به گزارش مشرق، از علی دایی تا مهدی مهدویکیا، از آن خداحافظی – که بیشتر به اخراج و اجبار شباهت داشت – تا جدایی غمانگیز مهدی مهدویکیا از پرسپولیس.
در فوتبال ایران کم نبوده نمونههای اینچنینی. مثلا فرهاد مجیدی؛ که او هم در اقدامی غافلگیرکننده، بدون تشریفات، بدون برنامه از پیش طراحی شده، در ورزشگاه خالی از تماشاگر، به یکباره با دنیای فوتبال خداحافظی کرد، در حالی که اگر برای او یک مسابقه ویژه ترتیب میدادند، در حضور 100 هزار نفر، با یک مراسم به یادماندنی میشد او را بدرقه کرد.
داستان علی کریمی هم بیشباهت به بقیه ستارهها نیست. او در شرایطی فوتبال را کنار گذاشت که همه میدانستند چقدر دلش میخواهد در ورزشگاه آزادی و در میان تشویقهای بیامان هوادارانی که برایشان خاطرههای ماندگار به جا گذاشته، با پیراهن پرسپولیس خداحافظی کند اما نه کسی برایش جشنی گرفت، نه مسابقهای ترتیب داده شد و نه حتی اجازه دادند با پیراهن باشگاهی که سالهای سال بر تن داشته از دنیای فوتبال کنارهگیری کند. علی کریمی هم به یک بیانیه بسنده کرد.
در حافظه تاریخی فوتبال ایران به ندرت خداحافظی باشکوه ثبت شده است. شاید تنها بتوان به بازی خداحافظی فرشاد پیوس که اواسط دهه هفتاد اتفاق افتاد اشاره کرد. حتی نمیتوان بازی پرسپولیس – بایرن مونیخ را بازی خداحافظی احمدرضا عابدزاده بدانیم چرا که او چند سال قبل از این بازی عملا کفشهایش را آویخته بود و با دنیای فوتبال خداحافظی کرده بود. در واقع بازی بایرن مونیخ، تنها حکم تقدیر و تشکر از دروازهبان افسانهای فوتبال ایران را داشت و با هدف و انگیزه خداحافظی عابدزاده ترتیب داده شده بود.
به عابدزاده اشاره شد، از علی کریمی و فرهاد مجیدی سخن به میان آمد اما عمق فاجعه را در خداحافظی علی دایی – آقای گل فوتبال ملی در دنیا با نزدیک به 150 بازی ملی – به عبارت دقیق 149 بازی – و 108 گل ملی مشاهده میکنیم. بدرقهای تلخ که نه در شأن دایی بود و نه در سطح بازیکنی که اسطوره نسل جدید محسوب میشود. علی دایی با پای خودش از فوتبال ملی کنارهگیری نکرد بلکه سیستم ورزش ایران – که موج احساسی جمعیت فراوانی را پشت خود میدید – دایی را از تیم ملی اخراج کرد و کنار گذاشت. یادمان نرفته بر سر او چه آوردیم و پس از جام جهانی 2006 چه جوکها و پیامکهای طنزی که برای او در موبایلها رد و بدل شد. این اتفاق را چه کسانی رقم زدند، جز این جماعت زندهکش مرده پرست؟
هادی نوروزی را در تهران و بابل خیل عظیم جمعیتی که لباس مشکی به تن دارند و اشک میریزند، به خانه ابدیاش بدرقه میکنند و عکس و پوستر او را روی سر و دست نشان میدهند. اما همین جماعت دیروز از خود نمیپرسند که چرا محرم نویدکیا – که چهرهای ملی محسوب میشود و تنها به سپاهان و اصفهان تعلق ندارد – باید غریبانه، با غم و اندوه ناشی از بیتوجهیها از فوتبال کنارهگیری کند؟
حالا هم نوبت به محرم نویدکیا رسیده که پس از 15 سال بازی برای تیم سپاهان، با قهر و دلخوری از فوتبال خداحافظی کند و بیآنکه جشنی برپا شود تا چهارسوی زمین فوتبال را ببوسد، کفشهایش را بیاویزد.
محرم نویدکیا ستاره بیچون و چرای سالهای اخیر سپاهان، نماد این باشگاه و فوتبال اصفهان از شهری میآید که کم آدمهای دانه درشت در ورزش این مملکت ندارد اما انگار در اصفهان یک نفر پیدا نمیشود که درد محرم را بفهمد و برای بازگشت او قدم بردارد و چارهای بیندیشد تا به اختلافات او و باشگاه – یا مربی – خاتمه دهد. از محمدرضا ساکت و مهدی تاج تا همین آقای محمود اسلامیان – نایب رییس فدراسیون فوتبال و حتی علیرضا رحیمی؛ میتوان یک دو جین اسم کنار هم ردیف کرد که در سالهای اخیر در نقش مدیران ورزشی و باشگاهی در پستهای کلیدی مسوولیت داشتهاند اما گویی این روزها در اصفهان هیچکس در قبال سپاهان و محرم احساس مسوولیت نمیکند تا پا پیش بگذارد و به بحرانی که ماهها به فوتبال اصفهان آسیب رسانده و البته باز هم آسیب خواهد رساند، پایان دهد.
درگذشت هادی نوروزی اتفاق غمانگیزی بود؛ او با فوتبال وداع کرد و رخت سیاه به تن فوتبال نشاند اما وداع ناخواسته ستارههای زنده، از علی دایی و فرهاد مجیدی تا علی کریمی، مهدی مهدویکیا و محرم که اگر واژه ناخواسته برازندهاش نباشد، در بیشکوه و غریبانه شدن آنها که تردیدی نیست، به همان میزان دردآور و ناراحتکننده است تنها با این تفاوت که هادی نوروزی دیگر در جمع ما نیست تا برایش کف بزنیم و هورا بکشیم اما محرم و امثال او لااقل این فرصت را برای ما گذاشتهاند تا به پاس سالها زحمت و تلاش در فوتبال ایران از آنها قدردانی کنیم. بیشک محرم آخرین ستاره فوتبال ایران نیست که با دنیای بازیگری خداحافظی میکند و تمام ستارهها روزی به پایان دوران بازی میرسند و در آستانه بازنشستگی قرار میگیرند؛ میتوان از امروز به بعد رویه دیگری در پیش گرفت؛ بیا تا قدر یکدیگر بدانیم...
در فوتبال ایران کم نبوده نمونههای اینچنینی. مثلا فرهاد مجیدی؛ که او هم در اقدامی غافلگیرکننده، بدون تشریفات، بدون برنامه از پیش طراحی شده، در ورزشگاه خالی از تماشاگر، به یکباره با دنیای فوتبال خداحافظی کرد، در حالی که اگر برای او یک مسابقه ویژه ترتیب میدادند، در حضور 100 هزار نفر، با یک مراسم به یادماندنی میشد او را بدرقه کرد.
داستان علی کریمی هم بیشباهت به بقیه ستارهها نیست. او در شرایطی فوتبال را کنار گذاشت که همه میدانستند چقدر دلش میخواهد در ورزشگاه آزادی و در میان تشویقهای بیامان هوادارانی که برایشان خاطرههای ماندگار به جا گذاشته، با پیراهن پرسپولیس خداحافظی کند اما نه کسی برایش جشنی گرفت، نه مسابقهای ترتیب داده شد و نه حتی اجازه دادند با پیراهن باشگاهی که سالهای سال بر تن داشته از دنیای فوتبال کنارهگیری کند. علی کریمی هم به یک بیانیه بسنده کرد.
در حافظه تاریخی فوتبال ایران به ندرت خداحافظی باشکوه ثبت شده است. شاید تنها بتوان به بازی خداحافظی فرشاد پیوس که اواسط دهه هفتاد اتفاق افتاد اشاره کرد. حتی نمیتوان بازی پرسپولیس – بایرن مونیخ را بازی خداحافظی احمدرضا عابدزاده بدانیم چرا که او چند سال قبل از این بازی عملا کفشهایش را آویخته بود و با دنیای فوتبال خداحافظی کرده بود. در واقع بازی بایرن مونیخ، تنها حکم تقدیر و تشکر از دروازهبان افسانهای فوتبال ایران را داشت و با هدف و انگیزه خداحافظی عابدزاده ترتیب داده شده بود.
به عابدزاده اشاره شد، از علی کریمی و فرهاد مجیدی سخن به میان آمد اما عمق فاجعه را در خداحافظی علی دایی – آقای گل فوتبال ملی در دنیا با نزدیک به 150 بازی ملی – به عبارت دقیق 149 بازی – و 108 گل ملی مشاهده میکنیم. بدرقهای تلخ که نه در شأن دایی بود و نه در سطح بازیکنی که اسطوره نسل جدید محسوب میشود. علی دایی با پای خودش از فوتبال ملی کنارهگیری نکرد بلکه سیستم ورزش ایران – که موج احساسی جمعیت فراوانی را پشت خود میدید – دایی را از تیم ملی اخراج کرد و کنار گذاشت. یادمان نرفته بر سر او چه آوردیم و پس از جام جهانی 2006 چه جوکها و پیامکهای طنزی که برای او در موبایلها رد و بدل شد. این اتفاق را چه کسانی رقم زدند، جز این جماعت زندهکش مرده پرست؟
هادی نوروزی را در تهران و بابل خیل عظیم جمعیتی که لباس مشکی به تن دارند و اشک میریزند، به خانه ابدیاش بدرقه میکنند و عکس و پوستر او را روی سر و دست نشان میدهند. اما همین جماعت دیروز از خود نمیپرسند که چرا محرم نویدکیا – که چهرهای ملی محسوب میشود و تنها به سپاهان و اصفهان تعلق ندارد – باید غریبانه، با غم و اندوه ناشی از بیتوجهیها از فوتبال کنارهگیری کند؟
حالا هم نوبت به محرم نویدکیا رسیده که پس از 15 سال بازی برای تیم سپاهان، با قهر و دلخوری از فوتبال خداحافظی کند و بیآنکه جشنی برپا شود تا چهارسوی زمین فوتبال را ببوسد، کفشهایش را بیاویزد.
محرم نویدکیا ستاره بیچون و چرای سالهای اخیر سپاهان، نماد این باشگاه و فوتبال اصفهان از شهری میآید که کم آدمهای دانه درشت در ورزش این مملکت ندارد اما انگار در اصفهان یک نفر پیدا نمیشود که درد محرم را بفهمد و برای بازگشت او قدم بردارد و چارهای بیندیشد تا به اختلافات او و باشگاه – یا مربی – خاتمه دهد. از محمدرضا ساکت و مهدی تاج تا همین آقای محمود اسلامیان – نایب رییس فدراسیون فوتبال و حتی علیرضا رحیمی؛ میتوان یک دو جین اسم کنار هم ردیف کرد که در سالهای اخیر در نقش مدیران ورزشی و باشگاهی در پستهای کلیدی مسوولیت داشتهاند اما گویی این روزها در اصفهان هیچکس در قبال سپاهان و محرم احساس مسوولیت نمیکند تا پا پیش بگذارد و به بحرانی که ماهها به فوتبال اصفهان آسیب رسانده و البته باز هم آسیب خواهد رساند، پایان دهد.
درگذشت هادی نوروزی اتفاق غمانگیزی بود؛ او با فوتبال وداع کرد و رخت سیاه به تن فوتبال نشاند اما وداع ناخواسته ستارههای زنده، از علی دایی و فرهاد مجیدی تا علی کریمی، مهدی مهدویکیا و محرم که اگر واژه ناخواسته برازندهاش نباشد، در بیشکوه و غریبانه شدن آنها که تردیدی نیست، به همان میزان دردآور و ناراحتکننده است تنها با این تفاوت که هادی نوروزی دیگر در جمع ما نیست تا برایش کف بزنیم و هورا بکشیم اما محرم و امثال او لااقل این فرصت را برای ما گذاشتهاند تا به پاس سالها زحمت و تلاش در فوتبال ایران از آنها قدردانی کنیم. بیشک محرم آخرین ستاره فوتبال ایران نیست که با دنیای بازیگری خداحافظی میکند و تمام ستارهها روزی به پایان دوران بازی میرسند و در آستانه بازنشستگی قرار میگیرند؛ میتوان از امروز به بعد رویه دیگری در پیش گرفت؛ بیا تا قدر یکدیگر بدانیم...