به گزارش مشرق، سریال تنهایی لیلا را دوست بداریم یا نداریم، مجموعه پرمخاطبی است و بینندگان زیادی را پاگیر و دلبسته خود کرده است؛ بازیگران محبوب و مشهور، داستان نسبتا جذاب و همهپسند، کارگردان مجرب و پرسابقه، عوامل حرفهای و امتحان پسداده، ساعت پخش مناسب و نبود رقیبی در آن زمان که حرف خاصی برای گفتن داشته باشد، همه و همه دست به دست داده تا تنهایی لیلا تنها نماند. با همه این حرفها سریال لطیفی یک اثر متوسط در قیاس با سایر مجموعههای تلویزیونی و یک کار ضعیف به نسبت آثار نمایشیای است که تا امروز ساخته و به سامان رسانده است.
محمدحسین لطیفی کارگردان خوبی است و در حال رفت و آمد میان سینما و تلویزیون. این رفت و برگشتها ضرر که نداشته بماند، خیر و برکت هم با خود آورده است. او در تلویزیون آثاری مانند صاحبدلان و دودکش را ساخته و در سینما روز سوم و عینک دودی. لطیفی ثابت کرده فیلمساز کاربلدی است و چم و خم کار را بخوبی میشناسد. به نظر نمیرسد او در کارگردانی و بازی گرفتن از بازیگران کم و کسری گذاشته باشد. عیب و ایرادهای سریال را باید در جای دیگر جست؛ تنهایی لیلا بیشترین ضربه را از فیلمنامه خورده است.
لطیفی در نقشسپاری به بازیگران تنهایی لیلا،جسارت در پیش گرفته و ریسک را به جان خریده است. او نقش اول زن سریالش را به یک بازیگر تازهکار و کم شناخته شده، دستکم برای مخاطبان عام سپرده است؛ مینا ساداتی. لطیفی کوشیده تا به یکی دو بازیگر کلیشه شده که سالهاست خود را تکرار میکنند، فرصتی دهد که خود را بازیابند و همتی کنند برای شروع دوباره. حسن جوهرچی پس از سالها بازی در نقش شخصیتهای عموما بشدت مثبت، پوست انداخته و بدمن سریال شده است؛ عمویی که بازگشت برادرزادهاش را میخواهد، به دلیل ثروت و زمینهایی که به لیلا ارث رسیده و در این راه از هیچ هزینهکردی دریغ ندارد. همین قالبشکنی و کلیشهگریزی علاوه بر آنکه کمک میکند شخصیتها باورپذیر به نظر آیند، یک فاکتور مثبت هم برای لطیفی هست. ریسک او میتوانست جواب ندهد و بازیگران در نقشهایشان جا نیفتند؛ تجربه و استعداد به اثبات رسیده لطیفی در این میان مددرسان و یاریدهندهاش بوده است، بیگمان.
سریال تنهایی لیلا قرار است روایتگر یک درام عاشقانه در بستری مذهبی، اعتقادی و انسانی باشد. عشقی زمینی که جلا میبیند و عیار میگیرد و آسمانی میشود و همیشگی. عشق لیلا، دختری از یک خانواده مرفه به محمد، خادم یک امامزاده که از دار دنیا نه پدر و مادری دارد و نه مال و اموالی. خودش است و خودش. محمد اما در درونمایه چیزهایی دارد که بر این عشق بیفزاید و رنگ و لعاب معنویت بر آن بزند، به تعبیر دیگر، او نیز نقش و سهم خود را در این دلبستگی ایفا میکند. داستان سریال، اما در برهههایی از فیلمنامه دچار افراط و تفریط شده و حتی به بیراهه بیمنطقی میزند. عشق لیلا به محمد گهگاه غیرواقعی و غلو شده به نظر میرسد و متعلق به دورههایی دیگر، احتمالا خیلی دورتر از این زمانه وانفسا.
واکنشهای ابتدایی محمد به این علاقه هم گهگاه به ریاضتهای عارفانه متعلق به قرون چندم هجری پهلو میزند و با مناسبات و کنشهای رفتاری امروزی تناسبی ندارد. بچه دزدی نسرین، زن پا به سن گذاشتهای که از اولاددار شدن هم ناامید است، کمعجیب و غریب و دور از ذهن به نظر نمیرسد، آن هم در زمانهای که راههای قانونی برای فرزندخواندگی تعریف و تبیین شده است. با این حال نباید از مسیر انصاف و بیطرفی خارج شد؛ فیلمنامه در لحظاتی دچار گرهها و فراز و نشیبهایی است که برای مخاطب جالب و جذاب به نظر میرسد.
سالهاست شخصیتهای نمایشی کارکرد سیاه و سفید خود را از دست داده و بر حول محور اعتدال و واقعیت حرکت میکنند و رنگ و لعابشان هم خاکستری است. دیگر دوره خوبها و بدها گذشته است؛ حالا دور، دور شخصیتهایی است که خوبی و بدی را توامان دارند، مثل همه، همه افراد جامعه. شخصیتهای سریال تنهایی لیلا گویا قرار است مثل گذشتهها میان سیاهی مطلق و سفیدی محض دست و پا بزنند. حاج زرین با نقشآفرینی حسن پورشیرازی منبع شر است و سیفالدین با هنرنمایی اکبر زنجانپور معدن خیر. بعضی شخصیتها هم به تیپ نزدیک شده است؛ مثال بارزش لطیف با بازی برزو ارجمند؛ یک جوان مسافرکش با پیکان مدل قدیمی و لباسهای مد 20 سال پیش. چند شخصیت دیگر سریال هم از این قاعده سیاه و سفید بودن تبعیت میکنند؛ عدهای مثبت مثبت، برخی هم منفی منفی.
محمدحسین لطیفی کارگردان خوبی است و در حال رفت و آمد میان سینما و تلویزیون. این رفت و برگشتها ضرر که نداشته بماند، خیر و برکت هم با خود آورده است. او در تلویزیون آثاری مانند صاحبدلان و دودکش را ساخته و در سینما روز سوم و عینک دودی. لطیفی ثابت کرده فیلمساز کاربلدی است و چم و خم کار را بخوبی میشناسد. به نظر نمیرسد او در کارگردانی و بازی گرفتن از بازیگران کم و کسری گذاشته باشد. عیب و ایرادهای سریال را باید در جای دیگر جست؛ تنهایی لیلا بیشترین ضربه را از فیلمنامه خورده است.
لطیفی در نقشسپاری به بازیگران تنهایی لیلا،جسارت در پیش گرفته و ریسک را به جان خریده است. او نقش اول زن سریالش را به یک بازیگر تازهکار و کم شناخته شده، دستکم برای مخاطبان عام سپرده است؛ مینا ساداتی. لطیفی کوشیده تا به یکی دو بازیگر کلیشه شده که سالهاست خود را تکرار میکنند، فرصتی دهد که خود را بازیابند و همتی کنند برای شروع دوباره. حسن جوهرچی پس از سالها بازی در نقش شخصیتهای عموما بشدت مثبت، پوست انداخته و بدمن سریال شده است؛ عمویی که بازگشت برادرزادهاش را میخواهد، به دلیل ثروت و زمینهایی که به لیلا ارث رسیده و در این راه از هیچ هزینهکردی دریغ ندارد. همین قالبشکنی و کلیشهگریزی علاوه بر آنکه کمک میکند شخصیتها باورپذیر به نظر آیند، یک فاکتور مثبت هم برای لطیفی هست. ریسک او میتوانست جواب ندهد و بازیگران در نقشهایشان جا نیفتند؛ تجربه و استعداد به اثبات رسیده لطیفی در این میان مددرسان و یاریدهندهاش بوده است، بیگمان.
سریال تنهایی لیلا قرار است روایتگر یک درام عاشقانه در بستری مذهبی، اعتقادی و انسانی باشد. عشقی زمینی که جلا میبیند و عیار میگیرد و آسمانی میشود و همیشگی. عشق لیلا، دختری از یک خانواده مرفه به محمد، خادم یک امامزاده که از دار دنیا نه پدر و مادری دارد و نه مال و اموالی. خودش است و خودش. محمد اما در درونمایه چیزهایی دارد که بر این عشق بیفزاید و رنگ و لعاب معنویت بر آن بزند، به تعبیر دیگر، او نیز نقش و سهم خود را در این دلبستگی ایفا میکند. داستان سریال، اما در برهههایی از فیلمنامه دچار افراط و تفریط شده و حتی به بیراهه بیمنطقی میزند. عشق لیلا به محمد گهگاه غیرواقعی و غلو شده به نظر میرسد و متعلق به دورههایی دیگر، احتمالا خیلی دورتر از این زمانه وانفسا.
واکنشهای ابتدایی محمد به این علاقه هم گهگاه به ریاضتهای عارفانه متعلق به قرون چندم هجری پهلو میزند و با مناسبات و کنشهای رفتاری امروزی تناسبی ندارد. بچه دزدی نسرین، زن پا به سن گذاشتهای که از اولاددار شدن هم ناامید است، کمعجیب و غریب و دور از ذهن به نظر نمیرسد، آن هم در زمانهای که راههای قانونی برای فرزندخواندگی تعریف و تبیین شده است. با این حال نباید از مسیر انصاف و بیطرفی خارج شد؛ فیلمنامه در لحظاتی دچار گرهها و فراز و نشیبهایی است که برای مخاطب جالب و جذاب به نظر میرسد.
سالهاست شخصیتهای نمایشی کارکرد سیاه و سفید خود را از دست داده و بر حول محور اعتدال و واقعیت حرکت میکنند و رنگ و لعابشان هم خاکستری است. دیگر دوره خوبها و بدها گذشته است؛ حالا دور، دور شخصیتهایی است که خوبی و بدی را توامان دارند، مثل همه، همه افراد جامعه. شخصیتهای سریال تنهایی لیلا گویا قرار است مثل گذشتهها میان سیاهی مطلق و سفیدی محض دست و پا بزنند. حاج زرین با نقشآفرینی حسن پورشیرازی منبع شر است و سیفالدین با هنرنمایی اکبر زنجانپور معدن خیر. بعضی شخصیتها هم به تیپ نزدیک شده است؛ مثال بارزش لطیف با بازی برزو ارجمند؛ یک جوان مسافرکش با پیکان مدل قدیمی و لباسهای مد 20 سال پیش. چند شخصیت دیگر سریال هم از این قاعده سیاه و سفید بودن تبعیت میکنند؛ عدهای مثبت مثبت، برخی هم منفی منفی.