به گفته حمید عبدلی، مسوول سابق میراث فرهنگی شهرری، سازمان اوقاف و امور خیریه مالک این دو خانه است و اجازه تامین بودجه در اعتبارات استانی و ملی را برای مرمت به میراث فرهنگی نمیدهد. شهرداری فکر میکرد خانه فخرالدوله مربوط به آنهاست، در حالی که خانه برای اوقاف است. اوقاف هم میگوید باید بهرهبردار خودم باشم و اگر شما مرمت میکنید، باید به ما بدهید تا در کنار آن مغازه تجاری بسازیم. سازمان اوقاف در کل به آثار تاریخی به دید مالی نگاه میکند نه ملی.
از طرفی امیر مسیب رحیمزاده، مسوول فعلی میراث فرهنگی شهرری میگوید: زمانی که برای ثبت ملی آن اقدام کردیم، اوقاف با آن موافقت نکرد. اوقاف فکر میکند جایی که ثبت میشود، از تملکش خارج میشود. اوقاف با میراث فرهنگی در این زمینه مشارکت نمیکند و ما هم نمیتوانیم برای مرمت اثری که ثبت نشده بودجه تعیین کنیم.
حالا این دو خانه تاریخی در بین ساختمان سازیهای منطقه رها شدهاند. در و پنجره خانه امینی را گِل گرفتهاند تا مکانی برای معتادان و کارتن خوابها نشود، خانه فخرالدوله هم سرپناه خوبی برای زبالهجمع کنها و افغانها شده است. بخشی از سقف خانه که تا 5 ماه گذشته سالم بود نیز حالا تخریب شده است.
به گفته محمد حسن طالبیان (معاون میراث فرهنگی) زمانی که درست تاریخ را نمیشناسیم، نمیتوانیم به درستی هم از آن حفاظت یا آن را مرمت کنیم و در حفاظت بسیاری از بافتهای تاریخی به مشکل برمیخوریم.
شاید برای آنکه ارزش این دو خانه را بدانیم بهتر باشد با افرادی که زمانی مالک این خانهها بودند بیشتر آشنا شویم تا بلکه به خودمان بیاییم و کمی میراثداری کنیم.
اشرفالملوک امینی (فخرالدوله) دختر مظفرالدین شاه و سرورالسلطنه از زنان مشهور تاریخ معاصر ایران بود و در سن 14 سالگی به عقد محسن خان، پسر میرزا علیخان امینالدوله، صدراعظم پدرش درآمد و با آموزشهای او به مسائل سیاسی و اجتماعی عصر آشنا شد.
علی امینی، پسر فخرالدوله در خاطراتش مینویسد: «در اوایل سلطنت رضاشاه، روزی از دربار خبر دادند که شاه میخواهد به دیدن مادرم بیاید. مادرم فوری دستور داد وسایل پذیرایی را آماده کنند و مبلها را طوری ترتیب دهند که رضاشاه پایینتر از مادر بنشیند. در ضمن دستور داد لنگهی در ورودی باغ را هم ببندند که رضاشاه نتواند با کالسکه و با اتومبیل خودش وارد باغ شود و ناچار مقداری راه را پیاده تا عمارت طی کند. مرا هم که بچه ده دوازده سالهای بودم، دم در فرستاد که از شاه استقبال کنم. رضاشاه همراه من تا داخل عمارت آمد، اما روی مبل ننشست و همانطور که قدم میزد شروع به صحبت کرد و قدمزنان به داخل باغ برگشت. مادرم هم ناچار به دنبال او روان شد.»
فخرالدوله بسیار حسابگر بود. کلیه مخارج منزل، هزینه تحصیل و پوشاک فرزندان، تحت ضابطه خاصی قرار داشت و به هر یک از فرزندان خود ماهیانه میداد. هر سه ماه یکبار فرزندان ایشان پس از امضا کردن صورتحساب مقرری خود را دریافت میکردند. این امر تا پایان عمر فخرالدوله ادامه داشت. میگویند در زمان حکومت زاهدی هنگامی که علی امینی وزیر دارایی بود برای اخذ مقرری ماهانه خود نزد مادر رفته بود، با کمال تعجب دید بابت حقوق سه ماهه او فقط دو هزار تومان واریز شده است، چون علت تقلیل آن را پرسید، فخرالدوله گفت: «یکی از مأمورین مالیه، شش هزار تومان از مستأجرین من رشوه گرفت، من آن پول را به مستأجر پس دادم و گفتم از حقوق تو که وزیر مالیه هستی کسر کنند تا بهتر بفهمی مردم از دست مأمورین جنابعالی آقای وزیر چه میکشند؟»
فخرالدوله اولین موسسه تاکسیرانی را در تهران پایهگذاری کرد، گرچه این اقدام بعدها از سوی دیگران دنبال شد، اما ابتکار و ابداع چنین کاری به نام او است. وی همچنین قصد تأسیس یک موسسه بورس ملی در مقابل بانک ملی (شعبه فردوسی) را داشت که به علت فراهم نبودن شرایط، موفق به ایجاد آن نشد.
فخرالدوله چندین فرزند یتیم تحت تکفل داشت که پس از رسیدن به سن بلوغ، به دختران با دادن جهیزیه کامل و به پسران سرمایه کاری شرایط ازدواجشان را فراهم میکرد. البته شرایط پیمودن مدارج تحصیلی برای افراد مستعد نیز مهیا بود. مجموع آنها 28 عروس و داماد بودند.
شبهای جمعه مرتبا دیگهای پلو و قیمه در مسجد امینالدوله جهت اطعام ایتام و فقرا بار گذاشته میشد. همچنین چندین مسجد و مدرسه و بیمارستان و آسایشگاه در املاک خود بنا و وقف کرد.
این تنها بخش کوچکی از تاریخ فخرالدوله و فرزندش است که از آنها تنها این دو خانه ییلاقی در حال ویرانی باقی مانده است...
در این گزارش از اطلاعات تاریخی موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران استفاده شده است.