گروه جنگ نرم مشرق- مستند «قطعهاي لباس» كه توسط شبكه پرس تيوي تهيه و پخش شده، سعي كرده است تا چهار روايت، تفكر و نگاه گوناگون به مسئله حجاب در کانادا را بررسي كرده و با نگاهي بيطرف به مخاطب خود بگويد كه زنان مسلمان کانادا تا چه حد و چرا با مسئله پوشش زنانه خود -حجاب- ارتباط برقرار كردهاند.
این مستند که ساخته سمانه میلانی است و خود وی روایت داستان حجاب در کشور کانادا را با مخاطب در میان میگذارد برآمده از اندیشهها و چالشهای درونی یک دختر ایرانی ساکن کانادا است. چالشهایی که در نهایت وی را به سمت پرسیدن مفهوم حجاب از دیگر دختران مسلمان این کشور کشانده است و نتیجه میگیرد که زناني با طرز فكري شبيه ما در آن سوي دنيا هستند كه حجاب را نه محدوديت خود و نه حتي مصونيت خود از ديگران بلكه بخشي از وجود محترم خود و جنبهاي از حياي دروني خود ميدانند.
من سمانه ميلاني هستم. در ايران متولد شدم و اكنون در ونكوور كانادا زندگي ميكنم. چند سال پيش پس اينكه به كانادا آمدم، حجابم را برداشتم اما در دلم ميدانستم كه حجاب چيزي بيش از يك تكه پارچه است كه سر آدم را ميپوشاند. اگرچه حجاب نداشتم اما مفهوم حجاب همواره با من بود. زياد درباره معنا و ارتباط و اهميت حجاب و جايگاهش در زندگي خودم فكر ميكردم اما تنها كسي هم نيستم كه موضوع حجاب را همواره بازبيني ميكنم. در كانادا مسئله حجاب يكي از بحثانگيزترين مسائل است. براي برخي مسئلهاي مقدس و براي برخي مسئلهاي سياسي است. من سياسي نيستم و به مسائل كاملا علمي و آكادميك نگاه ميكنم اما ميخواهم كه مسئله حجاب رو درك كنم. شروع به تحقيق كردم و مدتي حجاب گذاشتم. در اين بين با افراد زيادي مصاحبه كردم.
روايت ناديا:
من ناديا يك مشاور مهاجرت در كانادا هستم و گاهگاهی حجاب ميگذارم اما آن را به عنوان بخشي از ايمان خودم قبول ندارم. در خانواده ما حجاب چندان اهميتي ندارد. مادر و خواهر كوچكترم هيچ كدام حجاب ندارند. من در منطقه ايران (خاور ميانه) به دنيا آمدم و با فرهنگ اسلامي بزرگ شدم اما حجاب را قبول نكردم چون با آن راحت نيستم چون حجاب چيزي نيست كه من بخواهم با آن خودم را بيان كنم. من از حجاب استفاده ميكنم فقط چون با آن در محيط فرهنگي خودم و در بین اقوامم مورد احترام قرار ميگيرم.
نادیا، زیاد به حجاب علاقه ندارد و فقط هنگام حضور در میان اقوام خود حجاب میگذارد
اما يك راز ناگفته دارم اينكه، زمانهايي كه بايد با حجاب به جايي بروم و تصميم ميگيرم كه موقتا حجاب داشته باشم، احساسم شبيه يك حس عميق پرحرارت است. حسش شبيه، شبيه كامل شدن است. انگار كه چيزي را از قبل گم كرده بودم و الان پيدايش كردم و بعد احساسش ميكنم و بعد آن را روي سرم ميگذارم و بعد تكامل خودم را در خودم ميبينم.
روايت دينا:
من دينا هستم و از مصر به كانادا آمدم و در يك شركت خصوصي كار ميكنم. من حجابم رو به شكل كامل رعايت ميكنم. اين تفكري است كه با آن بزرگ شدم و با آن نوشتن را ياد گرفتم. دليل حجاب داشتنم اين است كه ميدانم و مطمئنم كه مذهب من و آيات قرآن بر آن تاكيد دارد.
مردم غرب خيلي كنجكاو هستند كه درباره محجبههاي بدانند و بيشتر ميخواهند بدانند كه ما اهل كجا هستيم و شغلمان چيست؛ البته عدهاي هم بيمقدمه حمله ميكنند. برخي مودبانه به اسلام توهين ميكنند و آن را ديني ميدانند كه ميخواهد زن را پست كند.
دینا، حجابش را در کانادا رعایت میکند اما دلیلش برآمده از فرهنگی است که در آن بزرگ شده
يك زن براي محجبه شدن بايد در مورد متقاعد شود. اگر آن فقط به خاطر خانواده يا جامعه برگزيند، حقيقتا خدا را پرستش نكرده و بلكه حتي مشكل را بدتر هم كرده. به نظرم خدا ما را صرفا به خاطر اينكه تلاش كرديم كه فلان مدلي ديده شويم به بهشت يا جهنم نميفرستد بلكه خدا با ما بر اساس نيات و تمايلات ما رفتار ميكند و همين دليل حجاب گرفتن است.
نه حتي يك لحظه، حاضر به عوض كردن جاي حجابم با يك عالمه پول نيستم. من كنجكاوم كه بدانم اگر حجابم را بردارم در خيابان چقدر من را نگاه ميكنند اما حاضر نيستم به خاطر پول اين كار بكنم. حتي اگر اين كار را به خاطر پول هم بكنم فكر نميكنم كه ديگر لايق احترام ديدن باشم و ميدانم كه همه دخترها دوست دارند مورد احترام باشند و من در تمام زندگيام ياد گرفتهام كه چطور درباره خودم فكر كنم.
روايت ماجده:
من ماجده و بزرگشده كانادا هستم. به حجاب به شدت ايمان دارم و درباره آن بارها سخنراني كردهام. معمولا من را به نام «فعال حجاب» ميشناسند. از 9 سالگي چون همه اطرافيانم حجاب داشتند و آن را كار خوبي ميدانستند محجبه شدم. اما در دبيرستان و وقتي وارد جامعه شدم خيليها را عليه خودم ديدم و شروع كردم به فهميدم و يادگرفتن درباره خودم و اخلاقيات زندگيم كه چه ميخواهم و چه كسي ميخواهم بشوم. و قطعا حجاب يكي از چيزهايي بود كه باعث شد من خودم را پيدا كنم. وقتي به حجاب فكر ميكنم ياد آزادي ميافتم. حجاب من را از جامعهاي كه دائما سعي ميكند زن را پايين بكشد جدا و آزاد ميكند.
حجاب به من كمك كرده تا از خودم را از توقعات بيجاي ديگران دور نگاه دارم. حجاب من به دنيا ميگويد من بيش از آن چيزي هستم كه شما در ظاهر من ميبينيد. ظاهر من آخرين چيزي است كه شما بايد در كل وجود من به آن پي ببريد. همه زنان دوست دارند كه زيبا باشند و هيچ اشكالي هم ندارد. مشكل وقتي شروع ميشود كه زن بخواهد به جاي شخصيتش اندامش را به رخ بكشد.
مشكل اينجاست كه همه دخترها فكر ميكنند بايد به خاطر شهوت مردان، حجاب داشته باشند اما به نظر من اين اشتباه است. عدهاي هم آن را فمينيستي ميدانند كه آن هم غلط است. به نظرم تنها دليل آن اين است كه بايد احساس حياي بيشتري در خود ايجاد كنيد و براي خود لباس بپوشيد نه براي مردان. خيلي از زنان دنيا بيحجاب هستند چون احساس راحتي ميكنند. اصل همه بحثها در همين چگونه احساس راحتي كردن خلاصه ميشود.
ماجده از طرفداران حرفهای حجاب است و آن را به خاطر احساس خوبی که به دست میآورد دوست دارد
تنها دليلي كه حجاب رو انتخاب كردم خدا بود نه دنياي آدمها ميدانم كه بعد از مرگم مزد كارم را خواهم گرفت. چرا بايد 5 ميليون دلار پول را با حجابم عوض كنم در حالي كه با دو سال صبر، بهترين سودهاي اخروي منتظر من هستند.
از آنجايي كه حجاب كه مسئله كاملا دروني و مرتبط با احساسات يك زن است، پس به نظرم كاملا مرتبط با حياي وجود آن زن است. اگر زن به خالق خود احترام بگذارد يا به خودش احترام بگذارد ابتدا به جسمش احترام خواهد گذراند و آن در دسترس همه نخواهد گذاشت. حجاب ارتباط مستقيم با حياي افراد دارد و هيچ ربطي به پوشاندن اينجا و آنجاي بدن ندارد.
روايت رازما:
من رازما، دانشجوي سال دوم دانشگاه، هرگز در سنين پايينتر حجاب نگرفتم اما حالا با خانمهاي محجبه زيادي دوست هستم. من تازگيها از بيحجابي به حجاب سفر كردم. حجاب در نظر من چيزي مرتبط با زيبايي حيا و نقطه قوت است. قبل از اينكه محجبه بشوم آن را مرتبط با ظلم و تروريسم ميدانستم. من حتي به دوستان و نزديكانم ميگفتم كه هرگز حجاب نگذارند. قبلا اينجوري بودم اما حالا تفكر با پوشش سرم عيان است.
قبل از حملات يازده سپتامبر هرگز حجاب نپوشيده بودم. اما دينم را به اندازهاي دوست داشتم كه آن را رها نكردم و در گام بعد سعي كردم كه به عنوان سفير اسلام، محترم باشم. براي از بين بردن تصوير بدي كه از اسلام منتشر ميشد مجبور شدم كه با روسري خود را يك مسلمان خوب و با اخلاق نشان دهم تا تصوير دينم در ذهن مردم جهان را تغيير دهم. يعني روسري من در جامعه نشانه اسلام من و اخلاق خوب من هم نشانه اسلام من است پس اي مردم! اسلام خوب است. من با برخي خانمهاي كانادايي صحبت ميكنم و نظرشان را درباره حجاب ميپرسم و سعي ميكنم آنان را به اسلام راغب كنم.
رازما، اصلت افغانی دارد و سعی دارد تا همراه حجابش و اخلاق خوبش با مردم، چهره خراب شده اسلام توسط رسانههای غربی به زعم خودش اصلاح کند
مادرم اهل افغانستان بود و اجبارا همه جا برقعه به صورت ميزد اما و در كانادا اين كار را نكرد. حجابش كم شد اما در نهايت فهميد كه اشتباه كرده است. اسلام به ما آموخته است كه زيبايي در درون ماست نه در ظاهرمان اما رسانههاي غرب كاملا برعكس، ظاهر و تصوير شما را ملاك زيبايي شما ميدانند. غربيها حجاب را ستم و شرقيها رسانههاي غرب و محتوايش را ستم ميدانند. من هر كاري كه بخواهم ميكنم و هر جا كه بخواهم ميروم و هيچ محدوديتي ندارم. من خيلي شاد زندگي ميكنم زيرا با رسانههاي غربي كاري ندارم. با جنيفر لوپز و جي لو كاري ندارم اما به بيبي زينب (س) و حضرت زهرا (س) كار دارم و ملاكم آنها هستند.
پيشنهاد من به زنان بيحجاب اين است كه يكبار آن را امتحان كنند. من همه كساني كه بدن خود را ميپوشانند دوست دارم.
اوا سانجو يكي از اساتيد دانشگاه سيمون فرازر ونكوور درباره حجاب زنان مسلمان كانادايي كه حداقل يكبار آن را تجربه كردهاند صحبت ميكند: حجاب متعلق به پيش از اسلام است هر چند كه در كتاب مسلمانان روي آن تاكيد شده. در روم باستان، زنان ثروتمندي كه برده داشتند حجاب ميگذاشتند زيرا چيز جذاب و شيكي به نظر ميرسيده است. الان زنان سنتي اسپانيا حجاب ميگذارند. يهوديان اصيل هم حجاب ميگذارند. راهبههاي كاتوليك و ارتودوكس هم كل بدن خود را ميپوشانند.
حجاب در جهان در حال گسترش است و يكي از دلايل آن، مذهب و آييني است كه به مردم ميگويد بايد ايمان خود را با تقوا نگهداري كنند. دليل فرهنگي هم دارد كه برآمده از خانوادههايي است كه افراد در آن رشد ميكنند. دلايل سياسي هم دارد كه اتفاقا تعداد اين افراد خيلي هم زياد است.
اينكه حجاب و روسري، مانتو و چادر، و همه تكه پارچههايي كه در زندگي زنان ممكن است به كار آيد را انتخاب ميكنيد مهم نيست بلكه مهم اين است كه اين گزارش به شما كمك كرد تا بدانيد زناني با طرز فكري شبيه شما در آن سوي دنيا هستند كه حجاب را نه محدوديت خود و نه حتي مصونيت خود از ديگران بلكه بخشي از وجود محترم خود و جنبهاي از حياي دروني خود ميدانند.