به گزارش مشرق، تأثیر موسیقی بر اخلاق انسان با توجه به قدمت تاریخی کاربرد اخلاقی و تربیتی آن، امری انکارناپذیر است. دیدگاه اخلاق غیردینی با استقبال از موسیقی، از آن بهعنوان ابزاری برای تربیت روح و کسب خصال خوب انسانی بهره گرفته است. البته در این دیدگاه، جایی برای موسیقیهای غیر معتدل و معارض با خصال اخلاقی و انسانی وجود ندارد و تنها به آن نوع از موسیقی توجه شده که از نظر فرم و محتوا در جهت اعتدال و ارزشهای اخلاقی قرار داشته است. گرچه بهلحاظ منطقی، نسبت بین موسیقی و غنا عموم و خصوص مطلق است، در دیدگاه اخلاق اسلامی، حساسیتهای شدید در باب غنا جایگاه موسیقیهای ارزشی را نیز متزلزل کرده است. این مقاله درصدد بررسی کیفیت تأثیرگذاری موسیقی بر خُلقیات نفسانی انسان و تبیین جایگاه ابزاری موسیقی در کسب اوصاف اخلاقی انسان در دانش اخلاق است.
طرح مسئله
اخلاق یا ملکات نفسانی انسان ازجمله معیارها و ملاکهای سنجش کمال انسان هستند؛ بدین معنا که کثرت اوصاف پسندیده در نفس، نشانگر کمال و بلوغ روحی و شخصیتی انسان است و کثرت اوصاف نکوهیده نیز شاخصه پستی نفس اوست. ازاینرو بیاهمیت نیست که انسان برای شناخت ابزار و عواملی که مقدمه یا مسبّب تربیت نفس و اتصاف آن به فضائل یا رذائل اخلاقی هستند، حساسیت ویژهای نشان دهد. «موسیقی» از آن عواملی است که از دوران باستان مورد توجه متفکران در جهت استفاده در امر تربیت و پیشبرد اخلاقی جامعه قرار گرفته است؛ (ارسطو، 1386: 451) اما کاربردهای اغلب منفی از موسیقی در تاریخ ممالک اسلامی که با ساختاری ضدارزشی و مفسدهانگیز از سوی زمامداران همراه بوده است، (زیدان، 1333: 5 / 179 ـ 163) سبب نوعی بدبینی همراه با طرد نسبت به موسیقی در نگاه زعمای دین ازجمله عالمان اخلاق گردیده است؛ بهگونهای که اغلب آن را امری پلید و ذاتاً ضدارزشی پنداشتهاند. (نوری، 1385: 79)
البته در قرن اخیر در ایران با پیشرفت دانش موسیقی، شاهد تحولی عظیم در فرم و محتوای این پدیده هنری و خلق آثاری فاخر موسیقایی بودهایم. در چندین دهه اخیر نهتنها بهلحاظ ساختاری، که از جهت محتوایی نیز موسیقیهایی با کاربردهای اخلاقی، ارزشی، ملی و فرهنگی ارزشمندی تولید گردید. شاید با توجه به همین روی مثبت سکه موسیقی است که برخی از صاحبان نظر در این عرصه، مدعی کاربرد ابزاری موسیقی در کسب معنویت و فضائل اخلاقی شدهاند؛ (صفوت، 1389: 69) اگر چه تولید موسیقیهای غنایی، چه قبل انقلاب و چه بعد از آن نیز کم نبوده است.
این مقاله در جستجوی پاسخ این پرسشها است که اولاًَ، آیا موسیقی این قابلیت را دارد که در اتصاف نفس به اخلاق پسندیده و ناپسند، نقشی داشته باشد؟ ثانیاً، با فرض داشتن این قابلیت، آیا میتوان از موسیقی بهعنوان ابزاری در اتصاف نفس به فضائل اخلاقی استفاده نمود؟
الف) پیشینه نگاه اخلاقی به موسیقی
به شهادت تاریخ، اولین کاربردهای رسمی موسیقی در امور اخلاقی و معنوی، به فیثاغورث (1) و پیروانش باز میگردد. فیثاغورسیان دارای گرایشهای دینی و تمایلات مرتاضی بودند و از آنجا که محور افکار و اعمال ایشان، اندیشه، تزکیه و تطهیر بود، در کنار تمرین سکوت و مطالعه ریاضیات، به تأثیر موسیقی در جهت مراقبت از نفس اهمیت شایانی میدادند. (کاپلستون، 1388: 1/41) «ریاضی» در فلسفه فیثاغورسیان اهمیت فوقالعادهای داشت؛ بهگونهای که اصل وجود را «عدد» میانگاشتند. (فروغی، 1388: 16) نگاه افراطی ایشان به ریاضی و کشف ارتباط قواعد ریاضی بین نغمات موسیقی از سوی ایشان، به این انجامید که همانگونه که هماهنگی موسیقی به اعداد مربوط است، میتوان تصور نمود که هماهنگی و نظم جهان نیز وابسته به اعداد است. (کاپلستون، همان: 44)
ازاینرو میتوان تمامی جهان و افلاک را یک گام موسیقی و مطابق با یک عدد پنداشت. (همان) در فلسفه فیثاغوری، هر وجودی ـ چه مادی و چه معنوی ـ با یکی از اعداد مطابقت دارد؛ فاصلههای کُرات از یکدیگر به نسبت فاصلههای اعدادی است که نغمههای آواز را میسازد و از گردش آنها نیز نغمهای ایجاد میشود که همچون روح در تمام عالم در جریان است و گوش مردم به علت نداشتن عادت یا فقدان استعداد نمیتواند آن را درک کند.
ایشان موسیقی را ایجاد هماهنگی میان اضداد و یگانگی در بین موضوعات متخالف و توافقدهنده عناصر متخاصم میدانستند. در نظر آنان موسیقی، وحدتآفرین و خالق پیوستگی است. موسیقی اساس اتحاد پدیدههای موجود در طبیعت و والاترین مبنای نظم عالم است. جلوه موسیقی در کیهان به شکل هارمونی است، در کشور در قالب قانون و در خانه نیز به صورت سبکی خردمندانه از زندگی. (استور، 1388: 76)
آرای آسمانی فیثاغورسیان در باب موسیقی، بعدها در نگاه اخلاقی و تربیتی متفکرانی بزرگ همچون افلاطون (2) و ارسطو (322 قبل از میلاد) (3) و دیگران بهگونهای کاملتر و سامانیافتهتر انعکاس یافت؛ بهگونهای که ایشان موسیقی را جزء جداییناپذیر تربیت اخلاقی در جوانان میدانستند. (ارسطو، 1386: 436) اعتقاد به افلاکی بودن موسیقی و قدسی انگاشتن آن، رفتهرفته بسیاری از اندیشمندان مغربزمین، بلکه حتی قرنها بعد، اندکی از متفکران مسلمان ازجمله کسانی مانند صدرالمتألهین (4) را نیز همراه خود ساخت. (صدرالمتألهین، 1981: 6 / 242؛ 8 / 176)
این عقیده در بلاد اسلامی حتی تا آنجا پیش رفت که برخی از موسیقیدانان مسلمان، حقیقت موسیقی را بالاترین افلاک و دانش موسیقی را اشرف صناعات و علوم دانسته (مراغی، 1370: 79)، اختراع و پیشرفت موسیقی را به حکمای بزرگی همچون فیثاغورث، افلاطون و ارسطو نسبت دادهاند. (کاشانی، 1371: 94) البته علیرغم وجود چنین آرایی، موسیقی در سرزمینهای اسلامی برخلاف بلاد اروپایی نهتنها در مسیر تعالی اخلاق و ارزشهای انسانی به کار گرفته نشد، اغلب در تعارض با فرهنگ اسلامی و اخلاق انسانی قرار داشت؛ بهگونهای که متأسفانه تاریخ بلاد اسلامی برای موسیقی با عنوان «غنا» لوازمی جز فحشا، شراب، طرب و مانند این مفاهیم را نمیشناسد. (زیدان، 1333: 5 / 179 ـ 163) ازاینرو اغلب زعمای دین از دیرباز تا کنون علاوه بر اینکه برای موسیقی جایگاه مثبتی در عالَم اخلاق نمیشناسند، با همان نگاه آکنده از تردید به آن نگریستهاند.
البته در ممالک اروپایی و غربیِ امروز با وجود پیشرفتهای فوقالعادهای که در هنر موسیقی صورت گرفته است، متأسفانه شاهد انحطاط بیچون و چرای اخلاق در جامعه هستیم؛ بهگونهای که اساس اخلاق متزلزل شده است. ازاینرو جستجوی موارد بهکارگیری موسیقی در کسب فضائل اخلاقی در این جوامع، بیمعنا به نظر میرسد. اگر چه موضوع استفاده از موسیقی در امر تعلیم و تربیت در جوامع غربی کاملاً جدی و بااهمیت است (مظفریپور، 1390: 181) حوزه دانش اخلاق با عرصه دانش تعلیم و تربیت، تفاوت موضوعی دارد و مسائل آنها تداخل ندارد.
ب) ارتباط موسیقی و اخلاق
قبل از تبیین هر گونه ارتباطی بین موسیقی و اخلاق لازم است ماهیت آن دو را از زاویهای مشخص بازشناسیم. این شناخت از آن جهت دارای اهمیت است که بین ماهیت هر دو پدیدهای که به هر نحوی پیوندی برقرار میشود، میبایست سنخیتی وجود داشته باشد. بنابراین ابتدا لازم است ماهیت موسیقی و اخلاق بهدرستی تبیین شود. سپس با توجه به میزان سنخیت موجود، چگونگی تأثیر و تأثر آن دو نسبت به یکدیگر واکاوی گردد.
1. ماهیت موسیقی
موسیقی در زبان علمی، تعاریفی مشخص ـ و البته متنوعی ـ دارد. صرفنظر از تنوع و تعدد در تعاریف موجود ـ که گاه جامع و مانع هم نیستند ـ میتوان موسیقی را بهصورت خلاصه، هنر بیان عواطف و احساسات آدمی از طریق صداها خواند. (کمالپورتراب، 1390: 17) براساس نظر حکما، منشأ پیدایش الحان موسیقی، فطرتهای غریزی در انسان است؛ مانند قریحه شعری که غریزی انسان است. (فارابی، 1375: 23) نوع ادراک موسیقی در دو سطح صورت میگیرد: ابتدا ادراک حسی سامعه و سپس در پی آن، ادراک حضوری انفعالات عاطفی حاصلشده در نفس. البته پس از این ادراک حضوری، نفس انسان، صورتهایی از انفعالات عاطفی نفس را تصور میکند که همگی جنسی از «وهم» دارند. بُعد حسی و وهمی موسیقی از سنخ ادراکات حصولی است (صدرالمتألهین، 1981: 3 / 360) و بُعد عاطفی آن از سنخ ادراکات حضوری. (فنایی، 1375: 71)
البته این بُعد حضوری کاملاً بر بُعد حسی سیطره دارد؛ بهگونهایکه غالباً ادراک موسیقی را بدون در نظر گرفتن ادراک حسی، ادراکی عاطفی و حضوری میدانند. بنابراین میتوانیم با اندکی مسامحه و بدون در نظر گرفتن بُعد حسی این ادراک، بگوییم ادراک موسیقی از نوع ادراکات حضوری ـ البته از نوع جزئی آن ـ است و ویژگیهای علم حضوری ـ ازجمله خطاناپذیر بودن و غیره ـ را دارد.
موسیقی بهلحاظ ذاتی، اثری جز برانگیختن عواطف ندارد و مخاطب اصلی موسیقی نیز عاطفه انسانی است. بنابراین بیشترین کارکرد آن میتواند تقویت و پرورش عواطف و احساسات آدمی باشد. (مظفریپور، 1390: 185) ازاینرو افراط در مؤانست با نغمههای موسیقی ممکن است رفتهرفته سبب چیرگی عواطف و احساسات بر قوه عاقله فرد گردد.
زبان موسیقی نیز بهلحاظ ذاتی این بلندا را ندارد که مفاهیمی کلی مطرح سازد تا با عقل و مراتب فوق عقل انسان تخاطب کند؛ (ر.ک: شایسته، 1391) زیرا هر نوا و لحنی که از درون نهاد آدمی برمیخیزد، دارای محتوایی عاطفی و خاص بوده، حکایت از جهتی خاص از احساسات عاطفی او دارد، نه ادراکات کلی عقلی او. اگر چه ممکن است این احساسات آدمی، بازنمود و بازتاب ادراکات عقلی و فوق عقلی او نیز باشد که البته این موضوع بهلحاظ معرفتشناختی، تفاوتی در جنس احساسات و عواطف او ایجاد نمیکند و تفاوت در اینجا صرفاً بهلحاظ منشأ این احساسات است؛ خواه این منشأ عقلی باشد یا وهمی یا خیالی و یا حسی.
نوای موسیقی صرفاً بازگوی عواطف آدمی است و سبب انفعال نفس انسان و برانگیختن احساسات عاطفی او در دیگران میشود و در پی این برانگیختگی عواطف، صورتهای «وهمی» عاطفی در نفس انسان پدید میآید. از آنجا که بین قوه واهمه و قوه خیال انسان، ارتباطی تنگاتنگ برقرار است، (فارابی، 1381: 139) در پی استماع هر قطعه موسیقی، علاوه بر برانگیختگی عواطف همگون، طائر خیال او نیز آسمان تخیلات او را درنوردیده، صورتهای خیالی متناسب با آن احساسات را در نفس منطبع میسازد.
از آنسو، بنمایه اصلی شکلگیری ساختار موسیقی، جنس احساسات و نوع خیالات آدمی است؛ بهاین معنا که ساختار و محتوای موسیقی کاملاً همجهت و همسو با عواطف و خیالات کسی است که آن قطعه موسیقی را تولید میکند. بنابراین «فرم» و «محتوای» موسیقی با اوضاع و احوال نفسانی پردازشگر آن بهنحوی محسوس دارای ارتباط تأثیر و تأثری دوسویه هستند؛ یعنی هم نوع عواطف و احساسات او تأثیر مستقیمی در شکلگیری فرم و محتوای موسیقی دارد و هم موسیقی، عواطف و احساسات آدمی را جهت میبخشد.
نکته آخر اینکه، محتوای موسیقی بسیار متأثر از پدیدههای همراه آن است. عواطفی که موسیقی میانگیزد، به طرز چشمگیری همجهت و همسو با مفاهیم شعری همراه آن یا تصاویر در حال نمایش یا اوضاع و احوال و شرایط اجرای موسیقی هستند. برای نمونه، اگر شعری با مفاهیم اخلاقی را با یک قطعه موسیقی همراه سازند، فضای عاطفی ترسیمشده بهوسیله موسیقی، کاملاً با صورتهای خیالی ناشی از آن شعر همراه میشود. همچنین اگر شعری با مفاهیم ضدارزشی یا ضداخلاقی را با همان قطعه موسیقی همراه سازند، باز هم فضای عاطفی ایجادشده از طریق موسیقی، همساز و همآوا با صورتهای خیالی آن شعر خواهد بود. (ر.ک: شایسته، 1391)
2. ماهیت اخلاق
با توجه به رویکردها و مکاتب متنوع اخلاقی، مفهوم «اخلاق» (5) نیز متعدد و متکثر میشود. در مکتب اخلاقی اسلام اما میتوان هسته مشترکی از مفهوم اخلاق به دست داد و بر محور آن به گفتگو نشست. «اخلاق» به مجموعه رذائل و فضائلی گفته میشود که به صورت ملکات مُحَسّن و قبیح بر نفس حاکم میشود. دانش اخلاق در نگاه فلاسفه اخلاق از یک نظر کلی به دو قسم اخلاق دینی و اخلاق غیردینی تقسیم میشود. (صانعپور، 1382: 89)
منظور از اخلاق غیردینی در اینجا، اخلاق معارض با دین نیست؛ بلکه منظور آن قسم از داناییهای اخلاقی است که مبانی و اصول آن صرفاً با توجه به ذاتی یا غیر ذاتی بودن ارزش افعال و بهواسطه عقل عملی برگرفته شده باشد. (مصباح یزدی، 1382: 58) آغازگران این نظام اخلاقی، حکمایی همچون سقراط، افلاطون و ارسطو بودند که برای اولینبار از حکمت عملی سخن گفتند؛ (ارسطو، 1343: 2 / 145) اما اخلاق دینی آن است که مبانی و گزارههای آن، مبتنی بر آموزههای وحیانی بوده، سرچشمه آن منابع دینی باشد. (مصباح یزدی، همان: 286)
مکتب اخلاقی اسلام نیز در زمره اخلاق دینی است و سیره و سلوکی مبتنی بر وحی دارد و بر مبنای آن، فضائل اخلاقی، بابی از ابواب گشودهشده بهسوی بهشت و جوار رحمت الهی است و رذائل اخلاقی نیز امراضی قلبی هستند که حیات ابدی را میخشکانند. (صدرالمتألهین، 1381: 39)
در دانش اخلاق اسلامی، نفس انسانی دارای مراتب بیشمار، اما بالقوهای است که فعلیت یافتن قابلیتهای آن منوط به چگونگی عملکرد قوای انسان است. حکما در آثار خود، نفس انسانی را دارای دو دسته از قوا دانستهاند: قوای علمی و قوای عملی. (ابوالبرکات، 1373: 2 / 410) قوای علمی، قوای چهارگانه ادراکی انسان هستند که ابزار کسب معارف در سطوح مختلف علمی برای او بهشمار میآیند؛ یعنی حاسّه، مخیله، واهمه و عاقله. (صدرالمتألهین، 1981: 3 / 360) قوای عملی نفس انسان نیز قوایی هستند که و جهتگیری او را در نوع اعمالی که انجام میدهد، رقم میزنند.
حکما در اغلب منابع، آنها را سه قوه دانستهاند: عاقله، شهویه و غضبیه. (فارابی، 1405: 14) البته در برخی از منابع اخلاقی نیز چهار قوه شمرده شده است: عاقله، واهمه، شهوت و غضب. (نراقی، 1381: 23) در هر حال، این در بحث ما تفاوتی ایجاد نمیکند. مهم آن است که بدانیم سرمنشأ تمام اخلاق نیک و بد انسانی در همین قوا است (نراقی، 1381: 30) و همین قوا هستند که نقش اساسی را در تطهیر نفس از رذائل اخلاقی یا ابتلای آن به اخلاق ذمیمه دارند. (نیشابوری، 1383: 514)
ملااحمد نراقی(6) در اثر نفیس خود معراج السعادة در مورد نقش قوای عملی نفس میگوید:
شأن عقل،(7) ادراک حقایق امور و تمییز میان خیرات و شُرور و امر به افعال جمیل و نهی از صفات ذمیمه است. فایده قوه شهویه، بقای بدن است که آلت تحصیل کمال است؛ زیرا که زیست بدن، چند روزی در این دنیا موقوف است به تناول غذا، شراب، تناکح و تناسل ... . ثمره قوه وهمیه،(8) فهمیدن امور جزئیه است و دانستن دقایق اموری که به وسیله آنها به مقاصد صحیحه میرسند. شغل قوه غضبیه آن است که دفع مضرتهای خارجیه را از بدن نموده و نیز اگر قوه شهویه یا وهمیه، اراده سرکشی و خودسری کرده و قدم از جاده اطاعت عقل، بیرون نهند، ایشان را مقهور نموده، به راه راست آورد و تحت اقتدار و تسلط عقل، باز دارد. (نراقی، 1381: 24 ـ 23)
آنچه در تمام منابع اخلاقی بر آن تأکید میگردد، این است که تا زمانی که قوای انسان در حد اعتدال قرار نگیرند و «ملکه عدالت» بر آنها حاکم نشود، باید انتظار حکومت صفات ناپسند بر نفس را داشت؛ اما اگر این اعتدال حاصل شد و ملکه عدالت به بار نشست، صفات نیکو نیز بهدنبال آن خواهد آمد. چنانکه صدرالمتألهین شیرازی نظر دارد:
نقش قوه عملیه در رسیدن به کمال انسانی، تعدیل قوای سهگانه، یعنی شهویه و غضبیه و فکریه در اعمال است تا حالتی از اعتدال به دست بیاید که در نهایت حالت توسط بین اطراف [و بهدور از افراط و تفریط] باشد؛ زیرا اطراف مذموم هستند و ارتکاب آن، موجب سقوط در دوزخ و منزلگاه اشقیا و مردودین میشود. (صدرالمتألهین، 1981: 9 / 285)
نکته دیگری آنکه، اعتدال در قوای انسان، تنها در صورتی رخ خواهد داد که تمامی قوا تحت فرمان عقل قرار گیرند؛ وگرنه اگر هر قوه بهاقتضای حال خود عمل کند، گرایش به جانب افراط و تفریط در آنها امری اجتنابناپذیر است. (امام خمینی، 1380: 16) بنابراین مهمترین عنصر در شکلگیری اخلاق پسندیده انسانی، عنصر عقل (عملی) است که هر چه قویتر باشد، میتواند اسباب حصول ملکات فاضله نفسانی را فراهم آورد؛ اما اگر ضعیف و مغلوب قوای دیگر باشد، فضای رسوخ ملکات قبیحه در نفس مهیا میشود.
نکته آخر آنکه، حکمای اخلاق اغلب دو عامل را سرمنشأ شکلگیری اخلاق انسانی دانستهاند؛ یکی «طبع»(9) و دیگری «عادات» که حاصل تکرار اعمال هستند؛ چنانکه اخوانالصفا گفتهاند:
اخلاق بهطورکلی بر دو نوع است: یکی آنکه در طبع و سریره انسان نهاده شده است و دیگری آنکه انسان آن را در اثر کثرت استعمال عادات کسب مینماید. (اخوانالصفا، 1412: 1/310)
بنابراین اخلاق نوع اول، ریشه در شاکله جسمی انسان دارد و اختیار او چندان در آن دخیل نیست؛ اما اخلاق نوع دوم، اکتسابی و تابع اختیار و اراده انسان است. البته عامل دیگری نیز در برخی از منابع با عنوان «اختلاف اشکال افلاک در زمان تولد» بیان شده است؛ (همان: 4 / 44) اما با توجه به اینکه در همان منابع، این عامل ملحق به طبع و مزاج دانسته شده است، ما نیز متعرض آن نمیشویم.
اکنون با توجه به مطالبی که بیان شد، باید ببینیم آیا موسیقی این قابلیت را دارد که در رسوخ ملکات نفسانی در نفس انسان نقشی ایفا کند یا خیر؟
ج) اثبات نقش موسیقی در کسب رذائل و فضائل اخلاقی
در آثار حکما و نیز علمای اخلاق، ویژگیها و اوصاف اخلاقی انسان به دو عامل ارتباط داده شده است: یکی طبع و مزاج (10) و دیگری تکرار اعمال. (11) ازاینرو تأثیر موسیقی بر کسب فضائل و رذائل اخلاقی را نیز باید از دو زاویه بررسی کرد:
تأثیر موسیقی بر طبع و مزاج انسان
بسیاری از طبعشناسان بر این عقیده بودهاند که اخلاقیات و رفتار انسان، رابطه مستقیمی با طبع و مزاج وی دارد؛ بدین صورت که تفاوت در طبایع چهارگانه (12) برخی از ویژگیها و خُلقیات خاص را در انسان به همراه دارد. ابنسینا در اینباب میگوید:
در علوم طبیعی بیان شده است که اخلاق و عادات انسانی، تابع مزاج بدن او هستند؛ اگر بلغم بر مزاج او غالب شود، آرامش و وقار و بردباری بر رفتار او حاکم میشود. کسی که صفراء بر مزاجش غالب شود، خشم و غضب بر او چیره باشد. کسی که سودا بر او مستولی شود، بدخُلق خواهد بود و هرکدام از اینها منشأ اخلاقی دیگر هستند. (ابنسینا، 2007: 197)
برخی از ایشان حتی این موضوع را به صورت جزئیتری بیان نموده و به صفات مشخصتری نیز در اینباب اشاره کردهاند؛ به این ترتیب که طبعهای گرم معمولاً افرادی هستند شجاع، سخاوتمند، متهوّر، پرجُنب و جوش، کمکینه، با حافظهای قوی و البته شدیدالغضب و عجول؛ اما طبعهای سرد معمولاً افرادی هستند با روحی سنگین، کمجوشش و با حافظههای کُند. طباع مرطوب نیز معمولاً افرادی خوشاخلاق، فراموشکار، مسامحهکار، بیثبات در امور و البته متهوّر و بیباک هستند؛ اما طباع خشک معمولاً افرادی هستند باثبات، صبور و البته خودرأی و بخیل. (اخوانالصفا، 1412: 1 / 299)
ناگفته نماند که این نگاه، اختصاص به اندیشمندان اسلامی ندارد و میتوان آن را از مشترکات اخلاق دینی و غیردینی به حساب آورد. البته نگارندگان معتقدند حتی با فرض اثبات تابعیت اخلاق انسانی از مزاج و طبع او، باز هم این تأثیرپذیری فیالجمله خواهد بود؛ زیرا واضح است که کیفیت مزاج و اخلاط چهارگانه نمیتواند علت تامه شاکله اخلاقی انسانی باشد؛ بلکه علل متعدد دیگری در شکلگیری آن نقش دارند؛ چراکه امکان تغییر بسیاری از اوصاف اخلاقی انسان بهواسطه مجاهدت و تلاش وجود دارد. از سوی دیگر، حکمت دعوت مردم از سوی انبیا و اولیای عظام، تخلق به اخلاق الهی است؛ چنانکه برخی از صاحبان اندیشه نیز به این امر تصریح داشتهاند. (شهرزوری، 1383: 479)
به هر حال با فرض اثبات و پذیرش فیالجمله این مبنا نیز باید بپذیریم که اگر موسیقی بتواند تأثیری بر مزاج انسانی بگذارد، تا حدی میتواند منشأ تأثیر بر اخلاق او نیز باشد.با گذری بر گوشه و کنار آثار قدیم متفکرانِ آشنا با موسیقی، به شواهدی در باب تأثیرگذاری موسیقی بر مزاج انسانی دست خواهیم یافت؛ به این صورت که بسیاری از صاحبنظران در دانش موسیقی قدیم معتقد بودند انواع موسیقی میتواند مستقیم یا غیرمستقیم سبب تأثیراتی بر مزاج انسانی شود. چنانکه صاحب کنزالتحف گفته است:
نغمه وَتَر زیر،(13) مُثمر صفرا است ... نغمه مَثنی مُبعِث دماء [= خون] است در مزاج ... و نغمه مِثلَث، مُهیج بلغم است ... نغمه بم نیز مُهَیء سودا است ... . (کاشانی، 1371: 170)
اخوانالصفا نیز در همین باب بر این باور بودند که:
آواز تیز، گرم و خشک بُوَد و مزاج را گرم کند و خلطهای غلیظ را لطیف کند. آواز غلیظ [= بم]، سرد و تر بوَد و مزاج را سرد کند، خاصه چون مزاج گرم و خشک بوَد. آوازی که معتدل بوَد میان حادّ [= زیر] و غلیظ، همه مزاجها بر جایگاه خویش نگاه دارد و آوازی که از اعتدال بیرون بوَد، همه خلطها را بجنباند ... آوازهای معتدل و موزون متناسب، مزاج را معتدل کند و طبع را بجنباند. (اخوانالصفا، 1371: 50)
اینگونه نظریهپردازی در بسیاری از کتب قدیم و به نقل از آن در آثار جدید دیده میشود. (خالقی، 1390: 74) بنابراین میتوان مدعی شد که تأثیرگذاری موسیقی بر مزاج انسان از نگاه بسیاری از متفکران و موسیقیدانان قدیم امری مسلّم انگاشته شده است؛ به صورتی که بسیاری از متأخران نیز بیهیچ شبههای آن را بازگو کردهاند.
البته نگارندگان معتقدند اغلب ادعاهای مذکور در باب تأثیر موسیقی بر مزاج و طبع انسان، ریشه در باورهای فلسفی دارد؛ حال آنکه با توجه به ارتباط مستقیم مزاج با بدن انسان، اثبات این بحث و رسیدن به یک قاعده معتدل و کاربردی در این زمینه، علاوه بر تحلیلهای فلسفی، نیازمند پژوهشهای دامنهدار و دقیق تجربی نیز هست. ازاینرو نمیتوان به این ادعاها بهعنوان یک قاعده و قانون تغییرناپذیر در مورد بدن طبیعی انسان نگریست؛ چراکه موارد نقض آن کم نیست. از طرفی دیگر نمیتوان منکر آن نیز بود؛ چراکه موارد صدق آن نیز بیشمار است. بنابراین در حال حاضر چنین ادعاهایی را میتوان تنها بهصورت اجمالی و جزئی پذیرفت، نه تفصیلی و کلی.
حال که از یکسو تأثیرگذاری اخلاط چهارگانه مزاج انسان را بر کیفیت اخلاق او پذیرفتیم و نیز از سوی دیگر، تأثیرپذیری طبع و مزاج انسانی را از نغمههای موسیقی تا حدی تأیید کردیم، باید به این نتیجه مُلزم باشیم که موسیقی میتواند بر اخلاق انسان تأثیر اجمالی بگذارد و با ایجاد تغییر و تحول در مزاج انسانی، بهعنوان عاملی تأثیرگذار در شکلگیری اخلاق او مورد توجه قرار گیرد.
پی نوشت:
[1]. Pythagoras.
2. Plato.
3. Aristotle.
4. محمد بن ابراهیم قوامی شیرازی مشهور به «صدرالمتألهین» یا «ملاصدرا». (1050 ـ 979 ق)
5. Morality.
6. احمد بن محمد مهدی فاضل نراقی (1245 ـ 1185 ق).
7. البته نیازی به توضیح نیست که منظور از عقل در اینجا عقل عملی است؛ در صورتی که عقل مطرحشده در بحث معرفتشناسی، عقل نظری است و این دو قسیم یکدیگر و اقسام مُدرِکات عقل هستند.
8. همچنانکه ادراک عقلی به دو بُعد نظری و عملی تقسیم میشود، برای وهم نیز که عقل ساقط است، میتوان دو بُعد عملی و نظری در نظر گرفت. بنابراین منظور از وهم در اینجا، وهم عملی است.
9. Nature.
10. Temperament.
11. Repeat of acts.
12. منظور از طبایع چهارگانه، خون، صفرا، بلغم و سودا است.
13. در قدیم برای ساز عود، پنج وتر یا سیم قرار میدادند که ترتیب آنها از زیرترین وتر به بمترین آنها از این قرار بود: حادّ، زیر، مَثنی، مِثلَث و بم.
منابع و مآخذ
ابنسینا، 2007 م، رسالة أحوال النفس، تحقیق فؤاد الاهوانی، پاریس، دار بیبلیون.
ابوالبرکات، 1373، المعتبر فی الحکمة، اصفهان، انتشارات دانشگاه اصفهان.
اخوانالصفا، 1371، مجمل الحکمة، از کتاب سه رساله فارسی در موسیقی، به اهتمام تقی بینش، تهران، مرکز نشر دانشگاهی.
ـــــــــــــــ ، 1412 ق، رسائل اخوانالصفا و خلان الوفا، بیروت، الدار الاسلامیة.
ارسطو، 1343 ق، علم الاخلاق الی نیقوماخوس، قاهره، دار صادر.
ـــــــــــــــ ، 1386، سیاست، ترجمه حمید عنایت، تهران، انتشارات علمی فرهنگی.
استور، آنتونی، 1388، موسیقی و ذهن، ترجمه غلامحسین معتمدی، تهران، نشر مرکز.
افلاطون، 1390، جمهور، ترجمه م. فواد روحانی، تهران، انتشارات علمی فرهنگی.
امام خمینی، سید روحالله، 1380، چهل حدیث، تهران مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام.
خالقی، روحالله، 1390، نظری به موسیقی، تهران، رهروان پویش.
زیدان، جرجی، 1333، تاریخ تمدن اسلام، ترجمه علی جواهر کلام، تهران، مؤسسه مطبوعاتی امیرکبیر.
شایسته، حسین، 1391، «تبیین مبانی فلسفی و کلامی موسیقی»، پایان نامه کارشناسی ارشد، فصل سوم «مبانی معرفتشناختی موسیقی»، دانشگاه معارف اسلامی.
ـــــــــــــــ ، 1392، درآمدی بر مبانی فلسفی و کلامی موسیقی در گستره حکمت اسلامی، قم، دفتر نشر معارف.
شهرزوری، شمسالدین، 1383، رسائل الشجرة الالهیة فی علوم الحقایق الربانیة، تهران، مؤسسه حکمت و فلسفه ایران.
صانعپور، مریم، 1382، فلسفه اخلاق و دین، تهران، مرکز مطالعات و انتشارات آفتاب توسعه.
صدرالمتألهین شیرازی، 1361، العرشیة، تهران، مولی.
ـــــــــــــــ ، 1381، کسر اصنام الجاهلیة، تهران، بنیاد حکمت صدرا.
ـــــــــــــــ ، 1981 م، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعة، بیروت، داراحیاء التراث العربی.
صفوت، داریوش، 1389، 124 قطعه برگزیده از موسیقی ملی ایران، تهران، ارس.
طباطبایی، سید محمدحسین، 1374، تفسیر المیزان، ترجمه سید محمدباقر موسوی همدانی، قم، دفتر انتشارات اسلامی.
فارابی، ابونصر، 1381، فصوص الحکمة و شرحه، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی.
ـــــــــــــــ ، 1405 ق، الجمع بین رأی الحکیمین، تهران، الزهراء.
ـــــــــــــــ ، 1413 ق، الأعمال الفلسفیة، بیروت، دار المناهل.
فارابی، محمد بن محمد، 1375، موسیقی کبیر، تهران، پارت.
فروغی، محمدعلی، 1388، سیر حکمت در اروپا، تهران، زوار.
فنایی اشکوری، محمد، 1375، علم حضوری، قم، مؤسسه امام خمینی(رحمه الله علیه).
کاپلستون فردریک، چارلز، 1388، تاریخ فلسفه، ترجمه جلالالدین مجتبوی، تهران، انتشارات علمی فرهنگی.
کاشانی، حسن، 1371، کنز التحف، از کتاب سه رساله فارسی در موسیقی، به اهتمام تقی بینش، تهران، مرکز نشر دانشگاهی.
کمالپورتراب، مصطفی، 1390، تئوری موسیقی، تهران، نشر چشمه.
گات، بریس و دومینیک مک آیور لوپس، 1385، دانشنامه زیباییشناسی، تهران، فرهنگستان هنر.
مراغی، عبدالقادر بن غیبی، 1370، شرح ادوار، به اهتمام تقی بینش، تهران، مرکز نشر دانشگاهی.
مصباح، مجتبی، 1382، بنیاد اخلاق، قم، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(رحمه الله علیه).
مظفریپور، روحالله، 1390، «بررسی اثرات تربیتی موسیقی از دید اندیشمندان»، دوازدهمین کتاب سال شیدا، تهران، نشر بیدگل.
نراقی، ملااحمد، 1381، معراج السعادة، قم، نشر بقیةالله(عج).
نوری، محمداسماعیل، 1385، موسیقی و غنا از دیدگاه اسلام، قم، بوستان کتاب.
نیشابوری، فخرالدین اسفراینی، 1383، شرح کتاب النجاة لابنسینا، تهران، انجمن آثار و مفاخر فرهنگی.
حسین شایسته: کارشناسی ارشد دانشگاه معارف اسلامی.
عبدالحسین خسروپناه: دانشیار پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی.
فصلنامه علمی ـ پژوهشی پژوهشنامه اخلاق 20