به گزارش مشرق، همین چند روز پیش بود که ولادیمیر پوتین، رئیسجمهور روسیه در میدان سرخ مسکو و به مناسبت هفتادمین سالگرد پیروزی ارتش سرخ بر ارتش آلمان نازی از تلاش غرب برای ایجاد جهان تکقطبی انتقاد کرد و امنیت و صلح جهانی را در برپایی جهان چندقطبی دانست. رژهای که آن روز برگزار شد نمادی از این منظور پوتین بود چراکه در کنار سربازان روس یگانهایی از ارتشهای چین و چند کشور دیگر هم حضور داشتند. حالا روسیه و چین برای اولین بار مانور مشترک 10روزهای- از 11 تا 21 می- در دریای مدیترانه برگزار میکنند تا عزم و اراده جدی دو کشور برای رسیدن به جهانی چند قطبی را به نمایش بگذارند. نکته مهم و قابل توجه در مکانی است که هر دو کشور برای این مانور انتخاب کردهاند زیرا انتخاب این مکان از سوی این دو قدرت جهانی پیام روشنی هم به اروپا و هم به امریکا میدهد. باید گفت که روسیه و چین با انتخاب دریای مدیترانه برای مانور مشترک هدفی بسیار بیشتر از اهداف معمولی از برگزاری یک مانور را دنبال میکنند، به طوری که دو کشور هر نقطهدیگری از جهان را برای مانور مشترک خود انتخاب کرده بودند به اندازه این منطقه اهمیت نداشت و به این جهت، اهمیت و پیام سیاسی این مانور بسیار بیشتر از وجه نظامی آن است.
پیام و اهمیت سیاسی برگزاری این مانور در دریای مدیترانه از چندین وجه قابل توجه است. وجه نخست در سابقه نظامی دریای مدیترانه است که تا قبل از جنگ جهانی دوم به طور عمده منطقه نفوذ اروپایی بود اما بعد از جنگ و به واسطه ضعف مفرط کشورهای اروپایی، امریکا برای مقابله با بلوک کمونیستی در این منطقه استقرار یافت تا آنکه مبدل به قدرتی بیرقیب در دریای مدیترانه بشود. این وضعیت از آن زمان تا کنون ادامه داشته و استقرار ناوگان ششم امریکا در ناپل ایتالیا محور اصلی در قدرت بیرقیب امریکا در مدیترانه بوده است. امریکا از این قدرت برای تحمیل خواست خود در اروپا، خاورمیانه و شمال آفریقا استفاده میکند، چنان که دو سال قبل بود که از این قدرت قصد دخالت نظامی در سوریه را داشت و وقتی که کریمه به روسیه پیوست هم اروپا در رویارویی با روسیه چشم به این قدرت داشت. وجه دیگر در مانور مشترک روسیه و چین به بحران اوکراین در شمال دریای سیاه مرتبط است. ناوهای امریکایی و اروپایی از این بحران برای حضور در دریای سیاه و تنگتر کردن فضا بر نیروی دریایی روسیه استفاده میکردند و حالا روسیه به همراه چین مانور مشترکی را در مدیترانه برگزار میکند تا از آن فضای تنگ خارج بشود. وجه سوم در وضعیت چند ساله خاورمیانه است که از بهار عربی در دسامبر 2010 تا کنون ادامه داشته است. ائتلاف غربی در جنگ لیبی از همین منطقه برای سرنگونی سرهنگ قذافی استفاده میکرد و طرح غرب از دخالت نظامی به سوریه هم بر اساس تجمع نیروهایشان در این منطقه بود. با توجه به این وجوه است که مانور مشترک روسیه و چین در این منطقه پیام آشکار سیاسی به غرب و به خصوص امریکا میدهد که این دو قدرت جهانی دیگر آن معادله از تکقطبی غرب را قبول ندارند و در حساسترین نقطه از این وضعیت قصد تثبیت حضور نظامی خود را برای حرکت به سوی چندقطبی دارند. ارتباط هر سه وجه با منافع و امنیت ملی روسیه به صورت کامل روشن است اما مسئله در مورد چین به این نحو نیست و به همین جهت است که ورود نیروی دریایی چین در این منطقه وجه متفاوتی از روسیه و در نتیجه، پیام متفاوتی به غرب دارد. اول اینکه چین با همراهی در این مانور به غرب پیام میدهد که با وجود اظهار بیطرفی در رویارویی روسیه با غرب اما در عمل بلوک مشترکی با روسیه را تشکیل داده و آن بیطرفی به معنای اشتراک منافع با روسیه نیست که در صورت لزوم از نیروی خود در جهت دفاع از این منافع استفاده میکند. نکته دوم در دور بودن مدیترانه از حوزه سنتی است که برای نفوذ چین تعریف شده است. به طور سنتی، حوزه نفوذ چین در پیرامون این کشور از شمال اقیانوس آرام تا جنوب این اقیانوس و دریای جنوبی چین تعریف شده که تحلیلگران عرصه بینالملل بر اساس این تعریف انتظار ورود پکن به حوزههای دورتر را ندارند. حالا نیروهای نظامی چین نه تنها برای اولین بار با نیروهای روسی همراه شدهاند بلکه پکن نیروهایش را به نقطهای بسیار دورتر از این حوزه سنتی از نفوذ خود فرستاده است. این نحو عمل نشان میدهد پکن اهداف و منافعی بسیار متفاوتتر از تعاریف سنتی در نظر دارد و به طور کلی، خود را یکی از قدرتهای برتر جهانی میداند که لازم است پا را بسیار دورتر بگذارد. پکن به این نحو پیام روشنی میدهد مبنی بر اینکه غرب باید از این به بعد حضورش را در نزدیکی خود احساس کند؛ حضوری که روسیه به عنوان متحد استراتژیک پکن بسیار به آن تمایل دارد و با این ترکیب قصد برهم زدن قاعدهای را دارد که غرب میخواهد با جهان تکقطبی خود ایجاد کند.
منبع : روزنامه جوان
پیام و اهمیت سیاسی برگزاری این مانور در دریای مدیترانه از چندین وجه قابل توجه است. وجه نخست در سابقه نظامی دریای مدیترانه است که تا قبل از جنگ جهانی دوم به طور عمده منطقه نفوذ اروپایی بود اما بعد از جنگ و به واسطه ضعف مفرط کشورهای اروپایی، امریکا برای مقابله با بلوک کمونیستی در این منطقه استقرار یافت تا آنکه مبدل به قدرتی بیرقیب در دریای مدیترانه بشود. این وضعیت از آن زمان تا کنون ادامه داشته و استقرار ناوگان ششم امریکا در ناپل ایتالیا محور اصلی در قدرت بیرقیب امریکا در مدیترانه بوده است. امریکا از این قدرت برای تحمیل خواست خود در اروپا، خاورمیانه و شمال آفریقا استفاده میکند، چنان که دو سال قبل بود که از این قدرت قصد دخالت نظامی در سوریه را داشت و وقتی که کریمه به روسیه پیوست هم اروپا در رویارویی با روسیه چشم به این قدرت داشت. وجه دیگر در مانور مشترک روسیه و چین به بحران اوکراین در شمال دریای سیاه مرتبط است. ناوهای امریکایی و اروپایی از این بحران برای حضور در دریای سیاه و تنگتر کردن فضا بر نیروی دریایی روسیه استفاده میکردند و حالا روسیه به همراه چین مانور مشترکی را در مدیترانه برگزار میکند تا از آن فضای تنگ خارج بشود. وجه سوم در وضعیت چند ساله خاورمیانه است که از بهار عربی در دسامبر 2010 تا کنون ادامه داشته است. ائتلاف غربی در جنگ لیبی از همین منطقه برای سرنگونی سرهنگ قذافی استفاده میکرد و طرح غرب از دخالت نظامی به سوریه هم بر اساس تجمع نیروهایشان در این منطقه بود. با توجه به این وجوه است که مانور مشترک روسیه و چین در این منطقه پیام آشکار سیاسی به غرب و به خصوص امریکا میدهد که این دو قدرت جهانی دیگر آن معادله از تکقطبی غرب را قبول ندارند و در حساسترین نقطه از این وضعیت قصد تثبیت حضور نظامی خود را برای حرکت به سوی چندقطبی دارند. ارتباط هر سه وجه با منافع و امنیت ملی روسیه به صورت کامل روشن است اما مسئله در مورد چین به این نحو نیست و به همین جهت است که ورود نیروی دریایی چین در این منطقه وجه متفاوتی از روسیه و در نتیجه، پیام متفاوتی به غرب دارد. اول اینکه چین با همراهی در این مانور به غرب پیام میدهد که با وجود اظهار بیطرفی در رویارویی روسیه با غرب اما در عمل بلوک مشترکی با روسیه را تشکیل داده و آن بیطرفی به معنای اشتراک منافع با روسیه نیست که در صورت لزوم از نیروی خود در جهت دفاع از این منافع استفاده میکند. نکته دوم در دور بودن مدیترانه از حوزه سنتی است که برای نفوذ چین تعریف شده است. به طور سنتی، حوزه نفوذ چین در پیرامون این کشور از شمال اقیانوس آرام تا جنوب این اقیانوس و دریای جنوبی چین تعریف شده که تحلیلگران عرصه بینالملل بر اساس این تعریف انتظار ورود پکن به حوزههای دورتر را ندارند. حالا نیروهای نظامی چین نه تنها برای اولین بار با نیروهای روسی همراه شدهاند بلکه پکن نیروهایش را به نقطهای بسیار دورتر از این حوزه سنتی از نفوذ خود فرستاده است. این نحو عمل نشان میدهد پکن اهداف و منافعی بسیار متفاوتتر از تعاریف سنتی در نظر دارد و به طور کلی، خود را یکی از قدرتهای برتر جهانی میداند که لازم است پا را بسیار دورتر بگذارد. پکن به این نحو پیام روشنی میدهد مبنی بر اینکه غرب باید از این به بعد حضورش را در نزدیکی خود احساس کند؛ حضوری که روسیه به عنوان متحد استراتژیک پکن بسیار به آن تمایل دارد و با این ترکیب قصد برهم زدن قاعدهای را دارد که غرب میخواهد با جهان تکقطبی خود ایجاد کند.
منبع : روزنامه جوان