درباره لقب علامه باید گفت که این رتبه علمی در فضای حوزوی هرچند به صورت دقیق تعریف مشخصی ندارد، اما برخی معیارها وجود دارد که با وجود همه یا اغلب آنها، میتوان گفت فردی علامه است و میتوان گفت که توافق نانوشتهای در بین حوزویان وجود دارد که فردی را که در چندین علم تخصص بسیار بالایی دارد، «علامه» بنامند. در این مطلب به بیان برخی از شاخصها درباره علامه بودن میپردازیم.
1- صاحب نظر بودن و صاحب مکتب بودن در حوزههای مختلف
مهمترین شاخص و معیار برای اینکه فردی را علامه بخوانند، تخصص در زمینههای متعدد و صاحب نظر بودن در حوزههای مختلف است. در واقع میتوان گفت علامه کسی است که در علوم مختلف جامعیت دارد و ذوفنون است.
برای مثال علامه طباطبایی در حوزههای مختلفی از جمله عرفان، فلسفه، تفسیر، حدیث، اخلاق، نجوم، ریاضیات و حتی شعر و خطاطی و ... تبحر داشتند یا علامه حلی که در فقه، اصول، منطق، کلام، رجال، تفسیر حدیث بسیار متبحر بود و هر گاه در فقه شیعه از لفظ «علامه» به تنهایی استفاده میشود منظور علامه حلی است.
مقام علمی علامه حلی آنقدر والاست که حضرت امام درباره ایشان میفرمایند: «کسانی که حافظ عقاید و قوانین و نظام اجتماعی اسلام هستند، مانند «خواجه نصیر» و «علامه» که خدمت شایان و نمایانی کردهاند، اگر بمیرند خلئی به وجود میآید، اما من و جنابعالی برای اسلام چه کردهایم که اگر مردیم مصداق این روایت باشد؟ هزار نفر از ما بمیرد، هیچ خبری نمیشود! ما یا فقیه نیستیم حق فقه، یعنی آن طور که باید بود؛ و یا مؤمن نیستیم حق ایمان.»[2]نکته مهم این است که ممکن است تبحر یک فرد در علوم مختلف به یک اندازه نباشد، اما این تبحر در بیشتر علوم آنقدر واضح و مشخص است که دیگران، فردی را علامه بخوانند.
2- شاگرد پروری
یکی از معیارهای که میتواند نشانهای برای یک علامه باشد، وجود شاگردان معروف و فضلای اثرگذار است. در این بخش نیز ممکن است فردی مدرس معروفی باشد و بتواند شاگردان و علمای زیادی را پرورش دهد، اما در اینجا منظور این است که یکی از شروط علامه بودن شاگردپروری است، نه تمام شروط آن؛ به عبارت دیگر، شاگردپروری شرط لازم علامه بودن است، نه شرط کافی. در اینجا نیز برای تقریب به ذهن، نام برخی از شاگردان علامههای معروف را ذکر میکنیم:
علامه طباطبایی (صاحب المیزان)
شاگردان علامه مجلسی (صاحب بحارالانوار)
دو شاگر نامدار ایشان؛ یعنی میرزا عبدالله اصفهانی در ریاض العلماء و سید نعمت الله جزایری در انوار نعمانیه مینویسند: «شاگردان استاد بالغ بر هزار نفر بودهاند.»
چند تن از مولفان در آثار خود به شماری از شاگردان علامه مجلسی پرداختهاند. بیش از همه محدث نوری در فیض قدسی 49 نفر از زبدگان آنها را شناسانده است و آقای سیدمصلحالدین مهدوی در زندگینامه علامه مجلسی نام 181 نفر از آنها را بر میشمرند. برخی از این شاگردان عبارتاند از:
3- داشتن سابقه معتنابه حوزوی
این معیار و شاخص بدین معناست که در فضای حوزه بایستی سابقه طولانی و زیادی داشت تا بتوان به عنوانی مثل «علامه» دست پیدا کرد و عرف نبوده است که علما با چند سال تحصیل و تحقیق در حوزه علمیه به این عنوان دست پیدا کنند،
وقتی به زندگینامه اغلب علامهها نیز توجه میکنیم، مشخص میشود بعد از عمری تحصیل و تحقیق، به این عنوان معروف شدهاند و هیچکس با چند سال مطالعه دروس حوزوی علامه نشده است. نکته مهمی که در این زمینه وجود دارد این است که در فضای دانشگاهی گفته میشود که نظریات یک استاد بایستی در جامعه علمی پذیرفته و نقد شود و بعد از بررسی این نظریات است که میتوان یک استاد دانشگاه را استاد (یا به عبارت فرنگی پروفسور) دانست؛ این حالت دقیقاً در حوزه نیز تکرار شده است؛ یعنی، علما و فضلای حوزوی پس از عمری تحقیق و تدریس در حوزه و محک خوردن نظراتشان از سوی جامعه علمی حوزوی به عنوان علامه شناخته شدهاند و این عنوان به صورت سفارشی و در یک سخنرانی به آنان اعطا نشده است.
4- تعدد و تکثر تألیفات در حوزههای مختلف
وقتی به فردی «علامه» اطلاق میشود، بایستی در زمینههای مختلف صاحب نظر و احیاناً صاحب تألیف باشد؛ یعنی، تألیفات زیاد در حوزههای مختلف میتواند نشانهای از جامعیت یک فرد باشد. در این زمینه نیز با ذکر یک مثال بحث را پیش به پایان میرسانیم:
آثار علامه حلی
در زمینه فقه
- منتهی المطلب فی تحقیق المذهب
- تلخیص المرام فی معرفه الاحکام
- غایه الاحکام فی تصحیح تلخیص المرام
- تحریر الاحکام الشرعیه علی مذهب الامامیه
- مختلف الشیعه فی احکام الشرعیه،
- تبصره المتعلمین فی احکام الدین، تذکره الفقها
- ارشاد الاذهان فی احکام الایمان، مدارک الاحکام
- نهایه الاحکام فی معرفه الاحکام
- المنهاج فی مناسک الحاج و بسیاری آثار دیگر
در زمینه کلام و اعتقادات
- منهاج الیقین
- کشف المراد
- انوار الملکوت فی شرح الیاقوت
- ظم البراهین فی اصول الدین
- معارج الفهم
- الابحاث المفیده فی تحصیل العقیده
- کشف الفوائد فی شرح قواعد العقائد
- مقصد الواصلین
- تسلیک النفس الی حظیره القدس
- نهج المسترشدین، مناهج الهدایه و معارج الدرایه
- منهاج الکرامه، نهایه المرام
- نهج الحق و کشف الصدق
- الالفین
- باب حادی عشر
- اربعون مساله
- رساله فی خلق الاعمال
- استقصا النظر، الخلاصه
- رساله السعدیه
- رساله واجب الاعتقاد
- اثبات الرجعه، الایمان
- رساله فی جواب سوالین
- کشف الیقین فی فضائل امیر المومنین علیهالسلام
- جواهر المطاب
- التناسب بین الاشعریه و فرق السوفسطائیه المبحاث السنیه و المعارضات النصریه
- مرثیه الحسین علیهالسلام
در زمینه حدیث
- استقصا الاعتبار فی تحقیق معانی الاخبار
- مصابیح الانوار
- الدرر و المرجان فی الاحادیث الصحاح و الحاسن
- نهج الوضاح فی الاحادیث الصحاح
- جامع الاخبار
- شرح الکلمات الخمس لامیرالمومنین علیهالسلام
- مختصر شرح نهج البلاغه
- شرح حدیث قدسی
در زمینه فلسفه و منطق[4]
- القواعد و المقاصد
- الاسرار الخفیه، کاشف الاستار
- الدر المکنون
- المقامات
- حل المشکلات
- ایضاح التلبیس
- الجوهر النضید
- ایضاح المقاصد
- نهج العرفان
- کشف الخفا من کتاب الشفا
- مراصد التدقیق و مقاصد التحقیق
- المحاکمات بین شراح الاشارت
- ایضاح المعضلات من شرح الاشارات
- نور المشرق فی علم المنطق
- الاشارات الی معانی الاشارات
- بسط الاشارت
- تحریر الابحاث فی معرفه العلوم الثلاثه
- تحصیل الملخص
- التعلیم التام
- شرح القانون
- شرح حکمة الاشراق
- القواعد الجلیه.[5]
- و آثار دیگر در زمینههای تفسیر، دعا، رجال، ادبیات و ...
در مجموع به نظر میرسد، استفاده از الفاظ با توجه به بار معنایی آنها به خصوص در فضای علم و حوزه، نیازمند معیارهایی است که حداقل از نظر عرفی بتوان برای آنها توجیهی پیدا کرد و فارغ از آن، بیجا و بیهوده استفاده کردن از آنها تنها جنبه سیاسی و تخریب شخصیتی خواهد داشت و نه تنها به نفع مخاطب تمام نمیشود بلکه زمینه تخریب چهره شخص فاضل را رقم خواهد زد.