راپانزل اکنون نوجوانی است با گیسوانی بلند که تمام زندگی اش را در برج سپری کرده و کنجکاو است تا از جهان بیرون قصر بیشتر بداند. یک روز ، فلین رایدرِ راهزن وارد برج شده و به اسارت راپونزل در میآید. راپانزل در قبال بازگرداندن تاج از رایدر می خواهد راهنمای او در سفری به خارج از برج باشد تا بتواند راز نورهایی که اسمان شب را در سالگرد تولدش روشن می کنند کشف نماید و …
کاراکترها :
محورهای ایدئولوژیک و استراتژیک:
1- خورشیدپرستی، میتراییسم و شینتوئیسم:
پرتویی از خورشید بهسوی زمین گسیل و در نقطهای از آن فرو میرود. به سبب گرمای آن، گل طلاییرنگ درخشانی از قلب سرد زمین سر برون میآورد.
گاتل پیرزن بدسرشت از این واقعه مطلع و به دنبال راز آن میگردد. او درمییابد گل نیروی جادویی حیاتبخشی دارد که به محض خواندن وردی مخصوص به وجد آمده و به جسم آوازخوان حیاتی دوباره میبخشد و آلام و امراضش را درمان میکند. گاتل بارها نزد گل آمده با خواندن آوازی خاص جوانی خویش را بازیافته به جسم پیر و فرتوتش جانی تازه میبخشد.
از این واقعهی شگفت سالها میگذرد و در حاشیهی گل تمدنی امپراتوری شکل میگیرد.
ملکهی این سرزمین در هنگام وضع حمل بهشدت بیمار میشود و تنها راه درمان مرض او استفاده از نیروی جادویی گل طلایی روییده از پرتو خورشید است. گاتل که برای چندمین بار نزد گل آمده است با مشاهده سربازان بهسرعت محل را ترک گفته و در گوشهای پنهان میشود. سربازها گل را پیدا میکنند و نزد پادشاه میبرند. پادشاه از عصارهی گل به ملکه میدهد و به سبب نیروی حیاتبخش آن، بیماری ملکه بهبود پیدا میکند. آنان صاحب فرزندی سالم و زیبا میشوند و او را راپونزل نام مینهند.
گاتل بدطینت راپونزل که نیروی جادویی گل به جزئی از وجودش مبدل گشته را دزدیده و با خود به مکانی دوردست میبرد و در برجی بلند حبس میکند.
او تصور میکند که نیروی حیاتبخش راپونزل در گیسوانش جمع شده است و در صورت بریدن آنها دیگر اثری از نیرو باقی نمیماند اما انتهای داستان مشخص میشود که این نیرو در تمام وجود راپانزل حتی اشک چشمان او نفوذ کرده است.
راپونزل جان خود و مادرش (ملکه) را مدیون پرتو خورشیدی است که مهر و محبت خود را نثار او کرده است.
با تأمل در داستان پویانمایی ژولیده ارتباط تنگاتنگی بین خورشید و اکسیر حیات وجود دارد. با تورق صفحات تاریخ و بازگشت به دوران باستان میتوان به پرسشهایی از قبیل اینکه چه ارتباطی بین خورشید و اکسیر حیات وجود دارد و در ورای این موضوع کدام نحلههای فکری پنهانشدهاند، پاسخ داد.
برای پاسخ به این پرسشها کافی است حقایقی از دل تاریخ ایران و سپس غرب و شرق در دوران باستان بیرون کشیده و کشف شوند.
بعضى از ادیان زنده، خورشید را یکى از ایزدها و خدایان که تدبیر برخى از امور عالم بر عهده آنهاست یا منشأ پیدایش یک قوم یا تمدن که موجب برترى آنان بر دیگران میشود، دانسته و به پرستش آن میپردازند. در آیین «شین تو» که بیشتر مردم ژاپن پیرو آن هستند «آماتراسوا» بهعنوان الهه خورشید مبین نور زندگى و نیروهاى روشن و درخشنده عالم است و خانواده سلطنتى نیز از جنب وى به وجود آمده است.
در فرهنگ یونان و روم باستان آپولو، خداى خورشید به شمار میآمد و رومیان خود را از نژاد خورشید میدانستند. در امپراتورى روم بهافتخار خورشید معبدى عظیم ساختهشده بود و نرون میل داشت رعایایش او را همچون ایزد خورشید نیایش کنند.
و اما میتراییسم …
میتراییسم ایدئولوژی اسطوره محوری است که به تاریخ باستان ایران گرهخورده است. این ایدئولوژی همچنین به هند و سپس به اروپا در دوران امپراتوری روم نفوذ و برای مدتزمانی شیوع زیادی پیدا کرد اما با پذیرش دین مسیحیت توسط کنستانتین پادشاه امپراتوری روم این ایدئولوژی که بهعنوان دین شناخته میشد به حاشیه رانده شد.
روایتها و نقلهای مختلفی در رابطه با اسطورهی میترا، نحوهی پیدایش و داستانهای مرتبط با او در کتب تاریخ ادیان و اسطورهها مطرحشده است که بعضاً تعارضات و تفاوتهایی بین آنها مشاهده میشود.
برخى معتقدند میترا الههای که در روم باستان مورد پرستش بود، منشأ پارسى داشته و با خورشید یکسان است و آیین میتراییسم را آیین آفتابپرستی مینامند. در آیین زردشتى «میترا» حکم ایزدى را دارد که دستیار اهورامزداست و همان خداى روشنایى است که در هند به خورشید تشبیه شده است. عدهای دیگر معتقدند در اوستا میترا (مهر) نه خورشید است نه ماه و از ستارگان هم نیست، بلکه ایزدى غیر از ایزد خورشید است. گروهى گفتهاند: میترا ایزد طبیعت بود و جلوههای گوناگونى داشت گاه خود خورشید بود و گاه روشنى و فروغ آن.
در روایتی میترا اسطوره و افسانهای خوانده میشود که از صخره و یا سنگ متولدشده است و بهمحض تولد مورد پرستش شبانان قرار میگیرد آنگاه با خورشید هماهنگ میگردد و یک گاو نر وحشی (ورزو یا ورزا) را به دام میاندازد. مهر، گاو وحشی را به درون غاری میکشاند و میترا آن را در آن غار به زنجیر میکشد. گاو از غار فرار میکند. بهفرمان خورشید، کلاغ گاو را میکشد. از درون گاو خوشه گندم و درخت انگور میروید. کژدم و افعی و مورچه به خوردن اعضای تناسلی گاو میپردازند. میترا به آسمان میرود و پس از بازگشت مجدد به زمین و به مردگان نیروی قیام و رستاخیز میبخشد.
در نقل دیگر آمده است میترا گاو را تعقیب کرده و پوزه او را در مشت خود گرفته، با یک ضربه خنجر، گاو را به قتل میرساند. هر جا که قطرهای از خون افشانده میشود، زمین سرسبز و باروری پیدا میگردد و بهعبارتدیگر از بدن گاو خوشههای گندم و درخت تاک و سایر نباتات خارج میشود.
با توجه به تصاویری که در سطور پیشین از میتراییسم، شینتوئیسم و خورشیدپرستی در فرهنگها و نحلههای فکری در ادوار مختلف تاریخ ارائهشده است، ارتباطی معنادار بین مفاهیم القایی پویانمایی ژولیده با اسطورههای ایران، یونان، روم و ژاپن در دوران باستان آشکار میگردد.
در انیمیشن پرتوهای خورشید در دل زمین نفوذ میکنند و گلی طلاییرنگ از جنس بارقههای آفتاب از دل خاک و سنگ پدید میآید. این گل حاوی نیرویی جادویی است که پس از حضور خود در زمین زندگی و آبادانی را به همراه میآورد. پس از گذشت زمان در حاشیهی سرزمین فرود پرتو خورشید تمدن و امپراتوری پدید میآید که داستان بر مبنای آن شکل میگیرد و تداوم مییابد. تشکیل سرزمین و امپراتوری جدید پیرامون گل خورشید تداعیکننده تفکر شینتوئیسم است که خورشید را منشأ پیدایش قوم، تمدن و خاندان سلطنتی میدانند.
با تولد راپونزل پرتو حیاتبخش خورشید در وجود او حلول کرده و به او نیرویی جادویی و تمامنشدنی میبخشد. درواقع راپونزل خود به میترایی تبدیل میشود که گیسوان او، تمام جسم و جان او از بدو تولد با نیروی بهظاهر جاودانهی خورشید آمیختهشده است. مادر گاتل پسازاینکه به این واقعیت پی میبرد درصدد تصاحب و تسخیر نیروی حلول کرده در وجود راپونزل برمیآید. گاتل با دزدیدن راپونزل نوزاد، او را از پدر و مادرش دور و در قلعهای حبس میکند. او هرگاه احساس میکند پیری و فرسودگی در وجودش روبه فزونی است با خواندن وردی نیروی درونی راپونزل را به غلیان میآورد و جوانی خود را بازمییابد.
این نیروی حلول کرده در وجود راپونزل است که جوانی و حیات برای گاتل به ارمغان میآورد نه قدرت الهی در قیامت. نیروی جادویی و حیاتبخش راپونزل شبیه همان نیرویی است که میترا پس از بازگشت به زمین بهواسطهی آن، مردگان را زنده و رستاخیز را رقم میزند.
ترسیم طرحهایی از ستارگان و خورشید توسط راپونزل (که برگرفته از ذات او بهعنوان فرزند خورشید است) و تکرار نماد خورشید در جایجای انیمیشن همگی تداعیکنندهی شیفتگی، وابستگی و علاقهی مردم اتوپیای متصور انیمیشن ژولیده به خورشید هستند.
حلقه زدن و رقصیدن به دور نقش خورشید نگاشته شده در سنگفرشهای شهر نیز نمایانگر پرستش خورشید و زنده نگهداشتن آدابورسومی است که راپونزل بهعنوان فرزند خورشید با حضور خود آن را محقق میسازد.
لذا با توجه به مباحث مطرحشده تلفیق و ترکیب ایدئولوژیهای شرقی نظیر شینتوئیسم و میتراییسم ترفندی است که والت دیزنی در انیمیشن ژولیده برای ایجاد تعلیق در داستان و کشش دراماتیک به بهترین شکل بهره جسته است. درواقع والت دیزنی این دو تفکر را با یکدیگر در همآمیخته تا بتواند از دل آن مکتب خورشیدپرستی واحدی بدون وجود تشتت آرا و اقوال ارائه دهد و این کیش الحادی را یکپارچه و بدون گسستگیهای ایدئولوژیک به تصویر بکشد و تاریخ اسطورهای پر از تفاوت و تعارض این دو نحلهی فکری شرقی را تحریف و جایگزینی درهمتنیده و واحد از آنها ارائه دهد.
داستانی که در قاب تصاویر متحرک به نمایش درمیآید ضمن تائید خورشیدپرستی به تبلیغ آن نیز میپردازد و راه برونرفت از مشکلات و سختیها را چنگ زدن به تفکرات الحادی خورشیدپرستی میداند؛ بنابراین ایمان به خدا با گرفتار گشتن در چنبرهی تفکر خورشیدپرستی نفی و الهه یا الههای باطلی چون خورشید جای نور الله را میگیرند.
از سوی دیگر راپونزل نیرویی دارد که جوانی و حیات را به ارمغان میآورد و حتی زمانی که امیدی به زنده ماندن یوجین نیست قطره اشک راپونزل حیات دوبارهی او را رقم میزند. از این منظر ایمان به آخرت نفی و مرگ انسان و زنده شدن دوبارهی او به دست خدا هیچ انگاشته میشود زیرا بهجای آنکه خدا حیات مجدد یوجین را پس از مرگش رقم بزند این راپونزل مبلغ خورشیدپرستی است که به او زندگی می بخشد.
2-هلنیسم و تقابل شرق و غرب:
مادر گاتل که به راز حیاتبخشی گل جادویی پی برده است بههیچوجه حاضر نیست دیگری آن را تصاحب کند. زمانی که سربازان گل را به قصر میبرند تا از آن معجونی پدید آورند، گاتل آیندهی زندگیاش را درخطر میبیند. به همین منظور شبانه وارد قصر شده و راپونزل که نیروی گل در وجودش نهادینه گشته را با خود به مکانی دوردست برده و در برجی بلند زندانی میکند.
او هر زمان که دچار پیری و فرسودگی میشود با نیروی حیاتبخش نهفته در وجود راپونزل جوانیاش را بازمییابد.
راپونزل ابتدا تصور میکند که گاتل مادر واقعیاش است به همین خاطر سعی میکند مخالف دستورات او عمل نکند. زمانی که او به سن بلوغ نزدیکتر میشود احساس میکند برای کشف راز فانوسهای نورانی که هرسال در زمان تولدش اسمان تاریک شب را روشن میکنند، باید از ساختمان خارج شود. هر بار که پرنسس جوان سعی میکند از برج خارج شود با مخالفتهای گاتل مواجه میگردد. گاتل به بهانههای گوناگون سعی میکند قدرت راپونزل را محصور و از آن برای پیشبرد اهداف خود استفاده کند؛ اما دست سرنوشت! او را به فلین رایدر میرساند و دریچهی امید برای رهایی از شر گاتل به روی او گشوده میشود.
گاتل زنی با تفکرات بسته و متصلب نمایش داده میشود که برای تحقق اهدافش راپونزل را در برج زندانی و آزادیهایش را محدود میکند. دلایل گاتل برای منصرف کردن راپونزل از حضور در خارج از خانه شباهت زیادی به دلایل خانوادههای سنتی برای کنترل و نظارت بر کار اعضای خانواده و فرزندان دارد.
گیسوان گاتل مشکیرنگ است و شنلی که او خود را با آن میپوشاند شباهت زیادی به پوشش زنان شرقی – بخصوص زنان ایرانی – دارد.
البته شنلی که گاتل به تن میپوشد بیشتر برای مخفی ماندن از دید مردم و پوشاندن زشتیهایش است. لذا تصویری که از او ارائه میشود در نوع خود نگاهی تمسخر گونه به حجاب شرقی است. تفکرات سنتی او نیز نشان از اهمیت سنت در تمدن شرق میدهد که این نگاه بهگونهای سخیف در قاب تصاویر جای میگیرد و سنت به خودخواهیهای گاتل فروکاست داده میشود. بدین مفهوم که گاتل یک فردی خودخواه است که از دیدگاه سنتی برای تصاحب قدرت راپونزل استفاده میکند.
شباهت برج گاتل به برج میلاد که نماد پایتخت ایران است نیز در نوع خود جای تأمل و توجه دارد و وابستگی گاتل به تمدن شرق را به اثبات میرساند.
لذا تسخیر راپانزل توسط گاتل و دربند و محصور کردن او تصویری نمادین از تلاش تمدن شرق برای تسخیر باورها و سرزمین تمدن غرب به هر قیمت است. البته این تسخیر دوامی نمیآورد و راپانزل بهعنوان نمایندهی تمدن غرب موفق میشود از یوق و حصار سلطهی ایجادشده توسط شرق برون آید و به آغوش باور و تمدن غرب بازگردد.
درواقع پویانمایی ژولیده در حال بازخوانی تاریخ مواجههی تمدن شرق و غرب است. با مرور صفحات تاریخ و وقایعی که براثر تقابل این دو تمدن گذشته است، وجه تشابه مقابلهی نمادین راپانزل و گاتل آشکارا رخ مینمایاند.
نزاع بین تمدنی ازجمله موضوعات مهم تاریخی است که نمیتوان از آن صرفنظر کرد. تقابل و مواجههی تمدن شرق و غرب با یکدیگر ریشهی دیرینهای در دل تاریخ دارد. اگر نگاهی به صفحات تاریخ در دوران یونان و ایران باستان حدود ۲۵۰۰ سال پیش بیندازیم اولین جرقههای نزاع تمدنی با وضوح بیشتری خود را پدیدار میکنند. نزاع ایران بهعنوان برترین نمایندهی تمدن شرق با غرب محدود به دوران اوج یونان باستان نمیشود و با اوج گرفتن روم و افول یونان ادامه مییابد. با اضمحلال امپراتوری روم و انتقال قدرت از روم به فرانسه در دوران شارلمانی، ایران که تحولات مختلفی را پشت سر گذاشته است، فرانسه را پیش روی خود میبیند و شکل جدیدی از تقابل سرزمینی و تمدنی رخ نشان میدهد. انتقال قدرت از فرانسه به انگلیس ادامه مییابد اما ایران هرچند در این دوران با فرازوفرودهای سیاسی و اجتماعی روبرو بوده است جایگاه خود را بهعنوان نمایندهی قدرتمند تمدن شرق بهخوبی حفظ میکند. با افول قدرت امپراتوری بریتانیا، قدرت به امپراتوری تازه تأسیس امریکا منتقل میشود. خصومت امپراتوری امریکا که کمتر از سایرین نیست، در مواجهه با ایران ادامه مییابد و با وقوع انقلاب اسلامی این عداوت به شکل تصاعدی فزونی مییابد. امروزه دشمنیهای تمدن غرب بخصوص انگلیس و امریکا نسبت به ایران تقریباً بر همگان آشکار شده است و کمتر کسی از این موضوع بیخبر است.
بنابراین بازخوانی دشمنی دیرینهی تمدن غرب و شرق به شکل نمادین توسط ابرقدرت تمدن غرب امری عادی به نظر میرسد.
3- تقابل سنت و مدرنیسم:
گاتل زنی است که ویژگیهای یک فرد سنتی را با خود یدک میکشد.
کارگردان انیمیشن بر این موضوع تأکید دارد که سبک پوشش مادرگاتل ۵۰۰ سال از سبک پوشش راپانزل قدیمیتر است همچنین گیسوان سیاه و مجعد گاتل مخالف گیسوان بلوند و صاف راپانزل است.
سازندگان انیمیشن گفتهاند که پوشش مادرگاتل به دوران رنسانس مربوط میشود درحالیکه زمان شکلگیری داستان فیلم مربوط به دههی ۸۰ قرن هجدهم (۱۷۸۰ میلادی) است؛ یعنی قدمت پوشش گاتل به ۴۰۰ سال میرسد.
استفاده از المانهای قدیمی در مقابل گزارههای مدرن و تقابل دو نسل با یکدیگر در راستای نمایش تعارض و تقابل سنت و مدرنیسم است و این تعارض به زیبایی در انیمیشن ژولیده به تصویر کشیده میشود.
در این تقابل از دیدگاه سنتی چهرهای بسیار زشت و زننده نمایش داده میشود. گاتل بهعنوان نماد دیدگاه سنتی، متحجر و خودخواه به تصویر کشیده میشود تا جایی که حتی برای رسیدن به هدفش راپانزل را در غل و زنجیر میکند اما در مقابل راپانزل دختری دارای عواطف انسان دوستانه است که نمیخواهد حتی نامادری بدسرشتش را نگران کند. او از خود انعطاف نشان میدهد و پس از حضور در میان مردم با آنها ارتباط میگیرد و به جذب آنان میپردازد درحالیکه گاتل فردی گوشهگیر و منزوی است و حاضر نیست با مردم شهر ارتباط برقرار کند و در برجی بهدوراز مردم زندگی میکند. راپانزل اهل تغییر است درحالیکه گاتل هیچگاه حاضر نمیشود تغییری در خود پدید آورد و همواره بر رویهی گذشتهی خود باقی است.
با توجه به طول عمر گاتل و مقایسهی آن با سن راپونزل و مطالبی که در وصف ویژگیهای آن دو آمد همچنین بنا به گفتههای سازندگان ژولیده آشکار میشود که داستان بر بستر تقابل سنت و مدرنیسم شکلگرفته است.
دیدگاه سنتی دست و پاگیر، متصلب و غیرقابل انعطاف نشان داده میشود درحالیکه دیدگاه مدرن در مقابل کاملاً منعطف، قابلتغییر، رها و یله تصویر میشود. البته رهایی مطرح در انیمیشن بیش از اینکه مفهوم عمیق آزادی را جا بیندازد، اباهی گری، لاابالیگری و عبور از گزارههای اخلاقی را ترویج میکند. ارتباط راپانزل با مردان دیگر و ایجاد ارتباط نزدیک دوستانه با فلین رایدر در راستای اباهیگری جنسی قابل تشریح است.
درصحنههای پایانی سقوط مادر گاتل بهعنوان نماد سنتگرایی از بالای برج به پایین درحالیکه پیری و فرسودگی تمام وجود او را فراگرفته نیز تداعیکنندهی سقوط سنت از جایگاه خود و جایگزین شدن مدرنیته و مدرنیسم با آن است.
عبور از سنت و پذیرش مدرنیسم یکی از مهمترین پیامهای این اثر والت دیزنی است که در راستای تبلیغ و ترویج مفهوم لسه فر بهعنوان مفهومی بنیادین در لیبرالیزم حرکت میکند.
لسهفر یعنی بگذار هر چه میخواهد انجام دهد. در این تلقی هر انسانی میتواند برای پیشبرد اهداف و گذران زندگیاش روش موردنظر خود را اتخاذ کند و به هیچ چارچوب و قاعدهای پایبند نباشد. بشر حامی لسه فر هیچ مانعی برای اعمال و رفتار خود مشاهده نمیکند و به هر سو که بخواهد میرود و برایش اهمیتی ندارد که دین و سنت الهی چه میگویند. چنین فردی گزارههای اخلاقی دینی و حتی اخلاق عرفی را برنمیتابد و از دستورات نفس امر کنندهاش پیروی میکند. در چنین شرایطی نفس اماره افساری به گردن بشر اباهیگرا میاندازد و او را به هر سو که بخواهد میکشاند.
4- الثئا و میل به انکشاف:
راپانزل درحالیکه در برج گاتل زندانیشده است آرزوهای دور و درازی در سر میپروراند. او میخواهد به راز فانوسهای نورانی که در شب تولدش در اسمان شب ظاهر میشوند و صحنهی زیبایی را پدید میآورند، پی ببرد. یکجا ماندن و محصور شدن، جهان بیرون را برای او به صحنهی رؤیایی غیرقابلدسترس و آرزویی دستنیافتنی تبدیل کرده است تا بدان جا که میخواهد برای یکلحظه هم که شده از حصار دیوارها بیرون آید و جهان پر راز و رمزی که درون ذهنش نقش بسته را کشف و لمس کند.
زمانی که او از ساختمان پایین میآید از مشاهدهی مناظر موجود در طبیعت به شگفت میآید. او موفق میشود برای مدتزمانی کوتاه جهانی را که تا آن زمان لمس نکرده بود و آرزوی بودن در آن را میکرد، درک کند.
البته کشف جهان جدید بیرون از دیوارها با شک و تردیدهایی همراه میشود. راپونزل بین ماندن در طبیعت و لذت بردن از محیط بیرون از خانه مخیر است. او بارها خود را سرزنش میکند که چرا به حرف گاتل گوش نکرده و عزم آن میکند که به پشت دیوارها بازگردد اما کشف رمز طبیعت و مهمتر از آن کشف راز فانوسها هوش از سر او برده و ماندن در طبیعت را بر بازگشت به خانه ترجیح می دهد.
شک، تردید و دودلی اساس فلسفهی مدرن که پایهگذار آن رنه دکارت است را شکل میدهد.
بنا به نظر دکارت در شرایط و فضای شک و تردید است که فکر و اندیشه تولید میشود و به این واسطه، بودن و ماندن انسان رقم میخورد. دکارت بودن را منحصر به اندیشیدن و فکر کردن میداند؛ اما مهمتر و فراتر از مسئله اندیشیدن مدنظر دکارت، میل به انکشاف است. درواقع شک و تردیدی که دکارت مطرح میکند برای پی بردن به رازهای سربهمهر است که با انکشاف رازها میتوان به کنه آنها (رازها) پی برد.
زمانی که راپانزل در خانه محصور است آرزو میکند که دیوارها کنار روند و حصر گشوده شود و با انکشافی که رقم میخورد در دل طبیعت و جهان بیرون از زندانی که گاتل برای او ساخته به کشف رازهای آن بپردازد. او دیگر از محصور ماندن دربندهایی که گاتل به دستوپایش بسته دلزده شده است و میخواهد جهان جدیدی را کشف کند. برون آمدن از برج و مشاهدهی جهان جدید اولین کشفی است که راپانزل رقم میزند. سیر در طبیعت و برقرار کردن ارتباط با مردم نیز با کشف رازهای دیگری همراه میشوند. آخرین رازی که راپانزل موفق به کشف آن میشود کیستی خود اوست. راپانزل در پایان متوجه میشود که چرا همزمان با تولد او نور فانوسها آسمان شب را روشن میکنند و پدر و مادر واقعی او چه کسانی هستند.
راپانزل در مراحل مختلف با وقایع مختلفی روبرو میشود و به کشف رازهای نو میپردازد، کشفی که ریشه در درخت فلسفه و الثئا دارد.
از منظر مارتین هایدگر فلاسفهی دوران باستان تا فیلسوفان همعصر وی به خاطر عدم فهم درست از الثئا در اشتباه بودهاند.
از دید فلاسفهی غرب، جهان و طبیعت هر آن خود را نامستور میکنند و تنها چشمان بشر کاشف و فیلسوف است که میتواند رازهای نامستور شده را کشف کنند. این دیدگاه که هر چیز ابتدا باید نامستور و برهنه شود تنها در حوزهی اندیشه غربی محدود نشد بلکه به حوزهی مسائل فرهنگی و اجتماعی نیز ورود پیدا کرد. بروز ملموس تفکر نامستورگرایی را میتوان در آثار هنری نیز مشاهده کرد. بشر غربی اغلب سعی میکند کالبد جسمانی انسان را به شکل برهنه ترسیم کند. ساخت مجسمههای برهنه به شکل گسترده در دوران غرب باستان شاهدی بر این مدعاست. میل به نامستوری امروز نیز در صنعت فحشاسالاری به اوج خود رسیده است تا جایی که بشر اومانیست غربی تلاش میکند بیشازپیش خود را برهنه و در معرض دید سایرین قرار دهد.
انکشافهای راپونزل با پردهدری و نفی پاکدامنی همراه میشود تا بدان جا که ارتباط با مردان غریبه در قاموس او جایز شمرده میشود. او بدون آشنایی قبلی با مردان غریبه، با آنها ارتباط دوستی میگیرد و با یک دزد سابقهدار که نام فلین رایدر را برای خود برگزیده است پا به سفری پرماجرا میگذارد درحالیکه هیچ شناختی نسبت به این مرد جوان ندارد.
انکشافات راپانزل نهتنها در راستای پی بردن به کنه حقایق نیست بلکه خلاف جهت حق و مبانی الهی است. رمزگشاییهای او با نامستوری همراه میشود تا جایی که از خطوط قرمز عبور میکند و هیچ حدومرزی برای ارتباط با مردان نمیشناسد. لذا الثئا در تفکر راپانزل انکشاف حق را در پی ندارد بلکه در راستای زدودن حجاب و پردهی عفت است.
5- دیرینگونهها:
1-5- دزدیده شدن هلن توسط پاریس در ایلیاد و اودیسه هومر:
قدیمیترین متن ادبی تاریخ غرب ایلیاد و اودیسهی هومر است که قدمت آن به حدود ۲۵۰۰ سال میرسد.
داستان و وقایع رخداده در ایلیاد و اودیسه بهقدری حائز اهمیت هستند که غربیها آن را مبنای طرحریزی استراتژیک خود قرار میدهند و بهعنوان مانیفستی برای مواجهه با دشمنانشان از آن بهره میگیرند. نبرد تروآ بهعنوان مهمترین، تأثیرگذارترین و قدیمیترین واقعهی اسطورهای است که بشر غربی آن را سرلوحهی تصمیمگیریهای خود قرار داده و تمام تلاش خود را برای بازخوانی آن در عرصههای مختلف هزینه کرده است.
از این حیث توجه به رخدادهای ایلیاد و اودیسه که بر بستر خیال شکلگرفتهاند اما به قدمت تاریخ ۲۵۰۰ سالهی غرب به اینسو تأثیری شگرف درحرکت حکومتهای غربی داشته است، از اهمیت ویژهای برخوردار است. ایالات متحدهی امریکا امروز بهعنوان عصارهی تمدن غرب در میدانهای مختلف بهویژه میدان جنگ نرم از تاریخ اسطوره پردازی گذشتگان خود در یونان باستان بهترین استفاده را میکند و از طریق سینما به بازخوانی و احیای اساطیر ایلیاد و اودیسه میپردازد و بدینوسیله تلاش میکند برگذشتهی کوتاه و بدون اسطورهی خود سرپوش بگذارد.
دزدیده شدن هلن توسط پاریس داستانی افسانهای است که در پی آن جنگی بین تروآ نماد تمدن شرق و یونان نماد تمدن غرب به وقوع میپیوندد. انطباق این داستان با دزدیده شدن راپونزل از این حیث است که گاتل نماد تمدن شرق است و راپانزل نماد تمدن غرب. زندانی شدن راپانزل توسط گاتل تداعیکننده تصرف هلن توسط تروآ و شکست دادن گاتل، آزاد شدن از بند اسارت او و قرار گرفتن در آغوش خانوادهاش شباهت بسیار زیادی به پیروزی یونان در جنگ با تروآ و بازگشت هلن بهسوی خانه و خانوادهی خود دارد.
2-5- موی بلند رودابه:
یکی از ترفندهای دیزنی برای افزایش جذابیتهای داستانهایش استفاده از اسطورههای سایر تمدنهاست. انیمیشن ژولیده نیز از این موضوع مستثنا نیست. یکی از دیرینگونههایی که در داستان ژولیده بهکرات از آن استفاده میشود دیرینگونهی موی بلند رودابه است. این دیرینگونه برگرفته از شاهنامه فردوسی است. داستان بهقرار زیر است:
… چون شب میرسد رودابه به کاخی آراسته میرود و خدمتکاری را میفرستد که زال را به کاخ راهنمایی کند. وقتی زال به کاخ میرسد، رودابه بر بام کاخ منتظر اوست. رودابه گیسوی بلند خود را از بام کاخ به پائین میریزد تا زال از آن کمندی بسازد و به بالای کاخ بیاید. در این هنگام زال خطاب به رودابه میگوید: «هرگز مباد که من گیسوی مشکبوی تو را کمند سازم» و با طنابی بر بام کاخ میرود. زال به رودابه میگوید: «من دلباختهی توام و جز تو کسی را به همسری برنمیگزینم، اما چه کنم که پدرم و پادشاه ایران نمیپذیرند که من دختری از نسل ضحاک به زنی گیرم.» رودابه گریان جواب میدهد: «اگر ضحاک ظلم کرد ما چه گناهی داریم. من از شنیدن داستان دلاوریهایت عاشق تو شدم و جز تو شویی را به همسری نمیپذیرم.» زال او را دلداری میدهد که: «به امید یزدان راهی برای این کار پیدا میکنیم» و پس از بدرود از او بهلشگرگاه برمیگردد…
فردوسی در شاهنامه داستان گیسوان رودابه را اینگونه روایت میکند:
بگیر این سر گیسو از یکسویم ز بهر تو باید همی گیسویم
بدان پرورانیدم این تار را که تا دستگیری کند یار را
بارها راپونزل گیسوان بلند خود را از بالای برج پایین میاندازد و بهوسیلهی آن گاتل و فلین رایدر را بالا میکشد این سیر تکراری بازآفرینی داستان رودابه و زال است که در آن رودابه برای بالا کشیدن زال به بالای کاخ گیسوان خود را پایین میاندازد.
3-5- معجزات حضرت عیسی علیهالسلام (زنده کردن مردگان و شفای بیماران لاعلاج):
زنده کردن مردگان و شفای بیماران لاعلاج به اذن الهی ازجمله معجزات حضرت عیسی علیهالسلام به شمار میروند که والت دیزنی از آنها بهعنوان دستمایهای برای ساخت انیمیشن ژولیده استفاده کرده است.
استفاده از معجزات پیامبران و نسبت دادن آنها به جانوران و انسانهای بدکردار ازجمله استراتژیهای مهم سینمای الحاد به شمار میروند. بهکارگیری معجزات انبیا توسط سینمای الحاد نهتنها در جهت ترویج دین الهی بلکه در تعارض ذاتی با ادیان ابراهیمی (بدون تحریف) و در راستای اهداف کفرکیشانهی شرکتهای انیمیشنسازی هالیوودی است.
این بار شرکت والت دیزنی از معجزات حضرت عیسی علیهالسلام برای ایجاد کشش و تعلیق دراماتیک در پویانمایی ژولیده بهره جسته است.
زنده کردن یوجین (فلین رایدر)، درمان زخم او ازجمله ویژگیهای راپانزل به شمار میروند که ریشه در دیرینگونهی زنده کردن مردگان و شفای بیماران توسط عیسی مسیح دارند. بر این مبنا راپانزل که تقریباً هیچ پایبندی به اصول اخلاقی ندارد و پردههای عصمت را یکی پس از دیگری میدرد در جایگاه پیامبری اولوالعزم قرار میگیرد که این موضوع نافی ایمان به انبیاء به عنوان یکی از هفت متعلق ایمان است.
نتیجه گیری: