رهبر معظم انقلاب فرمودند: "خطر بزرگ تحریف شخصیت امام خطر بزرگی محسوب میشود، آن راهی که میتواند مانع از این تحریف شود، بازخوانی اصول امام است. امام را نباید به عنوان صرفاً یک شخصیت محترم تاریخی، مورد توجه قرار داد، بعضی اینجور میخواهند امام را بشناسند و بشناسانند و این غلط است."
کتاب اصولگرایی در اندیشه امام خمینی (ره) که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی به چاپ رسیده است به بررسی مواضع اصولی امام (ره) میپردازد. در بخشی از کتاب مرکز اسناد انقلاب اسلامی به بررسی اسلام ناب محمدی (ص) و تفاوت آن با اسلام آمریکایی در اندیشه امام خمینی (ره) میپردازد.
یکی از اصلیترین رکنهای اصولگرایی تشکیل حکومت اسلامی است، به همین دلیل نظام سیاسی و حکومتی اسلام، از موضوعات بسیار محوری و بنیادین در اندیشه سیاسی حضرت امام خمینی محسوب میشود و بخشهای زیادی از آثار آن حضرت را به خود اختصاص داده است.
دغدغهی اصلی امام خمینی در سالهای میانی نهضت اسلامی، اثبات ضرورت تشکیل حکومت اسلامی و در درجه بعد ویژگیهای حاکم اسلامی (فقیه جامعالشرایط) بوده است. وصیتنامه امام(ره) با همهی بندهای هیجدهگانه آن به اسلام در قالب حکومت اسلامی بهعنوان ثمره اصلی انقلاب اسلامی اختصاص دارد: «اسلام و حکومت اسلامی پدیدهی الهی است که با بهکاربستن آن، سعادت فرزندان خود را در دنیا و آخرت به بالاترین وجه تأمین میکند... و مکتبی است که برخلاف مکتبهای غیرتوحیدی، در تمام شئون فردی و اجتماعی و مادی و معنوی و فرهنگی و سیاسی و نظامی و اقتصادی دخالت و نظارت دارد و از هیچ نکته، ولو بسیار ناچیز که در تربیت انسان و جامعه و پیشرفت مادی و معنوی نقش دارد، فروگذار ننموده است».
1ـ اسلام اصیل و دین حداکثری
در حوزه فلسفه و معرفتشناختی و فهم دینی دو دیدگاه بهطور عمده مطرح بوده است. عدهای دیدگاه فردگرایانه به دین داشته و رسالت و تکالیف دینی را در محدودهی احکام فردی و عبادی میدانند و بر این باورند که کلیه احکام و مبانی عملی دین جنبه فردیت و منافع و مضار فردی و شخصی دارد، اما در دیدگاه جمعگرایانه و حداکثر دینی احکام و مبانی عملی اسلام دارای دو بعد فردی و اجتماعی بوده و برای همهی نیازهای انسان اعم از مادی و معنوی متناسب با مقتضیات زمان دارای برنامه است.
حضرت امام خمینی با هوشیاری منحصربهفرد، با دریافت جامع از دین، با استفاده از معارف قرآن و اهل بیت وحی، با تلفیق تجارب گذشته، با درک تاریخی از الزامها و نیازها و تحولات جامعه و در شرایط مناسب تاریخی در راستای پرکردن شکاف، رفع گسستگی و ایجاد پیوند فرهنگ و تفکر جامعهی معاصر با فرهنگ و تفکر گذشته و تاریخی، به احیای دیانت اسلام در وجوه سیاسی و اجتماعی، فردی و جمعی، دنیوی و اخروی، مادی و معنوی، همت گماشت و مُجدّد بزرگ اسلام در عصر حاضر شد.
حضرت امام (ره) در وصیتنامهی الهی و سیاسی خویش نیز بر این جامعیت و مقایسهی آن با سایر مکاتب تأکید کرده و مینویسند: «اسلام و حکومت اسلامی پدیدهی الهی است که با بهکاربستن آن سعادت فرزندان خود را در دنیا و آخرت به بالاترین وجه تأمین میکند و قدرت آن دارد که قلم سرخ بر ستمگریها و چپاولگریها و فسادها و تجاوزها بکشد و انسانها را به کمال مطلوب خود برساند. و مکتبی است که برخلاف مکتبهای غیرتوحیدی در تمام شئون فردی و اجتماعی و مادی و معنوی و فرهنگی و سیاسی و نظامی و اقتصادی دخالت و نظارت دارد و از هیچ نکته ولو بسیار ناچیز که در تربیت انسان و جامعه و پیشرفت مادی و معنوی نقش دارد فروگذار ننموده است و موانع و مشکلات سر راه تکامل را در اجتماع و فرد گوشزد نموده و به رفع آن کوشیده است».
حضرت امام میفرمایند: «اسلام از اول ظهورش گرفتار دشمنانی خودخواه و سرکشانی عنانگسیخته» در جامعه بود، و خود دارای «سیستم» و نظام خاص اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی بوده است که برای تمامی ابعاد و شئون زندگی فردی و اجتماعی قوانین خاصی وضع کرده است و دارد، جز آن را برای سعادت جامعه نمیپذیرد. مذهب اسلام همزمان با اینکه به انسان میگوید که خدا را عبادت کن و چگونه عبادت کن به او میگوید: چگونه زندگی کن و «روابط» خود را با سایر انسانها باید چگونه تنظیم کنی و حتی «جامعهی اسلامی» با «سایر جوامع» باید چگونه روابطی را برقرار نماید».
برایناساس و با توجه به اینکه حضرت امام بین اهداف و وسایل، ارتباطی عمیق
قائل بودند و بر این باور بودند که اهداف والا و گسترده و مقاصد و
ایدههای عظیم نیازمند تحمل زحماتی متناسب با میزان اهمیت هدف و مقصد
میباشد. ایشان تحول زیرین را بر تحول زِبَرین ترجیح میدادند از آن حیث
که دارای اهداف و آرمانهای بزرگ بودند. ازاینرو امام راحل برای حرکتی
اهمیت و ارزش قائل بودند که از متن جامعه برخاسته و براساس خواستها و
تقاضاها و ارادهی مردم شکلگرفته باشد. بنابراین دیدگاه
حضرت امام نسبت به انقلاب دیدگاه حداکثرگراست که تحولی شگرف در تمامی
ساختها و کارکردهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و ایدئولوژیک را در
تحقق آن لازم میداند و این درحالیاست که طرفداران اندیشه حداقلگرا
یا تقلیلگرا انقلاب را صرفاً حرکتی برای انتقال و جابهجایی قدرت
میدانند.
2ـ اسلام راستین و اسلام آمریکایی
ازجمله واژگان تقابلی در گفتمان امام خمینی «اسلام ناب محمدی» و «اسلام آمریکایی» بود. این تقسیمبندی مبنیبر نامگذاری آمریکا به شیطان بزرگ و جمهوری اسلامی بهعنوان حکومت رسولالله و ... از ذو وجوه بودن انسان در اندیشه امام خمینی و انسانشناسی وی نشأت میگیرد.
مفهوم اول بر بنیادهای فقه جواهری، اسلام فقاهتی و انقلابی، پیوند دین و سیاست ـ اینهمانی دو مقولهی مزبور با توجه به جامعیت دین مبین اسلام ـ استوار بود و واژه دوم اسلام متحجرین، اسلام سرمایهداری، اسلام مرفهین بیدرد، اسلام راحتطلبان و مقدسنمایان و جدایی دین از سیاست را افاده میکند که این بیانگر اعتقاد امام به پویایی دین و نگرش حداکثری ایشان به اسلام بود.
این اندیشه در تاریخ اسلام بیسابقه نبوده است. اولین اندیشمند جهان اسلام که عبارت «اسلام آمریکایی» را مطرح کرد، سید قطب بود. او معتقد بود دو اسلام وجود دارد. یکی اسلامی که آمریکا میخواهد و دیگری اسلام راستین. وی در این زمینه مینویسد: «این روزها آمریکاییها باز به فکر اسلام افتادند. آنها نیازمند اسلام هستند تا در خاورمیانه و کشورهای اسلامی آسیا و آفریقا با کمونیسم بجنگند ... البته اسلامی که آمریکا و غربیهای استعمارگر و همپیمانانشان در خاورمیانه خواستار آن هستند، همان اسلامی نیست که با استعمار میجنگد و با خودکامگیها مبارزه میکند، بلکه فقط اسلامی است که با کمونیست مبارزه میکند. زیرا آنها اسلامی نمیخواهند که حکومت کند و اصولاً تحمل حکومت اسلامی را ندارند؛ چرا که وقتی اسلام حکومت یافت، امتی دیگر تربیت و ایجاد میکند و به ملتها میآموزد که تهیه قدرت و قوه واجب است و طرد و نفی استعمار فرض است و کمونیست هم مانند استعمار آفتی است و هردو دشمن هستند و تجاوزکار».
امام خمینی با استناد به تأثیر واقعی روشنگریهای فزاینده انقلاب اسلامی و گسترش توجه جوامع اسلامی به پیامهای شورانگیز و بیدارگرانه انقلاب که خود برخاسته از احیای روح واقعی اسلام و شعائر دینی و فرهنگ قرآن و سنت پیامبر اکرم(ص) است، معتقد است که آمریکا و غرب برای مهار امواج بیداری اسلامی چارهای جز تحریف جنبههای حیاتآفرین اسلام و خنثیکردن اندیشه سیاسی اسلام ندارد.
هشدار امام خمینی نسبت به گفتمانی بود که آمریکا از رهگذر ترویج آن با استفاده از سلطه رسانهای و تبلیغاتی خویش به جنگ اندیشههای مترقی و اجتماعی اسلام ناب برخاسته است. به همین دلیل امام در کنار معرفی ابعاد مختلف اسلام، اهمیت توجه به کجفکریها و جمود و قشریگریها و معرفی ناقص اسلام و التقاطها و انحرافها را گوشزد میکند. از همین روست که او در دو سال آخر عمر شریف خویش در معرفی اسلام حقیقی، اصطلاح «اسلام ناب محمدی(ص)» و در معرفی اسلام متحجرین و مقدسمآبان و التقاطیها، اصطلاح «اسلام آمریکایی» را بهکاربرد و در غالب پیامها و سخنرانیها بارها به مناسبتهای مختلف در معرفی این دو اسلام پافشاری میکرد و بازشناسی اسلام ناب محمدی و جداکردن آن از اسلام آمریکایی را از واجبات سیاسی بسیار مهم میدانست و بر آن تأکید میورزید.
1ـ2ـ اسلام راستین
منظور از اسلام ناب محمدی (ص) همان اسلام حقیقی و اصیلی است که از پیامبر اکرم (ص) بیهیچ پیرایه و آرایشی به امیرالمؤمنین علیبن ابیطالب(ع) و سپس به ائمه معصومین بعدی(ع) منتقل شده و از آن بزرگواران نسلبهنسل و دستبهدست گشته تا به ما رسیده است.
او در توضیح و تبیین اسلام ناب محمدی (ص) و اسلام آمریکایی بارها به مرز میان آندو تأکید میورزید و با جدیت این دو اسلام را توصیف میکرد و به تصویر میکشید. او در برخی پیامها و سخنرانیها اسلام ناب محمدی (ص) را توصیف میکند و در برخی دیگر به توضیح اسلام آمریکایی میپردازد و در برخی هر دو اسلام را توصیف میکند و سعی دارد از هرکدام تعریفی روشن بیان کند و درواقع بهطور عینی هرکدام را به تصویر کشد.
در پیامی چنین میفرماید: «فرزندان عزیز جهادیام به تنها چیزی که باید فکر کنید به استواری پایههای اسلام ناب محمدی (ص) است؛ اسلامی که غرب و در رأس آن آمریکای جهانخوار و شرق در رأس آن شوروی جنایتکار را به خاک مذلّت خواهد نشاند. اسلامی که پرچمداران آن پابرهنگان و مظلومین و فقرای جهانند و دشمنان آن ملحدان و کافران و سرمایهداران و پولپرستانند. اسلامی که طرفداران واقعی آن همیشه از مال و قدرت بیبهره بودهاند و دشمنان حقیقی آن زراندوزان حیلهگر و قدرتمداران بازیگر و مقدسنمایان بی هنرند».
1ـ1ـ2ـ ویژگیهای اسلام ناب از منظر امام خمینی
الف) روششناسی اسلام ناب یک روششناسی اجتماعی است که اساس آن انسان اجتماعی یا فطرت انسانی است. فقه اجتماعی براساس مصلحت در جامعه دنبال میشود و در همین جهت از تاریخ و علوم اجتماعی (مردمشناسی و جامعهشناسی) بهرهمند میشود. همهی اینها در پناه دولت کریمهای است که بهدنبالِ ساختن حیات طیبه و انسانهای اولوالالباب است که در پناهِ عدالتِ جامعهی مردممحور و معنویات مبتنی بر آن به تحقق میرسد. امام در الرسائل، روششناسی اصول فقهگرا را که بحث انتزاعی روش-شناسی را رقم میزند، نقد میکند و بیشتر بر فقه کلاممحوری تأکید میکند که قدرت پویایی اجتماعی را با خود دارد و نه دچار فقهگرایی میشود مثل اسلام تحجری و نه دچار پویاگرایی مدرنیسم مثل اسلام آمریکایی میشود.
ب) در بعد دین شناسی: اسلام ناب با هرگونه قشریگری و جمود و سطحینگری و ظاهربینی مخالف، و همواره با نقد و نظر و پویایی و شکوفایی موافق است و هیچگاه با مهر تکفیر و تفسیق به مبارزه با اندیشههای نو نمیپردازد؛ بلکه ضمن پایبندی به سنتهای صحیح و اصولی، پیوسته نقد و نظر، همراه برهان و استدلال را مورد تأیید و تأکید قرار میدهد و از روشهای جدید و کارآمد، کمال استفاده را میکند و هیچگاه از سؤال و پرسش و طرح مسائل روز و مشکلات فکری فرار نمیکند.
درواقع مسائل جدید و مقتضیات زمان از اصلیترین مشغلههای ذهنی پیروان اسلام ناب است. در اسلام ناب محمدی (ص)، دین از کمال و جامعیتی برخوردار است و تنها به ظواهر کتاب و سنت اکتفا نمیشود؛ بلکه کتاب و سنت دارای ظاهر و باطن است و باطن آن نیز ظاهر و باطن دارد.
ازاینرو دین تنها در فقه و احکام خلاصه نمیشود و فقه و احکام تنها ابعاد ظاهری و عملی دین را در برمیگیرد. برای شناخت ابعاد باطنی و عقلانی دین در اسلام ناب از عقل و فلسفه بهعنوان ابزار و روش استفاده میشود؛ لذا نهتنها مخالف عقل و فلسفه نیست، بلکه از منطق و فلسفه نهایت بهرهبرداری را بهعنوان وسیله و ابزار برای کشف و حل مشکلات فکری میکند؛ همچنانکه با عرفان و کشف و شهود مخالف نیست و از کشف و شهود و سیر و سلوک عرفانی برای معرفت و درک ابعاد معنوی و اسرار دین استفاده میجوید.
پ) سیاسیبودن اسلام ناب: در صدر اسلام دوبار حکومت اصیل اسلام محقق شد. (حکومت رسول خدا و حکومت حضرت امیر)... در این دو مورد ارزشهای معنوی حکومت میکرد. یعنی یک حکومت عدل برقرار بود و حاکم ذرهای از قانون تخلف نمیکرد. حکومت در این دو زمان حکومت قانون بوده است. حکومتی که ولی امرش در مقابل قانون با پایینترین فردی که در آنجا زندگی میکند علیالسواء باشد... برای اینکه قانون اسلام، قانون الهی است و همه در مقابل خدای تبارک و تعالی حاضرند، چه حاکم و چه محکوم، چه پیامبر و چه امام و چه سایر مردم...
از منظر امام خمینی، اسلام تمامش سیاست است: «اسلام این نیست. واللَّه اسلام تمامش سیاست است. اسلام را بد معرّفی کردهاند. سیاست مُدُن از اسلام سرچشمه میگیرد. من از آن آخوندها نیستم که در اینجا بنشینم و تسبیح دست بگیرم؛ من پاپ نیستم که فقط روزهای یکشنبه مراسمی انجام دهم و بقیهی اوقات برای خودم سلطانی باشم و به امور دیگر کاری نداشته باشم. پایگاه استقلال اسلامی اینجاست».
ت) در بعد سیاسی ـ اجتماعی، اسلام ناب به دلیل جامعیت دین و فقه اسلامی تنها به ابعاد عبادی و فردی دین اکتفا نمیکند و دین را اجتماعی میداند و علاوه بر توحید فردی درصدد ایجاد جامعهی توحیدی در ابعاد گوناگون برای بشریت است. لذا برای تمام ابعاد اجتماعی نسخهی هدایت و دستورالعمل و قانون ارائه میکند. ازاین رو، اسلام ناب حکومت را جزء دین میداند و سیاست را عین دیانت میانگارد و وظیفه دینداران را تلاش جدی در عرصهی سیاسی میداند؛ چرا که تحقق قسط و عدالت اجتماعی را مهمترین هدف سیاسی، اجتماعی دین و اسلام تلقی میکند.
امام خمینی در این زمینه میگوید: «در حقیقت، مهمترین وظیفهی انبیا (ع) برقرارکردن یک نظام عادلانهی اجتماعی از طریق اجرای قوانین و احکام است که البته با بیان احکام و نشر تعالیم و عقاید الهی ملازمه دارد؛ چنانکه این معنا از آیهی شریفهی «لقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَینَاتِ وَأَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِیزَانَ لِیقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ» بهوضوح پیداست.
هدف بعثتها، بهطورکلی این است که مردمان براساس روابط اجتماعی عادلانه نظم و ترتیب پیدا کرده، قد آدمیت راست گردانند و این با تشکیل حکومت و اجرای احکام امکانپذیر است. خواه نبی، خود موفق به تشکیل حکومت شود، مانند رسول اکرم (ص) و خواه پیروانش پس از وی توفیق تشکیل حکومت و برقراری نظام عادلانهی اجتماعی را پیدا کنند.
ج) اسلام ناب محمدی که آن را اسلام اصلی مینامند، توسط نخبگان ترسیم نمیشود، بلکه توسط مردم براساس فطرت الهی ترسیم میشود و در زندگی طیبه تجلی مییابد و این همان اسلامی آنها را میسازد.
چ) مبارزه با طاغوت: براین اساس پیرو اسلام ناب هیچگاه وظیفه مبارزه با طاغوت را به بهانه عبادت خدا فراموش نمیکند؛ لذا عبادات او با سیاست درمیآمیزد و در نمازش نفی طاغوت را شعار خویش میسازد تا بتواند به الوهیت اللّه اعتراف کند و در حج نیز به آداب حج بسنده نمیکند، بلکه به پیروی از ابراهیم خلیل(ع) با شکستن بتها و اظهار برائت از نمرود و نمرودیان زمان به پروردگار خویش لبیک میگوید.
خ) در بعد فقهی در اسلام ناب، تنها به ظواهر احکام بسنده نمیشود، بلکه ضمن حفظ ظواهر و پایبندی و عمل به احکام ظاهری شریعت، به فلسفه و اسرار احکام نیز توجه جدی شده و هیچگاه غایات و اهداف و اسرار و بواطن فدای مقدمات و ظواهر دین نمیشود.
البته بدیهی است که هیچگاه به بهانه وصول به حقیقت و اسرار و بواطن دین، ظواهر و احکام ظاهری را نیز فراموش نمیکنند و درواقع راه وصول به اسرار و بواطن را از طریق پایبندی به ظواهر احکام میدانند. توجه امام خمینی به اسرار عبادات ازجمله اسرار نماز، روزه و حج و غیره از همین روست؛ لذا او در کنار تألیفات فقهی و پیش از آنها به تألیف کتابهای عرفانی برای شناساندن اسرار و ابعاد معنوی و باطن عبادات میپردازد؛ مثلاً نگارش کتابهای «سرالصلوة» و «آداب الصلوة» یا پیامهایی که بهمناسبت حج و لزوم توجه به اسرار حج ارائه میکردند و یا سخنرانیهای ایشان در آستانه ماه مبارک رمضان و لزوم توجه به اسرار روزه، مؤید همین معناست.
د) حمایت از مظلومان: اسلام ناب محمدی «اسلام پابرهنگان زمین، اسلام مستضعفین، اسلام رنجدیدگان تاریخ، اسلام عارفان خداجو، اسلام پاکطینتان عارف...اسلامی که تمام اقشار در آن به رفاه زندگی کنند، اسلامی که همه آزاد باشند، اسلامی که استقلال را برای ما حفظ کند، اسلامی که طبقات ضعیف را برومند کند.»
پیروان اسلام ناب تنها به طور شعاری و مقطعی از محرومان و مستضعفان دفاع نمیکنند، بلکه دفاع از محرومان شعار همیشگی آنهاست که در قول و عمل پیوسته پایبند به این شعار هستند و در زندگی شخصی و خصوصی نیز جز به اندازه رفع حاجات ضروری به منافع شخصی و خانوادگی خویش نمیاندیشند.
امام خمینی در اینباره میفرمایند: «ما وظیفه داریم مردم مظلوم و محروم را نجات دهیم. ما وظیفه داریم پشتیبان مظلومین و دشمن ظالمین باشیم. همین وظیفه است که امیرالمؤمنین(ع) در وصیت معروف به دو فرزند بزرگوارش تذکر میدهد و میفرماید: و کونَا للظالم خصماً و للمظلوم عوناً ؛ دشمن ستمگر و یاور و پشتیبان ستمدیده باشید.
... امیرالمؤمنین (ع) میفرماید: من حکومت را به این علت قبول کردم که خداوند تبارک و تعالی از علمای اسلام تعهد گرفته و آنها را ملزم کرده که در مقابل پرخوری و غارتگری ستمگران و گرسنگی و محرومیت ستمدیدگان ساکت ننشینند و بیکار نایستند».
2ـ2ـ اسلام آمریکایی
یکی از واژههایی که پس از انقلاب اسلامی، وارد فرهنگِ سیاسی جمهوری اسلامی ایران و شاید حتی وارد فرهنگ لغات سیاسی جهان شد، «اسلام آمریکایی» بود. این اصطلاح بیانگر قرائتی از اسلام است که مطابق دیدگاههای لیبرالیستی یا متناسب با امیال و اهداف امپریالیستی و استکباری تنظیم شده باشد.
درحقیقت، اسلام آمریکایی، اسلام کاپیتالیستی و سرمایهسالاری است که محرومان و پابرهنگان در آن محلی از اِعراب ندارند و بهعوضِ مبارزه با فقر، با فقرا بیمهری میکنند، لذا پیدایش جریانی انحرافی از اسلام به نام اسلام آمریکایی موضوعی بود که در پیامهای اواخر عمر امام خمینی با حساسیت فراوان مورد تبیین و بازگویی و هشدار قرارگرفتهاست.
در پیامی میفرماید: "... آری مذهبی که وسیله شود تا سرمایههای مادی و معنوی کشورهای اسلامی و غیراسلامی در اختیار ابرقدرتها و قدرتها قرار گیرد و بر سر مردم فریاد کشد که دین از سیاست جدا است، مخدر جامعه است. ولی این دیگر مذهب واقعی نیست، بلکه مذهبی است که مردم ما آن را «مذهب آمریکایی» مینامند."
1ـ2ـ2ـ ویژگیهای اسلام آمریکایی
الف) روششناسی اسلام آمریکایی بر روششناسی فلسفه تحلیلی فردگرا بنا میشود. این فلسفه بر زندگی روزمره تکیه میکند و نفسالامر خود نیز معانی زبانی روزمره را میگیرد و در بعد فرهنگی بر فرهنگ مبتذل روزمره یا فرهنگ عوامپسند صحه میگذارد که بهطور عملی هم به عقلانیت ابزاری برای رشد تقاضا برای کالا تبدیل میشود و هم به فرهنگ مصرفی عوامپسند اصالت میدهد.
این حرکت از اواخر دفاع مقدس در ایران شروع شد و پس از جنگ با برنامهی تعدیل اقتصادی تجسم یافت و در این راستا تلاش شد یک اسلام مصرفگرا، شهوتدوست، تجملنما و عوامپسند را با گسترش دانشگاه آزاد و جزایر آزاد و اقتصاد آزاد معرفی کنند.
ب) اسلامِ سازش و فرومایگی: امام این مطالب را گاهی با تعبیر «اسلام راحتطلبان و سازشکاران» نیز بیان میدارند. بهویژه سران سازشکار اسلامی را دربارهی اسرائیل و سایر جهانخواران حامی او مورد خطاب خود قرار دادهاند. ایشان ویژگی اسلام ناب را، که در این دنیای هجمه و وحشیگری ضامن حیات و سربلندی اوست، سازشناپذیری اسلام در تمام عرصهها میدانند.
پ) اسلام آمریکایی، اسلام عرضه و تقاضاست و آرمان آن تعدیل میان عرضه و تقاضاست؛ یعنی بهدنبال ایجاد تقاضا برای اسلامی هستند که در یک جامعهی بیهنجار بهکارآید. پس به اسلام بیهنجار محتاج هستند تا بتوانند با جوامع مدرن بیهنجار هماهنگ شوند.
پس در روششناسی خود بهدنبال ایجاد چارچوب معرفتی برای این نوع اسلام هستند. اسلام آمریکایی در یک ساختار سرمایهداری رشد میکند؛ ساختاری که براساس تقاضا برای کالا و عرضهی آن بنا میشود و تعدیل اقتصادی یا تعدیل عرضه و تقاضا نیز آرمان چنین نظامی است.
پس اسلامی که با این نظام عرضه و تقاضا همراهی کند اسلام سرمایهداری یا اسلام آمریکایی است و آن اسلام باید در یک فضای عقلانیت ابزاری تفسیر شود. اسلام تفسیرشده در فضای عقلانیت ابزاری است که خودش هدف نیست بلکه ابزاری برای رشد و توسعهی سرمایهداری است. این اسلام یک اسلام فردگرا و مخصوص و منحصر در فضا و حوزه خصوصی تا حوزه عمومی و روششناسی است. این اسلام یک روششناسی فردگراست. اسلام فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی براساس یک نوع اسلام سوسیالیستی بنا میشود (اسلام فردگرای فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی)؛ اسلامی که از فقه اجتماعی بیرون نمیآید و فقه اجتماعی با آن مخالف است.
ت) جدایی دین از سیاست: جدایی دین از سیاست بهراستی از مبانی اندیشهی غربی است که از قرنها پیش و از زمان رنسانس بیان شده و بهتدریج بر تمام ساحات معرفتی و نظری سیاستمداران و اندیشمندان روحانی و غیرروحانی غربی حاکم شده است. درواقع امام (ره) با تذکر به این نکته درصدد رد و طرد این مفهوم از دامن اسلام هستند و در مقابل اسلام را دینی میدانند که با سیاست عجین شده و سیاست و دیانت آن عین هم هستند.
«آنها میدانند که باید بگویند اسلام، آمریکا هم برای اسلام دلش میسوزد؛ اما اسلام آمریکایی در زمان شاه هم بود، اسلام آمریکایی بود، کسی حق نداشت دخالت در هیچ امری بکند. اسلام آمریکایی این بود که مُلّاها باید بروند درسشان را بخوانند، چهکار دارند به سیاست. با صراحت لهجه میگفتند. از بس تزریق شده بود در این مغزها باورشان آمده بود که ما باید برویم توی مدرسه درس بخوانیم، چهکار داریم به اینکه به ملت چه میگذرد؛ آن امر مردم، امر حکومت با قیصر ](شاه) است به ما چه ربطی دارد.»
البته ممکن است برخی در عقیده، اسلام ناب را پذیرفته باشند ولی در عمل، مسلمان آمریکایی باشند؛ همچنانکه ممکن است برخی در عمل به اسلام ناب نزدیک باشند ولی در قول و عقیده و معرفت و نظر به انحراف رفته و به اسلام آمریکایی نزدیک باشند. ازاین رو اسلام ناب اعم از قول و فعل و عقیده و رفتار است و درواقع تمام ابعاد وجودی و شخصیتی آدمی را فرا میگیرد؛ معرفتی، ابعاد اعتقادی، روحی و روانی، عاطفی و احساسی، اخلاقی و تربیتی، عبادی و عملی، فقهی و سیاسی، معیشتی و اقتصادی و خلاصه همهی ابعاد فردی و اجتماعی. لذا در اسلام ناب، تمام اجزا و ابعاد دین ملحوظ است و تَرکِ بخشی از آن یا افزودن جزئی بر آن مساوی با خروج از اسلام ناب است.
ث) التقاط: از دیدگاه امام خمینی ـ رحمةالله علیه ـ یکی دیگر از اندیشههایی که موجب ضربهزدن به پیکر اسلام و حاکمیت و رشد اسلام آمریکایی است، اندیشه «التقاط» است. التقاط، درحقیقت نشأتگرفته از عدم پایبندی به اسلام است. در اندیشهی انسان التقاطی، اسلام دینی نیست که بهطور کامل پاسخگوی نیازهای مادی و معنوی بشر باشد.
از این روی کسانی که دارای این اندیشه و طرز فکرند با سلیقهی خود، بخشی از اسلام اصیل و بخشی از مکتبهای دیگر را گرفته و باهم ضمیمه کرده و مجموع آن را به نام اسلام به جامعهی اسلامی عرضه میکنند. چنین اندیشهای در تاریخ اسلام نمونههای فراوان دارد، امام خمینی ـ رحمةالله ـ اسلام التقاطی را اسلام آمریکایی میداند، «طلاب علوم دینی و دانشجویان دانشگاهها، باید دقیقاً روی مبانی اسلامی مطالعه کنند و شعارهای گروههای منحرف را کنار گذارند و اسلام عزیز راستین را جایگزین تمامی کجاندیشیها نمایند. این دو دسته باید بدانند اسلام خود مکتبی است غنی که هرگز احتیاجی به ضمیمه کردن بعضی از مکاتب به آن نیست و همه باید بدانید که التقاطی فکرکردن خیانتی بزرگ به اسلام و مسلمین است که نتیجه و ثمرهی تلخ این نوع تفکر در سالهای آینده روشن میگردد.»
«با کمال تأسف گاهی دیده میشود که به علت عدم درک صحیح و دقیق مسائل اسلامی، بعضی از این مسائل را با مسائل مارکسیستی مخلوط کردهاند و معجونی بهوجود آوردهاند که بههیچوجه با قوانین مترقی اسلام سازگار نیست.»
ج) مبانی فکری ضددینی و غربی و حمایت کافران و مشرکان از آنها، که جریانی انحرافی است و مبانی و ریشههایش را از جهانبینیهای مشرکان و کافران غربی گرفته و با صورتی منافقانه سعی در بهحاشیه بردن و حذف تدریجی دین و مذهب از زندگی و رفتن در دامان و زیر سلطه غربیها دارد.
این حمایت به این دلیل است که سرانجام و نتیجهی جریان به نفع کشورهای غربی کافر و مشرک بوده و بر ضد دین است و در مسیر اسلام حقیقی نیست. غربیهای مسیحی، یهودی و یا بیدین که دشمن اسلام و اسلامگرایی هستند، فقط در این صورت از شخص یا گروهی حمایت میکنند. امام خمینی(ره) در این رابطه میگویند: «اگر چهار مرتبه آمریکا... تعریف کنند از یک کسی، تعریف کنند از یک چیزی، وقتی تعریف کردند، مردم میفهمند این عیبی دارد که اینها تعریف میکنند از او».
چ) اسلام تحجری و اسلام آمریکایی، که برخاسته از ارادهی نخبگان بهدور از مردم است، با ولایت فقیه برخاسته از نظریهی انسان کاملِ خادم به خلق خدا درگیر شد. اسلام تحجری با فقه و اصول فقه خودمحور غیرناظر به کلام و غیرناظر به موضوعشناسی به جنگ دست یازید و اسلام آمریکایی با هنجار و باورشکنی و تقدسزدایی شروع کرد و مدیریت کارآمد علمی که بر عقلانیت ابزاری استوار گشته است را به رخ کشید و برای آن کابینه کاری ترسیم کرد و زمینه را برای عدول از اصول اسلامی آماده ساخت.
پس اسلام تحجری و اسلام آمریکایی همانند دوسر قیچی برای قطعهقطعه کردن اسلام ناب محمدی به میدان آمدهاند و هر روز با نزدیکترشدن به هم و ساختن چارچوبهای فکری مشترک در رسیدن به هدف خود تلاش میکنند؛ چرا که با این کار اسلام تحجری وجاهت بربادرفته خود را بهدست میآورد و اسلام آمریکایی راه خود را برای ایجاد یک مدنیت انگلی هموارتر و صافتر خواهد یافت.
لذا در ادبیات امام خمینی مسئلهی رویارویی همهجانبه اسلام ناب و اسلام آمریکایی در قالب تقابل اسلام آمریکایی و اسلام ناب محمدی(ص) بهمثابه مرکز ثقل رویارویی گستردهی فرهنگی و سیاسی مطرح و تبیین شد. امام در پیامی دیگر به هردو اسلام اشاره میکند و میگوید: «شما باید نشان دهید که چگونه مردم علیه ظلم و بیداد، تحجر و واپسگرایی قیام کردند و فکر اسلام ناب محمدی را جایگزین تفکر اسلام سلطنتی، اسلام سرمایهداری، اسلام التقاط و در یک کلمه اسلام آمریکایی کردند.» چنانکه در پیامی دیگر هردو اسلام را مجسم مینماید: «تنها هنری مورد قبول قرآن است که صیقلدهندهی اسلام ناب محمدی ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ اسلام ائمهی هدی ـ علیهم السلام ـ اسلام فقرای دردمند، اسلام پابرهنگان، اسلام تازیانهخوردگانِ تاریخِ تلخ و شرمآور محرومیتها باشد. هنری زیبا و پاک است که کوبندهی سرمایهداری مدرن و کمونیسم خونآشام و نابودکنندهی اسلام رفاه و تجمل، اسلام التقاط، اسلام سازش و فرومایگی، اسلام مرفهین بیدرد و در یک کلمه «اسلام آمریکایی» باشد.»
بنابراین بنیادهای اصولگرایی در اندیشهی سیاسی امام خمینی نهتنها هدفی برای رویکردهای سیاسی است، بلکه وسیلهای استراتژیک نیز بهحساب میآید، در مجموع از دیدگاه آن حضرت، حاکم اسلامی در عصر غیبت که جانشین نبوت و امامت است، تمام مسئولیتها را بهعهده دارد؛ سیاست نه شرقی و نه غربی را برای حکومت اسلامی طرح میکند و شرق و غرب را نماد شیطانهای کوچک و بزرگ میداند.
آزادی و استقلال از دیدگاه او، آزادی از استبداد داخلی، مستبدان و فریبخوردگان وطنی و استقلال از سلطه شیطانهای کوچک و بزرگ خارجی است. جهانبینی توحیدی در مقابل جهانبینی مادی و خدامحوری در مقابل اومانیسم قرار دارد و راه خدا در مقابل راه کفر است.
انسان اگر در این میانه به راه کفر برود به حضیض ذلت میافتد و اگر به راه خدا برود به اوج عزت میرسد. به تعبیر رهبر انقلاب اسلامی، آیتالله خامنهای، «خط روشن امام خمینی این بود که اصول باید حفظ شود؛ عدالت، آزادی، مردمسالاری، استقلال، دفاع از حقوق ملت، دفاع از حقوق مسلمانان و مظلومان و ... جزء این اصول بود. امام این اصول را حتی قبل از پیروزی انقلاب، برای ملت و آگاهان تشریح کرد، بعد از پیروزی انقلاب اسلامی براساس آن، جمهوری اسلامی را پایهگذاری کرد و تا وقتی که زنده بود پای این اصول ایستاد و برای آن مجاهدت کرد.» مادامی که حرکت جامعه و حکومت در همین محورها باشد، باکی نیست، ولی اگر از این محورها خارج شود، از اصولگرایی خارج است.