گروه بینالملل مشرق - گفتگوهای لبنانی در چهلمین سالروز جنگ داخلی و بیست و پنجمین سالروز توافق طائف و پانزدهمین سالروز آزادی جنوب لبنان و مناطق بقاع غربی از اشغال رژیم صهیونیستی به لطف محور مقاومت ادامه پیدا می کند. گفتگوها در مورد عناصر ثبات و میزان قدرت مردم لبنان در زمان نابسامانیهای منطقهای و ضعف رژیمهای عربی منطقهای و بروز پدیده تکفیر و رویکردهای تروریستی و خیزش جریانهای جنگطلب در نزد رژیمهای عربی است. در این شرایط، منطقه از ایجاد سازشهای ملی و بینالمللی ناتوان است.
سؤالی که اینجا مطرح است اینکه لبنان چگونه در میان رژیمهای نابسامان منطقهای با ثبات نسبی به زندگی خود ادامه میدهد، این در حالی است که برخی قدرتهای جهانی جهت رسیدن به اهداف استعماری جدید خود به دنبال ایجاد فتنههای داخلی و هرجومرج و جنگ داخلی یا بینالمللی بین کشورهای منطقه هستند.
توجه به این نکته لازم است که لبنان شاهد درگیریهای داخلی سختی بود که همه مردم این کشور و امنیت و اقتصاد و فرهنگ و ابعاد روحی روانی و مناسبات ملی و انسانی آن را تحت تأثیر قرار داد. البته جنگهای داخلی در نهایت محکوم به رسیدن به سازش سیاسی هستند، در این راستا جنگ لبنان نیز به توافق طائف منتهی شد که به یک سند ملی تبدیل شد که تمامی آثار جنگ داخلی را به سمت رویکردهای ثبات و وفاق ملی به حالت تعلیق درآورد. این توافق البته مشکلات اجرایی در برخی بندهای خود در زمینه اصلاح نظام سیاسی لبنان داشت، اما رویکردی را بر انتقال قدرت و توزیع اختیارات و صلاحیت ها بین ساختارهای ملت لبنان ایجاد کرد و روند سیاسی این کشور را در مسیری مشخص که خطوط کلی آن بر اساس توافق طائف ترسیم شده بود، قرار داد.
توافق طائف لبنان را در صلح داخلی قرار داد و دوره یک جنگ را به پایان برده و مسیری برای روند سیاسی ایجاد کرد و به مرور زمان اجماع لبنانیها در تأیید خود با معنای جلوگیری از جنگ داخلی را ایجاد کند. از این منظر توافق مذکور بازدارندگی ظاهری در برابر تمامی انواع جنگهای گذشته ایجاد کرد. اما واقعیت لبنان در روند این سازش بزرگ سیاسی نشان داد که بخش قابل توجهی از سرزمین لبنان تحت اشغال رژیم صهیونیستی قرار داشت که مقاومت قهرمان با این روند مقابله کرد تا اراضی اشغال شده لبنان را باز پس گرفته و دولت این کشور را از تهدید و تجاوز باز دارد.
مقاومت اسلامی لبنان مقاومت ملی است که به دنبال آزادسازی جنوب و بقاع غربی با مبارزه مسلحانه برآمده و این هدف والا را اولویت برنامههای مقاومتی خود قرار داده و به دنبال تحقق آن است. مقاومت در این راستا به دنبال ایجاد وفاق سیاسی است تا از طریق اجماع ملی پشتیبان اقدامات آن در این راستا باشد. مقاومت در سیاستهای داخلی و جزئی به ویژه سیاستهای اجرایی دولت بعد از توافق طائف مداخله نمیکند و به دولت در بازسازی کشور و انتقال روند قدرت و تقویت عناصر سازش و ایجاد بازدارندگی ملی داخلی و از بین بردن تمامی انواع فتنه برای حفظ ثبات لبنان و تشکیل جبهه ملی قوی در روند آزاد سازی اراضی و مردم لبنان از اشغال و اشغالگری کمک میکند.
توافق طائف و جهاد محور مقاومت همبستگی ملی و تکاملی در ابعاد استراتژیک برای تحقق یک هدف واحد ایجاد کرد، چرا که کشوری که از جنگ داخلی و اشغالگری ظالمانه بیگانه رنج میبرد، نمیتواند یکی از مشکلات را حل کند و مشکل دیگری را فراموش کند.
مقاومت و توافق طایف زمینه مناسبی برای ثبات کشور و ایجاد دولت و تحرک روند سیاسی در مؤسسات دولتی فراهم کردند، البته هر کدام از این اهداف در تطابق خود با اهداف دیگر متفاوت است. این موضوع به وفاق سیاسی و داخلی بستگی دارد که قابل دسترسی تر از پیروزی بر دشمن در اراضی اشغال شده است و هزینههای کمتری نیز دارد.
جنگ داخلی با سازشی سیاسی به پایان رسید، چرا که دایره موجودیتی آن را کامل کرد و طرفهای درگیر به ضرورت رسیدن به سازش در جهت حفظ منافع تمامی طرفها در داخل لبنان اذعان کردند، اخراج اشغالگران مستلزم تحمیل اراده ملت در تجاوزگری اشغالگران و شکست دادن آنها به نفع یک طرف واحد است که باید همان ملت لبنان با تمامی ساختارهای آن باشد. این موضوع تفاوت اساسی دو رویکرد در ابعاد زمان و جانفشانی ملت برای آزادسازی کشور را مشخص میکند.
اقداماتی که محور مقاومت بعد از آزادسازی بخشهای جنوبی لبنان از دست دشمن صهیونیستی انجام داده با هدف تحقق دو موضوع بوده است:
اول: تثبیت پیروزی و تبدیل کردن آن به قدرت بازدارنده داخلی در برابر دشمنان طماع.
دوم: ایجاد عناصر قدرت و بازدارندگی جهت فعالیتهای سیاسی برگرفته از سازش سیاسی در لبنان به عنوان یک کشور آزاد و مستقل و دولت عدالت محور و توانا و شکوفا. این مدل ابعاد سیاسی خود را تشویق کرده و منجر به فعالیتهای سیاسی در کشور بعد از پیروزی و آزادسازی بخشهای جنوبی لبنان در سال 2000 با ورود در معادله ارتش و ملت و مقاومت شده است.
سؤالی که مطرح است این است که این بازدارندگی و پیامدهای این معادله چه تأثیری در ثبات لبنان و تشکیل دولت در این کشور و در نهایت بازدارندگی در برابر تجاوز و مبارزه با تروریسم بر مبنای عدالت و دموکراسی و توسعه و آزادی دارد.
این سخن که لبنان در سایه ثبات در محیط منطقهای نابسامان خود قرار دارد، توصیفی برای ساختار سیاسی در شرایط آرامش کنونی نیست، آرامشی که میتواند گذرا باشد و موازنه های کنونی براساس آن قابلیت سریع برای تغییر به سمت حالتهای متناقض در آینده نزدیک یا دور را دارد. بنابراین این ثبات شکننده است و در زیرساختهای خود بر عناصر قدرت قابل استمرار و مبانی مستحکم ملی متکی نیست تا این کشور را قادر به ثبات و مقابله با خطرات پیرامونی قرار دهد.
در این شرایط نگرانی نسبت به آینده لبنان همچنان وجود دارد و این کشور در معرض طوفان ها و بادهای سخت است که ممکن است در نتیجه اختلال در موازنه های داخلی یا مداخله طرفهای خارجی به وجود آید. سازشهایی که ثبات را در لبنان ایجاد کرده که سازشهایی موقت است. لبنان نمونههای متعددی از این سازشها را دیده که طولی نکشیده که به درگیریهای دیگری منجر شده که موازنههای جدید را ایجاد کرده و بر ضد طرفهای متعدد کودتا کرده تا بار دیگر سازشهای آینده با موازنه های جدید را بنا نهد.
حال باید دید آیا توافق طائف سازشی از همین نوع است و در فضای نگران کننده ناشی از توفان تغییرات در منطقه باید به آن متعهد شده یا این که شایستگی سازگاری یا همزیستی ملی و ایجاد حق شهروندی واقعی را دارد تا بتوان به راهکاری پیشرفته برای حل مشکلات موجود در کشور رسیده و زیرساختهای ملی و ثبات لبنان را با استفاده از پتانسیل این توافق محقق نمود؟
شاید توافق طائف از قدرتمندترین سازشهای سیاسی برای حل مشکلات کنونی و متغیرات طبیعی در آینده باشد، اما نیازمند این موضوع است که این پتانسیل ملی با رفتار مقاومت مجهز شود تا بتواند تأثیرگذاری عناصر قدرت و ثبات لبنان و فعال بودن وفاق ملی این کشور را تضمین کند.
توافق طائف تأثیرگذاری لازم برای حل مسائل سیاست داخلی را دارد، چرا که توازن ملی را در کشور ایجاد کرده و اجازه مدیریت بحرانهای داخلی پیش روی لبنان در ابعاد سیاسی برای تشکیل دولت و انتقال قدرت و استمرار فعالیت مؤسسات اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی و توسعه آنها در روال طبیعی را دارد و میتواند مشکلاتی را که منشأ داخلی دارند حل و فصل نماید.
نگرانی از ثبات لبنان ناشی از چالشهای خارجی از جمله دو چالش مهم معاصر است:
- تجاوز رژیم صهیونیستی به عنوان کابینه اشغالگر فلسطین و قدس که طمع زیادی به لبنان دارد و نمیخواهد این کشور روی قدرت و بازدارندگی و ثبات را ببیند.
- چالش گروههای تروریستی تکفیری که لبنان را در بخشی از پروژه تروریستی خود در مشرق زمین و به ویژه بلاد شام قرار داده است.
لبنان برای مقابله با چالشهای دشمن صهیونیستی و تروریسم تکفیری نیازمند مقاومت است، این نیاز تنها از ابعاد نظامی نیست، بلکه پیامدهای این اقدامات در ایجاد بازدارندگی ملی و احداث سد و مانع مستحکمی در برابر توفانهای پیرامونی لبنان اهمیت ویژهای دارد. دلیل سخن ما دیدگاههای فلسفه سیاست است که مبتنی بر موارد زیر است:
اول: استراتژی دفاعی در ابعاد مختلف مبتنی بر جلوگیری از رویکردهای مخالف داخلی نیست، بلکه با بازدارندگی در برابر طوفانهای خارجی و واکنش نشان دادن به حملات استعماری با هدف تخریب عناصر ثبات داخلی به دست میآید. این واقعیت مسائل است و نقش مقدمهای برای رسیدن به نتیجه منطقی بعدی را دارد.
دوم: فقدان رفتار مقاومت به عنوان عنصر طبیعی دفاع از کیان اجتماعی و انسانی یا طبیعی در نتیجه ناتوانی از ایجاد این قدرت برای مقابله با چالشهای زیستی و حملات تخریبی دشمن به وجود میآید که مرگ و فساد را در جامعه ترویج میدهند. یک منزل بدون سقف هر اندازه که اسباب و اثاثیه زیبایی داشته باشد و ابعاد آن درست و متوازن باشد، از باد و توفان در امان نیست و تمامی اسباب و اثاثیه زیبای آن در معرض نابودی قرار دارد، هر اندازه که قدرت دفاعی و زیرساختهای ساختمان مستحکمتر باشد لوازم داخل آن از سلامت بیشتری برخوردار خواهد بود.
همانطور که گفتیم تثبیت سازشهای سیاسی داخلی کارکرد توافق طائف است که بدون شک نیازمند تضمینی برای آن است. این تضمین بازیگر قوی برای ایجاد ثبات سیاسی و بقای آن در کشور است که احساس ترس و وحشت و نگرانی نسبت به آینده را از بین میبرد.
مهمترین دلیل در مورد این نقش در دفاع استراتژیک به عنوان یک عامل قدرت و بازدارنده و حافظ محیط لبنان است. این همان چیزی است که لبنان در هنگام وزش طوفانهای طمع در کشورها و دولتهای دیگر که به دنبال تخریب لبنان هستند، به آن نیاز دارد. ثبات لبنان و قدرت و بازدارندگی آن موضوعی ثابت است و رفتار مقاومت میتواند این ثبات و بازدارندگی را حفظ کرده و از لبنان دفاع نماید و عامل بازدارندهای در برابر تجاوز به این کشور باشد.
این قدرت از خارج از کشور نیست، چرا که کشورهای خارجی چیزهایی را به لبنان میدهند که منافع آنها را تأمین کند. این قدرت از ضعف و سستی و کمک خواستن در زمان نیازمندی از دوستان و متحدان یا کنارهگیری از رویارویی با واقعیت مشکلات و افکار مشابه آن که در لبنان وجود دارد، سرچشمه نمیگیرد. اینها تفکراتی است که لبنان برای آن هزینههای زیادی پرداخت کرده و چه بسا همین افکار در پشت پرده بیثباتی لبنان بوده و زندگی و روزگار را در آن خوش نکرده است.
ثباتی که ما از آن صحبت میکنیم قدرتمند و با ریشههای مستحکم است که از عناصر پایداری و وفاق ملی و قدرت کشور در مقاومت در برابر طمع ورزیهای دشمنان و حملات تروریستها ناشی میشود.
سؤالی که اینجا مطرح است اینکه لبنان چگونه در میان رژیمهای نابسامان منطقهای با ثبات نسبی به زندگی خود ادامه میدهد، این در حالی است که برخی قدرتهای جهانی جهت رسیدن به اهداف استعماری جدید خود به دنبال ایجاد فتنههای داخلی و هرجومرج و جنگ داخلی یا بینالمللی بین کشورهای منطقه هستند.
توجه به این نکته لازم است که لبنان شاهد درگیریهای داخلی سختی بود که همه مردم این کشور و امنیت و اقتصاد و فرهنگ و ابعاد روحی روانی و مناسبات ملی و انسانی آن را تحت تأثیر قرار داد. البته جنگهای داخلی در نهایت محکوم به رسیدن به سازش سیاسی هستند، در این راستا جنگ لبنان نیز به توافق طائف منتهی شد که به یک سند ملی تبدیل شد که تمامی آثار جنگ داخلی را به سمت رویکردهای ثبات و وفاق ملی به حالت تعلیق درآورد. این توافق البته مشکلات اجرایی در برخی بندهای خود در زمینه اصلاح نظام سیاسی لبنان داشت، اما رویکردی را بر انتقال قدرت و توزیع اختیارات و صلاحیت ها بین ساختارهای ملت لبنان ایجاد کرد و روند سیاسی این کشور را در مسیری مشخص که خطوط کلی آن بر اساس توافق طائف ترسیم شده بود، قرار داد.
توافق طائف لبنان را در صلح داخلی قرار داد و دوره یک جنگ را به پایان برده و مسیری برای روند سیاسی ایجاد کرد و به مرور زمان اجماع لبنانیها در تأیید خود با معنای جلوگیری از جنگ داخلی را ایجاد کند. از این منظر توافق مذکور بازدارندگی ظاهری در برابر تمامی انواع جنگهای گذشته ایجاد کرد. اما واقعیت لبنان در روند این سازش بزرگ سیاسی نشان داد که بخش قابل توجهی از سرزمین لبنان تحت اشغال رژیم صهیونیستی قرار داشت که مقاومت قهرمان با این روند مقابله کرد تا اراضی اشغال شده لبنان را باز پس گرفته و دولت این کشور را از تهدید و تجاوز باز دارد.
توافق طائف و جهاد محور مقاومت همبستگی ملی و تکاملی در ابعاد استراتژیک برای تحقق یک هدف واحد ایجاد کرد، چرا که کشوری که از جنگ داخلی و اشغالگری ظالمانه بیگانه رنج میبرد، نمیتواند یکی از مشکلات را حل کند و مشکل دیگری را فراموش کند.
مقاومت و توافق طایف زمینه مناسبی برای ثبات کشور و ایجاد دولت و تحرک روند سیاسی در مؤسسات دولتی فراهم کردند، البته هر کدام از این اهداف در تطابق خود با اهداف دیگر متفاوت است. این موضوع به وفاق سیاسی و داخلی بستگی دارد که قابل دسترسی تر از پیروزی بر دشمن در اراضی اشغال شده است و هزینههای کمتری نیز دارد.
جنگ داخلی با سازشی سیاسی به پایان رسید، چرا که دایره موجودیتی آن را کامل کرد و طرفهای درگیر به ضرورت رسیدن به سازش در جهت حفظ منافع تمامی طرفها در داخل لبنان اذعان کردند، اخراج اشغالگران مستلزم تحمیل اراده ملت در تجاوزگری اشغالگران و شکست دادن آنها به نفع یک طرف واحد است که باید همان ملت لبنان با تمامی ساختارهای آن باشد. این موضوع تفاوت اساسی دو رویکرد در ابعاد زمان و جانفشانی ملت برای آزادسازی کشور را مشخص میکند.
اول: تثبیت پیروزی و تبدیل کردن آن به قدرت بازدارنده داخلی در برابر دشمنان طماع.
دوم: ایجاد عناصر قدرت و بازدارندگی جهت فعالیتهای سیاسی برگرفته از سازش سیاسی در لبنان به عنوان یک کشور آزاد و مستقل و دولت عدالت محور و توانا و شکوفا. این مدل ابعاد سیاسی خود را تشویق کرده و منجر به فعالیتهای سیاسی در کشور بعد از پیروزی و آزادسازی بخشهای جنوبی لبنان در سال 2000 با ورود در معادله ارتش و ملت و مقاومت شده است.
سؤالی که مطرح است این است که این بازدارندگی و پیامدهای این معادله چه تأثیری در ثبات لبنان و تشکیل دولت در این کشور و در نهایت بازدارندگی در برابر تجاوز و مبارزه با تروریسم بر مبنای عدالت و دموکراسی و توسعه و آزادی دارد.
این سخن که لبنان در سایه ثبات در محیط منطقهای نابسامان خود قرار دارد، توصیفی برای ساختار سیاسی در شرایط آرامش کنونی نیست، آرامشی که میتواند گذرا باشد و موازنه های کنونی براساس آن قابلیت سریع برای تغییر به سمت حالتهای متناقض در آینده نزدیک یا دور را دارد. بنابراین این ثبات شکننده است و در زیرساختهای خود بر عناصر قدرت قابل استمرار و مبانی مستحکم ملی متکی نیست تا این کشور را قادر به ثبات و مقابله با خطرات پیرامونی قرار دهد.
در این شرایط نگرانی نسبت به آینده لبنان همچنان وجود دارد و این کشور در معرض طوفان ها و بادهای سخت است که ممکن است در نتیجه اختلال در موازنه های داخلی یا مداخله طرفهای خارجی به وجود آید. سازشهایی که ثبات را در لبنان ایجاد کرده که سازشهایی موقت است. لبنان نمونههای متعددی از این سازشها را دیده که طولی نکشیده که به درگیریهای دیگری منجر شده که موازنههای جدید را ایجاد کرده و بر ضد طرفهای متعدد کودتا کرده تا بار دیگر سازشهای آینده با موازنه های جدید را بنا نهد.
حال باید دید آیا توافق طائف سازشی از همین نوع است و در فضای نگران کننده ناشی از توفان تغییرات در منطقه باید به آن متعهد شده یا این که شایستگی سازگاری یا همزیستی ملی و ایجاد حق شهروندی واقعی را دارد تا بتوان به راهکاری پیشرفته برای حل مشکلات موجود در کشور رسیده و زیرساختهای ملی و ثبات لبنان را با استفاده از پتانسیل این توافق محقق نمود؟
شاید توافق طائف از قدرتمندترین سازشهای سیاسی برای حل مشکلات کنونی و متغیرات طبیعی در آینده باشد، اما نیازمند این موضوع است که این پتانسیل ملی با رفتار مقاومت مجهز شود تا بتواند تأثیرگذاری عناصر قدرت و ثبات لبنان و فعال بودن وفاق ملی این کشور را تضمین کند.
توافق طائف تأثیرگذاری لازم برای حل مسائل سیاست داخلی را دارد، چرا که توازن ملی را در کشور ایجاد کرده و اجازه مدیریت بحرانهای داخلی پیش روی لبنان در ابعاد سیاسی برای تشکیل دولت و انتقال قدرت و استمرار فعالیت مؤسسات اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی و توسعه آنها در روال طبیعی را دارد و میتواند مشکلاتی را که منشأ داخلی دارند حل و فصل نماید.
نگرانی از ثبات لبنان ناشی از چالشهای خارجی از جمله دو چالش مهم معاصر است:
- تجاوز رژیم صهیونیستی به عنوان کابینه اشغالگر فلسطین و قدس که طمع زیادی به لبنان دارد و نمیخواهد این کشور روی قدرت و بازدارندگی و ثبات را ببیند.
- چالش گروههای تروریستی تکفیری که لبنان را در بخشی از پروژه تروریستی خود در مشرق زمین و به ویژه بلاد شام قرار داده است.
لبنان برای مقابله با چالشهای دشمن صهیونیستی و تروریسم تکفیری نیازمند مقاومت است، این نیاز تنها از ابعاد نظامی نیست، بلکه پیامدهای این اقدامات در ایجاد بازدارندگی ملی و احداث سد و مانع مستحکمی در برابر توفانهای پیرامونی لبنان اهمیت ویژهای دارد. دلیل سخن ما دیدگاههای فلسفه سیاست است که مبتنی بر موارد زیر است:
اول: استراتژی دفاعی در ابعاد مختلف مبتنی بر جلوگیری از رویکردهای مخالف داخلی نیست، بلکه با بازدارندگی در برابر طوفانهای خارجی و واکنش نشان دادن به حملات استعماری با هدف تخریب عناصر ثبات داخلی به دست میآید. این واقعیت مسائل است و نقش مقدمهای برای رسیدن به نتیجه منطقی بعدی را دارد.
دوم: فقدان رفتار مقاومت به عنوان عنصر طبیعی دفاع از کیان اجتماعی و انسانی یا طبیعی در نتیجه ناتوانی از ایجاد این قدرت برای مقابله با چالشهای زیستی و حملات تخریبی دشمن به وجود میآید که مرگ و فساد را در جامعه ترویج میدهند. یک منزل بدون سقف هر اندازه که اسباب و اثاثیه زیبایی داشته باشد و ابعاد آن درست و متوازن باشد، از باد و توفان در امان نیست و تمامی اسباب و اثاثیه زیبای آن در معرض نابودی قرار دارد، هر اندازه که قدرت دفاعی و زیرساختهای ساختمان مستحکمتر باشد لوازم داخل آن از سلامت بیشتری برخوردار خواهد بود.
مهمترین دلیل در مورد این نقش در دفاع استراتژیک به عنوان یک عامل قدرت و بازدارنده و حافظ محیط لبنان است. این همان چیزی است که لبنان در هنگام وزش طوفانهای طمع در کشورها و دولتهای دیگر که به دنبال تخریب لبنان هستند، به آن نیاز دارد. ثبات لبنان و قدرت و بازدارندگی آن موضوعی ثابت است و رفتار مقاومت میتواند این ثبات و بازدارندگی را حفظ کرده و از لبنان دفاع نماید و عامل بازدارندهای در برابر تجاوز به این کشور باشد.
این قدرت از خارج از کشور نیست، چرا که کشورهای خارجی چیزهایی را به لبنان میدهند که منافع آنها را تأمین کند. این قدرت از ضعف و سستی و کمک خواستن در زمان نیازمندی از دوستان و متحدان یا کنارهگیری از رویارویی با واقعیت مشکلات و افکار مشابه آن که در لبنان وجود دارد، سرچشمه نمیگیرد. اینها تفکراتی است که لبنان برای آن هزینههای زیادی پرداخت کرده و چه بسا همین افکار در پشت پرده بیثباتی لبنان بوده و زندگی و روزگار را در آن خوش نکرده است.
ثباتی که ما از آن صحبت میکنیم قدرتمند و با ریشههای مستحکم است که از عناصر پایداری و وفاق ملی و قدرت کشور در مقاومت در برابر طمع ورزیهای دشمنان و حملات تروریستها ناشی میشود.