به گزارش مشرق، «غلامرضا سراج علیایی» یکی از آخرین بازماندگان هنر حجاری قدیم مشهد است؛ هنری منقرض شده که حالا آخرین بازماندهاش جان میدهد برای یک گفتوگوی تاریخی. اما بهانه گفتوگوی ما با او نه هنر حجاری است نه تجربه 9دهه زندگی پرفراز نشیبش در دوران پرفراز و نشیب تاریخ معاصر ایران. با او پای گفتوگو نشستهایم تنها به این دلیل که این افتخار را داشته که یکی از سنگهای مزار امام رضا(ع) به دست او حجاری شده است؛ افتخاری که نصیب هر کسی نمیشود.
زمانی که خیلی کوچک بودم خدابیامرز پدرم از دنیا رفت. شرایط خانوادهمان هم طوری بود که مراقبت و رسیدگی من برایشان خیلی سخت بود. همین مسئله باعث شد که برادر بزرگترم برای اینکه سر من را جایی بند کرده باشد، من را در مغازه یکی از آشناها که مغازه حجاری داشت بگذارد. من را از ششسالگی سرِ کار سنگتراشی رفتهام؛ راسته بازار حجارها که بعدا خراب شد.
حجاری کار سنگینی برای یک بچه شش، هفت ساله نبود؟
سنگین بود، البته من هم اوایل کار تا مدتی «مستمعآزاد» بودم، بعد هم کمکم مشغول سوهانکاری و دیگتراشی شدم و طول کشید تا کار سنگین دستم بدهند. تا دوران جوانی هم توی همان بازار کار کردم و بیشتر بومغلتون (غلتک) و پایه شمع (پی ساختمان) و هاون و هرکاره میزدم. بعدها طوری شده بود که میگفتند کار من از استادم بهتر شده. دیگ سنگیها را خیلی ظریف میتراشیدیم که آن موقع خیلی از تهرانیها مشتریاش بودند.
چطور شد که راه پایتان به حرم باز شد؟
من تا سال٤١ برای خودم کار میکردم، تا اینکه زمان دکتر امینی، همه کارهای ساختمانی خوابید و خیلیها زدند توی کارهای دیگر. همان موقع هم یکی از دوستان ما کارهای عمرانی حرم را دست گرفته و همین هم مقدمهای شد برای ورود من به حرم. درست ١٤فروردین٤١ بود که آمدم حرم. تا سال٧٠ هم که بازنشسته شدم همانجا مشغول به کار بودم. البته زمان بازنشستگی سنگ مرقد مطهر امامرضا(ع) دستم بود، ولی دیگر برایم سخت بود که سر ساعت سر کار بروم.
قطعا سنگ مزار امامرضا(ع) خاصترین و خاطرهانگیزترین کاری است که شما در طول دوران زندگیتان انجام دادهاید. چقدر زمان برد تا این کار همانی که میخواهید بشود؟
نزدیک دو سال من بودم و دو تا از رفقا. قبل از سال٦٩ کار را شروع کردیم. البته قبلش هم با یکی از ناظران خرید آستانه رفته بودیم معدنهای کرمان و یزد و چند تا سنگ آورده بودیم. سنگ یزدی رگهدار درآمد و مجبور شدیم برای پایههای ضریح استفادهاش کنیم. در آخر یکی از سنگهایی که از کرمان آورده بودیم به عنوان سنگ مزار حجاری شد.
چه خاطرهای برایتان از کار روی این سنگ باقی مانده است؟
کار خیلی دشواری بود؛ یعنی هم حساسیت زیادی داشت و هم حرمت کار موجب میشد که با بقیه کارها تفاوت کند. یادم هست از روزی که سنگ را برای سنگ مزار انتخاب کردند با وجود اینکه لازم بود ولی هیچ وقت روی سنگ ننشستم. حتی هیچ وقت بدون وضو قلم دست نگرفتم.