یکی از خیابانهای اطراف ترمینال جنوب تهران؛ هنوز لامپ فروشگاه ها روشن است. برخی هم در حال بستن مغازه هستند. مسافران تکتک یا دسته دسته از ترمینال خارج یا وارد می شوند. جلوی در اصلی ترمینال دستفروش ها یکهتازی می کنند و فریاد «لبوی داغ، موتور موتور، چای بدم چای ...» هم در میان سایر صداها بیشتر به گوش می رسد. دو دسته راننده تاکسی و سواری در هیاهوی ورودی ترمینال، شببیدارند، یکی تاکسی های زرد که به قول خودشان قانونی و ساماندهی شده اند و البته جای استراحت و خواب هم دارند و دوم رانندگان خطی قدیمی که معتقدند ۲۰ سال است صاحب خط هستند و برای خودشان نام و نشانی دارند و برای خود حق آب و گل قائلند.
نگاه خیره معتادان تو را نسبت به خودت دچار تردید می کند
آن طرف خیابان هم مثل همیشه معتادان، کارتنهای خالی را آتش زده و با افتخار، پایپ به دست، به اصطلاح روحشان را می سازند! اگر کمی به سمت آنها بروی چنان به تو خیره نگاه می کنند که با خود فکر می کنی نکند جرمی مرتکب شده باشم.
برای شناخت بیشتر از اوضاع و احوال حاشیه های ترمینال جنوب با رانندگان قدیمی تاکسی های سواری پایانه گپ می زنیم. می گویند: اینجا محله هزار رنگ است و همه جور آدمی می بینید. ما از دورانی که شورلت، مسافربر بود اینجا هستیم و فرد جدیدی را هم به خط راه نمی دهیم البته خط تاکسی زردها که به نوعی ساماندهی شدند با ما فرق دارند. مثلا ما باید در سرما و گرما تا صبح بیدار باشیم تا مسافر بگیریم اما آنها جای خواب دارند و با خیال راحت تر صبر می کنند.
از آنها در مورد معتادان سوال می کنم، جوابم را با طعنه و شوخی که طعم گس انتقاد را با خود به همراه دارد، می گویند: این عزیزان جان! دیگر عضوی از خانواده ما شده اند! آنقدر به پلیس زنگ زده ایم که اپراتورهایش ما را به اسم کوچک می شناسند.
یکی از راننده ها می گوید: پدری با ساک لباس آمده بود کنار ترمینال بساط کند تا برای خانواده اش خرجی ببرد که نیروهای شهرداری او را بردند اما در کنار همین پیرمرد، معتادی موارد می کشید و آنها کاری به او نداشتند.
مسافرانی که پسر رئیس جمهور یا شاه هستند
در مورد آسیب های اجتماعی یا حوادثی که آنها در این سالها، در اطراف ترمینال جنوب، درگیر آن هستند، سوال می کنم و آنها در جواب می گویند: حرف برای گفتن زیاد است. مواردی داشتیم که سوار ماشین می شود و در طول مسیر اعتراف می کند قاتل فراری یا قاچاقچی است گاهی هم ما را تهدید می کنند که مثلا با سرعت بیشتری برویم. مسافر داشتیم که مدعی بوده پسر رئیس جمهور یا فرزند شاه است و ما هم کلی برایش خم و راست شده ایم!
رانندگان قدیمی خطی می گویند: اینقدر اعتبار داریم که شرکتهای بزرگ ما را می شناسند! مثلا وقتی مهمان خارجی دارند می رویم و آنها را به استانها یا شهرهایی که می خواهند می رسانیم و این یعنی اینکه اعتبار ما کم از تاکسی های زرد نیست. وقتی از رانندگان در مورد حمل بسته های مشکوک سوال می کنم، می گویند: بر اساس رسم قدیم، کاری نداریم داخل بسته چیست و هرکسی هر بسته ای داد به مقصد می رسانیم. می پرسم: و اگر درون بسته مواد مخدر یا بمب باشد؟ که جواب می دهد: ما کاری به این چیزها نداریم!
دختران جوانی که ساقی هستند
شب بیداران حاشیه ترمینال جنوب پایتخت از ساقی هایی حرف می زنند که کارشان شبانه روزی است. می گویند: چند دختر جوان ساقی هستند و اصلا این بازار اعتیاد، شب و روز ندارد شما صبح هم اینجا باشید توی چشمتان نگاه می کنند و می کشند. مسافران واقعا از این وضعیت وحشت می کنند. گاهی آبروی ما جلوی مهمانان خارجی می رود. مثلا اینجا ترمینال قدیمی پایتخت ایران است!
با عبور از حاشیه های پایانه جنوب وارد ترمینال می شوم. اتوبوس های غولپیکر با چراغ ها و موتور روشن که جلوی هر کدام از آنها فردی ایستاده و فریاد می زند «مشهد مشهد ... مهران.... اصفهان حرکت ....» شاید در نگاه اول با خود تصور کنید چه نظم و قانونی برقرار است و هر اتوبوس و تعاونی مسافر پذیرش کرده و اقدام به سوار کردن مسافر می کند! اما پشت این فریادها ماجراهایی است شنیدنی...
جولان مافیای دادزن ها در ترمینال جنوب پایتخت
گفتگو با رانندگان اتوبوسهای بین شهری ترمینال از ادامه یک آسیب قدیمی در زیرپوست پایانه های تهران خبر می داد که برای شهروندان و مسئولان قابل تامل است. جولان «دادزن ها یا دلالان»! ... «دادزنها»، زنجیره و مافیایی دارند و هیچ فردی حق ندارد وارد تیمشان شود. به گفته رانندگان، این افراد در ترمینال جنوب با برخی تعاونی ها و شرکت ها ارتباط دارند و کارشان این است که مسافر را از محل ورودی ترمینال تا محل پارک اتوبوس همراهی می کنند و به قول معروف مسافر «تور» می کنند. با این حساب دیگر مسافر پایش به باجه خرید بلیط نمی رسد و از همان داخل محوطه بزرگ ترمینال سوار اتوبوس مقصد مورد نظر خود می شود. حالا دور، دست دادزن هاست و اگر شرکتی تمایل به همراهی و همکاری با دادزنها نداشته باشد، شرکت دیگری از طریق دادزن ها مسافرها را تور می کند و همین موجب می شود شغل جدید و واسطه میان مسافر و تعاونی ایجاد شود. این در حالی است که در سراسر ترمینال تابلویی با آرم شهرداری تهران نصب شده که روی آن نوشته طبق دستور مقام قضایی جارزنی و دلالی ممنوع است و با متخلف برخورد می شود.
نیروهای ترمینال جنوب و حتی مدیر شیفت شب به آرامی و بی خیال از کنار دادزن ها عبور می کردند بدون آنکه به آنها هشدار یا تذکر دهند. یکی از رانندگان می گفت: یک دادزن در روز شاید ۱۰۰ تا ۲۰۰ هزار تومان درآمد داشته باشد و از هر مسافر درصدی برمی دارد. نکته جالب اینکه شرکت برای پر کردن اتوبوس دست به دامن دلال ها شده و حاضر است ارزان تر بلیط ارائه کند اما کمیسیون آقای راننده همان ۲۰ درصد کم می شود و رانندگان به آن معترض هستند.
دفتر نیروی انتظامی مستقر در ترمینال باز است، اما برخوردی با دادزن ها انجام نمی شود.
تعطیلی مرکز درمانی و نمازخانه ای که فرش هایش یکسال شسته نشده است
در گوشه ای از ترمینال محلی برای اقامه نماز و مرکز بهداشتی ایجاد شده اما این مرکز درمانی هم طبق گفته افراد حاضر، ساعت کار دارد و شبانه روزی نیست. لامپ مرکز روشن است و در ورودی قفل. رانندگان می گویند، ساعت ۳ به بعد اینجا تعطیل است.
کمی جلوتر می روم و به نمازخانه ترمینال می رسم خوشبختانه اثری از حضور معتادان در این مکان نیست اما بوی نامطبوع، نمازگزاران را آزار می دهد. وقتی از متولی نمازخانه سوال می کنم، می گوید: یک سال است که فرش ها شسته نشده و به دلیل تردد کارتنخوابها و معتادان و مسافران در طول روز، فرش ها سریع کثیف می شوند.
دفاتر نظارتی ترمینال جنوب شبها تعطیلند/ متخلفان آزاد باشند!
با عبور از محوطه ترمینال وارد سالن اصلی می شویم. فروشگاه های بزرگ و کوچک، تعاونی ها و شرکت های مسافربری و اغذیه فروشی ها با لامپ های رنگی، توجه مسافران را به خود جلب می کنند. این اغذیه فروشی ها هرچند قیمت های مناسبی دارند اما وضعیت بهداشتی آنها خارج از استانداردهای بهداشت محیط است.
به اطرافم نگاهی می اندازم، تعطیلی دفتر تعزیرات حکومتی، بسته بودن در دفتر نظارت اداره کل حمل و نقل و پایانه های استان تهران و حتی تعطیل بودن اتاق مادر و کودک نشان می دهد که ترمینال جنوب، شبها ناظر و خدمات درستی ندارد. انگار متخلفان مطابق با ساعت اداری تخلف می کنند و کودکان هم نیاز به اتاق ندارند. یکی از کارکنان ترمینال پاسخ سوال من را می دهد و می گوید: اتاق مادر و کودک شبها تعطیل است و تعزیرات حکومتی هم عصرها می روند.
در ادامه گشت و گذار در ترمینال قدیمی و بزرگ پایتخت، سری به سرویس های بهداشتی می زنم که حال و روز خوبی ندارند.
اما یکی از مهمترین نکاتی که نظرم را به خود جلب می کند حمل و نقل انواع بار است. پیک های موتوری بسته هایی را به ترمینال می آورند و با توجه به توافق قبلی با تعاونی مورد نظر، درصد می گیرند و بار را به آن تعاونی تحویل می دهند. مسافران می توانند هر باری را با بسته بندی وارد کنند بدون آنکه از دستگاه ایکس ری عبور کند و بارها وارد انبار یا مستقیم وارد اتوبوس ها می شود. هرچند در خروجی ترمینال پلیس نظارتهایی دارد اما به آسانی می توان خیلی چیزها را در این ترمینال جابجا کرد. یکی از رانندگان می گوید: جابجایی کالای قاچاق کاری ندارد طرف می تواند خارج ترمینال سوار اتوبوس شود و بارش هم دیگر کنترل ندارد.
وقتی خبرنگار شکار می شود/ لطفا ترمینال را ترک کنید....!
در حین عکس گرفتن با تلفن همراه بودم که یکی از نیروهای نگهبانی ترمینال علت عکاسی من را سئوال می کند. با نشان دادن کارت، خودم را خبرنگار معرفی می کنم غافل از اینکه بلافاصله نامم را سرچ کرده و اطلاعاتم را به تیمی می دهند که به دنبالم روانه می شوند. مدیر شیفت و ۴ نفر از نگهبان ها من را در وسط محوطه دوره می کنند و از من می خواهند تمام عکس ها را پاک کنم.... از من علت حضورم را می پرسند و به دفاع از هر آنچه در این ترمینال گردی متوجه شده ام، برمی خیزند.
دستوری که آنی صادر شد
داستان شسته نشدن فرش های نمازخانه را که می گویم، مسئول شیفت ترمینال جنوب ضمن تکذیب، مسئول نمازخانه را فرامی خواند و وقتی همین نکته را از زبان مسئول نمازخانه می شنود، دستور شستشوی فرشها را هر سه ماه یک بار صادر می کند.
او ایجاد نمازخانه، اتاق مادر و کودک، محل استراحت رانندگان و مقابله با گرانفروشی در فروشگاه ها را از خدمات انجام شده در سالهای اخیر عنوان می کند.
ماجرای دادزن ها را که می گویم، آن را وظیفه نیروی انتظامی می خواند و بعد از من می خواهد، ترمینال عمومی پایتخت را ترک کنم و تا دم در مرا همراهی می کند و گزارش من در نیمه راه به پایان رسید....