گزارش نوشتن از برنامه «هفت» کمی سخت شده است چون شکل سینمایی به خود گرفته است. در روایت عجیب از گزارش هفته قبل برنامه «هفت» آمد:« مدیریت صدا وسیما برای نجات سینمای نیمه جان ایران، بعد از مدتی تردید و تامل، سراغ فیلم ساز مشکوک رفت تا ببیند چه پیش میآید. این فیلمساز مشکوک که یک فاشیست هرج و مرج طلب بود در اولین حرکت با منتقدی کمونیست قرارداد صلح موقت امضا کرد تا به کمک هم سراغ فیلمسازان معتاد به جشنواره بروند.»
در ادامه این گزارش کنایهامیز به نقدهایی که به برنامه اول «هفت باز میگردد...» از طرف سایتهای اینترنتی وارد شده بود هم اشاره شد. عبارت «پاپاراتزی اینترنتی» همان کلمهی مرسوم مقالههای اخیر بهروز افخمی هم در این گزارش گنجانده شده بود. در این گزارش آمده بود:
جنگ در جبهه «پاپاراتزی اینترنتی» شروع شد
با پخش برنامه اول «هفت باز میگردد...»، جنگ در جبهه «پاپاراتزی اینترنتی» شروع شد و جیغ و داد راه انداختند. هرچند فیلمسازان جشنوارهای ملتفت ماجرا نبودند یا به روی خودشان نمیآوردند اما در جبهه «کافه اینترنتیا» بحث داغ بود و لایک و کف و سوت بالا آورده بودند. در جبهه هفتیها هم اختلاف بالا گرفته بود و همان طور که پیمان صلح هیتلر واستالین دوام نیاورد، فیلمساز هفت هم به منتقدان سینمایی حمله ور شد. این شد که منتقد برنامه هفت به فیلمساز برنامه هفت اعلان جنگ داد و جنگ داخلی شروع شد.»
افخمی: از منتقدجماعت خوشم نمیآد/فراستی: مزخرف نگو بهروز
اینجا لحظات وسترنی در برنامه هفت شکل میگیرد. بهروز افخمی یا همان فیلم ساز برنامه هفت رو در روی مسعود فراستی منتقد برنامه هفت قرار گرفته بود. نمای توشاتی که این دو روبرو هم ایستاده اند و این چنین با هم دیالوگ میکنند.
افخمی: من از منتقدجماعت خوشم نمیآد.
فراستی: نمیگفتی هم معلوم بود اصلا چیز تازه ای نیست. اصلا تو کدوم فیلمساز ضعیفی رو میشناسی که از منتقد و از نقد خوشش بیاید که تو دومیش باشی؟
افخمی: من فیلمساز ضعیفی ام؟
فراستی: متاسفانه اغلب اوقات آره.
افخمی: پس چرا الان عصبانی نشدم؟
فراستی: شدی ولی به روی خودت نمیآری. همین
افخمی: اتفاقا من از اون منتقدای که به من فحش میدن خوشم میآد. از اون منتقدایی که از فیلم هام تعریف میکنند بدم میآد.
فراستی: مزخرف نگو بهروز! داری حرف غیر متعارف میزنی تا مردم خوششان بیاید. تو به شدت متظاهری!
افخمی: صبر کن! صبر کن! من از همه منتقدایی که از فیلمهام تعریف میکنند بدم نمیآد. از اون منتقدایی که وقتی تعریف میکند و انتظار دارد تشکر کنی بدم میآد. وقتی فیلم خوب می سازی و مردم از تو تعریف می کنند خستگی از تنت در می رود ولی وقتی منتقد از تو تعریف میکند یعنی اینکه من آدم مهمی هستم و انگار میگوید که می تونم فیلمت رو بچپونم توی جشنواره ها یا بچپونم توی تاریخ سینما! و چون از فیلم تو تعریف میکنم فیلمت مهمتر میشود.
فراستی: به نظر من اونها منتقدایی هستند مثل تو خودشیفته و عقب هستند و اصلا به نقد اهمیتی نمیدهند. اصلا اینها را چرا به من میگی؟ من که از هیچ کدوم از فیلمهای تو خوشم نیامده.
افخمی: برای همینه که از تو خوشم اومده.
فراستی: خالی می بندی.
افخمی: از «عروس» هم خوشت نیامد. یعنی تو رودربایستی سید مرتضی افتاده بودی؟
فراستی: بهروز! من قبل از سید مرتضی نوشتم. سندش هم هست. تازه یه «عروس» ساختی. الان هم نگاه کنی یه فیلم متوسطه ...
افخمی: حالا چرا اینقدر عصبانی هستی؟ من که گفتم که تو با منتقد معمولی فرق میکنی و عشق سینمایی!
فراستی: آخه همه چیز رو ماست مالی کردی. هم نقد رو، هم منتقد رو، همه چیز رو ماست مالی کردی.
افخمی: گفتم آکادمیسین است و می خواهد فیلم دیدن یاد تماشاگر بدهد و مثل منتقدان دیگر مدعی نیست که میخواهد فیلمساز ها رو تربیت کنه.
اینجا فلاش بکی میشود به حرفهای افخمی در مورد فراستی در برنامه «هفت» هفته قبل!
فراستی: اما همین آکادمیسین خودش میتواند فحش باشد یا دفاع باشد. حالتت معلوم نبود چیه ماست مالی بود.
افخمی: خوب حالا تو بیا تعریف کن.
فراستی: باشه میآم. حالا این جا که نمیشه بریم توی کافه. اصلا چرا من رو آوردی وسط این بیابونی؟
افخمی: گفتم ممکنه دعوامون بشه و خوب نیست جلوی بچهها دو تا پیرمرد یقه هم رو بگیرند.
فراستی و افخمی قرار است بحثهای جدی در هفت داشته باشند. قرار بود که فراستی برنامه اول هفت را نقد کند.
فراستی: اسم بردن از پاپاراتزی باعث میشود که مخاطب برود دنبال آن «جانور» و بی خود و بیجهت به نفع او میشود
فراستی ابتدای حرفهایش گفت: ادعایی که در ابتدای برنامه هفت داری این است که قراره کاری عجیب و غریب و تازه بکنید. ولی ادعای تو بیش از آن چیزی است که به من تحویل میدهی. نمونه اش همان مصاحبه با پورمحمدی معاون سیما. او اصلا جلوی دوربین راحت نیست و تو به عنوان کارگردان باید او را هدایت کنی. یا خیلی از حرفها مثل اینکه تو مومن هستی یا حرفهایی که راجع برادرت می زد. ضرورتی نداشت همه را بیاوری و به درد من مخاطب نمیخورد.
فراستی در جای دیگری به اصطلاح پاپاراتزی که افخمی در برنامه «هفت» نقد کرد و گفت: راجع به آن آدمی که خیلی ناچیز است و در شان تو نیست که به آن بپردازی، باید بگویم که اسم بردن از پاپاراتزی روی انتن تلویزیون باعث میشود که مخاطب برود دنبال اینکه ببیند آن «جانور» کیه؟ و بی خود و بیجهت به نفع او میشود.
فراستی به برنامه هفت هفته گذشته نقدهای جدی میکند. فراستی در بخش دیگری از این گپ به صحبتهای جیرانی و افخمی اشاره میکند و میگوید: ترس را به خوبی درآوردید. جیرانی یک ترس بزرگ دارد. ترس از همان جبهه خیالی که فکر میکند آنها نمیگذارند نفس بکشی و از این حرفها.
وی ادامه داد: البته این ترس یک آدم نیست بلکه ترس طیفی از آدمهاست که اعتماد به نفسشان کم است و فکر میکنند آن طرف هم خبری هست. در صورتی که وقتی آدم از خودش مطمئن است و می داند حرف حق می زند ترس ندارد. یک ترمزی باید برای آدم باشد که همان عشق به سینما و عشق به چیزی کلیتر یعنی همان آدمهای که نسبت به آنها تعهد دارد.
اما بخش اصلی گپ و گفت فراستی و افخمی به فروش فیلمهای سینمای ایران اختصاص داشت. افخمی میگوید: فیلمهای کمدی و ترسناک به ماهیت سینما نزدیک هستند چون آدم در سینما دست جمعی میخندد یا دست جمعی میترسند و دلش به دیگری که کنارش نشسته، قرص است. اما این نوع فیلمها در ایران ساخته نمیشود.فیملها اکشن و ماجرایی هم نوع دیگری از سینما هست که در همه جای دنیا بیشتر از ایران ساخته میشود. فیلمهای انیمیشن و فانتزی یا فیلمهای مربوط به بچهها که کلا بی خیال شدیم و حرفی در مورد آن نداریم.
فراستی: به جای فیلم اکشن، فیلمهای عارفانه قلابی را مد کردند
فراستی هم حرفهایش را درمورد فیلمهای اکشن شروع کرد و گفت: فیلمهای سینمایی اکشنی که قبل از انقلاب داشتیم و بعد از آن هم با بازی جمشید هاشم پور داشتیم و مردم را به سینماها می کشاند از بین رفت و سرکوب شد. این هم بیشتر تقصیر مسئولان است چون ارشاد و سینمایی ها این نوع فیلمها را نمیخواستند. به جای آن فیلم عارفانه قلابی می خواستند که نه عرفانش عرفان بود و نه سینما داشت.
فراستی:سینمای جشنواره ای محصول جمهوری اسلامی است
وی افزود:این کل سینمای دهه شصت تا اوایل دهه هفتاد است. این آقایان مسئول هم یک ریلی گذاشتند که به قول خودشان سینمای ایران هنوز در همان ریل حرکت میکند و واقعا هم درست است. این کار را هم آقایان بهشتی و انوار کردند. سینمای عارفانه ای که عرفانش برای ما نیست و سینما هم ندارد. این سینما باعث شده که سینمای جشنواره ای شکل بگیرد که محصول جمهوری اسلامی است.
فراستی در ادامه به نقد سینمای جشنواره ای پرداخت و گفت: این جریان اسیب جدی به سینمای ایران زد. چون فیلمسازی که با مدال جایزه جشنواره به کشور میاید به خودش اجازه می داد که نظام را بزند، مردم را بزند و قیافه اپوزیسیون هم به خودش میگرفت و طلب فیلم بعدی بکند و فیلمش در داخل نفروشد.
افخمی گفت: پس به فیلمها به عنوان ویترین وزارت خارجه و یک جور فعالیت دیپلماتیک نگاه میشد که به تدریج، حتی به این هدف هم نرسیدند چون جشنواره های خارجی چارچوبهای خودشان را داشتند و این جشنوارهها توانستند که فیلمها و فیلمسازان جشنواره بروی ما را مصادره کنند.
فراستی: در جشنواره برلین با موبایل هم فیلم بسازد جایزه کیگیرند و باز هم قافیه میگیرند
فراستی در اینجای بحث بود که گفت: این جشنوارهها فیلمسازانی را شکار کردند و بردند تبدیل کردند به آدمهایی که نه اینجایی هستند و نه فیلمساز هستند. همین میشود که اگر برای جشنواره برلین با موبایل بسازد باز هم جایزه اول فیلمنامه میگیرد و باز هم قیاقه میگیرد. واقعا این چه پرستیژی از سینما و ملت ایران هست. بازی که جشنواره ها کردند و ما هم در این بازی باختیم.
افخمی:جمهوری اسلامی اینقدر این حضور در جشنواره را تبدیل به فعالیت دیپلماتیک کرد که جشنواره های خارجی هم سینما را فراموش کردند و جایزه هایشان تبدیل شد جایزههای سیاسی
افخمی به خنده گفت: جمهوری اسلامی اینقدر این حضور در جشنواره را تبدیل به فعالیت دیپلماتیک کرد که جشنواره های خارجی هم سینما را فراموش کردند و جایزه هایشان تبدیل شد جایزههای سیاسی. کار به جایی رسید که جشنواره برلین و وزیر فرهنگشان اعلام کرد که ما جشنواره ای سیاسی هستیم و اصلا ابایی نداشتند که به فیلمی بدلایل سیاسی جایزه بدهند.
فراستی به بحث برگشت و گفت: همین شد که دیگر سینمای اکشن و سرگرمی را از بین بردند.
افخمی گفت: اتفاقی که در سینمای ایران افتاده است این است که با بیتوجهی کامل تمام نوجوانان و کودکان و خانواده ها را از سینما بیرون کردند و سینما را متعلق دانستند به مردان میانسال و سالخورده و مدیران ( فراستی اضافه کرد: متفکران و عارفان و نمادین هم باشند) و افخمی ادامه داد: تا جایی که حتی مدیران هم از این سینما سردرنیاوردند و گفتند خب حتما چیز سنگینی است که ما نمیفهمیم.
فراستی گفت: این تفکر تا امروز هم همچنان ادامه دارد. چون این نوع سینما قابل کنترل است و فیلم انیمیشن و اکشن و ... غیرقابل کنترل است و اینها از سینما میترسند. سینما مدیومی نیست در نظر آنان که بشود با آن حرف زد و لذت برد. در نتیجه فقط میماند یک سینمای فاخر که من اصلا نمیفهم چی است و سینمای پرخرج و بی بازده و بی اثر مانده است و فقط سینمای جشنواره...
فراستی ادامه داد: این وسط سینمای کمدی هم حمایتی نمی شود چون دولت اصلا اعتقادی به آن ندارد . نتیجه می شود این کمدیهایی که بخش خصوصی می سازد و همه از آن شرمنده هستند. در مورد بحث کمدی سازی، به اعتقاد من ما باید مرحله بلوغی برای ظرفیت کمدی به وجود بیاید. من معتقدم که بالاترین حد ظرفیت سینما متعق به کمدی است. حالا ما با جامعهای طرفینم که صنعتی نشده است و همه چیز وارد می شود و دموکراسی هم بیشتر یک پز است . اصل دموکراشی تحمل تکثر است که ما نداریم و هنوز هر جلوی کمدی کارد میگیریم. از این وضعیت فرهنگی کمدی سرپا در نمیاید. کاری که رامبد جوان در خندوانه می کند کار بسیار بزرگی است. دارد فرهنگی را آرام آرام میسازد که ما از خندیدن دیگر شرمسار نباشیم. ما هنوز جاهای رسمی لبخندهایمان را سانسور میکنیم.
افخمی بحث را به سمت اخراجیها و حمایت فراستی از آن برد و گفت: تو را به خاطر خوش آمدن از «اخراجی ها» خیلی تحقیر کردند. فراستی گفت: فقط اخراجیهای 1 که افخمی گفت: اتفاقا من اخراجیهای 2 را هم دوست دارم فیلم گرمی است واقعا...
و فراستی توضیح داد:دو طیف با اخراجیها مخالف بودند. هم روشنفکرها و هم بچه حزباللهیهای جبهه رفته تمیز که میگفتند دهنمکی جبهه را دست انداخته است. روشنکفرها که معلوم است چرا خوششان نمیآمد. چون از هر چیزی که ادا نداشته باشد ونهیلیسم نداشته باشد و متعلق به خودشان نباشد خوششان نمیاد. من به یکی از دوستان که رفیق مرتضی آوینی هم هست و روی پیشانیاش هم مهر است و همهاش هم جبهه بوده است و مخالف اخراجیها بود گفتم که: تو در این نگاه عین روشنفکرها شده ای. رفتی جبهه 8 سال جنگیدی و الان هم جبهه باز شود میروی اما بابت این داستان فکر میکنی که کمی از مردم طلبکاری. یعنی می گویی من جبهه رفتهام بیشتر حق دارم از جبهه حرف بزنم تا تویی که نرفتی...
فراستی ادامه داد: ما فیلم اکشن را در سینما حذف کردیم و انیمیشن هم که کلا نداشتیم، حالا اینها به کنار....اما درباره سینمای جنگ چه کردیم؟ ما یک ژانر جنگی داشتیم در مستند که با مرتضی آوینی میرفت جلو و یک سینمای داستانی مثل «هور در آتش», «دیده بان», «مهاجر» و از این جور فیلمهایی که سرشان به تنشان میارزد.سر این ژانر چه بلایی سرمان آورد؟
افخمی معتقد بود که این بلا به این خاطر بود که فیلمسازان سینمای جنگ ما دائما در معرض این گزاره قرار گرفتند که حتما باید فیلم ضدجنگ بسازید که فیلم شما قابل احترام باشید و در این میان فقط کسی مثل ملاقلی پور ماند که هر وقت خواست اثر جنگی بسازد، اثر جنگی میساخت.
فراستی گفت: این چیزی که تو میگویی یک فشار بیرونی است که بود و تاثیرگذار هم بود، اما بخشی از ماجرا هم مربوط به انگیزه های درونی بود. خدابیامرز آوینی می گفت هر آدمی در این مملکت باید یک دوره روشنفکری را بگذارند تا بفهمد که خبری نیست و بعد سر جای خودش بنشیند.و مساله این است که جمهوری اسلامی عزیز این اجازه را به تو نمی دهد نه که دولت و حکومت بلکه محموعه شرایط نمیگذراند این دوره طی شود و یک عقدهای میماند که من این مسیر را هم طی کنم.
افخمی به کنایه گفت: پس تو معتقدی که همه ما یک دور کولی به روشنکفران بدهکاریم.
فراستی پاسخ داد: همین است، من و تو و مرتضی همه روشنفکریهایمیمان را کردیم و فهمیدم که خبری نیست. خوب یادم هست که من پای یکی از این نقدها نوشتم رئیس مواظب باش جشنواره و کلاس درس و دانشگاه در کار است و به راحتی میتواند تو را ببرد و ویران کند. اما الان به این نتیجه رسیدم که چیزی به نام ثروت هم چهقدر موثر است. نه که طرفدار فقر باشم، اما مساله این است که ثروت باعث شد که وضعیت پادرهوایی برای سینماگران ما شکل بگیرد. میروند در برجها و ماشینهای شاسی بلند مینشینند نه وارد آن هاله میشوند و نه در آن ادغام میشوند، یک نوع شرمندگی هم برایشان باقی میماند و میشود یک بام و دو هوا
بخش بعدی «هفت» به گفتگو با مسعود دهنمکی، پولسازترین فیلمساز سینمای ایران مربوط میشد.افخمی در ادامه بحثهای این دو هفته در مورد میزان فروش کلی سینمای ایران فروش 5 میلیاردی «اخراجیهای 2» در سال 88 را مثال زد و گفت یک سوم کل بینندگان یک سال را فیلم اخراجیها رقم زد و این اتفاق بزرگی است. این اتفاق چگونه رخ داد؟
دهنمکی گفت: واقعیتش را بخواهید من توقع استقبال را داشتم. سر اکران «اخراجیهای 1» سالنهای سینما شبانه روزی شده بود و مردم 24 ساعته در سالنهای سینما بودند، اما خیلی زود قاچاق فیلم بیرون آمد و فروش افت کرد و اگر این اتفاق رخ نداد، فروش فیلم فولالعاده بالاتر میرفت. اما برایم مسلم بود که عموم مردم فیلم را دیدند و حالا منتظر ادامه آن هستند و «اخراجیهای 2» هم حسابی پرفروش خواهد شد. در «اخراجیهای 2» هم بعد از 40 روز فیلم قاچاق شد و در فیلم سوم هم همین اتفاق رخ داد. و این فروشی که به قول شما رکورد زده است هم با عواملی غیرسینمایی متوقف شده است.اما آن سال، از سطح شهر میشد فهمید که مخاطب خاموشی که معمولا سینما نمیرود دوباره به سینما کشیده شده است و راز موفقیت فیلم همین بود. یعنی اینکه فیلمی ساخته شده بود که مردمی که دیگر به سینمای ایران نمیرفتند دوباره به سراغ سینما آمدند.
افخمی از دهنمکی پرسید: ظاهرا برخورد خوبی با تو سر این فیلم نشد. چگونه بود و چه بلایی سرت آوردند.
دهنمکی پاسخ داد: وضعیت به گونهای شده بود که انگار هر فیلمی مخاطب داشته باشد جرمی مرتکب شده است. سالنهای سینمایی که داشت تعطیل میشد دوباره احیا شد و یک سال در میان با فیلمهای من این اتفاق تکرار شد. اما به هر حال متاسفانه شاید اینجوری شده است که در سینما هر کسی گل کند باید منتظر توهین وتخطئه باشد. من هم چون نگاهم اصلا به سمت این حرفها نیست سعی می کنم بحث نیاز مخاطب را یک معادله دو طرفه ببینیم.یعنی هم من به مخاطب نیاز دارم و هم مخاطب به سینمای ایران.
دهنمکی بیشتر رفتارهایی که با او شده است را ناشی از حسادت دانست و گفت تقلیدهایی که از این سهگانه در فیلمهای دیگر شد معلوم کرد که آقایان به این راه اعتقاد دارند و فقط این که چه کسی این راه را شروع کند و ادامه دهد برایشان مهم است. من هم از نظر تکنیکی و هم محتوایی از همه کارهایم دفاع میکنم، همانطور که مردم دفاع میکنند و در همه نظرسنجیها فیلمهای من پر مخاطب بوده است.
افخمی سوال مشترک این روزهایش را هم از دهنمکی پرسید: چه طرحی برای تحول سینمای ایران داری؟ و دهنمکی پاسخ داد: برای رسیدن به سینمایی که مطلوب جامعه ماست و نمیتواند از همه جذابهابیت های سینمای غرب بهره ببرد باید کاری روی آموزش کرد. متون آموزشی جدیدی در دنیای سینما وجود دارد که وارد آکادمیهای سینمایی ما نشده است. در مورد «نحو» سینما که کار خرابتر است، هیچکاری در مورد حکمت سینما نشده است و چند تا کار پراکنده شده است که اصلا وارد متون آموزشی ما نشده است.
اما افخمی نظر دیگری داشت: من فکر میکنم ماجرا زیاد ربطی به آموزش نداشته باشد. واقعیت این است که نسل جدید اصلا تجربه زندگی کردن و سختی کشیدن و با همت زندگی کردن را ندارد و به همین دلیل است که زیاد فیلمی نداریم که روی پرده دوام بیاورد. نسلی که جنگ و ساماندهی آن را طی کرد طبیعتا تجربههای زندگی سختتر و پیچیدهتری نسبت به نسل قبلی دارد. من فکر میکنم فیلمساز بیشتر نیاز به تجربه زندگی دارد تا آموزش و...
اما پایان حرفهای دهنمکی هم جالب بود: واقعیت این است که من خسته شدم و امروز دنبال این هستم که روزی فیلمی بسازم که مردم نروند و ببینند و این فضا دیگر تمام شود. یعنی ببینید که دهنمکی فیلمی ساخته است که کسی ندیده است و کل این ماجرا تمام شود و... این یک اعتراف است که اگر میخواستید من را شکست بدهید شکست دادید.
بعداز دهنمکی، افخمی با مقدمدوست، فرحبخش، قاسمخانی هم به گفتگو نشست و در انتهای برنامه هم با حمید گودرزی جواد عزتی و مجید صالحی درباره سینمای کمدی به گفتگو نشست و «هفت» دوم هم با موجی از جنجال و حاشیه پایان یافت.