از ابتدای آغاز جنگ تحمیلی، دو راه اصلی پیش روی دولتمردان و مردم ایران قرار داشت: اینکه جمهوری اسلامی ایران با اتکاء به توان داخلی و با تکیه بر نیروی عظیم مردمی در مقابل عراق و ائتلاف بین المللی شکل گرفته مقاومت کند و یا اینکه وارد بده بستان های سیاسی بین المللی شده و با کمک تسلیحاتی و مالی قدرت های خارجی که ائتلافی گسترده علیه جمهوری اسلامی ایران به راه انداخته بودند در مقابل عراق ایستادگی کنند.
این در حالی بود که برگزیدن راه دوم مستلزم و به معنای قبول اشغال نظامی برخی از قسمتهای ایران، پذیرش شرایط برای ایجاد آتشبس و صلح و در نتیجه واگذاری بخشهایی از خاک ایران به دشمن بود. اما تجربهی تاریخی ایران در دوران معاصر و بهطور خاص بعد از جنگهای ایران و روس نشان داده بود که این راهبرد عملا جز انفعال و شکست چیزی در بر نخواهد داشت.
با همه اینها بنیصدر که در آن زمان فرماندهی کل قوا را بر عهده داشت، نهضت آزادی و بسیاری دیگر از گروهک های دیگر که مواضع مشترک داشتند راه دوم را در پیش گرفتند. راهی که در ماهها و سالهای اولیه به شکست انجامید و راه به جایی نبرد و نا کار آمدی آن بر همگان مشخص شد. لذا با شکست سیاست و رویکرد این گروهها، رفتار آنها نیز تغییر یافت و به جای حمایت از ملت در مقابل دشمن بعضاّ به عواملی بر علیه ملت ایران بدل شدند و نقشی کاملا تخریبی داشتند.
به بیان دیگر عملکرد نیروهای سازشکار به سرکردگی بنیصدر بههمراه گلایههای بیشمار نهضت آزادی از عملکرد نیروهای انقلابی در مجلس، و تأکید آنها بر کمک سازمانهای بینالمللی و کشورهای خارجی در ششماههی ابتدایی جنگ و از سوی دیگر، تأکید بر تاکتیکهای نظامی کلاسیک غربی و آمریکایی، هیچ پیروزیای برای ایران در ششماههی نخست جنگ در بر نداشت و بر ایجاد دشمنی میان نیرو های ایران منجر می شد.
درحالیکه نیروهای سازشکار در پی تلاش برای رسیدن به یک اجماع جهانی علیه عراق بودند و امید به شورای امنیت برای بازدارندگی از ادامهی هجوم عراق داشتند، نامهی وزارت خارجهی آمریکا به هیئت نمایندگی دفتر اروپایی سازمان ملل، حاکی از واقعیت دیگری بود. در آن نامه، «وزارت خارجه به نمایندهی آمریکا در سازمان ملل دستور میدهد که حمایت سایر هیئتهای نمایندگی غربی در سازمان ملل را جلب کنند تا در مورد پیشنویس قطعنامه ایران که استفاده عراق از جنگافزار شیمیایی را محکوم میکند، رأی ممتنع دهند. در غیر اینصورت، ایالات متحده جریان این قطعنامه را متوقف میسازد.»
کارتر در اظهارنظری در مورد جنگ ایران و عراق گفت: «امیدواریم این جنگ، ایران را بر سر عقل بیاورد.» این در حالی بود که سران سازشکار در ایران باز به کمک آمریکا در این جنگ امیدوار بودند و تأکید داشتند که کار را باید از طریق سازمانهای بینالمللی پیش ببریم تا آنها مانع حرکت صدام شوند.
لذا در کنار گروه فوق که آنها را سازشکار، گروه غافل، گروه فریب خورده و... می دانیم. در کنار گروههای مذکور، انبوهی از گروهها و گروهکهای غیر قانونی که فعالیتهای مسلحانهای علیه نظام انجام میدادند شکل گرفت. گروهکهایی که با اساس نظام جمهوری اسلامی ایران و انقلاب مردم مشکل داشتند و به دنبال براندازی نظام جمهوری اسلامی و تجزیه کشور بودند. کمولهها، دموکراتها، گروههای وابسته به چپ، آرمان مستضعفین، اتحادیه کمونیستها، پیکار، چریکهای فدایی خلق و ... که به صورت غیر قانونی دست به اقدامات و فعالیتهای مسلحانه میزدند. اما مسئله این است گروه سازشکار نه تنها با موضع گیری خود نیرو های ایرانی را در مقابل عراق و ائتلاف بین المللی تضعیف می کردند، بلکه در داخل نیز زمینه فعالیت این گروهها را نیز فراهم ساخته بودند.
بنیصدر تصور میکرد با اتکا به استفاده از روشهای کلاسیک، هم میتواند پیروزیهایی در جنگ به دست بیاورد و هم با این پیروزیها، مخالفان داخلی خود را شکست دهد. اما آنچه در عمل رقم خورد، دقیقاً خلاف تصور بنیصدر بود. در زمان وی، چهار عملیات طرحریزی شد که همه آنها با شکست مواجه شدند:
در تاریخ 23 مهر 1359در منطقهی غرب رودخانه کرخه که در نهایت نیروهای ایرانی به مواضع قبلی خود عقبنشینی کردند.
در تاریخ 3 آبان 1359برای شکست محاصرهی آبادان که به دلیل نداشتن اطلاعات دقیق و بعضاً تکیه بر اطلاعات کاذب، با ناکامی روبهرو شد.
در تاریخ 15 دیماه 1359، عملیات نصر اتفاق افتاد که بعدها به عملیات هویزه معروف شد و شهادت بسیاری از دانشجویان پیرو خط امام را در بر داشت.
در تاریخ 20 دیماه 1359 عملیات «توکل» برای شکست حصر آبادان و فتح خرمشهر طرحریزی شد که نتیجهای مانند سه عملیات قبل در برداشت.
در مقابل تئوری جنگ کلاسیک بنیصدر، رویکرد حضرت امام خمینی رحمهاللهعلیه و نیروهای انقلاب اسلامی مانند بسیاری دیگر از عرصههای اجتماعی- سیاسی، استفاده از «نیروهای مردمی» بود، اما بنیصدر نظریات انقلابیون مبنی بر استفاده از نیروهای مردمی و تئوری دفاع و مقاومت را به سخره میگرفت. با این وجود، حضور «نیروهای مردمی»، که به فرمان امام خمینی وارد کارزار جنگ شده بودند، مانع اصلی از پیشروی ارتش بعث عراق در ایران بود.[1] از همین روی، رژیم عراق پس از روبهرو شدن با مقاومت مردمی و متوقف شدن پیشرویهای سریع در خاک ایران و نرسیدن به مقاصد نظامی مدنظرش، دو راهحل پیش روی خود داشت: عقبنشینی یا استقرار در مواضع اشغالی.
لذا مشاهده می شود که طراحی عملیات آزادسازی آبادان و فتح خرمشهر نیز دقیقا زمانی آغاز شد که ایران، تحول راهبردی جدید را در سرلوحه طرحریزی نظامی خود قرار داده بود. به همین دلیل بود که روزنامهی آمریکایی «یونایتد پرس» بعد از روی کار آمدن نیروهای انقلابی، در مقالهای نوشت: «جنگ بهجای آنکه ایران را تضعیف کند موجب تحکیم آن شده است و اکنون مسئولان عراقی بهدنبال آتشبس هستند» [2]
بعد از برکناری بنیصدر و روی کار آمدن نیروهای انقلابی، دو تحول اساسی اتفاق افتاد. اول اینکه فعالیت ها در حوزهی طراحی و عملیات و عدم اکتفا به روشهای جنگی کلاسیک آغاز شد و بر شناخت «توان داخلی» و استفاده از ظرفیت بالقوه «نیروهای مردمی» به جای تکیه بر سازمانهای بینالمللی و نیروهای خارجی رد دستور کار قرار گرفت.
این تغییر استراتژی، موجب تقویت جبههها و آغازی برای پیروزیهای ایران شد. تنها راه نجاتبخش برای ایران، ایستادگی و بازدارندگی و تلاش بیوقفه برای جبران ضعفهای باقیمانده بود. در حقیقت دو اصل اساسی برای پیروزی ایران را میتوان مقاومت و تلاشهای بیوقفهی مردم و مسئولین و مهمتر از آن، همراهی مسئولین با یکدیگر با وجود اختلافات بعضاً بسیار شدید، نام برد.
××××مواضع نهضت آزادی در جنگ تحمیلی
شعار نهضت آزادی این بود که در چهار چوب ملی - مذهبی فعالیت میکند. گروه نهضت آزادی در خصوص دفاع مقدس و مسئله جنگ موضعی کاملا مشخص در پیش گرفته بود. موضع آنها به تعبیر خودشان، کاملا ملی گرایانه و میهن پرستانه بود. یعنی به جنگ، نه به عنوان یک تکلیف شرعی و الهی و نه به عنوان دفاع از اسلام، بلکه به شرکت در جنگ و حضور در جبههها صرفا با شعار دفاع از وطن نگاه میکردند و به همین خاطر با دفاع مقدس هشت ساله مشکل داشتند و با آن همراهی نکردند.
به تعبیر این گروه، آن مقدار از دفاع مقدس که ما به دنبال بیرون کردن متجاوز از خاکمان بودیم قابل قبول بود، اما آن مقدار از جنگ که ما به دنبال تنبیه متجاوز و احقاق حقوق خود و مقابله با رژیم بعث صدام بودیم غیر قابل پذیرش بود و آن را جزو دفاع مقدسمان حساب نمیکردند. این گروه با مطرح کردن یک فرمول ساختگی به نام «شش به علاوه دو» در واقع دو سال از جنگ را مشروع و باقی آن را نامشروع به حساب میآوردند. جالب است بدانید که برخی از مواضع گروه نهضت آزادی توسط استخبارات ارتش بعث صدام مورد استفاده قرار میگرفت و حتی بعضی از رفتارها و گفتارها و شعارهایی که نهضت آزادی در رابطه با جنگ مطرح میکردند، توسط اداره جنگ روانی ارتش صدام مورد استفاده قرار میگرفت و بارها و بارها تکرار میشد و اعلامیههایی با همان مضامینی که نهضت آزادی مطرح کرده بودند، تهیه شده و در جنگ روانی علیه سربازان ایرانی و رزمندگان اسلام به استفاده میرسید.
نهضت آزادی در 8 سال جنگ که همه دنیای استکبار از صدام پشتیبانی می کرد، همواره به تخریب روحیه مردم، نفی دفاع مقدس، محکوم کردن ادامه جنگ، همراه اتهامات عدیده به مسؤولان نظام اقدام کرده است. در قطعنامه ششمین کنگره نهضت آزادی در اسفند 62 آمده است: «نگران آینده جنگ و فرجام نامعلوم آن و گسترش خرابی آن و گسترش خرابی و خسارات مادی و معنوی که به صورت مسابقهای برای دو ملت ایران و عراق درآمده میباشیم». [3]
و طی نامهای در اردیبهشت 67، امام را در ادامه جنگ 8 ساله مقصر اعلام میکند: «آیا وقت آن نرسیده است که رهبر انقلاب، بازگشتی به خود، و به خدای خود کرده و تجدید نظری در تصمیم و تصورات گذشته بفرمایید». [4]
امام در ابتدا با نهضت آزادی گاه مدارا میکرد؛ مثلا در مورد لایحه قصاص که نهضت آزادی با آن مخالفت کرده و آن را غیر انسانی اعلام میکرد،آنان را دعوت به توبه کردند و نصیحت نمودند. کسب ریاست دولت موقت بهترین موقعیت برای تجدید نظر در اصول نهضت آزادی توسط مهندس بازرگان بود اما این کار صورت نگرفت. تکیه بر غرب گرایی، دوری از مردم، موضعگیری در برابر امام و نهضت و جدایی از ملت و مخالفت با نظام، موجب گردید تا امام انحلال این حزب را اعلام کرد. [5]
مواضع عقیدتی نهضت از دیدگاه بازرگان که در کتاب «راه طی شده» ترسیم کرده، سرچشمه میگیرد. دیدگاه وی بر این است که غربیها با علم و آگاهی همان راه انبیاء را طی کردهاند. شهید مطهری این دیدگاه را در کتاب روش رئالیسم مورد نقد قرار داده است . دربارۀ هدف سیاسی و اجتماعی، بازرگان خود می گوید: برای امام، هدف خدمت به اسلام و برای بنده، هدف خدمت به ایران است از طریق اسلام.[6] این گروه ها در واقع عقبه دشمن در میان نیرو های خودی بودند.
××××منافقین در جنگ تحمیلی
گروهک منافقین در ابتدای جنگ تحمیلی چهره منفور فعلی را نداشتند، لذا در ابتدای تجاوز رژیم بعث صدام، اعلام کرده بودند که با تجاوزکار مقابله خواهند کرد و رو در روی رژیم بعث، برای دفاع از مردم و دین و وطنشان خواهند ایستاد، تا جایی که حتی وانمود کردند که نیروهایشان را نیز به جبههها اعزام خواهند کرد. بعد از گذشت تنها چند ماه از شروع جنگ، سازمان مجاهدین خلق، فاز خود را تغییر داد و به صورت رسمی اعلام کرد این جنگ، یک جنگ امپریالیستیست و این سازمان خود را کنار خواهد کشید و در جنگ هیچگونه دخالتی نخواهد داشت. یعنی نه تنها این سازمان از موضع اولیهاش در دفاع از آب و خاک و دین و هم وطنانش دست برداشت، بلکه از سال 62 به بعد، به جای همراهی با ملت ایران، در کنار ارتش بعث عراق ایستاد تا چهره تروریستی و اصلی خود را به عموم مردم نشان بدهد. این گروه از سال 65 به بعد، به عنوان یک یگان ویژه از ارتش صدام، بر علیه کشور خودشان و رزمندگان اسلام وارد عمل شدند که دست به عملیاتی نظیر: چلچراغ، فروغ جاویدان، آفتاب و... زدند. مجاهدین خلق در این عملیاتها، با نام ارتش آزادیبخش وارد جنگ شده و خیانتهای جدی و فراوانی به هموطنانشان کردند و با کمال قساوت و با رفتارهای وحشیانه باعث به شهادت رسیدن بسیاری از هم وطنانشان شدند. نکته تاسف بارتر این است که این گروه اصالتا اهل ایران بودند و در حقیقت دست به کشتار هم وطنانشان میزدند. [7]
علاوه براین عملکرد گروهک منافقین در قبل از آغاز تهاجم عراق به ایران به گونه ای بود که رژیم بعث عراق از تحلیلها، مواضع و نشریات آنها برای برنامه ریزی های خود استفاده می کرد. گروهک منافقین با آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران موضع فریبکارانه ای را اتخاذ کرد، بدین ترتیب که در اعلامیه های آغازین خود، ضمن محکوم کردن تجاوز عراق، حضور نیروهای خود را در جبهه های جنگ به خواست مقامات کشور منوط دانست. با این همه، با گذشت هفت روز، در اطلاعیه دیگری از حضور نیروهای خود در جبهه های جنگ خبر داد. کمتر از یک ماه از آغاز جنگ نگذشته بود که دادستان انقلاب اسلامی آبادان 41 نفر از اعضای این گروهک را به اتهام جاسوسی بازداشت کرد.
این گروهک در حالی مدعی حضور در جبهه ها بود که اساسا در تحلیل هایش این جنگ را جنگی ارتجاعی و ناعادلانه می دانستند. اعضای این گروهک با نادیده گرفتن این که عراق آغازگر تهاجم به ایران بوده است و انگار که یک گروه غیرایرانی است؛ انگیزه ایران از این جنگ را نه دفاع از کشور که مورد حمله واقع شده بود بلکه صدور انقلاب و همچنین انگیزه عراق را شکل گیری جریانی قطبی در منطقه دانست.[8]
این سازمان پس از شکست در انتخابات مجلس شورای اسلامی در نخستین دوره، خود را به رئیس جمهور مخلوع، بنی صدر نزدیک کرد.بنی صدر نیز که با مشاهده ناکامی های نظامی ناشی از سیاست های مغرضانه و غلطش در آزادسازی مناطق اشغالی ایران خود را در مخاطره می دید، سعی کرد پس از ائتلاف با منافقین و به ظاهر چپ های امریکایی، مناقشات داخلی را گسترش دهد. غائله 14 اسفند 1359 در دانشگاه تهران نقطه آغاز مرحله جدید منازعات سیاسی بود.
××××تروریست ها و گروههای مخالف مسلح
از بستری که در نتیجه فعالیت و شائبه سازی های گروههای سازشکار ایجاد کرده بودند، گروههای مسلح سر بر آوردند که بسیاری از آنها زمانی هم پیمانان خود آنها بودند. لذا اختلافات و تفرقههایی که عمده این گروهها در صحنه سیاست داخلی با هم داشتند، منجر به ایجاد اختلاف نظر در جبههها و در نتیجه به وجود آمدن همان دلسردی و ناراحتی بین رزمندگان میشد؛ چراکه نیروهای رزمنده طبیعتا هر کدام سلیقه سیاسی خاصی داشتند و ممکن بود هر کدام طرفدار حزب یا جناح خاصی باشند. این اختلافات شدید میان گروهها و احزاب به طور مستقیم بر روحیه نیرو ها در جبهه ها اثر میگذاشت و گاهی هم مسبب عدم ایجاد انسجام و وحدت کلی در بین رزمندهها در جبهههای جنگ بود.
این درحالی بود که انبوهی از گروهها و گروهکهای غیر قانونی که فعالیتهای مسلحانهای علیه نظام انجام میدادند با توجه به شکل گیری همین شرایط امکان زیست پیدا کرده بودند. گروهکهایی که با اساس نظام جمهوری اسلامی ایران و انقلاب مردم مشکل داشتند و به دنبال براندازی نظام جمهوری اسلامی و تجزیه کشور بودند. برای نمونه کمولهها، دموکراتها، گروههای وابسته به چپ، آرمان مستضعفین، اتحادیه کمونیستها، پیکار، چریکهای فدایی خلق و امثالهم، که به صورت غیر قانونی دست به اقدامات و فعالیتهای مسلحانه نیز میزدند.
لذا دوران ابتدایی جنگ تحمیلی در فضای ملتهب سیاسی و در کشاکش گروههای سیاسی آغاز می شود و بستر برای فعالیت و شکل گیری گروهها و تروریست های مخالف نظام جمهوری اسلامی فراهم میشود. تحت تاثیر این فضا نیرو های مردمی هم با نیروهای عراق و هم با نیروهای منافق داخلی می جنگند.
پی نوشت:
درودیان محمد (1385) سیری در جنگ ایران و عراق، تهران: مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ، چاپ دهم، فصل دوم، ص 35
جوادیپور محمد، نیکفرد علی، حسینی یعقوب (1372)، نقش ارتش جمهوری اسلامی ایران در هشت سال دفاع مقدس، جلد اول: نبردهای غرب دزفول، تهران: سازمان عقیدتی- سیاسی ارتش، ص 41
رودیان، محمد، آغاز تا پایان (سالنمای تحلیلی): بررسی وقایع سیاسی نظامی جنگ از زمینه سازی تهاجم عراق تا آتش بس، تهران: مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ، 1381 ص 40-39.
مهدی بهداروند، احمد سوداگر، جنگ از نگاهی دیگر، بررسی تحولات سیاسی و اجتماعی، بیجا، مؤسسهی فرهنگی خادمالرضا، 1380، صص 456ـ457
جمال حسینی، حملات تهران علیه مخالفان در عراق، ماهنامه نگاه، سال اول شماره ،3 خرداد 1379.
http://www.tebyan.net/Weblog/sajadi/post.aspx?PostID=63096
درودیان، محمد، پایان جنگ، بررسی و تحلیل رویدادهای سیاسی - نظامی جنگ از عملیات والفجر 10 تا اشغال کویت، تهران: مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ، 1379 ص 191.
راهنمای عملیات جنگ 8 ساله، تهران: مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ، 1369 ص 75
منبع: مرکز اسناد انقلاب اسلامی