به گزارش مشرق، هرچند، این روزها، روزهای آخر اکران
«عصریخبندان» مصطفی کیایی است، اما اوج گرفتن دوبارهی بحث آقازدهها در
رسانهها بهانه و فرصت خوبیست برای بحث در مورد جدیدترین اثر کارگردان
جوانی که با دو اثر آخرش باعث شده است نامش با «آقازادگی» و «آقازادهها»
پیوند بخورد و تداعی شود.
پیش
از این و در زمان اکران «ضدگلوله» و بصورت خاصتر در زمان نمایش عمومی «خط
ویژه» نوشته بودیم که «مصطفی کیایی» بر خلاف خیلی از کارگردانان همنسلش،
در مسیر درست فیلمسازی قرار دارد، به این دلیل که برای مخاطب عام، برای
مردم، فیلم میسازد. به سینمای داستانگو علاقهمند است و کعبهی آمالش ساخت
فیلم بیمخاطب شبهروشنفکری و چرخیدن در جشنوارهها نیست.
این
نکتهای مهم و اساسی است که خود کیایی هم در مصاحبهای به آن اشاره
میکند: «هر اثر هنری دغدغهمندی هرچه بیشتر دیده شود، تاثیر گذاریاش
بیشتر خواهد بود. سینمای ما نیازمند فیلمهایی است که مخاطبان گستردهتری
داشته باشد، چون در کشور ما قضیه برعکس شده است. یعنی برخلاف تمام دنیا،
غالبا فیلمهایی میبینم که مخاطبان خاص دارند، اما فیلمهایی که صنعت
سینما را بچرخانند و گردش اقتصادی آن را به جریان اندازند، کمتر ساخته
میشوند در حالیکه این نوع فیلمسازی نیاز امروز ماست. اصولا علاقه من به
سینمای هالیوود بیشتر از سینمای اروپاست و به همین دلیل فیلمهای بعدیام
هم نمی تواند خیلی از این مسیر دور باشد.» (نشست عوامل عصر یخبندان، ایسنا)
حالا
«عصر یخبندان» تاییدی است دوباره بر همین گزارهی مهم. فیلمسازی که برای
«مردم» فیلم میسازد نه مثلا برای گروههای محفلی مانند «هنر و تجربه» و
مهمتر اینکه، با وجود داشتن دغدغه جذب مخاطب سعی میکند به شوخیهای نازل
فیلمفارسی باج ندهد و آثارش در ضمن ملتهب بودن، خنثی و بیتاثیر نباشند و
در ضمن تلخ بودن به سمت یاسآور بودن و افسردگی نروند و همچنین در ضمن
منتقد بودن، اپوزوسیونمأب نشوند.
«به
تمام اتفاقات فیلمهایم اعتقاد دارم و فکر میکنم هم مخاطب و هم مسوولان،
صداقت و شیطنت در فیلمها را متوجه میشوند. یعنی مشخص است که فیلمساز به
حرفش اعتقاد دارد یا اینکه میخواهد موج سواری کند هرچند ممکن است در راه
هر گروهی، سنگ اندازیها و شیطنتهایی انجام شود.....متاسفانه بزرگترین
ضربهای که گاه در سینما میخوریم، از ناحیه خود سینماگران است. در حالیکه
اگر نماینده مجلس فیلمی را ببیند و متوجه نگاه دلسوزانه آن شود چرا باید با
اکران آن مخالفت کند؟!»(نشست عوامل عصر یخبندان، ایسنا)
همهی
اینها البته به معنای این نیست که «خط ویژه» و حالا «عصر یخبندان»
فیلمهایی بینقص و نمونههایی از سینمای مطلوبند. قطعا همین نکات مثبت
حاصل گشتن دنبال کورسویی از نورِ سینمای درست و استاندارد در دل سینمای
بیمار ایران است و یافتن چند نشانهی حداقلی از حرکت در مسیر درست در سه
اثر متاخر مصطفی کیایی.
در
زمانهای که شبهروشنفکران غربزده از هر معضل و اسیب اجتماعی در روایت
قصههایشان سوء استفادهی سیاسی میکنند، شاید بزرگترین نکتهی مثبت آثار
کیایی «حسن نیت» فیلمساز در ساخت فیلم اجتماعیش باشد. این حسن نیت هم آنجا
عیان میشود که او در تلخترین لحظات فیلمش و در اوج درام، لحظات کمدی
غیرمبتذل خلق میکند تا بر خلاف مد افسردگی این روزهای سینمای ایران، ثابت
کند که به ذائقهی مخاطب ایرانی که چندان تلخی مداوم را برنمیتابد، احترام
میگذارد.
سازندهی
«عصر یخبندان» و «خط ویژه»- با تمام اشکالات ساختاریشان- سعی میکند از
تلخیها بگوید، از پدیدهی آقازادگی، بیعدالتیهای جامعه، اما مخاطبش را
با انبوهی از عقدهها و گرههای حل نشده در پایان فیلم تنها نمیگذارد؛
بلکه سعی میکند احساسات برانگیخته شدهی او را در پایان تخلیه کند.
در
اینجا البته میشود به کیایی خرده گرفت که نسخهای که برای جامعه تجویز
میکند «رابینهودبازی» است و برای جور شدن داستان و امکان تجویز این نسخه
«مجبور است» که پای عنصری از قبیله قدرت و ثروت را هم به میان بکشد و وارد
حیطهی «اقازادهها» و «آقازادگی» شود. مشکل بزرگ «عصر یخبندان» هم دقیقا
از همینجا ناشی میشود، چرا که در «خط ویژه»، آقازاده یکی از عناصر اصلی
درام بود و برخلاف اثر جدید حضوری باسمهای و اضافی نداشت.
در
«عصر یخبندان» مقصر اصلی تمام بدبختیهای کاراکترهای فیلم، آقازادهای
است به نام «فرید»(بهرام رادان). از «عسل»(سحر دولتشاهی) گرفته در نقشِ
دختری فراری که از شهرستان فرار کرده و در خانه فرید ساکن است و مهتاب
کرامتی که زنی معتاد به شیشه است و با وجود داشتن بچه و شوهر با فرید رابطه
دارد، تا «امیرحسین» که جوانی است ساده و تن داده به عشقی پاک و قرار است
به زودی ازدواج کند و با افتادن به دام مافیای توزیعِ موادِ مخدر آقازاده
جان خود را از دست میدهد.
مسئلهی
مهم که بیشترین لطمه را به فیلم هم زده است این است که با وجود اینکه سرنخ
تمام مصیبتهای ماجرا به آقازاده، فرید، میرسد اما در فیلم هیچ نشانهای
برای ترسیم حاشیه امنِ این آقازاده عرضه نمیشود و جز حرفهایی روی هوا که
چند مرتبهای از دهان یکی دو نفر از شخصیتها بیرون میآید شاهد هیچ نکتهی
خاصی برای پرداخت شخصیت اقازاده و میزان نفوذ او نیستیم.
بنابراین
آقازادهی «عصریخبندان»، بر خلاف آقازادهی «خط ویژه»، تنها کاریکاتوری از
یک آقازاده است و در سطح باقی میماند و به همین دلیل به نظر میرسد او به
اجبار وارد فیلم شده است تا تنها جریان قدرت و ثروت را نمایندگی کند و
«رابینهودیسم» اثر ابتر نمانَد.
با
اینهمه اما مسئلهی اصلی این است که با وجود اینکه نسخهی فیلم، نامیدی
از سیستم و ترجیح عدالت فردی و رابینهودبازی بر قانون است، اما مسئله
اینجاست که همین دغدغهی اجرای فردی عدالت هم در سینمای اجتماعی ایران
آنقدر نایاب است که باید همین رویکرد را هم در آثار «کیایی» ستود.
به
این توجه کنید که در سینمای شبهروشنفکرانهی ایران همواره با تعدادی
شخصیت منفعل طرفیم که حتی شدیدترین بحرانها هم آنها را به سمت قدم برداشتن
به سوی عدالت، تحریک نمیکند. آنها سرنوشت تیره و محتوم خویش را
پذیرفتهاند و باوری به تغییر آن و امید به بهبود اوضاع ندارند. اما
کاراکترهای فیلمهای کیایی- در حداقلیترین نگاه- ناامید و جبرگرا نیستند و
تا آخرین لحظه برای بهبود سرنوشت خودشان تلاش میکنند.
با
این اوصاف حالا البته میشود بر ایرادات ساختاری «عصر یخبندان» هم خرده
گرفت. میشود از فیلمنامهای گفت که بیش از آنکه بر داستان و شخصیتهای
جذابش استوار باشد، همین جذابیت فعلی را هم مدیون روایت غیرخطیش است که
در جاهایی به شدت اضافی است و بیکارکرد و متظاهرانه. یا میشود از سطح
دخالت عنصر اتفاق در فیلم گفت که قطعا مخاطب را میآزارد و از مشکلات جدی
فیلمنامهی کیایی» است. یا به این اشاره کرد که فیلم چند باری به پایان
میرسد، اما انگار کارگردان با پرگویی دوباره قصد دادن اطلاعاتی را دارد که
بسیاری از آنها، زائد است. به خصوص کات زدن به ماجرای کانکسی که در آن
مواد مخدر صنعتی تولید میشود و بعد رساندن آنها به خانهی «عسل»(سحر
دولتشاهی) که چند دقیقهای وقت فیلم را میگیرد و حاوی هیچ افزودهی
داستانی بااهمیتی نیست.
با
همهی این ایرادات اما نکتهی مهم این است که کیایی در مقایسه با بدنهی
فعال سینمای ایران در «مسیر درست» فیلمسازی است و طبعا میتوان امیدوار بود
که در همین مسیر درست ایرادات ساختاری اثارش نیز فیلم به فیلم رفع گردد.
مهم قدم گذاشتن در مسیر ساخت فیلم اجتماعی مصلحانه برای مردم است، نه
سوءاستفاده سیاسی از معضلات اجتماعی و ساخت فیلمهای بیمخاطب برای بردن دل
جشنوارههای اروپایی و محافل شبهروشنفکری داخلی.