آلطعمه، عضو یکی از خانوادههای بزرگ علمی و تحصیلکردگان کربلاست که در میان آنها، میتوان به دکتر صالح جواد آلطعمه و دکتر عدنان آلطعمه (استاد دانشگاه علامه طباطبایی) اشاره کرد.
در عصرگاه بسیار گرم و تابستانی شهر مقدس کربلا، خانه او را در محله «حی المعلمین» پیدا میکنم و بعد از جلسه صمیمانه انجمن شاعران و نویسندگان، با او به گفتوگو مینشینم. فارسی را خوب میداند و میگوید که فارسی یاد گرفتنش، ماجرایی طولانی دارد؛ قصهای که دست کم به 60 سال پیش برمیگردد. جالب این که شاعر 82 ساله کربلا، شهرهای ایران را به خوبی میشناسد و حتی شعری درباره خیابان لالهزار تهران دارد که آن را در زمان تصدی دکتر محمد مصدق سروده است.
سیدسلمان هادی آلطعمه، تا به حال 124 کتاب نوشته که همه آنها درباره کربلاست و در پسوند یا پیشوند نام بیشتر آنها واژه مقدس «کربلا» گنجانده شده است. خودش میگوید که «تراث کربلا» از همه مفصلتر و عمیقتر است و به تاریخ شهر کربلا و مدارس علمی آن و خانوادههای مشهور آن میپردازد. او این کتاب را 51 سال قبل یعنی 1964 میلادی نوشته است.
گفتوگو با نویسندهای که کربلا، مزارها، شخصیتها، اماکن تاریخی، کتابخانهها و جریانهای فکری و فرهنگی آن را میشناسد و شب عاشورا در حرم اباعبدالله الحسین علیهالسلام قصیده مدحیه میخواند، در آستانه ماه محرم از سوی «مشرق» پیشکش میشود.
ما را با خاندان آلطعمه بیشتر آشنا کنید.
آلطعمهها از خانوادههای علمی عراق هستند که نسبشان به ابراهیم مجاب برمیگردد. این خاندان، نویسندگان زیادی مانند دکتر صالح جواد آلطعمه، دکتر عدنان آلطعمه و سیدعبدالله کلیددار (کلیددار حرم سیدالشهدا علیهالسلام و مولف «تاریخ کربلا») در میان آنها هستند. برای معرفی این چهرهها شما را ارجاع میدهم به کتابی به قلم خودم. بیش از 20 نفر از اعضای خانوادهمان را در کتابی به نام «اتمام النعمه فی احوال آلطعمه» معرفی کردهام. اتفاقاً دکتر حسین علی محفوظ از اندیشمندان عراقی، زاده کاظمین از قرآن نام این کتاب را انتخاب کرد. شرح حال، شعرها، تألیفات و سرنوشت هر یک از اعضای خاندان آلطعمه در این کتاب آمده است.
اما خود من، متولد 1354 هجری قمری در کربلا هستم که در دبیرستان دارالمعلمین کربلا درس خواندم و آموزگار شدم. یکی از شاگردان من، شیخ مهدی کربلایی، امام جمعه کربلا و تولیت حرم امام حسین علیهالسلام است.
شما را نویسنده، شاعر و پژوهشگر میدانند، اما بهتر نیست با توجه به 124 کتابی که درباره کربلا نوشتهاید، شما را یک «کربلاشناس» بدانیم؟
وجه شاعریام را بیشتر دوست دارم و مایلم مرا شاعر بدانند تا نویسنده و پژوهشگر. همان یک شبی که در حرم امام حسین علیهالسلام، قصیده میخوانم، به همه کارهایم ارزش میدهد.
قصیدهخوانی شما در شب عاشورا چه آداب و ترتیبی دارد؟
شب عاشورا، عمامه سبز بر سر میگذارم و همراه با دیگر شاعران در حرم سیدالشهدا علیهالسلام قصیده میخوانم. از آنجا با موکب عزاداری شاعران به حرم اباالفضلالعباس علیهالسلام میرویم و دوباره برمیگردیم به حرم امام حسین علیهالسلام.
فارسی خوب حرف میزنید و تقریباً نیازی به مترجم ندارید. فارسی را چطور یاد گرفتید؟
قصه فارسی یاد گرفتن من به 60 سال قبل برمیگردد. در این سالها لااقل 40 بار به مملکت شما سفر کردهام و فقط دو ـ سه شهر آن را نرفتهام. گاهی به من میگویند: تو تهرانی هستی؟ بس که فارسی را راحت صحبت میکنم.
مگر یادگیری زبان ما چه ماجرایی دارد؟
شعرهای زیادی در روزنامهها و مجلههای فارسیزبان خواندهام و آنها را حفظ کردهام، اما این کار، باعث نشد فارسی من خوب بشود. من از ایرانیها فارسی را خوب یاد گرفتم بچه بودم که زوار ایرانی به خانه ما میآمدند و با خودشان یک گونی سیبزمینی و یک گونی پیاز میآوردند. یعنی قرار بود سه ماه پیش ما بمانند. البته وسطش 10 روز به کاظمین، 10 روز به نجف، 10 روز به سامرا و چند روز برای خرید و گردش به بغداد بروند. زن خانواده به مادرم میگفت: خانم! این پسرته؟ مادرم تأیید میکرد. آن وقت آن زن رو میکرد به من و میگفت: پیرشی ایشالا! من به مادرم میگفتم: یعنی چی؟ مادرم توضیح میداد که یعنی بزرگ بشی، عروسی کنی، بچهدار بشی. یا زن دیگری به مادرم میگفت: خانم! یه دیگ بدید توش غذا درست کنیم. من به مادرم میگفتم: دیگ یعنی چی؟ مادرم دیگ را نشانم میداد و معنی عربیاش را به من میگفت. میگفت اینها میخواهند غذا بپزند. همینطوری چاقو و قیچی و کلمههای دیگر. هر روز درخواست و تقاضا بود تا سه ماهشان تمام شود و بروند ایران. تابستانها ما میرفتیم خانه آنها و این قصه همینطوری ادامه داشت!
کجاهای ایران رفتهاید و با چه شاعرانی از کشور ما آشنایی دارید؟
تقریباً همه جای ایران را دیدهام، اما دلم میخواهد کرمان را هم ببینم. تهران، قم، اصفهان، شیراز، تبریز، همدان، قزوین و کرمانشاه را زیاد گشتهام. مشهد هم که فامیل داریم. اولین شاعران ایرانی که با آنها آشنا شدم، سعدی و حافظ بودند. دیوان هر دویشان را خریدم و نشستم به خواندن. کتابخانهها و کتابفروشیهای زیادی هم در ایران دیدهام که در بعضی از آنها، کتابهایم موجود است؛ مثل کتابخانههای تهران، قم و مشهد.
شعری هم از شاعران ایرانی حفظید؟
بله، حدود 50 بیت از سعدی و حافظ و یک شاعر دیگر که اسمش یادم نیست.
کدام شعرها از حافظ و سعدی؟
از سعدی این غزل که میگوید:
من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی
عهد نابستن از آن به که ببندی و نپایی
مردمان منع کنندم که چرا دل به تو دادم
باید اول ز تو پرسم که: چنین خوب چرایی؟
گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم
چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی
شمع را باید از این خانه به در بردن و کشتن
تا به همسایه نگوید که تو در خانه مایی
كشتن شمع چه حاجت بود از بيم رقيبان؟
پرتو حسن تو گويد كه تو در خانه مايي
و از حافظ این غزل:
روشنی طلعت تو ماه ندارد
پیش تو گل رونق گیاه ندارد
گوشه ابروی توست منزل جانم
خوشتر از این گوشه پادشاه ندارد
تا چه کند با رخ تو دود دل من
آینه دانی که تاب آه ندارد
خودتان هم شعر فارسی گفتهاید؟
نه، آنقدر به زبان فارسی تسلط ندارم که به این زبان، شعر بگویم. ولی درباره شبهای خیابان لالهزار تهران شعر گفتهام. آن شعر مال زمان نخست وزیری مرحوم مصدق بود. مطلع آن شعر این بود: یا لیله فی لاله زاری سلبت وقاری واعتباری. در واقع، این شعر، توصیفی بود از وضعیت خیابان لالهزار تهران. اتفاقاً چند وقت پیش از شبکه العالم حدود 4 ساعت با من صحبت کردند؛ از ظهر تا شب. اصرار داشتند من این شعر را تحلیل کنم. گفتم بروید دنبال کارتان. الآن مرا از خانه بیرون میکنند!
شما در 82 سالگی 64 کتاب چاپ شده و 60 کتاب چاپ نشده دارید. چرا نیمی از کتابهایتان هنوز چاپ نشده است؟
عراق را با ایران مقایسه نکنید. اینجا مشکلات زیادی برای چاپ کتاب وجود دارد که در سالهای اخیر این مشکلات خیلی بیشتر هم شده است. بالاخره عراق درگیر جنگ است.
کدام کتابتان را بیشتر از بقیه دوست دارید؟
تراث کربلا را که در جوانی آن را نوشتهام. گمان کنم سال 1964 میلادی بود.
چرا شاعران و نویسندگان عراقی انجمن منسجمی برای گردهماییهای مرتب و مدام ندارند؟
برعکس، داریم. اتفاقاً فعالیت این انجمنها در کربلا، نجف، سلیمانیه و بغداد جدیتر است. شهرهای دیگر هم دارند. انجمن من در کربلا، «اتحادالادباء» نام دارد.
رابطه شما با نویسندگان و شاعران جهان عرب چگونه است؟
با اغلب نویسندگان و شاعران فلسطینی، لبنانی و سوری مانند سلیمان عیسی و نزار قبانی ارتباط داشتم. من به قبانی میگفتم: شاعر زنها! بس که به عشق و زن میپرداخت و شعرهایش برای آوازهخوانان مناسب است. البته اواخر عمرش شعرهایی گفت که به مذاق شاعران درباری عرب خوش نیامد. مثلاً شعری دارد که میگوید: ای شاعر عرب! نشستهای به عیش و نوش؟ در حالی که سینا دارد آتش میگیرد. تو چه کردهای برای فلسطینیان؟ ما فقط پلو میخوریم و گردش میکنیم در انجمنها و کنگرههای شعر. ما بیشتر به تعریف و تمجید سران و حکومتهایمان پرداختهاید و قصه فلسطین را رها کردهایم.
گویا بعثیها پسرعموی شما را به دلیل احترام و اهتمام به اهل بیت علیهمالسلام در حوضی از اسید به شهادت رساندهاند. این تهدیدها به شما هم رسیده بود؟
ما در شرایط بسیار سخت امنیتی بودیم و نمیتوانستیم چیزی را علنی کنیم. خاندان آل طعمه 26 شهید داده است که یکی از آنها داماد خود من، سیدصادق آلطعمه بوده است. سیدنوری آلطعمه هم از نزدیکان ما در زمان احمد حسن البکر به شهادت رسید. روز به روز شرایط برای شاعران آزاده عراق سختتر شد و باید مراقب جان و خانوادهمان بودیم.
الآن هم آن تهدیدها از طرف دشمنان اهل بیت علیهمالسلام و حاکمیت نیروهای ضدبعثی وجود دارد؟
من علیه داعش و گروههای تکفیری شعر گفتهام؛ چون رویکرد ما مذهبی است و فقط برای اهل بیت علیهمالسلام شعر میگویم و مینویسم. آنها هم دشمن ائمه طاهرین سلامالله علیها هستند. به همین دلیل، احساس خطر میکنند. ضمن این که بعضی از شاعران و ادبای قدیم، همان طرفداران صدام هستند و به مجالس ما نمیآیند. آنها هرجا مینشینند علیه ما حرف میزنند.
بیشتر شاعران و نویسندگان عراقی از افراد سالخورده تشکیل شدهاند. چرا جوانها در میان شما نیستند؟
در انجمن ماهانه ما شاعران و مقالهنویسان جوان زیادی حضور دارند که ما شعرها و نوشتههایشان را میبینیم و تشجیعشان میکنیم. نسل جدید هنرمندان عراقی نیاز به شجاعت بیشتر دارد.
آخرین سئوال من این است که کتاب «مزارات و آثار کربلا» که از تازهترین نوشتههای شماست، کی به چاپ میرسد؟
این اثر در دست چاپ است و انتشارات «تراث کربلا» قرار است آن را به زودی چاپ کند. این انتشارات همچنین میخواهد یک بار دیگر همه کتابهای مرا به چاپ برساند که مهمترینش «تاریخ المرقد الحسین و العباس» که ترجمه فارسیاش با عنوان «کربلا و حرمهای مطهر» از طرف انتشارات مشعر در ایران چاپ شده است.
* حمید محمدی محمدی