بهنظر میرسد با توجه به نگاه تقابلی طیف تندرو اصولگرا به دولت و بهویژه مذاکرات و تیم هستهای، در شرایط بعد از توافق ما شاهد یک شکاف در جریان اصولگرا خواهیم بود. در این شرایط هم قابل پیشبینی است که روند وحدت مورد نظر شما با چالش روبهرو شود. شما فکر میکنید توافق هستهای چه تأثیری روی جریان اصولگرایی خواهد گذاشت؟
البته دراینباره نگرانیهایی وجود دارد. شاید هم بههمیندلیل بود که یکي از تأکیدات مقاممعظمرهبری این بود که مذاکرات هستهای نباید به یک چالش داخلی بدل شود. نه فقط بین اصولگرایان که حتی بین اصولگرایان و اصلاحطلبان. بحثهای کارشناسی اشکالی ندارد. ما هم همین مسیر را دنبال میکنیم و توصیه هم توصیه راهبردی خوبی است و حتما باید رعایت کنیم.
سؤال من از این بابت است که طیف تندرو اصولگرا یا همان جبهه پایداری و نزدیکان به این جریان همه تخممرغهای خود را در سبد مخالفت با مذاکرات و زمینخوردن دولت قرار داده بودند و حالا هم با وجود همه تأکیدات، به نظر میرسد راه خود را ادامه میدهند. در این شرایط در داخل اصولگرایان امکان شکاف به دليل توافق وین وجود ندارد؟
درباره اینکه در گذشته چه اتفاقی رخ داده الان بحث نمیکنیم. حتی همین الان اگر قرار باشد کارشناسی صحبت کنم شاید چهار اشکال اساسی هم به تفاهمنامه بگیرم. در مجلس هم که بحث بود از هفت تا ١٩ به عملکرد تیم هستهای نمره داده میشد. تفاوت نظرها بالاست. مهم این است که باید این به شکلی هدایت شود که تبدیل به یک شکاف داخلی نشود. موضوع هستهای باید از رقابتهای جریانهای سیاسی بیرون برود. در آمریکا برخی میگویند اختلافها بر سر تفاهمنامه، صوری یا جنگ زرگری است، اما ما معتقد هستیم بین دموکراتها و جمهوریخواهان اختلاف واقعی وجود دارد، ولی در کشور ما این اختلاف نیست و نباید هم باشد. من از قبل هم گفتهام ايران هر قراردادی امضا کند یک تفاهم دستهجمعی است.
من سؤالم را از این بابت مطرح کردم که بخشی از جریان اصولگرایی بحث هستهای را بهانهای کرده بودند برای نقد و حمله به دولت، حالا ممکن است به حوزههای دیگر وارد شوند. بقیه جریان اصولگرایی یا جبهه رهروان خط امام و رهبری بالاخره چه موضعی در برابر این جریان خواهند داشت؟
ما حلش میکنیم، شما نگران نباشید.
دقیقا سؤال من این است که چطور حلش میکنید؟ شما یکبار گفته بودید که به سمت جبهه پایداری خواهید رفت. الان در دوران پس از توافق هم، به فرض حلشدن اختلافها بر سر توافق هستهای، همچنان همین مسیر نزدیکشدن به جبهه پایداری را برای انتخابات پیش میگیرید؟
بله. این سؤال بعدی است. اگر بخواهیم حالتهای مختلف انتخابات مجلس بعدی را تصور کنیم، شاهد سه حالت خواهیم بود؛ یکی اینکه انتخابات دوقطبی - یعنی اصلاحطلب و اصولگرا - شود. حالت دوم این است که انتخابات سه قطبی شود؛ یعنی اصلاحطلب، اصولگرا و اعتدالیون و یک حالت اینکه چهار قطبی شود؛ یعنی اصولگرایان به دو گروه رادیکال و معتدل و همینطور اصلاحطلبان هم به دو گروه تندرو و معتدل تقسیم شوند و این چهار گروه باهم رقابت کنند. بیش از این حالتها دیگر حالتی قابلتصور نیست. انتخابات یکقطبی که اصلا معنا ندارد. بیش از چهار قطب هم همینطور البته من احتمال سه قطبی را بیشتر از همه میدانم.
پس امسال در هر شرایطی اصلاحطلبان هستند و مثل برخی دفعات، قبلازآمدن حذف نمیشوند.
بله. اصلاحطلبان که همیشه بودهاند. دورههای قبل هم بودند. دوره قبل کمی دلمرده بودند یا حالوحوصلهاش را نداشتند. یا کمی هم هنجارشکنی کردند و از آن هم تبری نجستند و دلیلهایی مانند اینها.
برخیها با وجود همه این مسائل آمدند و رد صلاحیت شدند و خلاصه در انتخابات حضور نداشتند.
رد صلاحیت شدند و با فتنه ٨٨ مواضعشان را مشخص نکردند. میخواهید همه را به ردیف مشخص کنم؟ ولی این دوره هستند. تئوریسینهای آنها هم گفتهاند که ما در انتخابات باید با نظام کار کنیم. انتخابات رقابت احزاب درون نظام است. تئوریسینهایی که شاید شما بدانید من چه کسانی را میگویم، توصیه جدیشان این است که باید با نظام کار کنیم. نمیخواهم بگویم اعتقادشان عوض شده است. شاید نشده باشد اما به این تاکتیک و خرد رسیدهاند. در انتخابات با احزاب رقیب میشود درگیر شد، نه با نظام. رقابت با احزاب رقیب هم ضوابطی دارد، که ما از این روند استقبال میکنیم. من بارها و بارها گفتهام و شاید حتی بابت آن از سوی دوستان هم موردنقد قرار گرفتهام که از آمدن اصلاحطلبان استقبال میکنم اما این آمدن شروطی دارد. نه اینکه شروط من باشد. شروطی است که نظام برای همه گذاشته است. ما هم باید ملتزم به این شروط باشیم. مثل اینکه باید قانون اساسی را رعایت کنیم. فرایند انتخابات را قبول داشته باشیم. در فرایند قوانین موضوعه هم شاید برخی جاها اشکال و ایراد وجود داشته باشد، آن را هم از مسیرهای قانونی باید دنبال کنیم. همیشه در همه انتخابات اعتراضاتی به نتایج وجود دارد و همیشه هم رسیدگی میشود و گاهی شاهد ابطال برخی از صندوقها هستیم و اینها سازوکارش مشخص است.
بحث رد صلاحیت را از این بابت مطرح کردیم که در انتخابات همین مجلس نهم، قیف خیلی تنگ شد. برخی از همکاران شما در مجلس هشتم بودند که نتوانستند تأیید صلاحیت شوند. درحالیکه شاید نهایت کاری که کرده بودند، یک نطق بود. چشمانداز شما برای مجلس آتی چیست؟ همچنان رد صلاحیت گسترده خواهیم داشت؟
من هفت دوره است که در مجلس هستم. هر دوره مواجه میشویم با اینکه شورای نگهبان عدهای از همکاران ما را تأیید صلاحیت نمیکند. اینکه «دوز» کدام طرف بیشتر است، یک بحثی است، منهای مجلس ششم که وضعیت خاصی داشت. اگر بخواهید من میتوانم فهرستی از اسامی دوستان اصولگرایم را برای شما ردیف کنیم که باوجود انتظار ما و اینکه روی آمدنشان حساب کرده بودیم اما رد صلاحیت شدند. ما بهعنوان متولیان مجلس از همکاران موجودمان در برابر رد صلاحیت دفاع میکنیم. شاید شما خبر هم نداشته باشید. بهعنوان نمونه همین آقای تابش درعینحال که رقیب ما در مجلس است اما بعضی وقتها که بحث میشد که ممکن است ایشان صلاحیتشان تأیید نشود، ما مثل اینکه یکی از دوستان خودمان بخواهد رد صلاحیت شود، میرفتیم صحبت میکردیم و از ایشان دفاع میکردیم. وقتی برای مذاکره و گرفتن تأیید صلاحیت پیش اعضای شورای نگهبان میرویم، درباره عده کمی، ما هم قانع میشویم که اینها بهخاطر مسائل مالی یا مسائل دیگر امکان ورود به مجلس را ندارند و قانع میشویم. اما عده دیگری که بیشتر افرادیاند که صلاحیتشان احراز نشده است را با استدلال و صحبت و شهادتدادن سعی میکنیم شورای نگهبان را قانع کنیم. همیشه هم عدهای باقی میمانند که ما قانع نمیشویم چرا رد صلاحیت شدهاند. شورای نگهبان هم از دلایل ما قانع نمیشود. مثلا همین دوره هشتم و نهم حداقل ١٠ نفر از دوستان جدی اصولگرای ما بودند که شورای نگهبان تأیید صلاحیتشان نکرد و ما هم نفهمیدیم چرا. شورای نگهبان هم میگوید که ضرورتی ندارد ما شما را قانع کنیم. بنابراین میخواهم بگویم که این اتفاقات میافتد. البته مجلس ششم رخداد ویژهای بود که استدلالات خودش را دارد. بنابراین اگر دوستان اصلاحطلب بیایند و در چارچوبهای کشور وارد بازی شوند، ما حتما از حضور یک رقیب قدر جدی استقبال و حمایت میکنیم.
من اینجا میخواهم باز گریزی بزنم به همان سؤال ابتدای بحث و سناریوهایی که شما برای مجلس آتی چیدید. شما قبول دارید که نزدیکشدن به جبهه پایداری همچنان در سناریو اصولگرایان یا حداقل جبهه پیروان خط امام و رهبری که شما ریاست آن را بر عهده دارید وجود دارد؟ یعنی بهجای اینکه جبهه پایداری در جریان اصولگرایی محدود شود یا اصولگرایی
حد و مرزش را با آن مشخص کند، برعکس پررنگتر بشود و شما با آنها وحدت کنید؟ در این صورت بر سر چه وحدت میکنید؟ وجوه اشتراک شما چه خواهد بود؟
اینکه میگویید ما به سمت جبهه پایداری برویم، من هیچوقت این جمله را نگفتهام. اینکه من گفتم یکی از سناریوهای محتمل در انتخابات مجلس دهم دوقطبیشدن آن است، معنایش این است که هم ما اصولگراییم و هم پایداریها. یک سری اختلاف نظر داریم اما ما آنها را از جرگه اصولگرایی خارج نمیدانیم. زمانی بود که برخی دوستان پایداری باهنر و امثال باهنر را درون جرگه اصولگرایی نمیدیدند. اما الان آنها تعدیل شدند. میگویند باهنر اصولگراست اما برخی مواضعش را قبول نداریم. اشکالی ندارد؛ ما میتوانیم در انتخابات ائتلاف کنیم. روی برخی مواضع اختلاف نظر داشته باشیم اما در کلان با هم تفاهم کنیم. در جریان اصولگرایی برخی فکر میکنند ما به معتدلین اصلاحطلب میتوانیم نزدیک شویم. برخی میگویند ما به پایداریها میتوانیم نزدیک شویم. من هیچیک از این دو گزینه را منتفی نمیبینم. فکر میکنم دوستان ما در جبهه پایداری، چون تازه وارد کار سیاسی شده بودند، خیلی ایدهآلیستی فکر میکردند. اما باید در جو کار قرار بگیرند تا واقعگراییشان تقویت شود که بهتدریج به همین سمت حرکت خواهند کرد.
یعنی معتقدید بهجای اینکه شما به پایداری نزدیک شوید، در واقع آنها هستند که به شما نزدیک شدهاند؟
نه هیچکدام مطلق نیست. هردو به سمت هم میروند. اگر بنا باشد به یک نقطه برسیم. نقطهای است که نه نقطه ماست و نه آنها و معنای ائتلاف یعنی تنازل.
مشخص شده که این نقاط اشتراک و اختلاف چیست؟ و روی چه چیزی میخواهید به اشتراک برسید و از چه عدول کنید؟ چون انتخابات ٩٢ نشان داد که نتوانستهاید.
درباره انتخابات ٩٢ ریاستجمهوری من مصاحبه مفصلی با روزنامه ایران داشتهام آنجا تحلیلم را گفتهام. مشکل ما آنجا عدم تفاهم با پایداری نبود. خیلی دوستان دیگر هم بودند که پایداری نبودند ولی حاضر به کناررفتن نشدند و ماندند. چرایی بهوحدتنرسیدن بحث خودش را دارد. شما تحلیلتان را به این سمت نبرید که چون جامعه روحانیت یا جبهه پیروان خط امام و رهبری نتوانست با پایداری تفاهم کند بنابراین کاندیداهایشان زیاد شد. نه نامزدهای ما خیلی زیادتر از این حرفها بود.
ولی فکر میکنم که اکثر اصولگرایان قبول دارند که اگر ائتلافی بین همه هم ممکن باشد سختترین کار ائتلاف با پایداری است. همچنان آقای لاریجانی و طیف نزدیک به ایشان غایب جلسات وحدت اصولگرایی هستند و مشخصا در انتخابات هیأترئیسه هم میبینیم که آقای حسینیان بهعنوان نماد طیف فکری مقبول جبهه پایداری در مقابل آقای لاریجانی اعلام کاندیداتوری میکند و اینها پیام دارد. یعنی خط ما از اینها جداست. نمیدانم جایگاه آقای لاریجانی و طیف او در آن وحدت موردنظر شما و در شرایطی که انتخابات دوقطبی شود، کجاست؟
اینها را نمیدانم ولی فکر میکنم باید کمی عمیقتر به قضیه نگاه کرد. ما در مجلس دو فراکسیون داریم. عملا عدد این دو مثلا ١٨٠ و ٩٠ است. یک موقع است که در انتخابات هیأترئیسه فرض کنید آقای لاریجانی ١٨٠ تا رأی میآورد و رقیب ٩٠ تا. اینجا مشخص است که تفاهمی در کار نیست. اما وقتی که یک نفر تنها ٣٦ رأی میآورد یعنی بخش عمدهای از این دو فراکسیون تفاهم کردهاند. میخواهم بگویم خود آنها هم دارند تعدیل و تصفیه میشوند. اینکه شما فکر کنید این ٣٦ رأی حتما آراي جبهه پایداری است نه اینطور نیست. من از دوستان جبهه پایداری افرادی را سراغ دارم که به آقای لاریجانی رأی دادهاند. هیچ تردیدی هم در آن نیست. ضمن احترامی که به آقای حسینیان دارم باید بگویم که این مسئله در مجلس همیشه هست. یک نفر میآید نامزد میشود که یکسری رأی آزاد را جمع کند. ممکن است یکنفر از آقای لاریجانی نه بهدلیل سیاسی یا فرهنگی بلکه فرضا بهدلیلی، مثلا اینکه به او وقت صحبت نداده، دلخور باشد. اینها اصلا رأی سیاسی منسجم نیست که شما بگویید که آقای حسینیان ٣٦ رأی منسجم سیاسی در مقابل آقای لاریجانی آورده است. اصلا اینطور تحلیل نکنید. دور قبل هم آقای بخشایشی ١٩ رأی آورده بود.
ولی این عدد مهم نبود. حرکت آقای حسینیان به نظر مهمتر بود.
آقای حسینیان هم که میدانید عضو پایداری نیست. مدتهاست میگوید که عضو پایداری نیست.
ولی بهلحاظ فکر و منش رفتاری بالاخره در مجلس با دوستان عضو پایداری همراه و نزدیک است و اینکه هنوز تیم آقای لاریجانی در پروژه وحدت شما تعریف نشدهاند چه جوابی دارد؟
محور وحدت ما جامعتین است. جامعتین جلسات متعددی با ما، با پایداری و با آقای لاریجانی گذاشته است. نشستهاند صحبت کردهاند. دارند بهاصطلاح رگلاتوری یا مدیریت میکنند که این طرح وحدت را چطور تنظیم کنند. هنوز هم دارند ادامه میدهند. امیدواریم که به نتیجه برسند. همانطور که امیدواریم اصلاحطلبان به نتیجه برسند. شاید شما امیدوار نباشید که ما به وحدت برسیم ولی ما امیدواریم.
بحث امیدواری نیست. بحث این است که ما حادثه ٢٢ بهمن قم را یادمان هست و زمانی که دو فهرست مجزا برای انتخابات مجلس نهم منتشر شد هم یکی از خواستههای جبهه پایداری عدم حضور نماینده آقای لاریجانی در جلسات بود. وقتی این کشمکش همچنان ادامه دارد من نمیدانم باید چه معنایی غیر از آنکه گفتم از آن برداشت کرد؟
اگرچه شما دوست ندارید اما انشاالله به وحدت میرسیم.
آقای محبیان که منتسب به جناح اصولگرا هستند تحلیلی که دارند این است که اتفاقا اگر قرار باشد در این جلسات وحدتبخش که از سوی جریانهای اصولگرا در حال انجام است بر سر اصول بحث نشود و بر سر شاخصها به وحدت نرسید بلکه براساس سهمخواهی و سهمی که هر جریان قرار است از مجلس آتی یا مدیریت آینده داشته باشد صحبت و ائتلاف شود این وحدت به سرانجام نمیرسد.
نه ما تحلیلمان این نیست. آیتالله مهدوی کنی بارهاوبارها میگفتند که وقتی ما از وحدت صحبت میکنیم اصلا بحثمان وحدت فلسفی نیست. اتفاقا بحث ائتلاف است.
همان سهمخواهی؟
نه. این ترجمه شماست. ترجمه من نیست. فکر کنید عدهای از دوستان اصلاحطلب هستند که خودشان را رقیب نظام میدانند. عدهای هم هستند که خودشان را رقیب ما میدانند. حالا اگر اینها بخواهند به هم نزدیک شوند اصلا تعبیر ما این نیست که اینها بهلحاظ اعتقادی قرار است به هم نزدیک شوند، اینها به این جمعبندی رسیدهاند که میخواهند باهم یک لیست بدهند. حالا اسمش را هرچه میخواهی بگذار. مگر اینکه اصلاحطلبها بیایند بگویند که ما هنجارشکنها را اخراج کردهایم و محکومشان میکنیم. اتفاقا همان فردی که الان دارد توصیه میکند که ما باید با نظام همکاری کنیم یکی از همان نیروهای هنجارشکن است. حالا شاید مثلا معتدلین اصلاحطلب تندروهای خود را قانع کنند که فعلا سکوت کنند. اتفاقا هیچ اشکالی هم ندارد. تلاش خوب و مبارکی است.
بحث از ائتلاف با جبهه پایداری شد اما بحث از ائتلاف با چهرههای تأثیرگذار و کاریزماتیکی که زمانی به اصولگرایی تعلق داشتند نشد. اصلا جریان اصولگرایی این اندازه که دغدغه جبهه پایداری را دارد، دغدغه این را دارد که از ظرفیت این چهرهها استفاده کند؟ چرا تا بهحال تلاشهایش شکست خورده است؟ یک یا دو سال گذشته آقای ناطق به افطاری شما نیامدند اما به افطاری آقای عارف رفتند. شما تا چه حد ایشان را در جریان اصولگرایی ازدسترفته میدانید، خسران ازدسترفتن ایشان را تا چه حد میبینید و تقصیر خودتان را هم چقدر ارزیابی میکنید؟
حالا چون اسم بردید، ما بارها و بارها رفتیم خدمت ایشان. برخی هم همین تحلیل را دارند که ایشان به اصلاحطلبان نزدیک شدهاند. من گفتهام الان هم عرض میکنم که ما آقای ناطق را همواره دعوت کردهایم که بیایید وارد فعالیتهای سیاسی شوید. شرطی هم برای آقای ناطق قائل نیستم که بیایید به شرطی که با ما باشید. من میدانم که ساختار و بهقول ما فلز آقای ناطق اصولگرایی است. بنابراین کافی است که ایشان محبت کنند دعوت ما را بپذیرند. ما دعوت نمیکنیم که بیایند با ما کار کنند؛ ما دعوت میکنیم که ایشان فعال سیاسی شوند. پاسخی که ایشان همواره به ما میدهند این است که من احساس تکلیف نمیکنم که بیایم و این مشکل ماست.
ولی کنش ایشان در فضای سیاست بهگونهای است که بازی در زمین اصلاحطلبی تعبیر میشود یا حداقل اصلاحطلبی از کنش ایشان بیشتر بهرهمند است تا اصولگرایی.
بیش از این را با خودشان صحبت کنید؛ شما نظر من را خواستید و من گفتم.
شما ایرادی متوجه جریان اصولگرایی بابت ازدستدادن آقای ناطق نمیبینید؟
اگر دلتان میخواهد بگویم میگویم ولی ما خیلی اشکال داریم، بنویسید ما پر از اشکالیم. اگر آقای ناطق فعال سیاسی اصلاحطلب بودند، خب وارد میشدند. مانعی برای حضورشان وجود ندارد. حتی در جریان انتخابات ریاستجمهوری اگر میپذیرفتند الان حتما رئیسجمهور بودند. من نمیخواهم وارد این تحلیل بشوم.
ایشان که در بزنگاه نقش خود را ایفا کردهاند، پشت پرده فعال هستند. بحث من همین است که نتیجه کنش ایشان به نفع اصلاحطلبی بوده است.
حالا پشتپردههای دیگری را شما نمیدانید که ما میدانیم... .
درباره چرخش شخص شما به سمت جبهه پایداری که خودتان معتقدید اینگونه نیست، در مجلس نقدهای زیادی نسبت به شما وجود دارد. سال گذشته رأی شما و آقای تاجگردون در فراکسیون برای نایبرئیسی برابر بود. امسال خیلی از شما در فراکسیون انتقاد شد و محور این انتقادات این بود که آقای باهنر سال گذشته برخلاف مشی فراکسیون به فراکسیون رقیب و طیف جبهه پایداری نزدیک شده است و آنجا هم توضیحاتی دادید که بالاخره دوستان قانع شدند. رأی امسال هم به شما یکجورهایی آنطور که گفته شد مشروط بوده است. این انتقادات را قبول دارید که شما برخلاف مشی فراکسیون رهروان، به جبهه پایداری نزدیک شده بودید؟
حد را باید تعریف کرد. برخی میگویند «کم» برخی میگویند «متوسط» و برخی میگویند «زیاد»؛ اقدامِ باهنر یک اقدام بیشتر نیست. من همیشه این واقع گرایی را دارم که برای رهبری یک جریان باید هر دو سر طیف را همراه داشت. موقعی که من یک اقدام واحد میکنم، طرف طیف تندرو میگوید عجب باهنر لیبرالی و طرف دیگر طیف میگوید عجب باهنر رادیکالی. اینکه شما میفرمایید عدهای به دلیل مواضع رادیکالیام و عدهای هم به دلیل مواضع لیبرالیام نمیخواستند به من رأی بدهند. نتیجه چیست؟ نتیجه را باید در تعداد آرا دید؛ رأی من این دوره بیشتر بود یا سابق؟
نمایندگان عضو فراکسیون رهروان گفتهاند در جلسه آخر فراکسیون شما انتقادها را پذیرفتهاید و حتی چندین نفر از نمایندگان گفتهاند در آنجا شما برای اطمینان اعضای فراکسیون، قسم خوردهاید و اینگونه بوده که دوباره برای سال آخر به شما رأی دادهاند.
یا شما اشتباه شنیدهاید یا آنها اشتباه فرمودهاند. تکذیب میکنم و شرط و شروطی در کار نبوده است.
یک سؤال دیگر هم درباره روش کار سیاسی شما داشتم. شما قبل از انتخابات ٨٨ به رهبری نامه نوشتید و در آن نامه قید کردید اگر آقای موسوی برنده شد، ما باید برنامه داشته باشیم و بسیاری از دوستان اصولگرای شما میگویند شما معتقد بودید باید همزمان با حمایت از احمدینژاد، گروهی از اصولگرایان هم از آقای موسوی حمایت کنند که اگر ایشان پیروز شد، اصولگرایان حذف نشوند. برداشت من این است که آقای باهنر جوری بازی نمیکند که بازنده شود و این را هم که الان همزمان تندروهای جناح راست و معتدلهای جناح چپ را همراهی میکنید در این راستا میبینم. این برداشت درست است؟
من فکر میکنم برخی خوابها را رقیب ما میبیند، ولی ما سعی میکنیم این خوابها تعبیر نشود. عربها مینویسند هذا من فضل ربی: این هم از فضلهایی است که خداوند به من کرده است. یعنی هرقدر رقبایم من را تهییج کنند نمیگذارم این خوابها تعبیر شود.
یعنی این رفتارتان هم خوابی است که اصلاحطلبان دیدهاند؟
نه بحث اصولگرایان است. درباره آقای مهندس موسوی، من نمیخواهم از تعبیرهای خاص استفاده کنم. من با مهندس موسوی از زمان دولت دومشان مشکل داشتم. اگر هم دستتان به ایشان رسید، این را بگویید و سوال کنید.
فکر میکنید دست ما به ایشان میرسد؟
من از مجلس دوم با ایشان در دو طیف سیاسی مختلف بودم. همان چند ماه اول مجلس، مهندس موسوی فهمید که من ایشان را قبول ندارم و من هم همینطور. بنابراین اصلا اینکه شما فکر کنید من به شکلی رفتار کنم که هم اصولگرایان من را قبول داشته باشند و هم اصلاحطلبان، من اصلا این مسیر را قبول ندارم. حرکتهای من شفاف است. اما برخی تصور یا آرزویشان این است که باهنر حرکتی انجام دهد که دورانش به سر بیاید. البته به دلایلی شاید دوران باهنر بهسر آمده باشد ولی نه بهدلیل این چیزها.
چه دلایلی؟
سنم رفته بالا، میخواهم بروم دنبال زندگی و بازنشستگی. یک شوخی هم بکنم. در انتخابات همین مجلس نهم یک نفر در یکی از سایتها کامنت گذاشته بود که «دوباره مجلس دوباره باهنر!» از این بابت ممکن است که من دیگر در مجلس نباشم اما از این بابت که درباره انتخابات خوابهایی برای من دیدهاید و من هم میگذارم که این خوابها تعبیر شود، نخیر خوشخیال نباشید.
سؤال من این بود که شما میخواهید که با هر دو طرف باشید که هیچوقت بازنده نباشید.
نه، نه، من فکر میکنم باید با یک روش اعتدالی یک طیف بزرگ سیاسی را هدایت کرد.
پس برنامه بعدی شما این است که رهبری جریان اصولگرایی را جدیتر دنبال کنید.
الان هم که برخلاف میل شما بخشی از آن برعهده من است.
خب در این مدل که شما قرار است رهبری آن را به عهده داشته باشید، بالاخره تکلیف جمعکردن معتدلین جناح راست مثل آقای لاریجانی با طیفهای تندرو زیر یک چتر چگونه و چه زمانی مشخص خواهد شد؟
ببینید من معتقدم که ما یک طیف هستیم. یعنی از این سر که خیلی تند هستند تا آن سر که خیلی نامحسوس اصولگرا هستند، همه در این طیف هستند. ما همیشه دیدهایم که دوستان اصلاحطلب همه طیف اصلاحطلب را دارند، به این انتهای طیف ما هم نظر دارند.
شاید جاذبه اصلاحطلبی است که دوستان شما جذب آن میشوند.
اتفاقا این روش خوبی است. اگر کسی میخواهد اصولگرایان را رهبری کند، نهتنها باید به سر هر دو طیف نظر داشته باشد بلکه باید به طیف رقیب هم طمع داشته باشد تا آنها را جذب کند. برخی دوستان تند ما نهتنها به طیف بعدی طمع نمیکنند بلکه میخواهند از طیف خودمان هم دو سرش را بزنند. اگر این روش در پیش گرفته شود، نهایتا بعضیوقتها به اندازه جمعیت یک فولکس واگن میمانند. من اصلا این روش را سیاستمدارانه نمیدانم. شرعی هم نمیدانم. این عین امربهمنکر و نهیازمعروف است. درحالیکه امربهمعروف و نهیازمنکر میگوید همه آنهایی که داری را باید داشته باشی و بقیه را هم باید همراهی کنی. من مشیام این است و شما هم انشاءالله میپسندید.
خوب با همین مشی و منشی که دارید؛ اگر فرض بگیریم فضای انتخابات همان حالت سهقطبی که در ابتدای گفتوگو اشاره کردید باشد، جبهه پیروان خط امام و رهبری، ممکن است مثلا با طیفهایی مثل آقای لاریجانی با اعتدالیون همراه شود و در مقابل اصلاحطلبان و اصولگرایان، ضلع سوم را بسازد یا اینکه شما در این وضعیت، ائتلاف با جبهه پایداری را به ائتلاف با معتدلین ترجیح میدهید؟
من اشکالی روی اعتدالیون دارم که دوست دارم حل شود و آن این است که تعریف حقوقی تعریفشدهای ندارند. البته در کشور ما جبههها میتوانند سریع راه بیفتند. باوجود احترامی که برای حزب اعتدال و توسعه قائلم، اما فکر میکنم اصلا این ظرفيت را ندارد که همه طیف زیرمجموعه آقای روحانی را جمع کند. اما اگر بتواند به این ظرفیت برسد که مجموعهای را درست کند، ما از آنها هم استقبال میکنیم. ولی حتی در آن صورت هم من در طیف اصولگرا خواهم بود نه اعتدالیون.