به گزارش مشرق، امین حطیط تحلیلگر مسائل راهبردی منطقه در مقالهای در روزنامه البناء لبنان نوشت: برخلاف آنچه که ایالات متحده آمریکا اصرار به تظاهر به آن در مبارزه با تروریسم دارد ، ما همچنان از گذشته تاکنون اعتقاد داریم که آمریکاییها از تروریسم به عنوان ابزاری برای اجرای پروژههای سیاسی خود استفاده میکند.
کاخ سفید حتی بعد از سال 2010 برای اجرای مفهوم استراتژیک ائتلاف ناتو مبتنی بر متن 13 صفحهای منشور صادر شده از اجلاس سران این ائتلاف در پاییز سال 2010 استفاده از این ابزار را افزایش داده است. متنی که بر اساس آن تأکید شده جبهههای مبارزه ارتشهای کلاسیک و سنتی ناتو بسته شده و جبهه هایی از نوع دیگر درگیریها باز شود. البته نام مستقیمی از این جبههها در سند مذکور برده نشده و تنها به ذکر عبارت مدیریت بحرانی که در منطقه خاورمیانه ایجاد خواهد شد و برای ائتلاف ناتو از اهمیت فوقالعادهای برخوردار خواهد بود، اکتفا شده است.
تحلیلگران در آن زمان اعلام کردند که منطقه در برابر موج جدیدی از اقدامات استراتژیک و قدرت نرم است که تروریسم میتواند ستون فقرات آن تلقی گردد. این پیشبینیها هنگامی تقویت شد که شاخه تروریستی گروه القاعده در عراق فعالیتهای خود را در این کشور افزایش داده و در ادامه وارد سوریه شد. این در حالی بود که آمریکا بعد از اشغال عراق در سال 2003 آن ها را از افغانستان به سوی این کشور کشانده بود.
آمریکا به قطع و یقین تروریست ها را ارتش سری خود برای مقابله با رقبایش در عرصه درگیریها میداند، اما در ادامه مدعی مبارزه با آن ها شده است ، مبارزهای که البته تنها در رسانههای تبلیغاتی وجود دارد و آمریکا از این جنگ به عنوان پلی برای ورود به میدانهای مختلف یا بازگشت هر منطقهای که منافعش ایجاب کند، استفاده میکند.
آمریکا با این منطق به عراق آمد و از آنجا با هواپیماهای خود به سوریه رفته است ، آن هم در مأموریتی که ظاهراً مبارزه با داعش نام گرفته است. مبارزهای که با تشکیل ائتلاف بینالمللی همراه شده ، اما به دنبال ریشهکنکردن داعش یا اقدامی مشابه آن نیست، بلکه به دنبال مهار داعش و کنترل رفتار آن بوده و گروهکهای مشابه داعش در رفتارهای تروریستی را به صورت کامل نادیده گرفته است. آمریکا مجبور به حضور مستقیم نیروی هوایی خود و هواپیماهای 63 دولت بود که آن ها را تحت پرچم ائتلاف بینالمللی ضد داعش سازماندهی کرده است. واشنگتن در ادامه این ادعا را مطرح کرد که مبارزه با داعش دست کم سه سال تا 10 سال زمان نیاز دارد. این موضوع اشاره به این دارد که آمریکا تصمیم جدیدی برای تعامل با منطقه گرفته است ، تصمیمی که مبتنی بر جنگ فرسایشی است.
با این وجود آمریکا استراتژی خود را تغییر داده و تصمیم به ورود محدود به میدان در عراق و سوریه گرفته است ، چرا که در طرحهای تجاوزطلبانه متوالی خود از سال 2011 تاکنون ضد سوریه شکست خورده و از براندازی دولت این کشور یا اختلال در آن از طریق عوامل تروریستی ناتوان مانده است. آمریکا نگران این موضوع است که دولت سوریه بتواند قدرت خود را بازیابی کند و از موضع دفاع به وضع هجومی وارد شده و تروریست ها را از بین ببرد و به این ترتیب رؤیاپردازی های آمریکا را به بنبست برساند، به همین علت سیاست جنگ فرسایشی را در پیش رو گرفت و امیدوار بود که این سیاست به همراه وجود ائتلاف فریبکارانه مبارزه با تروریسم بتواند طرحهای آمریکا را پیش ببرد. آمریکا در این راستا تصمیم گرفت عراق را فریب داده و آن را به بهانه مبارزه با داعش و حمایت از این کشور با خود همراه کند، این در حالی است که هم زمان با ادعای این حملات، داعش به پیشروی خود در عراق و سوریه ادامه داد.
آمریکا اما این بار نتوانست دولت و ملت عراق را فریب دهد و از آن به عنوان یکی از گروههای مرتبط با دفاع از سوریه استفاده کند. رفتار فریبکارانه آمریکا در این دو کشور با محاصره این پروژه در عراق و ناکام گذاشته شدن طرح جنگ فرسایشی در سوریه همراه شد. این شکستها در نتیجه فعالیتهای سامانه دفاعی مستحکمی بود که با مشارکت ایران و روسیه و حزبالله لبنان در سوریه به اجرا گذاشته شود و هر کدام از طرفها وزنه مناسب با خطرات پیرامونی را به کار گرفتند. به این ترتیب آمریکا بار دیگر به در بسته خورد و توطئههای منطقهای خود را شکست خورده دید.
در سایه این تحولات استراتژیک در سوریه که در کمتر از دو ماه در سایه اقداماتی غیر شتابزده و به دو از انفعال و اهداف کورکورانه ابتکار عمل را به طرف سوری دارد، آمریکا بیش از پیش نقاب از چهره تجاوزطلبانه خود برداشت و مجموعهای از اقدامات را در دستور کار قرار داد که هدف از آنها تحقق اهدافی برای تثبیت موجودیت و حضور واشنگتن در عرصه استراتژیک عام منطقه به ویژه در سوریه و عراق بود.
در واکنش به این اقدام آمریکا ، فشارها بر طرفهای مشارکت کننده درمجموعه دفاعی به ویژه روسیه و حزبالله لبنان و ایران افزایش پیدا کرد. آمریکا سعی داشت شکستهای خود در جنگ فرسایشی را جبران کند ، چرا که معتقد بود اگر پیروزی های میدانی مجموعه دفاعی منطقه به همین منوال ادامه پیدا کند، سوریه نهایتاً تا بهار آینده میتواند اوضاع داخلی خود را سروسامان بدهد.
به این ترتیب بود که عملیات سقوط هواپیمای مسافربری روسیه کلید زده شد و مدتی پس از آن هواپیمای جنگنده روسی با موشک ساخت آمریکا و به دست ترکیه ساقط شد. همزمان آمریکا حضور نظامی محدودی در منطقه شرق سوریه تحت عنوان آموزش گروه های مختلف فراهم کرد و مدتی بعد حضور نظامی نیروهای ترکیه در اطراف شهر موصل عراق مطرح شد. تازهترین اقدام در راستای ایجاد تهدید مستقیم آمریکا ضد ایران و روسیه بود تا شاید آنها را از حمایت از دولت سوریه در درگیریهای دفاعی کنونی منصرف کند. موشک باران آمریکا ضد اردوگاه ارتش عربی سوریه در منطقه دیرالزور در همین راستا انجام شد. البته نباید فراموش کنیم که آمریکا لیست تحریمهای جدیدی ضد حزبالله لبنان و شخصیتهای مطرح آن اعمال کرد تا بتواند این حزب را از لحاظ مالی و تبلیغاتی محاصره کند. در همین راستا پخش شبکه المنار از ماهواره عرب سات با تصمیم عربستان و دخالت پشت پرده آمریکا متوقف شد.
تمامی اقدامات آمریکا انجام شده تا شاید بتواند کفه سنگین توازن به نفع سوریه و متحدان این کشور را تغییر داده و نسبتی از توازن را در عرصه میدانی ایجاد کند تا شاید بتواند به این ترتیب بخشی از اهداف خود در منطقه را محقق نماید. اما طرف هایی که پیامهای آمریکا را دریافت کردند واکنشی از خود نشان دادند که این کشور را غافلگیر کرد. واکنش تنشآفرین و پیشرفته روسیه به حضور بیشتر این کشور در اقدامات دفاعی در سوریه منجر شد. حزبالله لبنان و ایران نیز به نحوی با پروندههای مرتبط با آمریکا و عربستان سعودی در منطقه تعامل کردند که نشان میداد هیچ کس تسلیم این دو کشور نخواهد شد و درگیریها ادامه خواهد داشت و تهدیدات آمریکا مانع از ادامه پیروزیها در این مسیر نخواهد شد.
بحران موجود آمریکا هنگامی افزایش پیدا کرد که فروپاشی نظامی ساختارهای متجاوز به یمن تکمیل شد و ناتوانی این ساختارها از نفوذ در عرصه سیاسی کشور در برابر حملات ارتش یمن و انصار الله بر همه فاش شد.
با توجه به تمامی این مسائل به نظر میرسد آمریکا امروز استراتژی جدیدی را در منطقه در پیش گرفته که مبتنی بر مبانی زیر است:
1- مداخله علنی و مستقیم در عرصه میدانی با نیروهای زمینی حمایت شده از سوی آمریکا. واشنگتن برای رسیدن به این منظور از تشکیل نیروهای ائتلاف بینالمللی متشکل از عناصر عربی و اسلامی تحت فرماندهی و آموزش و ساماندهی آمریکاییها سخن میگوید. نیروهایی که قرار است با پشتیبانی نیروهای هوایی طرف آمریکایی تحت عنوان مبارزه با داعش وارد عمل شوند، در حالی که مأموریت واقعی آنها چیز دیگری است.
2- حفظ مساحتی از اراضی عراق و سوریه شامل موصل و الانبار در شمال تا دیروز الزور و الرقه در جنوب و غرب. برای این منظور موشک باران آمریکا ضد پایگاه نظامی سوریه در الرقه شکل گرفت تا داعش بتواند به این پایگاه حمله کرده و ارتش عربی سوریه را از منطقه خارج کند.
3- فریب دادن کردها با وعده تشکیل رژیم ویژه آنها در راستای تکمیل پروژه های آمریکایی. به گونهای که آنها در خط مقدم منطقه مذکور قرار گرفته و به عنوان برگه ای برای مذاکره در شرایط تقسیم نفوذ یا تقسیم اراضی به کار گرفته شود. این تجزیه میتواند همگرایی و ارتباط بین ساختارهای مختلف محور مقاومت مشرق زمین از روسیه گرفته تا دریای مدیترانه و ایران و عراق و سوریه را قطع کند. به این ترتیب آمریکا نیازمند منطقه حد فاصلی است که بر اساس آن مانع از تشکیل قدرت استراتژیک این محور در آن شود.
4- در بعد سیاسی نیز آمریکا به دنبال آن است که چیزی را در میز مذاکرات به دست آورد که از تحقق میدانی آن ناتوان بوده است، در صورتی که آمریکا از دستیابی به این خواسته ناکام بماند ، تا حد امکان راه حل سیاسی را به بنبست میکشاند.
بنابراین استراتژی جدید آمریکا به نظر میرسد به این صورت شتابزده دنبال شود ، چرا که موفقیت سوریه همه را غافلگیر کرده است، البته ما فرصت زیادی برای موفقیت طرح جدید آمریکا در عرصه میدانی نمیبینیم ، به ویژه اینکه نیروهای ویژهای که قرار است تشکیل شوند، پیش از اینکه یک واقعیت باشد، به یک توهم شبیه تر است. از سوی دیگر تمرکز هجومی گستردهای که از سوی سوریه و متحدانش در عرصه سیاسی و میدانی مشاهده میشود قویتر از آن است که مانورهای فریبکارانه و نامیدانه آمریکا بتواند آن را متوقف کند.
کاخ سفید حتی بعد از سال 2010 برای اجرای مفهوم استراتژیک ائتلاف ناتو مبتنی بر متن 13 صفحهای منشور صادر شده از اجلاس سران این ائتلاف در پاییز سال 2010 استفاده از این ابزار را افزایش داده است. متنی که بر اساس آن تأکید شده جبهههای مبارزه ارتشهای کلاسیک و سنتی ناتو بسته شده و جبهه هایی از نوع دیگر درگیریها باز شود. البته نام مستقیمی از این جبههها در سند مذکور برده نشده و تنها به ذکر عبارت مدیریت بحرانی که در منطقه خاورمیانه ایجاد خواهد شد و برای ائتلاف ناتو از اهمیت فوقالعادهای برخوردار خواهد بود، اکتفا شده است.
تحلیلگران در آن زمان اعلام کردند که منطقه در برابر موج جدیدی از اقدامات استراتژیک و قدرت نرم است که تروریسم میتواند ستون فقرات آن تلقی گردد. این پیشبینیها هنگامی تقویت شد که شاخه تروریستی گروه القاعده در عراق فعالیتهای خود را در این کشور افزایش داده و در ادامه وارد سوریه شد. این در حالی بود که آمریکا بعد از اشغال عراق در سال 2003 آن ها را از افغانستان به سوی این کشور کشانده بود.
آمریکا به قطع و یقین تروریست ها را ارتش سری خود برای مقابله با رقبایش در عرصه درگیریها میداند، اما در ادامه مدعی مبارزه با آن ها شده است ، مبارزهای که البته تنها در رسانههای تبلیغاتی وجود دارد و آمریکا از این جنگ به عنوان پلی برای ورود به میدانهای مختلف یا بازگشت هر منطقهای که منافعش ایجاب کند، استفاده میکند.
آمریکا با این منطق به عراق آمد و از آنجا با هواپیماهای خود به سوریه رفته است ، آن هم در مأموریتی که ظاهراً مبارزه با داعش نام گرفته است. مبارزهای که با تشکیل ائتلاف بینالمللی همراه شده ، اما به دنبال ریشهکنکردن داعش یا اقدامی مشابه آن نیست، بلکه به دنبال مهار داعش و کنترل رفتار آن بوده و گروهکهای مشابه داعش در رفتارهای تروریستی را به صورت کامل نادیده گرفته است. آمریکا مجبور به حضور مستقیم نیروی هوایی خود و هواپیماهای 63 دولت بود که آن ها را تحت پرچم ائتلاف بینالمللی ضد داعش سازماندهی کرده است. واشنگتن در ادامه این ادعا را مطرح کرد که مبارزه با داعش دست کم سه سال تا 10 سال زمان نیاز دارد. این موضوع اشاره به این دارد که آمریکا تصمیم جدیدی برای تعامل با منطقه گرفته است ، تصمیمی که مبتنی بر جنگ فرسایشی است.
با این وجود آمریکا استراتژی خود را تغییر داده و تصمیم به ورود محدود به میدان در عراق و سوریه گرفته است ، چرا که در طرحهای تجاوزطلبانه متوالی خود از سال 2011 تاکنون ضد سوریه شکست خورده و از براندازی دولت این کشور یا اختلال در آن از طریق عوامل تروریستی ناتوان مانده است. آمریکا نگران این موضوع است که دولت سوریه بتواند قدرت خود را بازیابی کند و از موضع دفاع به وضع هجومی وارد شده و تروریست ها را از بین ببرد و به این ترتیب رؤیاپردازی های آمریکا را به بنبست برساند، به همین علت سیاست جنگ فرسایشی را در پیش رو گرفت و امیدوار بود که این سیاست به همراه وجود ائتلاف فریبکارانه مبارزه با تروریسم بتواند طرحهای آمریکا را پیش ببرد. آمریکا در این راستا تصمیم گرفت عراق را فریب داده و آن را به بهانه مبارزه با داعش و حمایت از این کشور با خود همراه کند، این در حالی است که هم زمان با ادعای این حملات، داعش به پیشروی خود در عراق و سوریه ادامه داد.
آمریکا اما این بار نتوانست دولت و ملت عراق را فریب دهد و از آن به عنوان یکی از گروههای مرتبط با دفاع از سوریه استفاده کند. رفتار فریبکارانه آمریکا در این دو کشور با محاصره این پروژه در عراق و ناکام گذاشته شدن طرح جنگ فرسایشی در سوریه همراه شد. این شکستها در نتیجه فعالیتهای سامانه دفاعی مستحکمی بود که با مشارکت ایران و روسیه و حزبالله لبنان در سوریه به اجرا گذاشته شود و هر کدام از طرفها وزنه مناسب با خطرات پیرامونی را به کار گرفتند. به این ترتیب آمریکا بار دیگر به در بسته خورد و توطئههای منطقهای خود را شکست خورده دید.
در سایه این تحولات استراتژیک در سوریه که در کمتر از دو ماه در سایه اقداماتی غیر شتابزده و به دو از انفعال و اهداف کورکورانه ابتکار عمل را به طرف سوری دارد، آمریکا بیش از پیش نقاب از چهره تجاوزطلبانه خود برداشت و مجموعهای از اقدامات را در دستور کار قرار داد که هدف از آنها تحقق اهدافی برای تثبیت موجودیت و حضور واشنگتن در عرصه استراتژیک عام منطقه به ویژه در سوریه و عراق بود.
در واکنش به این اقدام آمریکا ، فشارها بر طرفهای مشارکت کننده درمجموعه دفاعی به ویژه روسیه و حزبالله لبنان و ایران افزایش پیدا کرد. آمریکا سعی داشت شکستهای خود در جنگ فرسایشی را جبران کند ، چرا که معتقد بود اگر پیروزی های میدانی مجموعه دفاعی منطقه به همین منوال ادامه پیدا کند، سوریه نهایتاً تا بهار آینده میتواند اوضاع داخلی خود را سروسامان بدهد.
به این ترتیب بود که عملیات سقوط هواپیمای مسافربری روسیه کلید زده شد و مدتی پس از آن هواپیمای جنگنده روسی با موشک ساخت آمریکا و به دست ترکیه ساقط شد. همزمان آمریکا حضور نظامی محدودی در منطقه شرق سوریه تحت عنوان آموزش گروه های مختلف فراهم کرد و مدتی بعد حضور نظامی نیروهای ترکیه در اطراف شهر موصل عراق مطرح شد. تازهترین اقدام در راستای ایجاد تهدید مستقیم آمریکا ضد ایران و روسیه بود تا شاید آنها را از حمایت از دولت سوریه در درگیریهای دفاعی کنونی منصرف کند. موشک باران آمریکا ضد اردوگاه ارتش عربی سوریه در منطقه دیرالزور در همین راستا انجام شد. البته نباید فراموش کنیم که آمریکا لیست تحریمهای جدیدی ضد حزبالله لبنان و شخصیتهای مطرح آن اعمال کرد تا بتواند این حزب را از لحاظ مالی و تبلیغاتی محاصره کند. در همین راستا پخش شبکه المنار از ماهواره عرب سات با تصمیم عربستان و دخالت پشت پرده آمریکا متوقف شد.
تمامی اقدامات آمریکا انجام شده تا شاید بتواند کفه سنگین توازن به نفع سوریه و متحدان این کشور را تغییر داده و نسبتی از توازن را در عرصه میدانی ایجاد کند تا شاید بتواند به این ترتیب بخشی از اهداف خود در منطقه را محقق نماید. اما طرف هایی که پیامهای آمریکا را دریافت کردند واکنشی از خود نشان دادند که این کشور را غافلگیر کرد. واکنش تنشآفرین و پیشرفته روسیه به حضور بیشتر این کشور در اقدامات دفاعی در سوریه منجر شد. حزبالله لبنان و ایران نیز به نحوی با پروندههای مرتبط با آمریکا و عربستان سعودی در منطقه تعامل کردند که نشان میداد هیچ کس تسلیم این دو کشور نخواهد شد و درگیریها ادامه خواهد داشت و تهدیدات آمریکا مانع از ادامه پیروزیها در این مسیر نخواهد شد.
بحران موجود آمریکا هنگامی افزایش پیدا کرد که فروپاشی نظامی ساختارهای متجاوز به یمن تکمیل شد و ناتوانی این ساختارها از نفوذ در عرصه سیاسی کشور در برابر حملات ارتش یمن و انصار الله بر همه فاش شد.
با توجه به تمامی این مسائل به نظر میرسد آمریکا امروز استراتژی جدیدی را در منطقه در پیش گرفته که مبتنی بر مبانی زیر است:
1- مداخله علنی و مستقیم در عرصه میدانی با نیروهای زمینی حمایت شده از سوی آمریکا. واشنگتن برای رسیدن به این منظور از تشکیل نیروهای ائتلاف بینالمللی متشکل از عناصر عربی و اسلامی تحت فرماندهی و آموزش و ساماندهی آمریکاییها سخن میگوید. نیروهایی که قرار است با پشتیبانی نیروهای هوایی طرف آمریکایی تحت عنوان مبارزه با داعش وارد عمل شوند، در حالی که مأموریت واقعی آنها چیز دیگری است.
2- حفظ مساحتی از اراضی عراق و سوریه شامل موصل و الانبار در شمال تا دیروز الزور و الرقه در جنوب و غرب. برای این منظور موشک باران آمریکا ضد پایگاه نظامی سوریه در الرقه شکل گرفت تا داعش بتواند به این پایگاه حمله کرده و ارتش عربی سوریه را از منطقه خارج کند.
3- فریب دادن کردها با وعده تشکیل رژیم ویژه آنها در راستای تکمیل پروژه های آمریکایی. به گونهای که آنها در خط مقدم منطقه مذکور قرار گرفته و به عنوان برگه ای برای مذاکره در شرایط تقسیم نفوذ یا تقسیم اراضی به کار گرفته شود. این تجزیه میتواند همگرایی و ارتباط بین ساختارهای مختلف محور مقاومت مشرق زمین از روسیه گرفته تا دریای مدیترانه و ایران و عراق و سوریه را قطع کند. به این ترتیب آمریکا نیازمند منطقه حد فاصلی است که بر اساس آن مانع از تشکیل قدرت استراتژیک این محور در آن شود.
4- در بعد سیاسی نیز آمریکا به دنبال آن است که چیزی را در میز مذاکرات به دست آورد که از تحقق میدانی آن ناتوان بوده است، در صورتی که آمریکا از دستیابی به این خواسته ناکام بماند ، تا حد امکان راه حل سیاسی را به بنبست میکشاند.
بنابراین استراتژی جدید آمریکا به نظر میرسد به این صورت شتابزده دنبال شود ، چرا که موفقیت سوریه همه را غافلگیر کرده است، البته ما فرصت زیادی برای موفقیت طرح جدید آمریکا در عرصه میدانی نمیبینیم ، به ویژه اینکه نیروهای ویژهای که قرار است تشکیل شوند، پیش از اینکه یک واقعیت باشد، به یک توهم شبیه تر است. از سوی دیگر تمرکز هجومی گستردهای که از سوی سوریه و متحدانش در عرصه سیاسی و میدانی مشاهده میشود قویتر از آن است که مانورهای فریبکارانه و نامیدانه آمریکا بتواند آن را متوقف کند.