گروه فرهنگی مشرق - پس از گذشت نیمی از عمر دولت پرسش اساسی در خصوص عرصه حیاتی فرهنگی آن است که دستاورد فرهنگی و ماحصل سیاست های دولت در این حوزه چیست؟ آیا می توان تنها به اکران فیلم «محمد رسول الله (ص)» بسنده نمود و یا مابقی تولیدات و دستاورد های این وزارتخانه از چشم ما دور مانده است؟ اصلا باید پرسید جایگاه کانون های فرهنگی دولت در میان سیاست های نئولیبرالی تعدیل ساختاری و کوچک سازی دولت چیست؟
این پرسش ما را در مسیری قرار میدهد تا توجه خود را به ارگان های غیر دولتی عرصه فرهنگ و کتاب معطوف کنیم زیرا امروزه این ارگان ها میباشند که گلوگاه فرهنگی کشور را در دست دارند و از طرفی مطبوعات و ناشران جریان فرهنگی انقلاب اسلامی را متهم به برخورداری از امتیاز ویژه ای می کنند. به راستی این امتیاز ویژه برای مطبوعاتی که نسبت جناحی آن (اصولگرا و اصلاحات) اظهر من الشمس است و ضعیف بودن توان ناشران در نشر و توزیع کتبی در نقد علوم انسانی مدرن نیز غیر قابل انکار است که دلیل این ناتوانی و ناکامی، مونوپولیسم (انحصار گرایی) بازار نشر و کتاب توسط جریان سکولار و مبلغ علوم انسانی مدرن (به ویژه در مراکز کتابفروشی در سطح تهران) است، چیست؟
در این وضعیت جایگاه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی کجاست؟ جهت گیری آن و نسبت آن با این دو جریان مزبور کدام است؟ پاسخ این است که انفعال و عدم دخالت در شریان اصلی فرهنگ جامعه منجر به حکمرانی جریان های حامی علوم انسانی مدرن (در بازار نشر کتاب) و همچنین عدم ایجاد توازن در نشریات و مطبوعات جناحی می شود لذا به این نتیجه می رسیم که این انفعال کاملا تعمدی است.
حال پرسش اینجاست که این انفعال به ظاهر فرهنگی اما در باطن سیاسی چه اهدافی را دنبال می کند؟ پاسخ متقن به این پرسش شاید حساسیت برانگیز باشد اما حذف صدای تئوریک و فرهنگی برآمده از جریان اصیل انقلاب اسلامی و سپردن عرصه فرهنگ به جریان های روشنفکری و شبه بورژوایی که تنها معطوف به طبقه حداقلی شبه مدرن صاحب سرمایه می باشد یقینا اهدافی را دنبال می کند. در لایه های اجتماعی این اهداف آنچه مشهود است تقویت و تحکیم طبقه شبه مدرن صاحب سرمایه های کلان و انحصاری برای گسترش آن ها در مقابل طبقه حداکثری انقلابی می باشد.
مصداق بارز این انفعال سیاسی - فرهنگی همچون شعار اصلی ماهنامه سکولار "مهرنامه" به ظاهر آن است که بگوید "قصد ما تغییر دنیا نیست بلکه تفسیر آن است" (بر گرفته از این سخن مارکس که گفت: فیلسوفان تا امروز جهان تفسیر کرده اند هدف تغییر آن است) اما اتفاقا حوزه عملگرای این ماهنامه و اغراضی که پی میگیرد در تقویت و تکثیر باور های نولیبرالی خود در عرصه فرهنگی جامعه کاملا محسوس است پس نمی توان مدعای مذکور را باور کرد این شعار دروغ محض است. زیرا اهدافی که مهرنامه دنبال می کند دقیقا برعکس این شعار می باشد این ماهنامه اتفاقا در مسیر اشاعه باورهای نئولیبرالی خود حرکت می کند.
امروز سیاست گذاران فرهنگی کشورمان اینگونه می پندارند که هنر و عرصه فرهنگ آن زمان که فاقد هرگونه گرایش سیاسی گردید، متعالی ست و لذا دولت تنها وظیفه نظارت بر عرصه فرهنگ را دارد، اما باید دانست آن زمان که دولت در عرصه فرهنگ حمایت های عمدتا مالی خود را سلب نماید عرصه برای ورود کانون های خصوصی صاحب سرمایه گسترده خواهد شد.
رسانه های غربی و جریان تئوریک نیز نفوذ یافته در بازار نشر کتاب هرگونه سیاست گذاری در عرصه فرهنگی را مصداق ارتجاع و تحجر میدانند و معتقد است دولت نباید در عرصه ها این چنینی وارد شود اما این باور (کوچک سازی دولت) تنها منجر به گسترده گردیدن فضای فرهنگی - سیاسی کشور برای مانور جریان تهاجم فرهنگی می باشد.
این پرسش ما را در مسیری قرار میدهد تا توجه خود را به ارگان های غیر دولتی عرصه فرهنگ و کتاب معطوف کنیم زیرا امروزه این ارگان ها میباشند که گلوگاه فرهنگی کشور را در دست دارند و از طرفی مطبوعات و ناشران جریان فرهنگی انقلاب اسلامی را متهم به برخورداری از امتیاز ویژه ای می کنند. به راستی این امتیاز ویژه برای مطبوعاتی که نسبت جناحی آن (اصولگرا و اصلاحات) اظهر من الشمس است و ضعیف بودن توان ناشران در نشر و توزیع کتبی در نقد علوم انسانی مدرن نیز غیر قابل انکار است که دلیل این ناتوانی و ناکامی، مونوپولیسم (انحصار گرایی) بازار نشر و کتاب توسط جریان سکولار و مبلغ علوم انسانی مدرن (به ویژه در مراکز کتابفروشی در سطح تهران) است، چیست؟
در این وضعیت جایگاه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی کجاست؟ جهت گیری آن و نسبت آن با این دو جریان مزبور کدام است؟ پاسخ این است که انفعال و عدم دخالت در شریان اصلی فرهنگ جامعه منجر به حکمرانی جریان های حامی علوم انسانی مدرن (در بازار نشر کتاب) و همچنین عدم ایجاد توازن در نشریات و مطبوعات جناحی می شود لذا به این نتیجه می رسیم که این انفعال کاملا تعمدی است.
حال پرسش اینجاست که این انفعال به ظاهر فرهنگی اما در باطن سیاسی چه اهدافی را دنبال می کند؟ پاسخ متقن به این پرسش شاید حساسیت برانگیز باشد اما حذف صدای تئوریک و فرهنگی برآمده از جریان اصیل انقلاب اسلامی و سپردن عرصه فرهنگ به جریان های روشنفکری و شبه بورژوایی که تنها معطوف به طبقه حداقلی شبه مدرن صاحب سرمایه می باشد یقینا اهدافی را دنبال می کند. در لایه های اجتماعی این اهداف آنچه مشهود است تقویت و تحکیم طبقه شبه مدرن صاحب سرمایه های کلان و انحصاری برای گسترش آن ها در مقابل طبقه حداکثری انقلابی می باشد.
مصداق بارز این انفعال سیاسی - فرهنگی همچون شعار اصلی ماهنامه سکولار "مهرنامه" به ظاهر آن است که بگوید "قصد ما تغییر دنیا نیست بلکه تفسیر آن است" (بر گرفته از این سخن مارکس که گفت: فیلسوفان تا امروز جهان تفسیر کرده اند هدف تغییر آن است) اما اتفاقا حوزه عملگرای این ماهنامه و اغراضی که پی میگیرد در تقویت و تکثیر باور های نولیبرالی خود در عرصه فرهنگی جامعه کاملا محسوس است پس نمی توان مدعای مذکور را باور کرد این شعار دروغ محض است. زیرا اهدافی که مهرنامه دنبال می کند دقیقا برعکس این شعار می باشد این ماهنامه اتفاقا در مسیر اشاعه باورهای نئولیبرالی خود حرکت می کند.
امروز سیاست گذاران فرهنگی کشورمان اینگونه می پندارند که هنر و عرصه فرهنگ آن زمان که فاقد هرگونه گرایش سیاسی گردید، متعالی ست و لذا دولت تنها وظیفه نظارت بر عرصه فرهنگ را دارد، اما باید دانست آن زمان که دولت در عرصه فرهنگ حمایت های عمدتا مالی خود را سلب نماید عرصه برای ورود کانون های خصوصی صاحب سرمایه گسترده خواهد شد.
رسانه های غربی و جریان تئوریک نیز نفوذ یافته در بازار نشر کتاب هرگونه سیاست گذاری در عرصه فرهنگی را مصداق ارتجاع و تحجر میدانند و معتقد است دولت نباید در عرصه ها این چنینی وارد شود اما این باور (کوچک سازی دولت) تنها منجر به گسترده گردیدن فضای فرهنگی - سیاسی کشور برای مانور جریان تهاجم فرهنگی می باشد.
مسعود قدیمی