تغییر مشخص و ملموس در سیاست خارجی ترکیه کاملا مشهود است. درحالیکه حزب عدالت و توسعه مدعی شده که از اصل کلی "مشکلات صفر" با همسایگان در سیاست خارجی تبعیت میکند، اما به زودی به ترکیهای بدل شد که با تمامی همسایگانش به ستیزه پرداخت. آرزوی حزب عدالت و توسعه ایجاد یک محور سنی با فرض ایفای نقش یک "برادر بزرگ" در خاورمیانه بود. و با توجه به این رویکرد نئو-عثمانیگرایی و ذهنیت ماجراجویانه خط سیر ذهنیت خود را از اروپا به سمت خاورمیانه تغییر داد و در جو ناآرام و خونین منطقه دخیل شد.
تنها استثنای این روند، مساله سازش با کردها بود. درحالیکه آنکارا به دنبال ایجاد یک رژیم تک حزبی بود، مشکل بزرگتر – که همان مساله کردها است- یکسری موانع جدی را برای برنامههای حزب عدالت و توسعه برجای گذاشت. این برای حزب غیرممکن بود که تنها با بی اعتنایی بر این مشکل غلبه کند و بر آن فائق آید. ذهنیت غالب همان عادت کردن به بی اعتنایی به چنین مسالهای است اما رسیدگی به یک مشکل مربوط به اقدامات تروریستی یا امنیتی از این طریق قبلا موفق نبوده است. مردم این سوال را مطرح کرده بودند که چرا اقوام و خویشانشان کشته میشوند.
یک راه حل دموکراتیک و صلح آمیز درحالی رخ نمود که ترکیه به شدت به آن نیاز داشت. اگر آنها واقعا اینچنین راه حلی را میخواستند، اردوغان و حزبش باید با کردها و مساله علویان سازش میکردند. اما این کار را نکردند. آنها تنها وانمود کردند که این مشکلات را حل کردند درحالیکه از این مشکلات برای بسط سیاسی خود بهره بردند حتی اگر لازم بود تا به این مسائل از طریق یک حساسیت فوق سیاسی رسیدگی شود.
اردوغان و حزبش از مساله علویان برای دامن زدن به قطبی شدن استفاده کرده و به صورت واضح به جنبش حامی کردها گفتند که تنها زمانی به سازش با کردها میپردازند که آنها حمایت خود را از پروژه دولت تک حزبی و یک قدرتی اعلام کنند.
اردوغان و حزبش فرض کردند که میتوانند کنترل جنبش حامی کردها را از طریق عبدالله اوجالان، رهبر محبوس حزب کارگران کردستان (پ.ک.ک) به دست بگیرند. برخی از ستون نویسان حامی دولت تئوریهایی را برای حمایت از آنها مطرح کردند و نوشتند: اردوغان ممکن است خودکامه و مستبد باشد، اما آنچه که اهمیتی دارد این است که او در حال سازش با مساله کردهاست.
اگر جنبش حامی کردها به یک پیرو برای حزب عدالت و توسعه بدل میشد، آیا اردوغان میتوانست به واقع مساله کردها را حل و فصل کند؟ به عنوان مثال، اگر حزب دموکراتیک مردم (خلق) از جاه طلبیهای اردوغان برای تبدیل شدن کشور به یک سیستم ریاست جمهوری حمایت می کرد، چه اتفاقی میافتاد؟ به نظر میرسد که این سوالی با تردید بسیار باشد. اردوغان، هنوز برای حل مساله کردها آنچنان که باید ولع نداشت و حزب دموکراتیک مردم هم میتوانست به عنوان یک دوست بلامنازع باقی بماند. او نمیتوانست این مساله حل کند چون تنها راه برای انجام این کار همزمان با حمایت از تمامیت ارضی ترکیه ایجاد و حفظ یک دموکراسی عملگرا، معتبر و بی عیب و نقض است. چگونه یک ذهنیت که به ایجاد دیکتاتوری و فاشیسم میانجامد، میتواند باعث سازش با کردها شود؟
درضمن، مشخص است در انتخابات هفتم ژوئن 2015 اردوغان به دنبال مذاکرات درباره راه حلهایی بود که فقط به دست خودش انجام میپذیرفت و او بود که میتوانست آنها را به نفع خودش مورد استفاده قرار دهد. در ترکیه، دولتها زمانیکه خسته شدند و هیچ پیشنهادی برای در قدرت ماندن نداشتند، به دنبال پذیرفتن یک قدرت ناسیونالیست و آماری و متوسل شدن به مقابله با تروریسم با هدف ابقا و حفظ قدرتشان هستند. این همان کاری است که اردوغان و حزب عدالت و توسعه با تظاهر به قدرتمند بودن با وجود از دست دادن جایگاهشان و قدرت خود انجام میدهند.
مشکل اصلی ترکیه نه مقابله با تروریسم و نه چیز دیگری است. مشکل ترکیه، حزب عدالت و توسعه است که میخواهد به هر ترتیبی که شده در قدرت بماند و اردوغان است که فکر میکند تنها شخص موجود در ترکیه است که میتواند سیستم ریاست جمهوری را مطرح کند و رییس جمهور باشد. مقابله با تروریسم و افزایش حس و میل ناسیونالیستی تنها پوششی برای مخفی کردن مشکل واقعی ترکیه محسوب میشود.»