
به گزارش وبلاگستان مشرق، محمد صالح مفتاح در يکي از مطالب اخير وبلاگ "آذرباد" نوشت: گاهي در برخورد با رسانه ها ديده مي شود که جريان و عنوان حزب الله بر گروهي يا گروه هايي اطلاق مي شود که همراهي با اين جريان ندارند و بر شاخصه هاي اين جريان منطبق نيستند. برخي ويژگيهايي که براي يک حزب الله بايد باشد تا او را در اين جبهه تعريف کنيم را احصا کرده ام؛
معنويت هم روح است و هم جسم
معنويت در طول است و در عرض است و در ساختارها پيچيده است. معنويت نه جداي از فعاليتها و زندگي يک حزباللهي است و نه با ادعاي اينکه معنويت در طول همه چيز جريان دارد، از فعاليتهاي صرفاً مذهبي ابا دارد. سنت زيارت عاشوراخواني (جمعي يا فردي)، شبزندهداري تا صبح (فردي) و از اين قبيل سنتها هنوز در نشان از روح معنويت در همه ابعاد زندگي حزباللهي دارد.
شايد از همين رو بود که الگوي هيئت دانشجويي ايجاد شد؛ آن هم از سوي کساني که در فعاليتهاي فرهنگي و سياسي جزو جريان حزباللهي در دانشگاهها محسوب ميشدند. در سطح عام هم از اواسط دهه هفتاد شاهد شکلگيري چنين ساختارهايي در ميان جبهه حزبالله بودهايم. هيئات رزمندگان اسلام از اين نمونه هستند.
اگر به انقلاب اسلامي هم برگرديم، الگوي حسينيه ارشاد شايد يکي از شيوههاي نميه مدرن چنين رويکردي بود که در دوران طاغوت زده شاهنشاهي قابل اجرا بود. ترکيبي از سنت ديني و تجدد آن روز بود.
آماده به رزم
از سنتهاي حزب اللهي کوهنوردي بوده است. شايد يک بعد آن به سرگرمي و تفريح بستگي داشته باشد، اما ابعاد ديگر چون سلامت تن و بالابردن آمادگي جسماني، آموزش و وجه تربيتي آن مورد توجه بوده است.
يادمان نميرود که امام خميني بر ارتش بيست ميليوني تاکيد کرده بود و گفته بود همه جوانان کشور در چنين سازوکاري بايد آمادگي مقابله با توطئهها را داشته باشند.
تحليل ميکند ولو اينکه غلط
داشتن بصيرت، ديدگاه و تحليل از جمله چيزهايي است که بايد از شاخصهاي يک حزباللهي دانست. شايد زماني نه چندان دور بسياري از گروههاي مدعي در جريان جزباللهي به تعطيل عقل و تحليل حکم مي کردند و از سوي ديگر کساني بر اساس تحليل خود عمل ميکردند و آن را بهترين مي شمردند. اما رهبري آن را رد کرد و از دانشجويان خواست که خودشان تحليل کنند، هرچند غلط.
يک حزب اللهي مي داند که همه خيرات و خوبيها در يکي سطح نيستند و اهم را بايد در مقام تزاحم بر مهم اولويت داد. چنانچه شرع چنين مصلحتي را لازم ميشمارد.
هدف وسيله را توجيه نميکند
حزباللهي اصولگرا ست؛ يعني به اصولش را به هيچ چيز نمي فروشد و اينگونه نيست که به دليل هدف مقدسي که دارد هر بازار و وسيله اي را براي آن به کار گيرد. چرا که حزب اللهي اعتقاد دارد که هدف وسيله را توجيه نمي کند.
گاهي رخ مي دهد که برخي سعي مي کنند با استدلال اينکه فلان فرد يا جريان بر سبيل هدايت و حقانيت حرکت نمي کند و بايد او را مورد هجمه قرار دهيم و در اين راه از توهين و تهمت ابا ندارند. اما حزب اللهي واقعي چنين نميکند.
تکليفگرايي آري؛ انزواطلبي نه
قدرتطلب نيست، و تکليف گرايي مي کند؛ در عين اينکه تنزه طلبي را هم آفت مي داند. البته تکليفگرايي هم اين نيست که عقل تعطيل شود و به نتيجه کار بي توجه باشيم. اينها بايد با هم باشند
عدالتخواهي و آزادگي را مطلوب مي داند؛ توجه به اقشار محروم را از دو بعد بررسي مي کند: يکي ديدن و ارتباط مستمر با اقشار محروم و مستضعف؛ و دوم تلاش براي اصلاح روندها و رويه هايي که منجر به فقر و محروميت و استضعاف مي شود.
فرهنگ مقدم است بر سياست
در حوزه فرهنگي دغدغه هاي جدي دارد؛ چرا که فرهنگ سياست و جامعه را مي سازد. مي داند که انقلاب اسلامي بيش از آنکه سياسي باشد و ماهيتش به تغيير يک حکومت تعريف شود، يک انقلاب ذاتاً فرهنگي است و هر گونه فرهنگ استعماري و استکباري را نفي مي کند.
جهاني ميانديشد؛ منطقهاي عمل ميکند
حزب الله يک جريان داخل کشور نيست که فقط محدود هب مسائل يک حکومت بحث شود. يک فکر و ايدئولوژي است و مرز و جغرافيا نميشناسد. فرقي نميکند در اخوان المسلمين مصر باشي و عليه نامبارک بايستي يا در تونس باشي و در النهضه و خود ار پيرو خميني بداني. فرق نمي کند در فلسطين بجنگي يا لبنان. همين که عليه ظلم مي جنگي و اسلام را سرلوحه قرار دادهاي تو حزب اللهي هستي.
نه تنها اين جبهه گسترده است، افراد اين جبهه هم خود را در کنار هم ميبينند. يعني تفاوتي نميکند که به جهاد علمي ايستادهاي يا سلاح در دست داري يا عدالتخواهي ميکني. اينکه در جبهه حزب الله هستي، يعني نقش مشخصي داري و بدون نيم نگاه به ديگران نميتواني خود را در اين جبهه تعريف کني. حزباللهي هرچند که در عمل منطقهاي عمل مي کند اما ميداند که نقش او در جبههاي از آمريکاي لاتين تا آفريقا و خاورميانه و تا شرق آسيا قرار گرفته است.