلاً در فارسي به امام جماعت نمي توان «رهبر نماز جماعت» گفت، بلکه عبارت «پيشنماز» به کار مي رود که به معني پيشوايي و مقتدايي در نماز است و مأمومين بايد به تمام حرکات و سکنات امام جماعت اقتدا کنند. البته شايد بتوان در مواردي لغت رهبري را با نقش امامت مترادف دانست. کما اينکه مي توان بعضاً از تعابير ديگري هم نظير: امير، ولي امر، حاکم، رئيس، هادي، سيد، قائد، زعيم، و امثال آن نيز استفاده کرد.
اگر بخواهيم لفظ «امام» را به «رهبر» ترجمه کنيم. لغت «امت» را که همواره متقارن با «امام» در فرهنگ جامعه و مذهب ما آمده است، به چه لفظي ترجمه خواهيم کرد؟ اصولاً چه نيازي است که ما لفظ مقدس و الهي «امام» را که به معني رياست و زعامت عامه در امور دين و دنياي ماست، بخواهيم بر خود و جامعه تحريم کرده و آن را در لفظ فارسي «رهبر»، محصور و محدود کنيم، در حالي که بعضاً از فرهنگ منحط و استعماري غرب، کلماتي نظير «مرسي» کاملاً پذيرفته شده و بدون دغدغه به کار برده مي شود.
براي پرهيز از اطال? کلام، توجه خوانندگان گرامي را به مطالع? يادداشتها و مباحث ارزشمند کتاب «امامت و رهبري» از استاد شهيد مرتضي مطهري جلب کرده و به ذکر اين مطلب قناعت مي شود که: اگر نويسندگان و تدوين کنندگان قانون اساسي که از بزرگان دين و سياست در آغاز انقلاب اسلامي بودند، تفاوتي ميان تعابير «رهبر» و «امام» قائل نمي شدند، جدا از کلم? «رهبري» در چندين جاي قانون اساسي، بر لفظ «امامت» تأکيد نمي کردند. الحق که آن بزرگواران و در رأس همه خود حضرت امام خميني (ره) بر اين امر واقف بودند که گاهي يک لغت به صورت مظهر يک انديشه در آمده و چنان بار تبليغي با خود به همراه دارد که به تنهايي قادر است در جهت حفظ وحدت و صيانت از ارزشها در مقابل انبوهي از توطئه هاي دشمنان ايستادگي کرده و خودش محور حق و ملاک تشخيص دوست از دشمن بشود.
شبهه دوم: اصرار بر بکارگيري تعبير «امام» براي رهبر حاضر، نه صلاح است و نه مشروع و مجاز، زيرا اگر چنين کاري مصلحت و صحيح بود تا به حال بزرگان حاضر در صحنه هاي دين، فرهنگ، هنر و سياست از آن دريغ نمي کردند.
پاسخ: ما از ائم? هدي (ع) و علماي دين خود ياد گرفته ايم که هيچ ادعايي را بدون اثبات نپذيريم و بدون وجود دليل عقلي، نقلي و يا قانوني هرگز تحت تأثير روشها و بهانه هاي ديگر، موضوعي را قبول يا رد نکنيم. حال بايد ديد که دليل شرعي و قانوني اين ادعاي بزرگ که به کارگيري لفظ «امام» براي شخصيت اول جهان اسلام، رهبر انقلاب و ولي امر مسلمانان خلاف شرع و مصلحت است، چيست؟ در حالي که تعابيري نظير :«امام موسي صدر»، «امام عبدالله بخاري» و امثال آن، الفاظ رايج در رسانه هاي ما هستند و حتي به هر پيشنمازي «امام» گفته مي شود، آيا مي توان به همين سادگي، حکم تحريم و ممنوعيت اصل «امامت امت» را صادر کرد؟ براستي چه مصلحتي بالاتر از رعايت قانون اساسي و پاسداري از آن مي توان براي پيروان صديق امام خميني (ره) و ياران وفادار به انقلاب اسلامي وجود داشته باشد؟ اصل پنجم قانون اساسي چنين مي گويد: «در زمان غيبت حضرت ولي عصر (عجل الله تعالي فرجه) در جمهوري اسلامي ايران، ولايت امر و امامت امت بر عهد? فقيه عادل و با تقوا، آگاه به زمان، شجاع، مدير و مدبر است که طبق اصل يکصد و هفتم عهده دار آن مي گردد.» در اصل يکصد و هفتم آمده: « .... تعيين رهبر به عهد? خبرگان منتخب مردم است. خبرگان رهبري دربار? هم? فقهاي واجد شرايط مذکور در اصول پنجم و يکصد و نهم، بررسي و مشورت مي کنند، هر گاه يکي از آنان را اعلم به احکام و موضوعات فقهي يا مسائل سياسي و اجتماعي يا داراي مقبوليت عامه يا واجد برجستگي خاص در يکي از صفات مذکور در اصل يکصد و نهم تشخيص دهند، او را به رهبري انتخاب مي کنند.....» اصل يکصد و نهم نيز شرايط و صفات رهبر را اينگونه شرح مي دهد: «1- صلاحيت علمي لازم براي افتا در ابواب مختلف فقه 2- عدالت و تقواي لازم براي رهبري امت اسلام 3- بينش صحيح سياسي و اجتماعي، تدبير، شجاعت، مديريت و قدرت کافي براي رهبري».
حال با توجه به نظر قانون اساسي که در زمان غيبت امام معصوم (عج) هيچ گاه نبايد امت محمد(ص) بدون امام بماند و نيز تأييدات مکرر(2) امام خميني(ره) که امام خامنه اي را «بهترين فرد براي رهبري نظام اسلامي» مي دانستند و نيز تشخيص اکثريت قاطع خبرگان امت در شايستگي و معرفي معظم له به عنوان رهبر جمهوري اسلامي ايران و همچنين با التفات به مقدم? قانون اساسي که رهبر شناخته شد? مردم را براي استمرار «امامت» به عنوام امام مي شناسد، اگر امام خامنه اي (حفظه الله) را «امام امت» نخوانيم، پس در حال حاضر امام امت محمد(ص) کيست؟
هر کسي که رغبتي به دانستن و فرصتي براي مطالع? قانون اساسي داشته و با واقعيات زمان و نياز مسلمانان آشنا باشد، در مي يابد که بعد از رحلت امام خميني (قدس الله نفسه الزکيه) ، امام امت ما کسي جز امام خامنه اي (روحي فداه) نيست. اين که چرا بزرگان ما هنوز به کارگيري تعبير «امام خامنه اي» را به طور علني و عام استعمال نکرده اند، بحث گسترده اي است که از حوصل? اين مقاله و از توان اين قلم خارج است، ولي ذکر چند مطلب دربار? آن مفيد به نظر مي آيد:
1- در ابتداي امر، رحلت جانسوز امام کبير امت، آن چنان عالم و عامي را غرق در ماتم کرده بود که کسي جز به از دست دادن خميني عزيز (ره) فکر نمي کرد و عشق الهي مؤمنان به آن عبد صالح پروردگار، حتي روح بسياري را از ابدان خاکي جدا کرد و ديگر فراغتي براي انديشه ها باقي نگذاشت. انصافاً در آن روزهاي پر سوز و گداز چنان عشق آن امام فقيد، سراپاي وجود همه را لبريز کرده بود که در هيچ دلي جاي کس ديگر نبود. البته اگر مواجه? مستقيم با توطئه هاي رسانه هاي صهيونيزم جهاني نبود که با انواع حيله هاي شيطاني مي کوشيدند تا به مسلمانان القا کنند که «رحلت امام خميني (ره) يعني اضمحلال امت و مرگ افکار و نظام و نهضت او»، شايد بسياري از داغديدگان هرگز به کنترل عواطف خود موفق نمي شدند و فکر و راه امام خميني (ره) را در شخص ايشان خلاصه مي کردند. به هر حال در آن ايام، کوچک و بزرگ ما بر اثر عشق به امام راحل(ره) فکر و انديش? او را که بارها خطاب به دشمنان جهاني اعلام مي کرد: «بايد بدانيد که نهضت ما قائم به شخص نيست(3)» فراموش کرده بوديم. چه بسا اگر لطف لايزال الهي و نظارت و حتي دخالت مستقيم مولاي ما حضرت بقيه الله الاعظم (ارواحنا لتراب مقدمه الفدا) نبود، تا به حال اثري از نهضت و نظام مقدس اسلامي هم باقي نمانده بود.
به مرور زمان که احساسات گداخته آرام گرفت و بسياري از توطئه هاي دشمنان و واقعيت جامعه و مشکلات امت اسلامي و نيز احتياج مبرم به وجود يک امام مطاع و صاحب ولايت مطلقه هر روز آشکارتر شد در همان حال متأسفانه عده اي از دوستان چنان تحت نام امام خميني (ره) ، به مأيوس کردن مسلمانان از ادام? نهضت و شکوفايي انقلاب اسلامي پرداختند که از جو ساخته شده، دو نتيجه – هرچند عمدتاً ناخواسته – حاصل شد. يکي اينکه دشمنان جهاني انقلاب هرچه توانستند از موقعيت پديد آمده در جهت متفرق ساختن و دور کردن مسلمانان از انقلاب و متعاقب آن در زير سلطه گرفتن نااميدشدگان بهره برداري کردند و ديگر اينکه در فضاي غوغازد? داخل کشور کسي به خودش جرئت نمي داد حرفي – هرچند حق و مستدل – بزند که احياناً در تشديد بهانه گيري غوغا طلبان، مورد استفاده قرار گيرد. مثلاً بارها رسانه هاي همگاني داخل کشور از ترس گرفتار آمدن در امواج تهمتها، اگر مسلماني – ايراني يا غير ايراني- بر اثر اعتقاد و ايمان به اصل «امت و امامت» که از امام خميني (ره) گرفته و مطابق با قانون اساسي جمهوري اسلامي مي باشد، تعبير «امام خامنه اي» را به کار مي برد، آن را سانسور کرده و به «آيت الله خامنه اي» مبدل مي کردند، گويي – نعوذبالله – به ساحت مقدس مؤمني اهانت شده است! گرچه بحمدالله جامعه رو به رشد ما از آن تنگناها گذشته و از آن جو رعب انگيز و تهمت آميز حاکم بر برادران ديني دور شده و امروز تمامي جناحهاي اسلامي به زيانهاي زائدالوصف «هدر دادن نيروهاي خودي» که باعث گسترش نفوذ و سلط? همه جانب? دشمنان جهاني بر سرنوشت مسلمانان مي شود، واقف شده اند و اگر کسي مسأله ديني و قانوني «استمرار امامت» را با گفتن «امام امت» امام خامنه اي مطرح کند، ديگر مورد افترا از جانب مسلماني واقع نمي شود، لکن براي خيلي ها گفتن و نوشتن «آيت الله خامنه اي» به صورت يک عادت درآمده است و بسياري از بزرگان ما هم از اين عادت مستثني نيستند.
2- بزرگان ما چنان درگير مسائل داخلي روزمره شده اند که بسياري از آنها فرصت و فراغت پرداختن به مسائل ريشه اي و اعتقادي - مانند اصل اساسي «امت و امامت» را ندارند. هرچند که اين بزرگان عامل پيروزي انقلاب اسلامي و استحکام نظام و وحدت مسلمانان بوده اند، ولي مدتهاست که متروک و مسکوت مانده اند. اما وقتي انسان اين موضوع را با توجه به توطئه هاي دشمن و احتياج مبرم امت، با هر کدام از علماي وارسته و دست اندرکاران نظام و دورانديشان از ميان ارباب جرايد در ميان مي گذارد، طبيعي است که از آن پشتيباني و استقبال مي شود. منتها معمولاً هر کدام از اين بزرگواران به دليل تواضع خاص خود، ديگري را براي شروع اين امر خير و مبارک (يعني گفتن يا نوشتن امام خامنه اي) بر خود اولي مي بيند و بيشتر مايل است در اين موضوع پيرو باشد تا پيشگام. بعضي از عزيزان هم معتقدند که اول بايد مسلمانان خود را به عنوان يک «امت» دريابند و سپس در خواستن و گفتن «امام خامنه اي» پيشقدم بشوند تا قضيه حالت طبيعي و روال مردمي خود را داشته باشد. ضمن تأييد اين سخن بايد توجه داشت که اولاً در مورد امام خميني (ره) ، تعيين کنندگان شعارهاي مردم در تظاهرات، رهبران روحاني جامعه بودند و بعد از اين که رسانه ها به پيروي از آن شعارها لفظ «امام» را در روزنامه ها (و بعداً در صدا و سيما) به کار بردند، به صورت لفظ متداول بين مردم درآمد و تا قبل از تظاهرات تاسوعا و عاشوراي سال 57 غالباً الفاظ «آقاي خميني» يا «آقا» در بين مردم رواج داشت و براي اولين بار مسلمانان خارج کشور تعبير مبارک «امام خميني» را به کار بردند.
در ثاني عموم طرفداران انقلاب اسلامي در خارج با فرض اينکه مجموعه دست اندرکاران جامعه و نظام اسلامي (روحاني، مجلس دولتي و رسانه ها) تابع رهبرند، همواره خود را تابع مشي آنها دانسته و اکنون هم هنوز منتظر اقدام مسؤولان داخل کشور مي باشند. هرچند که بسياري از مسلمانان خارج با انديشه امام خميني در مورد استمرار امامت به عنوان يک مسأله اعتقادي – انقلابي برخورد کرده و با توجه به ثبت آن در قانون اساسي منتظر اين و آن نشسته اند. 3- علاوه بر بسياري از علماء و انديشمندان غير ايراني که گفتن و نوشتن لفظ مبارک«امام خامنه اي» را به عنوان يک شعار و فريضه بکار مي برند، علماي ايراني آگاه و دلسوخته اي نيز وجود دارند که کم و بيش گفتن و نوشتن اين تعبير مبارک را به عنوان يک امر خير براي نظام و نهضت مسلمانان آغاز کرده اند و به اذن خدا اين موضوع هر روز روشنتر شده و آثار پرخير و برکت آن بزودي در گستره عالم نصيب امت مظلوم اسلامي خواهد شد. (بحول الله و قوته).
4- در فرهنگ ديني ما، همه مسلمانان در قبال هر حق و وظيفه اي که بر زمين مانده و مورد بي توجهي قرار گرفته باشد، مسؤولند و هيچ فرقي ميان کوچکترين عضو امت بزرگ محمد (ص) و بزرگان دين و ملت وجود ندارد. زيرا پيامبر خدا حضرت محمد مصطفي (ص) مي فرمايد: «کلکم راع و کلکم مسؤول» و قانون اساسي جمهوري اسلامي در اصل هشتم خود بنا بر حکم صريح الهي مي گويد: « در جمهوري اسلامي ايران دعوت به خير، امر به معروف و نهي از منکر وظيفه اي است همگاني و متقابل بر عهده مردم نسبت به يکديگر، دولت نسبت به مردم و مردم نسبت به دولت....» بنابراين اگر کسي – هرچه قدر هم که کوچک باشد – دريافت که به عنوان يک عضو از امت اسلامي بايد «امام» داشته باشد و داشتن يک امام حق مسلم امت بوده و بزرگترين خير و برکت را براي مسلمانان به همراه دارد و آن را به عنوان يک نياز اجتماعي و يک اصل اعتقادي و يک حق قانوني براي خود شناخت – و هيچ کس هم دليلي بر انکار آن نداشت – اين شخص موظف است ديگران را به اين خير و معروف دعوت کند، حتي اگر همه بزرگان نسبت به اين خير و معروف بي توجه مانده باشند.
خلاصه همه کساني که کم و بيش برنامه هاي دشمن را از لابلاي خطوط و نقوش طراحيهاي او دريافته اند، به اين نتيجه رسيده اند که مصلحت مسلمانان در اين است که انديشه خالص و زلال «ايجاد امت واحده اسلامي» را بعد از امام خميني (ره) به فراموشي بسپارند و اولين قدم در راه احياي «امت»، شناخت و معرفي يک امام حي و حاضر است تا حول محور مسلمانان پراکنده که در لبه پرتگاه گودال آتش خيز ظلم و استبداد جهاني قرار گرفته اند، دوباره نجات پيدا کنند. اگر پيروان حق – چنان که پيروان باطل از پيشوايان باطل خود تبليغ و ترويج مي کنند – نيز مبلغ و مروج پيشواي بر حق خود باشند به يقين بر هرچه باطل در جهان است پيروز خواهند شد.
پانوشت
1- و تو يادآوري بکن که يادآوري براي مؤمنان سودمند است: «سوره ذاريات آيه 55»
2- حجت الاسلام و المسلمين سيد احمد خميني در نامه اي خطاب به امام خامنه اي به تاريخ 5/3/1368 چنين نوشت: « حضرت امام (خميني) بارها از جناب عالي به عنوان مجتهدي مسلم و نيز بهترين فرد براي رهبري نظام اسلامي مان نام مي بردند.»
3- سخنراني امام خميني در جمع کارکنان صنعت نفت آبادان- روزنامه اطلاعات 8/2/ 1358
شبهه سوم: شايد خود رهبر راضي نباشد که او را «امام» خطاب کنند. براي به کارگيري لفظ «امام» براي معظم له بايد ابتدا از محضرشان کسب اجازه کرد.
پاسخ: هيچ شکي وجود ندارد که رهبر عزيزمان از هر نوع پست و مقام، نام و نشان و لقب و عنوان بيزارند و علاوه بر داشتن ساير امتيازها، دقيقاً به همين دليل به نيابت آقا صاحب الزمان (عج) پس از عروج امام راحلمان و با تقدير و تأييد الهي، سرنوشت امت اسلام را بر عهده ايشان نهاده اند. زيرا که «الله اعلم حيث يجعل رسالته» (1) ايشان همان بزرگواري هستند که به رغم رجوع و درخواست بسياري از مسلمانان داخل و خارج کشور و تقاضاي عده کثيري از علماي اعلام از محضرشان براي چاپ و انتشار رساله عمليه، هنوز هم از چاپ و نشر رساله خودداري مي ورزند و به يکي از علماي عزيز که مؤکداً از معظم له استدعاي چاپ رساله را داشته است، فرموده اند:« آيا رساله منتشر کنم آيا به من هم آيت الله العظمي بگويند؟! مرا همان سيد علي خامنه اي بگويند بهتر است از اينکه حتي رهبر و آيت الله بنامند!....»(2) براستي که اين شيوه پيشوايان بر حق بوده و هميشه هم خواهد بود. هنوز صداي ملکوتي رهبر کبير انقلاب و امام فقيدمان (ره) در گوشمان زنگ مي زند که مي فرمودند: « به من خدمتگزار بگويند، بهتر از اين است که رهبر بگويند.» (3)
با اين حال مگر کسي براي گفتن «امام» به آن بزرگوار از محضرشان کسب تکليف کرد که حالا در مورد جانشينان چنين کند؟ آيا حتي اگر کسي از چنين بندگان متواضع و برگزيده اي هم در مورد لقب و عنوان آنها سؤال کند، مگر جواب مثبتي مي تواند انتظار داشته باشد؟ اگر اين شبهه بهانه اي نباشد، بايد حسرت خورد که امامان نهضت و نظام ما بسي فراتر از شيخ عطار (ره) هفت شهر عشق را پشت سر گذاشته اند و ما هنوز اندر خم يک کوچه ايم! در هر حال براي توضيح اين اشکال بايد گفت که گرچه امام حاضر ما به دليل تواضع شخصي و نيز عشق و ارادت مريدانه اش به امام و مرادش (امام خميني)، يقيناً راضي به اين نيست که او را مثل سلف صالحش «رهبر» يا «امام» بگويند، ولي خضوع «امام» يک مطلب است و نياز «امت» و احتياج «مأموم» به داشتن يک «امام» مطلبي ديگر است.
امام بر حق کسي است که بري باشد از حب دنيا و امت حق پرست جماعتي است که نماز، روزه، زکات، حج، جهاد و حياتش را به امامت يک فقيه عادل، صالح و متقي برپا مي دارد. پيروان اسلام ناب در مکتب فکري امام خميني (ره) آموخته اند که حتي در زمان غيبت معصوم (ع) هم اگر مسلمانان بدون وجود يک امام بر حق زندگي کنند و بميرند، از حيات طيبه اجتماعي و مرگ اسلامي خود محروم مانده اند، زيرا که به نقل از رسول مکرم اسلام (ص) : «من مات بغير امام مات ميته جاهليه»(4). وقتي پيامبر خدا (ص) تأکيد مي فرمايد که اگر حتي دو نفر مسلمان وجود داشت، يکي از آنها امام و امير است.(5) بايد ما توجيه بشويم که هيچ کس حق ندارد مسلمانان را بدون امام و رهبر بگذارد و ادامه حيات طيبه امت اسلامي جز با وجود يک «امام» ميسر نمي شود.
در روايتي(6) آمده که وقتي بيش از 10نفر به يک امام جماعت اقتدا کنند، اگر تمام آسمانها کاغذ و درياها مرکب و درختها قلم و جن و انس و ملائکه نويسنده شوند، نمي توانند ثواب يک رکعت از نماز آنها را بنويسند. در جايي که خير و ثواب حاصل از يک رکعت نماز جماعت چند مأموم، اين همه عظمت دارد، خير و برکت و اجر پاداش دنيوي و اخروي حاصل از اقامه تمامي عبادات و کل حيات امت بزرگ اسلامي به امامت يک امام را با چه ميزاني مي توان سنجيد و با چه بهانه اي مي توان از اين همه خير و ثواب صرفنظر کرد؟ ضمناً قابل توجه و تأمل است که در روايت مذکور شرط اين همه ثواب را امامت شخص رسول الله (ص) يا يکي از معصومين (ع) ندانسته، بلکه هر امام جماعتي که شروط لازم را داشته باشد، براي خود و جماعتش مستوجب اين همه ثواب مي شود.
پس پيروي از يک امام براي امت اسلامي يک امر واجب عيني و دائمي است و هر زماني که دشمنان مکار موفق شده اند امت مسلمان را بدون امام بگذارند، امت، حيات طيبه خود را در تمامي ابعاد زندگي از دست داده است و به مرور زمان، به صورت يک مرده متحرک و بي خاصيت و عاري از اراده و محروم از آزادي و سعادت درآمده است و به قول شاعر، حج بدون رهبر و امام هم باعث ذلت و سرگشتگي است.
هر که تازد سوي کعبه بي دليل همچو اين سرگشتگان گردد ذليل
پانوشت
1- خدا بهتر مي داند که در کجا رسالت خود را قرار دهد (به چه کسي رسالت و مسؤوليت دهد) «سوره انعام،آيه 124»
2- مضمون فرمايش امام خامنه اي به نقل از حجت الاسلام و المسلمين آقاي اسدي
3- سخنراني امام خميني در جمع اعضاي شوراي اسلامي کارگران مورخ 4/4/1359
4- هر کس بدون امام زندگي کند و بميرد مانند کسي است که در دوره جاهليت مرده است: «مُسند احمد». شبيه همين روايت در کتاب دلائل الصدق از منابع شيعه نقل شده است.
5- چنين روايتي در کتب شيعه و سني نقل شده است. رجوع کنيد به کتاب «امامت و رهبري» از علامه مطهري، در همان کتاب روايت «بالامام اتمام الصلواه و الزکاه و الصيام و الحج و الجهاد...» درصفحه 1، 2 نقل شده که البته در زمان غيبت معصوم (ع) انجام اين عبادات جز به امامت فقيه جامع الشرايط ميسر و مقدور نمي شود.
6- رساله امام خميني مسأله 1400
( ادامه دارد)