آيا جا دارد كه بر فراز منبرها علنا به على ناسزا بگویید، در صورتى كه چوب هاى اين منبرها به وسيله شمشير على براى شما نصب شده است
امام سجاد عليه السّلام فرمود: اى يزيد! به من اجازه بده تا بالاى اين منبر بروم و سخنانى بگويم كه خدا راضى باشد و براى اهل اين مجلس اجر و ثوابى داشته باشد. يزيد اين پيشنهاد را نپذيرفت. مردم به يزيد گفتند: يا اميرالمؤمنين! به وى اجازه بده تا بر فراز منبر رود، شايد مطلبى را از او بشنويم. يزيد گفت: اگر اين مرد بر فراز منبر رود، تا من و آل ابوسفيان را افتضاح نكند فرود نخواهد آمد. به يزيد گفته شد: سخنرانى او هر چند خوب باشد، چندان قدرت و قابليتى ندارد. يزيد گفت: اين شخص از اهل بيتى است كه علم را مانند پرندهای که جوجهاش را با نوکش غذا میدهد آموختهاند. مردم همچنان از يزيد اين تقاضا را ميكردند تا به ناچار اجازه داد.
امام سجاد عليه السّلام پس از این که بر فراز منبر رفت و حمد و ثناى خدا را به جاى آورد، سخنرانىای کرد كه چشم عموم مردم گريان و قلب آنان ترسان شد. او سخنان خود را چنین آغاز کرد:
ايها الناس! به ما شش خصلت عطا شده و هفت خصلت موجب فضيلت و برترى ما گرديده است. آن شش خصلت عبارتند از: علم، حلم، شخصيت، فصاحت، شجاعت و محبوب القلوب مؤمنين بودن. آن هفت خصلتى كه باعث برترى ما هستند عبارتند از این که محمّد مختار صلّى اللَّه عليه و آله، صدّيق يعنى حضرت امير، طيار، حمزه و دو سبط اين امت از ما ميباشند، هر كسى مرا ميشناسد كه ميشناسد و هر كسى مرا نمىشناسد، من او را از حسب و نسب خود آگاه مينمايم!
ايها الناس! من پسر مكه و منا هستم؛ من پسر زمزم و صفا ميباشم؛ من پسر کسی هستم که رکن یعنی حجرالاسود را با اطراف ردایش برداشت و نصب کرد؛ من پسر بهترین کسی هستم که ازار و ردا به تن کرد؛ من پسر بهترین کسی هستم که نعلین پوشید و پا را برهنه کرد؛ من پسر بهترین کسی هستم که طواف و سعی به جا آورد؛ من پسر بهترین کسی هستم که حج کرد و تلبیه گفت؛ من پسر کسی هستم در هوا با براق حمل شد (و به معراج رفت)؛ من پسر کسی هستم که از مسجدالحرام به مسجد الاقصی سیر داده شد؛ من پسر کسی هستم که جبرئیل او را به سدرة المنتهی رساند؛ من پسر کسی هستم که سپس نزديك آمد و نزديكتر شد، تا [فاصلهاش] به قدرِ [طول] دو [انتهاى] كمان يا نزديكتر شد؛ من پسر کسی هستم که پیشاپیش فرشتگان آسمان نماز خواند؛ من پسر کسی هستم که خدای جلیل آنچه وحی کرد را به او وحی نمود؛ من پسر محمد مصطفی هستم؛ من پسر علی مرتضی هستم؛ من پسر کسی هستم که بینیهای مردم را زد تا «لا اله الا الله» بگویند.
من پسر کسی هستم که در برابر رسول خدا با دو شمشیر جهاد میکرد و با دو نیزه ضربت میزد و دوبار هجرت کرد و دو بار بیعت نمود و در بدر و حنین جنگید و چشم به هم زدنی به خدا کفر نورزید. من پسر صالح مؤمنان، وارث انبیا، ریشه کن کننده ملحدان و رئیس مسلمانان و نور مجاهدان، زینت عبادت کنندگان، تاج گریه کنندگان، بردبارترین بردباران و افضل قیام کنندگان از آل یاسین و رسول پروردگار جهانیانم. من پسر کسی هستم که به وسیله جبرئیل مؤید شد و به وسیله میکائیل نصرت شد. من پسر کسی هستم که از حریم مسلمانان دفاع کرد و با مارقین و ناکثین و قاسطین جنگید و با دشمنان ناصبی خود جهاد کرد و پر افتخارترین فرد از قریش که روی زمین راه رفت، و پسر اول کسی هستم که از میان مؤمنان، خدا و رسول او را اجابت کرد و اولین سبقت گیرندگان بر اسلام و شکننده تجاوزگران و نابود کننده مشرکان و تیری از تیرهای خدا بر منافقان و زبان حکمت عبادت کنندگان و ناصر دین خدا و ولیّ امر خدا و بوستان حکمت خدا و جایگاه علم اوست.
او نرم خوی، بخشنده، با ابهت، با حیا، زکی، متعلق به سرزمین بطحاء، مورد رضایت، اقدام کننده، بلند همت، بردبار، روزه گیر، مهذب، قیام گر، قاطع صلبها و جداکننده حزبها بود. از همه مردم با تقواتر و از همه با ثباتتر بود و از همه مصممتر و دل قویتر؛ شیر قوی بود که وقتی در جنگها نیزهها به هم نزدیک میشد و رنجها نزدیک میگردید، آنان را آرد میکرد مانند سنگ آسیاب و آنان را میپراکند مانند پراکندن باد، چیز خشک را، شیر بیشه حجاز و رهبر نیرومند عراق، مکی، مدنی، منسوب به مسجد خیف، منتسب به عقبه، بدری، احدی، شجری، مهاجری، که سید عرب بود و در جنگ شیر آن؛ وارث دو موقف و پدر دو سبط امت حسن و حسین؛ همه اینها وصف جدم علی بن ابی طالب عليه السّلام بود.
سپس فرمود: من پسر فاطمه زهرایم؛ من پسر سرور زنانم؛
پیوسته حضرت خود را معرفی مینمود تا این که صداى مردم به ضجه و گريه بلند شد. چون يزيد ـ لعنه الله ـ ترسيد مبادا فتنه بپا شود، لذا دستور داد تا مؤذن شروع به اذان كرد و سخن امام سجاد عليه السّلام را قطع نمود.
وقتى مؤذن گفت: «اللَّه اكبر، اللَّه اكبر»، حضرت سجاد عليه السّلام فرمود: چيزى از خدا بزرگتر نيست.
هنگامى که مؤذن گفت: «اشهد ان لا اله الا اللَّه»، على بن الحسين علیهما السّلام فرمود: مو، پوست، گوشت و خون من به يگانگى خدا شهادت ميدهند.
موقعى كه گفت: «اشهد ان محمدا رسول اللَّه»، امام سجاد عليه السّلام از بالاى منبر متوجه يزيد شد و فرمود: اى يزيد! اين محمّد جد من است يا جد تو؟ اگر گمان كنى كه اين محمّد جد تو است، دروغ ميگویی و كافرشدهاى. اگر گمان كنى كه جد من است، پس چرا عترت او را كشتى؟
راوى ميگويد: وقتى مؤذن از اذان و اقامه فراغت حاصل كرد، يزيد جلو آمد و نماز ظهر را خواند.
روايت شده يكى از دانشمندان يهود كه در آن مجلس حضور داشت، به يزيد گفت: ای امیر مؤمنان! اين جوان كيست؟ گفت: على بن الحسين است. يهودى گفت: حسين كيست؟ گفت: پسر على بن ابى طالب ميباشد. گفت: مادر حسين كيست؟ يزيد گفت: فاطمه دختر محمّد. يهودى گفت: سبحان اللَّه! اين حسين پسر دختر پيامبر شما است و مع ذلك او را با اين سرعت كشتيد. چه بد با ذريه او رفتار كرديد! به خدا قسم اگر حضرت موسى يك سبط (يعنى نوه) از صلب خود در ميان ما يهوديان به يادگار مينهاد، ما او را پرستش ميكرديم نه پروردگارمان را، ولى شما كه ديروز پيغمبر خود را از دست دادهايد، امروز برجستيد و پسر او را شهيد كرديد؟ اف بر شما! چه بد امتى هستيد!
به دستور یزید به حلق آن يهودى سه بار ضربه زدند. آن يهودى برخاست و گفت: اگر ميخواهيد مرا بزنيد بزنيد، ميخواهيد بكشيد بكشيد، رها ميكنيد رها كنيد. در هر صورت من در تورات مينگرم كه ميگويد: هر كسى ذريه پيامبرى را بكشد، تا زنده باشد هميشه ملعون خواهد بود و هنگامى كه بميرد، دچار آتش جهنم خواهد شد.
منبع: بحار الانوار ج 45 ص 137