از آن پس آمریكا با كنار زدن متحد همیشگیاش انگلیس و تبدیل شاه به یك مهره دستنشانده علاوه بر سیاست، اقتصاد ایران را نیز به خود وابسته كرد و با قرارداد كنسرسیوم، نفتی كه به ظاهر ملی شده بود را غارت كرد. اما باید توجه كرد آنچه كه زمینهساز دخالت آمریكا و انگلیس در ایران شد، در ابتدا اشتباهات فاحش برخی سیاستمداران ایرانی بود كه با میدان دادن به حریف و اعتماد نابجا به آمریكا، زمینه سقوط دولت خود و قدرتگیری استعمار آمریكا در ایران را فراهم ساختند.
اشتباهات مصدق، زمینهساز كودتای آمریكایی- انگلیسی
به یقین عوامل متعددی در مرداد 32 دست به دست هم دادند تا فرآیند كودتا به نتیجه برسد. اما نخستین و مهمترین عوامل شكلگیری این كودتا از داخل خود دولت آغاز شد. به عبارت دیگر، مصدق و جبهه ملی به دلیل اشتباهات تاثیرگذار، پیروزی كودتاچیان را تضمین كردند. در ادامه به پنج نمونه از تاثیرگذارترین اشتباهات مصدق كه زمینهساز كودتای 28 مرداد شد اشاره میشود.
1- اعتماد مصدق به آمریكا
در روز 30 مهر 1331، به دلیل كارشكنیهای انگلیس در جریان نفت ایران، دولت مصدق به طور رسمی روابط خود را با این كشور قطع كرد. گرچه در آن دوران قطع روابط سیاسی ایران با انگلیس سیاست مناسبی محسوب میشد اما مصدق با متمایل شدن به آمریكا، دولت خود را به ورطه سقوط كشاند. هدف مصدق از ایجاد ارتباط با آمریكا به حاشیه بردن انگلیس بود اما در این مورد دچار یك اشتباه تاكتیكی شد و آن اعتماد به آمریكا بود. اعتمادی كه منجر شد تا سیا با فریب مصدق مقدمات كودتا را فراهم كند.
2- اخراج زاهدی از مجلس
در جریان كودتا و درحالی كه زاهدی در مجلس تحصن اختیار كرده بود، مصدق با اخراج او از مجلس مرتكب اشتباه فاحشی در ارزیابی شرایط شده و با دست خود نخستوزیر كودتا را از كنترل نیروهای مذهبی خارج كرد. آیتالله كاشانی با اشاره به همین موضوع در نامهای كه یك روز پیش از كودتا به مصدق نوشت عنوان كرد: «زاهدی را كه من با زحمت در مجلس تحت نظر و قابل كنترل نگاه داشته بودم با لطایفالحیل خارج كردید و حالا همان طور كه واضح بوده، درصدد به اصطلاح كودتا است.»
3- انحلال مجلس هفدهم توسط مصدق
یكی دیگر از اشتباهات بزرگ مصدق انحلال مجلس بود. او یك بار موفق شد تا برای شش ماه از مجلس اختیارات ویژه بگیرد اما زمانی كه خواستار تمدید یكساله این اختیارات شد با مخالفت قوه مقننه و در راس آن آیتالله كاشانی مواجه شده و نهایتا در تاریخ 12 مرداد 1332 با یك همهپرسی، مجلس هفدهم را منحل كرد. این درحالی بود كه بندی مبنی بر انجام همهپرسی از سوی دولت برای انحلال مجلس شورا، هرگز در قانون اساسی دیده نمیشد. این اقدام مصدق علاوه بر اینكه نقض قانون اساسی مشروطه به حساب میآمد با برچیده شدن نهاد قانونگذاری در كشور باعث شد تا آمریكا و انگلیس برای انجام عملیات كودتا در ایران آزادانهتر عمل كنند. بدین ترتیب كمتر از بیست روز پس از انحلال مجلس توسط مصدق، دولت وی سقوط كرد.
انحلال مجلس نه تنها با شعارهای دموكراتیك جبهه ملی سازگار نبود بلكه آینده را نیز از وجود یك مجلس نیمبند محروم كرد. جریان انحلال مجلس پس از كودتا نیز به سود كودتاچیان تمام شد به طوری كه با برگزاری یك انتخابات فرمایشی مهرههای مورد نیاز خود را وارد مجلس كردند و موفق شدند تا نفت به ظاهر ملی شده را به سود خود مصادره كنند.
4- جدایی از آیتالله كاشانی و نیروهای مذهبی
یكی دیگر از اشتباهات مصدق كه زمینهساز كودتای 28 مرداد شد، جدا شدن از بازوی مذهبی جنبش و دشمنی با آیتالله كاشانی بود. در حالی كه بارها آیتالله كاشانی در مورد احتمال سقوط مصدق هشدار داده بود، مصدق با لحنی آمیخته به غرور اعلام كرده بود كه «اینجانب مستظهر به پشتیبانی مردم ایران هستم.» اشتباه مصدق این بود كه آگاه نبود آنچه كه در 30 تیر مردم را به حمایت از او به خیابانها كشاند فتوای روحانی بانفوذی چون آیتالله كاشانی بود و نه چیز دیگر. از اواسط سال 1332 حتی آمریكا و انگلیس به خوبی دریافتند كه مصدق با فاصله گرفتن از آیتالله كاشانی پایگاه مردمی خود را از دست داده است اما خود مصدق هرگز به این امر توجه نكرد و یا نخواست كه توجه كند.
اشتباه مصدق در كنار گذاشتن آیتالله كاشانی عامل مهمی در بیتوجهی مردم نسبت به دولت وی بود. شكی نیست كه درصد مهمی از مردم تابع پیشوایان مذهبی خود بودند و آیتالله كاشانی مظهر روحانیت سیاسی در آن دوران بود. لذا مصدق با جدا شدن از آیتالله كاشانی و با از دست دادن حمایت مذهبی و مردمی، دولت خود را به كام سقوط كشانده و موجبات بسط قدرت آمریكا در ایران را فراهم ساخت.
5- اعتماد به حزب توده
از اشتباهات اساسی دیگری كه زمینهساز شكلگیری كودتا شد و میبایست به آن اشاره كرد این است كه جبهه ملی با به میدان كشیدن حزب توده در 30 تیر 1331 و 25 مرداد 1332، علاوه بر مشروعیت دادن به این حزب سوءظن بسیاری از روحانیون را نیز برانگیخت. از آنجا كه علما و مردم، حزب توده و اندیشههای این حزب را در تضاد با اسلام میدانستند زمانیكه پی به ارتباط مصدق و حزب توده بردند نه تنها از مصدق بریدند بلكه در كودتای 28 مرداد و پس از آن نیز به حمایت از مصدق نپرداختند. بدین ترتیب مصدق اینگونه از میدان دادن به تودهایها متضرر شد.
تفاوت نگاه سیاسی آیتالله كاشانی و مصدق
آنچه كه مشخص است، یكی از اصلیترین عوامل در ملی اعلام شدن صنعت نفت ایران، گروههای مذهبی به پیشوایی آیتالله سید ابوالقاسم كاشانی بودند. آیتالله كاشانی در 30 تیر 1331 با حمایت از مصدق مانع از سقوط دولت وی شد و در جریان ملی شدن نفت نیز همواره یكی از حامیان اصلی نهضت بود اما انحراف ملیگرایان از مسیر نهضت و فاصله گرفتن آنان با بازوی مذهبی جنبش موجبات تفوق آمریكا و انگلیس بر آنان شده و زمینههای وقوع كودتای مرداد 32 را فراهم كرد.
آنچنان كه از شواهد تاریخی برمیآید، آیتالله كاشانی با آگاهی از سیاست استعمارگرانه آمریكا هرگونه اعتماد به این كشور را نفی میكرد. بر همین اساس در روز 27 مرداد 1332 در نامهای خطاب به مصدق وی را از اعتماد به آمریكا برحذر داشته و احتمال وقوع كودتای 28 مرداد را به او گوشزد كرد. آیتالله كاشانی در این نامه انحلال مجلس را بزرگترین اشتباه مصدق خوانده و عنوان میكند: «حرف اینجانب را در خصوص اصرار در عدم اجرای رفراندوم نشنیدید و مجلسی را كه ترس داشتید شما را ببرد بستید. حالا نه مجلسی هست و نه تكیهگاهی برای ملت گذاشتهاید.»
بدین ترتیب میتوان تفاوت دیدگاه مصدق و كاشانی را در نوع نگاه به آمریكا دانست. علاوه بر این، اعتماد مصدق به حزب توده نیز برای او گران تمام شد و پایگاه مردمی وی را دچار تزلزل كرد. حزب توده در آن دوران آشكارا با اهداف شوروی همسویی نشان میداد و به طور مكرر مقاصد و آرمانهای كمونیستی خود را علنی میكرد. این حزب همانند تمامی احزاب كمونیستی جهان، منافع شوروی را بر مصالح ملی كشور ترجیح میداد.
آیتالله كاشانی سابقه مبارزه با استعمار انگلیس را در عراق در كارنامه داشت و با پیشینه ضد استعماری در جریان نهضت ملی شدن نفت نیز پیشگام بود. لذا ایشان به دلیل اشراف به ماهیت استعمار و نیز آگاهی از اوضاع بینالمللی خطر سلطه و نفوذ آمریكا را به شدت احساس كرده و بلافاصله هشدار دادند. اما این موضوع مورد غفلت نخستوزیر وقت كه اعتماد به آمریكا را سرلوحه كار خود قرار داده بود واقع شد. در واقع آیتالله كاشانی با هرگونه نفوذ و دخالت بیگانه در كشور مخالف بود در حالی كه در سوی مقابل مصدق و جبهه ملی اعتقاد داشتند كه برای مقابله با انگلستان میبایست از نیروی خارجی دیگری استفاده كنند و آن نیروی دوم آمریكا بود؛ همان كشوری كه در 28 مرداد با استفاده از عوامل خود توانست دولت مصدق را به زیر كشد.
علاوه بر این، نیروهای ملی مخالف حضور علما در سیاست بودند لذا از آنان جدا شدند. این درحالی بود كه نمونههای متعددی در تاریخ ایران وجود داشت كه از نقش بارز علما در سیاست حكایت میكرد. جنبش تنباكو هرگز بدون رهبری علما به نتیجه نمیرسید. انقلاب مشروطه نمونه دیگری از حضور موثر علما در سیاست بود، جریانی كه بعدها با به حاشیه راندن علما و به دار آویختن روحانی آگاهی چون شیخ فضلالله به انحراف كشیده شد. نمونه دیگری كه برای خود ملیگراها قابل لمس بود نقش پیشوایان مذهبی به ویژه آیتالله كاشانی در قیام 30 تیر بود. با این وجود ملیگرایان با نادیده گرفتن تمامی این شواهد، خواستار دوری علما از سیاست شدند. تمامی این موارد با یك حركت تاریخی در بهمن 57 بر نقش بیبدلیل روحانیت شیعه در سیاست صحه گذاشت و نشان داد كه كوتاه كردن پای پیشوایان مذهبی از سیاست نتیجهای جز آنچه در اواخر مرداد 1332 رخ داد نخواهد داشت.