بچهها از سال 88 تا سال 93، در فضای مجازی باهم ارتباط داشتند، اما گویا هنوز به آنچه میخواستند، دست نيافته بودند. تا اینکه خانم غلامزاده از بچهها دعوت کرد، قراری در قطعه44 بهشت زهرا(س) بگذارند تا برای فعالیتشان در فضای مجازی برنامهريزي كنند. 16مرداد 93، چند جوان تصمیمی جهادی گرفتند کاری انجام دهند، کارستان. آنروز، هیچ برنامهای برای یک کار سازمانیافته نداشتند. اما هر هفته که میآمدند و به تعدادشان افزوده میشد، تصمیم گرفتند که قطعه شهدای گمنام را دو قسمت کنند، تا هم پسرها و هم دخترها بتوانند در آنجا حاضر باشند. هرکدام گوشهای از قطعه 44 را بهعنوان سند عاشقيشان درنظر گرفتند و دستمالهایی که عطر بهشت میدادند، بهیاری دستان قسمخوردهای آمدند تا مزار شهدای گمنام، بیش از این گمنام نماند. روزهای اول هرکسی هر وسیلهای در خانه داشت، بههمراه خود میآورد؛ یکنفر دستمال، یکنفر جارو و آنیکی کیسه زباله. دیگری با هر وسیلهای که میشد، آب را بر سر مزار شهدا میآورد. تعداد بچهها هم کمتر از انگشتان دو دست بود. هرهفته حال و هوای مزار شهدا بهتر میشد و حال خودشان هم.
از هزینههای شخصی استفاده میکردند، تا کارشان پیش برود. گويي ارتباط ناگسستنی بین قلب بچهها و مزار شهدای گمنام بود. هردوي آنها، روزهای اول مختصر غباری بر رخ داشتند و هرچه میگذشت جلا پیدا میکردند؛ مزار شهدای گمنام با دست بچهها و دلهای بچهها با دست شهدا.
بدون انتظار از حمايت ديگران
در گوشهای از پهنه خاکی در جنوب شهر بزرگ و پرازدحام تهران، در قطعهای بهنام قطعه44، تصمیم میگیرند با دست خالی، فارغ از اینکه بخواهند چشمانتظار کمکهای دولتی و سازمانی باشند و بدون اینکه از عدم حمایتها و ملامت ها خسته شوند، غبار مزار شهدای گمنام را پاک کنند.
روزهاي اول تعدادشان كم بود، اما هركسي وارد اين جمع ميشد، قلبش آسماني ميشد و وقتي به ميان دوستان خود در فضاي مجازي بازميگشت، از حال و هواي خوبش در قطعه44 تعريف ميكرد و عكسهايش را بهاشتراك ميگذاشت.
وقتی پای حرفهای علی فراهانی، مسئول گروه مینشینم، هرگز از ناملایمات و عدم حمایتها حرفي نمیزند. میگوید: «در روزهایی نهچندان دور، چندنفر با دست خالی، مزار شهدای گمنام قطعه44 را تمیز میکردند و هرگز به این فکر نمیکردند که این طرح ملی شود و در فضای مجازی و صفحات اینترنتی و اینستاگرام و ... با استقبال باورنکردنی روبهرو شود. ما همه را فقط و فقط مدیون شهدا هستیم. گروه فدک44 این افتخار را دارد که بدون هیچ حمایتی و با تلاش بچهها به اینجا برسد». انتظار او از همراهانش بیش از این حرفهاست؛ میگوید: «گرچه از هیچ حمایت دولتی و سازمانی برخوردار نبودیم، اما اگر همین بچههایی که هستند و درواقع سرشاخههای گروه فدک را تشکیل میدهند، بیشتر پای کار باشند، طرح خادمین شهدا، نهتنها در چند استان، بلکه در سراسر ایران ریشه خواهد دواند». باید در بین بچههای قطعه44 باشید تا از نزدیک عشق را احساس کنید. یکی عکاس است و دیگری گرافیست. آنیکی تدوینگر است و آندیگری هم ادیتور عکس است. یکی دست بهقلم میشود. یکنفر دیگر به طراحی صفحات وب آشناست و همین میشود که وقتی حرف از کار برای شهدای گمنام بهمیان میآید، ظرف مدت یکسال، برای ملیشدن این طرح تلاش میکنند. در اين يكسال، اتفاقات تلخ و شيريني هم براي اعضاي گروه افتاده است.
فرصت عاشق شدن
شايد تعجب كنيد در همان روزهاي اول فعاليت گروه در سال 93، وقتي كه چند جوان در حال غبارروبي مزار شهدا بودند، با مخالفت عدهاي روبهرو شدند! به بچههای گروه ميگفتند: «شما چهكارهايد كه اينجا را تميز ميكنيد؟ ازطرف چهكساني هستيد؟ اينجا براي شما نيست!!»
اما بچههای فدک44 معتقدند اين اتفاق مربوط به يك شخص نيست؛ هركسي با هر تفكر و هر ظاهر و هر اعتقادي، وقتي ميبیند عدهای در سرما و گرما، مزار شهدا را تميز ميكنند، دلش نرم ميشود و همين موضوع فرصتي میشود براي حضورش در بين بچههاي فدك44 و عاشق شهدا شدن.
جاي خالي مسئولان
آرزويي كه تا به امروز براي بچههاي فدك محقق نشده است، حضور مسئولان و متوليان عرصه فرهنگ ايثار و شهادت است بر سر مزار شهداي گمنام و كاركردن همپاي بچهها. دوست داشتند، به همه دنيا بگويند كه در ايران اسلامي، مسئولان در كنار فرزندانشان، مزار شهدا را طراوت ميبخشند، ميشويند و رنگآميزي ميكنند. راستش وقتي خودم در بين بچههاي فدك حاضر شدم، زانوهايي را ديدم كه براي شستن قبر شهيد، بر روي زمين قرار ميگرفت و خاكي ميشد و آستينهايي كه تا آرنج بالا زده ميشد و دستهايي كه خودش را با كشيدن بر روي قبر شهيد، صيقل ميداد. با خودم فكر كردم، كدام مسئول دولتي حرفي از خادمين شهداي گمنام شنيده است؟ آيا از حضور چنين جواناني مطلعاند؟ آيا نه براي كمك مادي، بلكه براي دل خودشان، با اين بچهها همراهي كردهاند؟ در اين چندينماه كه از عمر «طرح ملي خادمين شهداي گمنام» گذشته است، فقط حسن شمشادي است كه اين افتخار را پيدا كرد كه بر سر مزار شهدا گل بكارد و غباري از نام آنها بزدايد.
يك جشن مفصل اما بدون هزينه
هرچه كه بود، اعضاي گروه فدك44 تصميم گرفتند كه ميدان را خالي نكنند. برايشان كاري نداشت كه بعد از ديدن سختيها و ناملايمات، با اين توجيه كه «ما به وظيفهمان عمل كرديم»، هريك بهسراغ دغدغههاي زندگي شخصيشان بروند. اما جنس ميعادشان فرق داشت. كم يا زياد، دشوار يا راحت و يا هرچه كه بود، راهي را كه به آن ايمان داشتند، تا امروز ادامه دادند. چقدر شيرين است وقتي چند خانم که حجاب كاملي هم ندارند، مدتي پس از حضور در قطعه44، چادر بهسر میکنند و چقدر حلاوت دارد زماني كه جوانی از اهواز تماس ميگيرد كه آيا او هم ميتواند در شهر خودش، همين كارها را انجام دهد! همين تماس هم ميشود جرقه تهيه طرح ملي خادمين شهداي گمنام. چنين كارهايي خوشحالي ندارد؟ آيا نبايد براي اين عزم و اراده جشن گرفت؟ آري. جشن يكسالگي گروه فدك44، حدود دوماه قبل، اواسط مردادماه با دستاني خالي در تالار ايوان شمس تهران برگزار شد؛ جشنی که باید بیشتر از آن حرف زد. یک جشن تمامعیار با دعوت از بهترینهایی که بدون هيچ چشمداشتي، آمدند پاي كار؛ گروه تواشيح، مجري، خواننده و حتي آقاي شمشادي، همانكه گزارشهايش از سوريه را همه ديدهاند. آمدند تا بگويند كار براي شهدا، ذيل هيچ ساختاري تعريف نميشود. آمدند تا بگويند اگر خادمي شهداي گمنام، در سرفصل برنامه های فلان سازمان و وزارتخانه هم نباشد، اما وقتي پاي دل در ميان باشد، جمع چندنفرهاي در فضاي مجازي، ميشود «كارگروه طرح ملي خادمين شهداي گمنام».
این اتفاق آنقدر برکت دارد که باران دوساله را نيز، شیدای شهیدان کرده است؛ دختری دوساله که به پدرش علي فراهاني ميگوید: «بابا !بريم پيش شَشيلا». او هنوز نميتواند واژه «شهيد» را درست تلفظ كند، اما به پدرش اصرار ميكند تا بازيهاي كودكانهاش را در مزار شهداي گمنام انجام دهد؛ آنجا را دوست دارد اما نه به اصرار پدر. وقتي آب بر روي مزار شهيد ميريزد، به پدرش ميگويد: «دارم شهيد رو ميشورم». خاصيت شهيد، لطافتبخشي به عمق جان و روح است؛ حال اگر اين شهيد، گمنام باشد، قلب را بيشتر تسخیر ميكند. سن و سال و ظاهر و قوم و قبیله هم نميشناسد. «باران» نمونه بارز از آنچيزي است كه در قطعه44 بهشت زهراي تهران و در تمام مزارهاي شهداي گمنام سراسر ايران درحال وقوع است.امروز گروه فدك44 توانسته است با رويكردي آموزشي، علاوهبر حضور مداوم هفتگي بر سر مزار شهداي گمنام، در تهران و چندين استان، در قالب طرح ملي خادمين شهداي گمنام، به توليدات رسانهاي نيز روي بياورد. آخرين توليد اين گروه نماهنگي است بانام «بينشانهها» كه از طريق شبكه افق، به روي آنتن رفته است.
*ميثم اميني / شماره 147 - همشهري پايداري