امام هادی(عليه السلام) در زیارت جامعه کبیره، ائمه اطهار را با جلوههای گوناگون مطرح ساخته تا آدمی ابعاد مختلف وجودی این معصومین را شناخته و سیره آنان را الگوی خود قرار دهد و می توان گفت زیارت جامعه، یک دوره امام شناسی برای شیعیان است.
گروه دین مشرق- امام هادی(عليه السلام) دهمین رهبر آسمانی است که از سوی پیامبر گرامی(ص) برای اداره امور امت اسلامی معرفی شده است. از نگاه پیروان اهل بیت(عليهم السلام) امامت و رهبری جامعه تا دوازده نسل بر اساس فرمان الهی و پیامبر(ص) و امامان قبلی تعیین و به جامعه معرفی شدهاند. امام دهم، حضرت على بن محمد الهادى(عليه السلام) بنا به قول مشهور در تاريخ پانزدهم ذيحجه سال 212 هجرى در حوالى مدينه متولد شدند.(1) بعضى ولادت آن حضرت را دوم و بعضى پنجم ماه رجب دانسته اند.
مادر
گرامى آن حضرت، "سمانه مغربيه" نام داشت كه از زنان فاضله عصر خود بود و
بسيار روزه مستحبى مى گرفت.(2) امام هادى در وصف مادر گرامى خويش فرمودند:
"مادرم آشنا به حق من و از اهل بهشت است. شيطان به او نزديك نمى شود و آزار
ستمگران به او نمى رسد و خداوند حافظ او است.
نام امام دهم،"على" و
كنيه آن حضرت "ابوالحسن ثالث" است ("ابوالحسن ماضى" نيز گفته شده است)و
مشهورترين القاب ايشان "هادى" و "نقى" است.(3)
از آنجا كه ايشان و
فرزندشان امام حسن عسكرى (عليهما السلام) در محله اى از سامرا به نام
"عسكر" (يعنى لشكر و سپاه) سكونت داشتند (و در حقيقت تحت نظر بودند)، به آن
دو بزرگوار لقب "عسكرى" نيز داده بودند.
شاگردان امام هادى (ع)
عصر
زندگى امام هادى(عليه السلام) عصر اختناق و استبداد بود. امام، براى
فعاليت فرهنگى در سطح گسترده آزادى عمل نداشت و از اين نظر فضاى جامعه با
عصر امام باقر (عليه السلام) بويژه عصر امام صادق (عليه السلام) تفاوت
فراوان داشت؛ اما آن حضرت در همان شرائط نامساعد، علاوه بر فعاليتهاى
فرهنگى از طريق مناظرات، مكاتبات، پاسخگويى به سؤال ها و شبهات، و تبيين
بينش درست در برابر مكاتب كلامى منحرف، راويان و محدثان و بزرگانى از شيعه
را تربيت كرد و علوم و معارف اسلامى را به آنان آموزش داد و آنان اين ميراث
بزرگ فرهنگى را به نسل.هاى بعدى منتقل كردند.
شيخ طوسى، دانشمند نامدار اسلام، تعداد شاگردان آن حضرت در زمينه هاى مختلف علوم اسلامى را 185 نفر مى داند.
در
ميان اين گروه، چهره هاى درخشان علمى و معنوى و شخصيت هاى برجستهاى
مانند: فضل بن شاذان، حسين بن سعيد اهوازى، ايوب بن نوح، ابوعلى (حسن بن
راشد) حسن بن على ناصر كبير، عبدالعظيم حسنى
(مدفون در شهر رى) و عثمان بن سعيد اهوازى به چشم مى خورند كه برخى از
آنان داراى آثار و تاليفات ارزشمند در زمينه هاى مختلف علوم اسلامى هستند و
آثار و خدمات علمى و فرهنگى آنان در كتاب هاى رجال بيان شده است.
مبارزه با جریان های انحرافی
مکتب
های منحرفی که در آن زمان به وجود آمده بودند یا اینکه قدرت پیدا کرده
بودند، عبارتند از: غلات، صوفیه، واقفیه،مجسمیّه، باورمندان به رؤیت و … که
به تفصیل به توضیح این مکتب ها و رفتار امام با آنها می پردازیم.
غلات غلات،
انسان هایى تندرو، افراطى و بى منطق بودند که درباره ی امامت، مبالغه ی
بیش از اندازه نموده، امام را تا سر حد الوهیت و پرستش بالا مى بردند و با
بهره گیرى از عقاید انحرافى خویش، بسیارى از واجبات الهى را حرام و
بسیارى از گناهان کبیره را بر خود حلال شمرده بودند.
گاه خود را از
سوى امام که خدا قلمداد شده بود پیامبر معرفى کرده و بسیارى از موجبات
بدنامى شیعه را در عصر گسترش فرهنگ ها فراهم مى آوردند. آنان سعى داشتند
تا وجوهاتى را که مردم ساده و بى آلایش به امام مى پرداختند، به چنگ
آورند و با تشریع بدعتهاى مختلف در دین، به امیال نفسانى خود رنگ شرعى و
دینى بدهند؛ اما امام به سختى با آنان مبارزه کرده، آنان را طرد مى کرد.
سران
این فرقه عبارت بودند از: على بن حسکه ی قمى؛ فارس بن حاتم؛ حسن بن محمد
مشهور به ابن بابای قمى؛ قاسم یقطینى یا قاسم بن یقطین و محمد بن نصیر
نمیرى یا فهرى؛ که هر کدام از این افراد، به گونه اى در تشریعات این گروه
سهیم بودند. به عنوان نمونه على بن حسکه ی قمى، امام هادى(عليه السلام) را
پروردگار جهانیان مى دانست و خود را از سوى ایشان پیامبر هدایت انسان ها
معرفى کرده بود. او تمامى واجبات و فروع دینى، مانند زکات، حج، روزه و… را
به شدت زیر سؤال برد. محمد بن نصیر نمیرى، بر بدعت هاى على بن حسکه، جواز
ازدواج با محارم (مادر، خواهر، دختر)، حلال بودن لواط و اعتقاد به تناسخ
(حلول ارواح مردگان در کالبدى غیر از بدن مادى خود فرد) را افزود.
امام
با موضعى صریح و جدى، ضمن برائت و دورى جستن از آنان، حتى دستور قتل یکى
از آنان را صادر کرد. ایشان براى نمایاندن چهره ی کریه آنان، در پاسخ
شیعیانى که از عقاید منحرف على بن حسکه پرسیده بودند، چنین نگاشت:
ابن
حسکه که نفرین خدا بر او باد دروغگویى بیش نیست و من او را در شمار
دوستان و شیعیان خود نمى پندارم. خدا او را لعنت کند. به خدا سوگند،
پروردگار جهانیان، محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) و پیامبران پیشین او را مگر به آیین یکتا پرستى و
دستور به بر پا داشتن نماز و پرداخت زکات و انجام حج و دوستى و ولایت بر
خلق نفرستاد. او نیز مردم را جز به سوى پرستش خداوند دعوت نکرده است. ما
جانشینان پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و بندگان خدا هستیم که هرگز به او شرک نخواهیم ورزید.
اگر اطاعتش کنیم، رحمت او شامل حال مان شده و اگر از فرمان او سرپیچى کنیم،
گرفتار عذاب دردناک او خواهیم شد. ما نمى توانیم براى خدا نشانه اى
بیاوریم، ولى خدا براى ما و همه ی آفریدگانش، نشانه و دلیل فرو فرستاده
است. من از کسى که چنین سخنانى مى گوید، بیزارى مى جویم و از چنین گفته
هایى به خدا پناه مى برم. شما نیز از آنان برائت و بیزارى جویید و آنان را
در فشار قرار دهید.
در ادامه، امام، دستور قتل آنان را صادر مى
کند. گفتنى است امام به قتل «فارس بن حاتم» که از سران غلات بود نیز فرمان
داد که به محض صدور این فرمان یکى از شیعیان امام، او را از صحنه ی
روزگار محو و دل امام را شاد کرد.
صوفیه از
دیگر اندیشه هاى منحرفى که با رخنه در جامعه ی اسلامى، سبب بدنامى شیعه و
تشویش افکار عمومى جامعه مسلمانان شده بود، تصوف بود. پیروان این مکتب، با
نمایاندن چهره اى زاهد، عارف، خدا پرست، بى میل به دنیا و پاک و منزه از
پستى ها و آلایش هاى دنیایى، مردم را گمراه مى کردند. آن ها نیز چون
غلات، از همگى این عنوان ها در راستاى اهداف سودجویانه ی خود در زمینه
هاى گونه گون بهرهمند مى شدند. آنها در اماکن مقدسى چون مسجد پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم)
گرد هم مى آمدند و به تلقین اذکار و اوراد با حالتى خاص مى پرداختند، به
گونه اى که مردم با دیدن حالت آن ها مى پنداشتند با پرهیزکارترین افراد
رو به رو هستند و تحت تأثیر رفتارهاى عوام فریبانه آنان قرار مى گرفتند.
امام هادى(عليه السلام) نیز با واکنش هایى سریع و به هنگام، این توطئه ی عقیدتى را
کشف و خنثى ساخت.
نوشته اند روزى آن حضرت با گروهى از یاران صمیمى
خود در مسجد مقدس پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) نشسته بودند. گروهى از صوفیه وارد مسجد
النبى(صلی الله علیه و آله و سلم) شده و گوشه اى از مسجد را برگزیده، دور هم حلقه مى زنند و با
حالتى ویژه، مشغول تهلیل مى شوند. امام با دیدن اعمال فریبکارانه ی آن
ها، به یاران خود فرمود:
به این جماعت حیله گر و دو رو توجهى
نکنید. اینان همنشینان شیاطین و ویران کنندگان پایه هاى استوار دینند.
براى رسیدن به اهداف تن پرورانه و رفاه طلبانه ی خود، چهره اى زاهدانه از
خود نشان مى دهند و براى به دام انداختن مردم ساده دل، شب زنده دارى مى
کنند. به راستى که اینان مدتى را به گرسنگى سر مى کنند تا براى زین کردن،
استرى بیابند. این ها لا اله الا اللّه نمى گویند، مگر این که مردم را گول
بزنند و کم نمى خورند مگر این که بتوانند کاسه هاى بزرگ خود را پر سازند
و دل هاى ابلهان را به سوى خود جذب کنند. با مردم از دیدگاه و سلیقه ی
خود درباره دوستى خدا سخن مى گویند و آنان را رفته رفته و نهانى، در چاه
گم راهى (که خود کنده اند)مى اندازند. همه ی این وردهای شان، سماع و کف
زدن شان و ذکرهایى که مى خوانند، آوازخوانى است و جز ابلهان و نابخردان،
کسى از آنان پیروى نمى کند و به سوى آنان گرایش نمى یابد. هر کس به دیدار
آن ها برود، چه در زمان زندگانى او و چه پس از مرگ او، گویى به زیارت
شیطان و همه ی بت پرستان رفته است و هر کس هم به آنان کمک کند، مانند این
است که به پلیدانى چون یزید و معاویه و ابوسفیان یارى رسانده است.
وقتى
سخنان امام به این جا رسید، یکى از حاضران با انگیزه اى که امام از آن
آگاهى داشت پرسشى مطرح کرد که سبب ناراحتى ایشان شد. او پرسید: «آیا این
گفته ها در حالى است که آنان به حقوق شما اقرار داشته باشند؟»
امام با تندى به او نگریست و فرمود:
دست
بردار از این پرسش! بدان که هر کس به حقوق ما اعتراف داشته باشد، هرگز این
چنین مشمول نفرین و طعن و لعن ما نمى شود(آنان که این اعمال را انجام مى
دهند و به حقوق ما نیز اعتراف دارند) پست ترین طایفه صوفیانند؛ چرا که
تمامى صوفیان با ما مخالفند و راه شان نیز از ما جداست. آن ها یهودیان و
نصرانیان امت اسلامند. همین ها هستند که سعى در خاموش کردن نور الهى
دارند، ولى خداوند نورش را بر همگان به طور کامل خواهد تاباند هر چند که
کافران ناخشنود باشند.
واقفیه واقفیه از دیگر فرقه هاى
دوران امامت امام هادى(عليه السلام) بودند که امامت على بن موسى الرضا(عليه
السلام) را نپذیرفته و پس از شهادت پدر گرامى ایشان، امام موسى بن جعفر
(عليه السلام)، متوقف در ولایت پذیرى ائمه شده و در امامت و رهبرى جامعه،
دچار ایستایى شدند. آنان با انکار امامان، پس از امام کاظم(عليه السلام) و
موضع گیرى در مقابل امامان، حتى مردم را از پیروى ایشان منع کردند. امام
هادى(عليه السلام) نیز براى اثبات جایگاه امامت و پیشوایى خود، با آنان دست
به رویارویى فرهنگى زد و آنان را نیز به سان غلات و صوفیان، مشمول لعن و
نفرین خود کرد تا آنان را به مردم بشناساند.
در این باره «ابراهیم
بن عقبة» در نامهاى به امام هادى(عليه السلام) مى نویسد: «فدایت شوم! من
مى دانم که ممطوره (واقفیه) از حق و حقیقت دورى مى کنند، آیا اجازه دارم
در قنوت نمازهایم آنان را نفرین کنم؟» امام با صراحت تمام پاسخ مثبت داد و
این گونه بر اندیشه هاى گم راه کننده ی آنان خط بطلان کشید. سرکردگى این
گروه را «على بن ابى حمزه بطائنى» بر عهده داشت که از زمان امامت على بن
موسى الرضا(عليه السلام) از پرداخت مالیاتهاى اسلامى به امام خوددارى
کرده، به نشانه ی مخالفت و رد صلاحیت ایشان، به رفتارهایى از این قبیل دست
مى زد. آن ها رویّه ی خود را هم چنان تا عصر امام هادى(عليه السلام) ادامه
دادند. روزى امام یکى از آنان، به نام «ابوالحسن بصرى» را دید و چون او را
قابل هدایت و بیدارى یافت، به او رو کرد و فقط در یک جمله به او فرمود:
«آیا زمان آن نرسیده که به خود آیى؟ سخن روح فزاى ایشان در وى اثرى ژرف بر
جاى نهاد و سبب تغییر رویه و بیدارى او گردید».
مجسمیّه این
گروه مى پنداشتند خداوند جسم است. آنان برداشت هایى بسیار سطحى و
ابتدایى از دین داشتند و از درک مجرّدات و چیزهایى که از سیطره ی جسم و
ماده خارج است، بسیار ناتوان بودند. از این رو، همواره بسیارى از حقایق
هستى را که خارج از دایرهی ماده بود، انکار مى کردند یا آن را تا عالم
مادّه پایین مى کشیدند. کم کم آن ها و اندیشه هاى بدوى و یکسویه شان در
بین شیعیان رسوخ کرد و عقاید آنان را نیز تحت تأثیر سطحى نگرى و کوته بینى
خود قرار داد. خبر به امام هادى(عليه السلام) رسید و شیعیان از امام کسب
تکلیف کردند. «ابراهیم بن همدانى» در نامه اى، عقاید منحرف آنان را به عرض
امام رساند و از ایشان راهنمایى خواست. او به امام نوشت که در بین شیعیان و
دوست داران اهلبیت(عليه السلام) افرادى پیدا شده اند که تحت تأثیر این
عقاید پوچ قرار گرفته اند و مى پندارند که خداوند جسم است. امام در پاسخ
او براى روشن شدن پیام مکتب ناب اهل بیت(عليه السلام) در این زمینه نگاشت:
«پاک و منزه است آن خدایى که هیچ حد و مرزى ندارد! هرگز این گونه توصیف نمى
شود، هیچ مثل و مانندى ندارد و او شنواى داناست.»
باورمندان به رؤیت (اشاعره) اشاعره
گروهى بودند که مى پنداشتند خداوند را در روز رستاخیز خواهند دید. حتى آن
ها بر این عقیده بودند که خداوند با همین چشم مادى قابل دیدن است. شیعیان
درباره ی این گروه به امام نامه نوشته و توضیح خواستند. امام در پاسخ
نوشت:
پایبندى به این نظریه به هیچ وجه جایز نیست. مگر نه این است
که باید بین چشم شما و شىء انعکاسى صورت گیرد که حامل نور باشد و دیدن
صورت پذیرد؟ حال اگر انعکاسى و نورى در میان نباشد و این ارتباط برقرار
نشود، چگونه امکان دیدن آن شىء وجود دارد؟ در این نظریه اشتباهى بزرگ وجود
دارد زیرا بیننده چیزى را مى تواند با چشم خود ببیند که در جسم بودن، با
خود او مساوى باشد و در صورت دیده شدن، هر دو به سان هم (جسم)خواهند بود و
لازمه ی آن، جسم دانستن خداست؛ چرا که علتها با معلول هاى خود رابطه اى
جدایى ناپذیر دارند. بدین ترتیب، امام تفکر مخدوش و منحرف این گروه را نیز
باطل اعلام کرد.
جامعه کبیره، یادگار ارزشمند برای شیعیان
درباره
زیارت جامعه کبیره که اقیانوسی مواج از معارف الهی و مضامین عالی مشتمل بر
معرفی مقام ائمه(علیهم السلام) است؛ در این مختصر نمیگنجد. اما به همین
میزان می توان اشاره کرد که زیارت جامعه که به تعبیر علامه مجلسی(ره) از
نظر سند و روایت از صحیحترین و قویترین زیارات ائمه علیهم السلام است
یادگاری عظیمی است که در حرم هر یک از ائمه معصومین(علیهمالسلام) آن زیارت
را میخوانیم.
امام هادی(عليه السلام) در زیارت جامعه کبیره، ائمه
اطهار را با جلوه های گوناگون مطرح ساخته تا آدمی ابعاد مختلف وجودی این
معصومین را شناخته و سیره آنان را الگوی خود قرار دهد و می توان گفت زیارت
جامعه، یک دوره امام شناسی برای شیعیان است.
زیارت جامعه کبیره،
بسان سیل از کوهسار وجود هادی امت، حضرت علی النقی(عليه السلام) سرازیر شده
و در آن در پوشش بیان فضائل انسان کامل، معارف عمیق توحیدی و ولایی، مطرح
شده است.
بنا
به برخى نقل ها، جمعى نزد متوكل (دهمين و سفاكترين خليفه عباسى) بدگويى
كردند و گفتند كه آن حضرت در منزل خود، اسلحه زيادى مخفى نموده و قصد قيام
دارد و از شيعيانش در قم نيز نامه هاى فراوانى دريافت مى كند.
به
منظور تحقيق درباره اين مسأله، گروهى به دستور متوكل شبانه به خانه حضرت
هجوم آوردند و خانه را بازرسى كردند، ولى سلاح و نامه اى نيافتند و مشاهده
كردند كه آن حضرت در حالى كه جامه پشمين بر تن دارد و روى زمينى كه پوشيده
از شن ريز و ريگ است، نشسته و مشغول تلاوت قرآن است.
ايشان را با همان حالت نزد متوكل بردند.
او در مجلس شراب بود كه امام بر وى وارد شدند.
متوكل با گستاخى تمام از امام تقاضاى شرب خمر كرد.
آن
حضرت فرمودند: "به خدا قسم هرگز شراب داخل گوشت و خون من نشده است، اين
تقاضا را از من نكن!" متوكل عرض كرد: "پس براى ما شعر بخوانيد!" امام
هادى(عليه السلام) فرمودند: " براى من شعر زيادى نقل نشده است.
"و
بدين وسيله، خواستند تقاضاى او را رد كنند، ولى با اصرار وى مواجه شدند و
سرانجام اشعارى عبرت آموز و مشتمل بر پند و اندرز خواندند كه محفل عيش و
نوش را به مجلس گريه تبديل كرد.
ترجمه اشعار چنين است: "ستمگران و
گردنكشان بر قله كوهها منزل گزيدند تا در امان باشند، ولى قله كوه ها براى
آنان سودى نداشت و پس از آن عزت و شوكت، از آن كوهها و پناهگاهاى مرتفع به
پايين كشيده شدند و در گورها جاى گرفتند.
چه بد منزلگاهى است آن
حفره ها كه در آن قرار گرفتند! پس از دفن شدن آنها، مناديى با فرياد بلند
ندا داد: كجاست آن دست بندهاى زينتى و آن تاجها و لباسهاى فاخر؟ كجا هستند
آن صورتهايى كه در ناز و نعمت مى زيستند و در مقابل آنها پرده هاى نازك مى
آويختند؟ قبور آنان بروشنى پاسخ اين سؤالات را آشكار كرد: اكنون كرمها بر
آن صورتها مى لولند.
مدت زمان مديدى بود كه مى خوردند و مى نوشيدند و امروز پس از آن خوردنهاى بسيار، خودشان خوراك كرمها شده اند.
" متوكل و حاضرين بشدت گريستند.
مجلس شراب بهم خورد و امام هادى(عليه السلام) را با احترام به منزل بازگرداندند.
با آنكه متوكل بارها درصدد بود تا به بهانه قيام مسلحانه امام دهم را از ميان بردارد، ولى هيچ گاه به اين بهانه دست نيافت.
با
اين حال، نتوانست حيات شريف آن حضرت را كه مانع خودكامگى هاى او به عنوان
محور تفكر اسلامى بود و همچون مركزى كه شيعيان بر گرد آن پروانه وار مى
چرخيدند، تحمل كند، لذا ايشان را بنا به روايتى، در تاريخ سوم رجب سال 254
هجرى به شهادت رساند.(4)
از فرمايشات گهربار آن حضرت است كه فرمودند: «الحكمة لا تنجع فى الطبائع الفاسدة» حكمت در نهاد فاسد تاثير نمى كند.(5)
امام
دهم در حالى كه هشت سال و پنج ماه از عمر شريفشان مى گذشت، به مقام امامت
نايل شدند و پس از سى وسه سال به شهادت رسيدند و در سامرا دفن شدند.(6)
(صلوات الله و سلامه عليه و على آبائه و أبنائه الطاهرين)
اين سينه ات مكان نشست كسي نشد ديگر سر تو دست به دست كسي نشد(7)
پی نوشت ها: 1- طبرسى، اعلام الورى، الطبعة الثالثة، دارالكتب الاسلامية، ص 355 - شيخ مفيد، الارشاد، قم، مكتبة بصيرتى، ص .327 2- طبرسى، اعلام الورى، الطبعة الثالثة، دارالكتب الاسلامية، ص 355 - شيخ مفيد، الاشاد، قم، مكتبة بصيرتى، ص .327 3-
طبرسى، اعلام الورى، ص .355 در اصطلاح راويان شيعه مقصود از ابوالحسن اول،
امام موسى بن جعفر - عليه السلام - و مقصود از ابوالحسن ثانى امام هشتم
مىباشد. 4- شبلنجى، نوالاءبصار، قاهره، مكتبة المشهد الحسينى، ص .166 5- بحارالانوار، ج78، ص 370 6- شيخ مفيد، الارشاد، قم، مكتبة بصيرتى، ص .334
7- غلامرضا سازگار 8- علی اکبر لطیفیان 8- علی اکبر لطیفیان