تمامی رزمندگان گردان کمیل به جز یک نفر در همان کانال و میانه عملیات به شهادت رسیدند. چند روز بعد از اتمام عملیات والفجر مقدماتی و شهادت اعضای گردان کمیل، رژیم بعث عراق داخل کانال را پر می‌کند و شهدا در آن کانال مدفون می‌شوند.

گروه جهاد و مقاومت مشرق - روز هفدهم  بهمن ۱۳۶۰، وقتی تیپ ۲۷ محمد رسول الله(ص) نامگذاری و فعالیت خود را در پادگان دو کوهه آغاز کرد شاید در اندیشه بنیانگذاران آن یگان هم نمی‌گنجید که یکی از گردان های آن یعنی «کمیل» روزی روزگاری یکی از جاودانه‌ترین حکایت‌های عاشقانه کربلا یعنی عطش را از خود به یادگار گذارد. سردار ابوالفضل مسجدی یکی از فرماندهان گردان کمیل معتقد است: این گردان، شناخته شده‌ترین گردان لشکر 27 محمد رسول‌الله(ص)‌ است که در دوران جنگ تحمیلی 600 شهید تقدیم نظام جمهوری اسلامی کرده است.

اولین فرمانده گردان کمیل
شهید نیکونظر اولین فرمانده گردان کمیل بود. سردار مسجدی پیرامون   شخصیت این عزیز می‌گوید:  شجاعت و مدیریت مثال‌زدنی او در گردان کمیل و لشکر 27 محمد رسول‌الله(ص) خاطراتی بسیار به یاد ماندنی از او برجای گذاشته است.

تأثیر شهید خانجانی بر پزشک عراقی
وی در ادامه یادآور می‌شود:‌ شهید مرتضی خانجانی نیز یکی دیگر از فرماندهان گردان کمیل است که در طول جنگ 47 بار مجروح می‌شود، اما هرگز خانواده خود را در جریان این مجروحیت‌ها قرار نمی‌دهد و بارها مورد توجه و تمجید حضرت امام(ره) قرار می‌گیرد. هنگامی که نیروهای عراقی قصد داشتند شهید خانجانی را زنده به عراق انتقال دهند، یک پزشک عراقی برای مداوای پای زخمی او بالای سرش حاضر می‌شود و وقتی می‌خواهد زخم شهید خانجانی را مداوا کند، می‌بیند که او با شرایط سخت جسمی در حال خواندن نماز است؛ این صحنه تأثیر زیادی روی پزشک عراقی می‌گذارد و مجذوب شخصیت شهید خانجانی می‌شود. آن پزشک برای رهایی شهید خانجانی تلاش می کند و او را به داخل خاک ایران انتقال داده و خود نیز به کشورمان پناهنده می‌شود.

حالت عرفانی شـــهید سعید مهتدی
 سردار علیرضا ربیعی یکی دیگر از فرماندهان گردان کمیل با تشریح خاطره‌ای از حماسه‌آفرینی نیروهای این گردان می‌گوید: در روز سوم عملیات والفجر مقدماتی، شهید سعید مهتدی، کسی که در آن زمان مسئول اطلاعات - عملیات لشکر 27 محمد رسول‌الله(ص)‌ بود، در اثر شدت عملیات و فشار زیادی که هم از جانب حملات عراق و هم مدیریت بر گردان کمیل متحمل بود، سه روز بدون کوچک‌ترین استراحتی نیروها را هدایت می‌کرد. شهید مهتدی به دلیل کمبود گلوله‌های آرپی‌جی، شلیک آنها را خودش برعهده گرفته بود؛ این کار نیز موجب خستگی مضاعف او شده بود لذا برای لحظه‌ای استراحت به زیر تخته سنگی رفت به طوری که سرش زیر سنگ و پاهایش بیرون بود و مدتی هیچ‌کس هم از وضعیت او باخبر نبود که موجب شد همگی فکر کنند او به شهادت رسیده است. وقتی او را با این وضعیت دیدم حدود 3 ساعت از لحظه خوابش گذشته بود و جالب اینکه در این مدت عراق نیز هیچ‌گونه تحرکی نشان نداد. ساعت 3 عصر شهید مهتدی را بیدار کردم و به ایشان گفتم شما سه ساعت است که استراحت کرده‌اید. اما شهید مهتدی در پاسخ من گفت «من هرگز خواب نبودم، بلکه در این مدت به دسته‌ها، سنگرها و نیروها سرکشی می‌کردم و بچه‌هایی که شهید شده بودند را شناسایی می‌کردم.» این پاسخ شهید مهتدی بسیار برای من تعجب‌برانگیز بود که نشان از حالت عرفانی و دید فراتر از دیدهای مادی او داشت؛ ارتش عراق نیز مجدداً از ساعت 3 حملات خود را شروع کرد.

ماجرای کانال کمیل
علیرضا ربیعی در این‌باره می‌گوید: این ماجرا مربوط به عملیات والفجر یک است. در آن شب ما هم حضور داشتیم. گردان کمیل همان گردانی بود که آن شب عملیات کرد. دشمن کانالی را از چزابه زده بود که نزدیک به 95 کیلومتر بود. عمق کانال چهار متر و عرض آن شش متر بود به طول 95 کیلومتر. همراه بچه‌های گردان کمیل در این عملیات خط شکستیم و از میدان مین عریض عبور کردیم. عمق کانال به قدری زیاد بود که شب عملیات با خودمان نردبان برده بودیم تا بتوانیم داخل کانال شویم، ابتدا کانال دست دشمن بود، نیروهای دشمن را منهدم کردیم و می‌خواستیم از کانال برویم به ارتفاعات 112 و  214. ارتفاعات کوتاه بود اما به دلیل رملی بودن زمین حرکت به سمت ارتفاعات بسیار سخت بود. عبور از کانال به دلیل وجود آنتنی‌های پی در پی دشوار بود. پنج روز در کانال گیر کردیم. همان جا بود که فرمانده گردان ما آقای ارسنجانی مجروح شد و رفت عقب. من و شهید تندسته و شهید سعید مهتدی بودیم. مهتدی فرماندهی را بر عهده گرفت. آتش دشمن بسیار سنگین بود. کار طوری گره خورده بود که ما دیگر نتوانستیم از این کانال عبور کنیم و جلوتر برویم. کانال به دلیل اینکه دست دشمن بود هر صد متر به صد متر آنتنی خورده بود.

دشمن وقتی فهمید ما این منطقه را گرفتیم آتش را برمنطقه متمرکز کرد. آتش سنگین، منحنی زن‌ها، تیربارچی‌ها که از کمین می‌زدند، توپ و تانک مستقیم، توپخانه‌ها همه و همه بر سر رزمندگان می‌ریخت. مأموریت ما بعد از عبور از کانال گرفتن ارتفاعات برای تثبیت عملیات بود. طول این کانال را سه گردان از لشکر 27 که  انصار، کمیل و... بودند پوشش می‌دادند. دشمن دقیقه‌ای هزاران گلوله داخل کانال می‌ریخت. یعنی وجب به وجب داخل کانال را آتش می‌ریخت تا مقاومت از بین برود و تانک هایشان بتوانند حرکت کنند و مواضع را پس بگیرند. بچه‌های ما در کانال لحظه به لحظه به شهادت می‌رسیدند. شدت آتش به قدری سنگین بود که مجبور بودیم داخل سنگرهای روبازی که عراقی‌ها درست کرده بودند مستقر شویم. تعداد زیادی از بچه‌های ما شهید شده بودند.

بخاطر خاک رملی منطقه گلوله‌های توپ وقتی به خاکریز اصابت می‌کرد تمام خاک‌ها را داخل کانال می‌ریخت طوری که پس از روز پنجم از شدت آتش به‌قدری خاک داخل کانال آمده بود که تمام آن چهار متر کانال پر شده بود و حالا ما مجبور بودیم برای اینکه دیده نشویم روی دست حرکت کنیم تا تیر نخوریم. برای در دسترس بودن مجروح‌ها بچه‌ها را یکی یکی جمع کردیم تا محفوظ بمانند برای به عقب فرستادن. دشمن عقبه ما را هم با آتش سنگین می‌زد و پشت سر ما هم میادین مین زیادی بود که اجازه نمی‌داد آمبولانس برای انتقال مجروح‌ها حضور پیدا کند. من هم مجروح شده بودم ولی آسیب دیدگی‌ام خیلی زیاد نبود و خداوند قدرتی داد تا بتوانم ایستادگی کنم. روز پنجم متأسفانه مجبور شدیم عقب نشینی کنیم. سردار همت دستور داد که برگردیم عقب. به خاطر وجود میادین مین نتوانستیم مجروح‌ها را به عقب بیاوریم. عراقی های نامرد آمدند و با تانک از روی پیکر بچه های ما عبور کردند و خاکریزها را ریختند داخل کانال. بعدها در سال 1371، بچه‌های تفحص جنازه مطهر آن شهدا را به کشور برگرداندند.

تمامی رزمندگان گردان کمیل به جز یک نفر در همان کانال و میانه عملیات به شهادت رسیدند. چند روز بعد از اتمام عملیات والفجر مقدماتی و شهادت اعضای گردان کمیل، رژیم بعث عراق داخل کانال را پر می‌کند و شهدا در آن کانال مدفون می‌شوند.

 عملیات والفجر مقدماتی در 17 بهمن 1361 با رمز یا الله یا الله یا الله در جبهه میانی فکه و از پنج محور شمال و جنوب رشیده، صفریه و ارتفاعات چرمر و خاک آغاز شد. عملیات والفجر مقدماتی عملیاتی بود که قبل از آغاز برای عراق لو رفته بود اما رزمندگان اسلام در جبهه خودی این را نمی‌دانستند به همین دلیل خیلی زود گردان‌های حاضر در عملیات در محاصره قرار گرفتند. داستان جان‌سوز شهدای این عملیات و مظلومیت آنها حکایت غریبی است. شهدای عملیات والفجر مقدماتی پیش از آنکه به دست رژیم بعث عراق به شهادت برسند، قربانی خیانت منافقین شدند.

بیست و دو سال پس از عملیات والفجر مقدماتی و پنج ماه پس از سرنگونی رژیم صدام در کشور عراق در تلکس خبری منتشره توسط خبرگزاری‌ها پیرامون این واقعه آمده است:
بر اساس اسناد به دست آمده از مرکز سری استخبارات رژیم صدام آخرین بخش از اطلاعات نظامی مهم ایران، پیش از آغاز عملیات بزرگ نیروهای ایرانی در منطقه مرزی فکه-العماره(نبرد والفجر مقدماتی) در زمستان 1361 با واسطه گری اعضای گروهک رجوی، به منابع اطلاعاتی سفارت رژیم عراق در کشور بلغارستان تحویل داده شده است. اسناد مالی و رسیدهای بانکی موجود در مرکز آندلس استخبارات بغداد، نشان می‌دهد منافقین در قبال ارائه این اطلاعات، طی شش نوبت و از طریق بانک‌های شهر موناکو فرانسه، از رژیم بعث عراق، پول دریافت کرده اند.»

آخرین جملات بازمانده گردان کمیل در قتلگاه فکه
درعملیات والفجر مقدماتی دو گردان از گردان‌های شرکت کننده در عملیات تقریباً از بین رفتند. گردان کمیل که یکی از این گردان‌ها بود در محاصره کامل قرار گرفت. و تمامی رزمندگان آن به جز یک نفر در همان کانال کمیل و میانه عملیات به شهادت رسیدند. علت مقاومت گردان کمیل این‌گونه عنوان شد که برای به عقب کشیدن بقیه گردان‌ها و برای حفظ چندین گردان تا نفر آخر مقاومت کردند. وقتی در منطقه فکه گردان کمیل در محاصره قرار گرفت، شهید محمود ثابت نیا فرمانده و شهید علیرضا بنکدار معاون گردان کمیل، با معدود نیروهایی که سالم مانده بودند، در حالی که از شدت تشنگی لب‌های آنها خشک شده بود، با اقتدا به مولایشان اباعبدالله الحسین(ع) به جنگ نابرابر خود با ارتش متجاوز بعث ادامه دادند و پاتک‌های متعدد تیپ‌های زرهی عراق را، در هم کوبیدند و سرانجام مظلومانه در قتلگاه فکه جنوبی به شهادت رسیدند و پیکرهای پاکشان در منطقه باقی ماند. آخرین جملاتی که آخرین بازمانده گردان کمیل پشت بی‌سیم گفت این بود: «آب نیست، غذا نیست. مهماتمان تمام شده. تانک‌ها داخل کانال شدند. به همه تیر خلاص زدند. من باید بروم. سلام ما را به امام برسانید.»

ماجرای عهدنامه معروف شهدای گردان کمیل
به دلیل شرایطی که طی عملیات والفجر یک پیش آمد، ‌منطقه‌‌ فکه تا پایان جنگ میان ما و عراقی‌ها قرار گرفت و بازگرداندن شهدا و مجروحانی که در آنجا و در اثر تشنگی و جراحت‌ به شهادت رسیدند، میسر نشد. بنا به روایت رزمندگانی که از والفجر مقدماتی وقایعی را بازگو کرده‌اند، گفته شده گردان کمیل معروف به گردان عاشقان عهدنامه معروفی داشتند که طبق آن قبل از محاصره کانال کمیل تصمیم گرفتند پلاک‌هایشان را جمع کرده و به پیک گردان بسپارند تا با خود به عقب خط ببرد و به این ترتیب گمنام شهید شوند. به همین دلیل تعدادی از پیکرهای مطهر شهدای والفجر مقدماتی که در جریان تفحص از کانال کمیل پیدا شد، شناسایی نشده و طبق خواسته خود گمنام معرفی شدند. استخوان‌های پیدا شده از پیکرهای شهدا در جریان تفحص دارای آسیب دیدگی شدید بوده که نشان از شکستگی بر اثر عبور تانک و لودر عراقی‌ها برای پر کردن کانال و عبور از روی پیکرها دارد. تعدادی از شهدای مظلوم و گمنام این عملیات هنوز در رمل‌های فکه حضور دارند.

«زنده باد کمیل» از گردان کمیل روایت می‌کند
 کتاب «زنده باد کمیل» خاطرات «محسن مطلق» از حضور خود در جبهه‌های جنگ و فعالیت در گردان کمیل است. او در این کتاب با نثری روان از روزهای آغازین اعزام خود به جبهه‌های جنگ و دلاوری‌های مردان پاسدار مرز و بوم ایران می‌گوید. در این کتاب نویسنده علاوه بر داشتن قلم روان، از طنز و شوخی‌های رزمندگان نیز استفاده می‌کند که بر جذابیت این کتاب می‌افزاید.
این کتاب 3 سال پس از پایان جنگ نگارش شده است و پس از آن چندین بار تجدید چاپ شده است. این کتاب ارزشمند در سال ۱۳۷۹ در بخش خاطرات جایزه ۲۰ سال ادبیات پایداری رتبه دوم را کسب کرد.

محسن مطلق در سراسر کتاب از حضور و مشاهدات خود در گردان کمیل می‌گوید. در آخر هم از دلتنگی‌های خود برای پیوستن به همرزمان و  دوستانش می‌نویسد. در بخشی از این کتاب می‌خوانیم: «صدای لودرهای خودی که خاکریز گردان انصار را به حد ما می‌رساندند، به گوش می‌رسید. در این بین حاج رضا [دستواره] سوار بر موتور از کنارمان رد شد؛ در حالی که بلند داد می‌زد: «زنده باد کمیل». بچه‌ها با دیدن حاج رضا روحیه بیشتری گرفتند...

... گردان‌های لشکر، بعد از آزادسازی فاو یا به مرخصی رفته بودند یا در پادگان مشغول راز و نیاز و مناجات بودند. گردان کمیل هم یکی از همین گردان‌ها بود که بعد از یک سال دوباره تشکیل شده بود.

با شنیدن این خبر بچه‌های قدیمی گردان از گوشه و کنار بیدار شده و جمع باصفایی را راه‌انداخته بودند. فرماندهی گردان کمیل با برادر شاهسوند بود. این گردان هفتاد و پنج نفری یک جمع صمیمی را تشکیل می‌داد. گردان کمیل چند صباحی را در پادگان دو‌کوهه منتظر عملیات می‌ماند و بعد از مدتی مأموریت پدافند خط مهران به گردان کمیل محول می‌شود و افراد گردان سربلند از این عملیات و با دادن چند شهید و مجروح به اردوگاه بر می‌گردند... مهدی صابری لقمه‌هایش را می‌شمارد؛ شب‌ها بیشتر از هفت - هشت لقمه نمی‌خورد، تا سحر، راحت‌تر، بیدار شود، بعضی‌ها هم اصلاً شام نمی‌خورند. مردم شهر، در طول سال، فقط ماه رمضان است که برای سحر بیدار می‌شوند؛ آن هم برای خوردن سحری؛ اما مردم اینجا، هر سحر، بیدار می‌شوند اما نه برای خوردن سحری بلکه برای...»

محسن مطلق در این کتاب از صمیمیت و اخلاص، نیایش‌ها و مناجات‌های شبانه، دلاوری‌ها و ایثارها، مأموریت رفتن‌ها و برگشتن‌ها، آموزش دیدن‌ها، شوخی‌ها و خنده‌ها، ضجه‌‌زدن‌ها و توسل‌ها، پرپرشدن و به دیدار حق شتافتن افراد گردان، همچنین از اقامتشان در اردوگاه کرخه، اردوگاه کارون، بهمن‌شیر، سنگر و چادرها و از نخلستان‌ها هم می‌گوید. در آخر هم افسوس می‌خورد که چرا به یاران شهیدش، به همرزمان و به دوستانش نپیوسته، به همین دلیل قلم به دست می‌گیرد و یاد آنان را زنده نگه می‌دارد.

تقریظ  رهبر معظم انقلاب بر کتاب «زنده‌باد کمیل»
«از این نوشته عطر اخلاص به مشام می‌رسد و چه زیباست که روایت صحنه‌هایی که از اخلاص و ایثار سرشار است نیز از سر اخلاص باشد. نویسنده، فروتنانه خود را غالباً در پشت یاران شهیدش پنهان کرده است. خوشا به حال این جوانان نورانی که در یکی از استثنایی‌ترین فرصت‌های الهی در تاریخ، بیشترین بهره را بردند و به مدد اراده و ایمان و فداکاری، به مدارج عالی انسانی، رسیدند. این کتاب همچنین به خاطر شیرینی زبان روایتش و طنزی که در خیلی جاها نمک نوشته کرده است از بعضی دیگر از خاطره‌های مکتوب، خواندنی‌تر است، باید ترجمه شود.»

نام‌هایی آسمانی
حُسن ختام این یادواره را متبرک می‌کنیم به نام زیبای شهیدان گردان کمیل، این اسامی قشنگ فقط بخشی از 600 شهید این گردان ماندگار است:
شهیدان حسن ابراهیمی، مهدی ابراهیمی، محسن احمدوند، عباس احمدی، مسعود آذری، ابراهیم ارقند، عباس اسدی، حسین اسلامی، فرشید اسماعیلی، نورالله اصغرزاده، سعید اعظمی، محمدرضا اعوانی، محمدرضا افراز، رجبعلی افسری، صادق آقااعلایی، مهدی آقایی، اکبر نژاد، حسن انصاری، جواد بابایی،داود بازبندی، سید عطاءالله بحیرایی، جواد بدرود، اصغر برگی، علیرضا بنکدار، محسن بهمن نژاد، محمود بیات سرمدی، حمیدرضا پورفخر، محسن پیکانی، محمود ثابت نیا، محمد جعفرجو، سید علی جعفری، حمید چسباوی، ابوالفضل حبیبی، محمدرضا حیدرهایی، ابراهیم حیدرهایی، قدرت الله حیدری، مرتضی خانجانی، ابراهیم خلج، عباس خورشیدی، منوچهر داربر، رضا دهقان، علیرضا دهقان، سید قاسم ذبیحی فرد،  سید محمد مهدی ذریه زهرا، احمد ربیعی، صمد رجبی، علیرضا رجبیانی، اسماعیل رستمی، رنجبر، اسماعیل رنجه، مهدی رهبر رضاخانلو، علی اکبر رویایی، عبدالله ریاضی، سعید زارع، حسین زمانی، محمود زمانی، محمد زندی، حسن سروی، حمید سلمانی، جواد سلیمانی، محمود سلیمی، مرتضی سنگتراش، سید امیر سید مومنی، مجید شاداب، محمد شاداب، عباس شمس، مهدی شهیدی، مهدی صابری، اصغر صادقی، اکبر صادقی، مجید طالبلو، سید محمدرضا طباطبایی، سعید طوقانی، مصطفی طیبی، ایرج ظفری، حسن عاشری، مجتبی عباسی، سعید غلامی، محمدجواد عیدالمنافی، حسنعلی عربلو، امیر عسگری، محسن عسگری، علی اوسط عسگری، شاهین علافر، محمدجواد عیوقی، عباس فخارنیا، احمد فروتن، محمدرضا فروزانفر، علی فلاح تفتی، محمدحسن فلاح تفتی، حسن قاسمی، اسماعیل کابلی، حمید کرمانشاهی، مهدی کرمی، حمید کمالی، گرکانی، داریوش لطفی، علی رضا مبین، اصغر محمدنژاد، موسی محمدی، محمد محمدیان فخر، محمدرضا محمودی، نادر معصوم زاده، ابراهیم علی معصومی، حسین مقدسی، محمد منتظری، علی مهاجری، اصغر مهرایی، سید ابراهیم موسوی، سید حسین میرحسینی، رضا میرقاسمی، میریونسی، سید محمدرضا ناصریان، علی نرگه‌ای، نصر، ابوالفضل نقاد، مصطفی نوش آبادی، سید مرتضی هوشمند حسینی، سید رضا هوشمند حسینی، رضا هوشنگی، علیرضا وزیری، عباس یزدانی، محسن علیزاده، مجید ترکان، محمد حسینی، سعید مهتدی، محمدتقی عباسی، مهدی صابری، رضا کریمی، محمد نیک‌بین، محمود بهشتی، نوش‌آبادی و...
 *روزنامه ایران / امیرحسین انبارداران

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس