شهناز کلانتری همسر شهید سیروس کلانتری در حاشیه های این دوره در گفت و گو با خبرنگار انتظامی دفاع پرس، گفت: همسرم که در مخابرات ژاندارمری فعالیت می کرد در همان اوایل جنگ یعنی سال 59 به اسارت رژیم بعثی درآمد.
وی ادامه داد: 10 سال اسیری همسرم و چشم انتظاری من در تمام این مدت که بسیار هم بر من سخت گذشت حاصل ازدواج یک ماهه من با ایشان بود.
همسر شهید کلانتری با بیان این مطلب که پس از چند ماه از طریق هلال احمر متوجه شدیم همسرم اسیر شده است، افزود: من به عشق همسرم ده سال منتظر آمدنش شدم و هنگامی که همه اسرا آزاد شدند شهید کلانتری نیز بازگشت.
شهناز کلانتری ادامه داد: همسرم وقتی بازگشت جانباز 70 درصد شده بود. در دوران اسارت با ضربه هایی که بر سرش وارد کرده بودند وی به شدت جانباز شده بود و با این که چندین بار عمل جراحی شد اما بالاخره در 14 شهریور 84 به جمع یاران شهیدش پیوست.
در این مراسم حال و هوای خاصی میان همسران شهدای ناجا و فرزندانشان که تنها یادگاران این عزیزان بودند برقرار بود.
هر یک از همسران شهدا با بازگو کردن خاطرات خود از همسران شهیدشان فضای روحانی به مراسم داده بودند.
در این یادبود همسرانی که شاید بیشتر از یک سال با همسر شهید خود زندگی نکرده بودند تا همسران شهیدی که پس از 17 الی 18 سال زندگی مشترک در راه مبارزه با اشرار، اراذل و اوباش، موادمخدر و قاچاقچیان و در راه امنیت کشورمان جان خود را فدا کرده بودند حضور داشتند.
در این مراسم فرزندان شهیدی را دیدیم که از 9 الی 10 سالگی تا 25 سالگی که هر کدام رنج و مشقت مادرانشان در غم از دست دادن پدر دیده بودند.
در بین جمعیت به فرزندان کوچک تری نیز برخوردیم که شاید سنشان هنوز دو رقمی نشده بود و هنگامی که پای صحبت های همسران شهدا می نشستیم تنها یک چیز ما را نیز به فضای درونی آنها نزدیک تر می کرد و آن عشق به نظام و عشق به ولایت بود که در آنها موج می زد و با این که به همسرانشان علاقه شدیدی داشتند و هنگامی که از این بزرگواران سخن می گفتند بغضهای چندین و چندساله خود را فرو می دادند اما اشک ها مجال دلتنگیهایشان را نمیداد و ما را نیز بارانی کردند.