سلام
ایشون یکی از دوست های من بود تو تیم فوتبالمون بود همکارو دوست هم بودیم.
آخرین بار 45 روزز پیش دیدمش گفت به همه بگو منو حلال کنن .گفتم کجا . گفت :سوریه
گفتم برا چی . خیلی محکم گفت جنگ. گفتم دعا کن برامون آقا داوود. باور کنین یه عجله ای داشت برا رفتن اونموقع نفهمیدم برا چی ولی دیروز ظهر که خبر شهادتشو شنیدم فهمیدم
شهید نظر میکند به وجه الله
چند لحظه ای که کنارش می نشستی نگاه می کرد ببینه تو چی دوس داری، تا از هم صحبتی با او لذت ببری ... اما چند کلامی که حرف می زد باز فیلش یاد هندوستان می کرد ، هندوستان جبهه ها ، ایثارها ، اخلاقها ، جهاد اکبر ها ، نماز شبها ، هندوستان بسیجی ها و کبوترها ...
میگفت آقا تقی ! اون روزها ( روزهای جنگ و شهادت) دنیا ، شکل دیگه ای داشت و شروع می کرد از خوبی ها و صفای بچه بسیجی ها گفتن ... چند جمله ای که می گفت چشم باز می کردم و می دیدم وسط میدان نبردم ... بعد که به عمق خاطره هایش فرو می رفت ناگهان حرفهایش قطع می شد سرش را پایین می انداخت و ...سکوت... وقتی سرش رو بالا می آورد مژه های زیبایش خیس شده بود .... او جا مانده بود ....(این وصف لحظاتی بود از یک سفر تفریحی که کنار هم بودیم ، سفری که امروز کمتر خانواده ای بدون انواع ... می گذروننش) .
امروز داود و داود ها به آنچه به آن عشق می ورزیدند رسیده اند و " عند ربهم یرزقونند " حالا ما مانده ایم و یاد و خاطره ی آنها ...
به یاد شهید بسیجی " داود جوانمرد".
عشق در دست حسین بن علی است . . . . . لیلی و مجنون فقط افسانه اند.
خوشابحالت جوانمرد ،
ای خدا مرغ جان مارا به جانب کربلا ببر . . . . . به زیارتگه عباس بن علی المرتضی ببر
اذن دخول در حرم یار زینب است.
سال ها چشم به راه شهادت بود. انصاف اين گونه حکم مي کرد که در بستر نميرد. او را از سال هاي حضور در سپاه پاسداران مي شناسم. انسان محجوب و با حيايي بود. روحش شاد و راهش پر رهرو
داوود جوووون دلم برای ناله هات تو روضه ها تنگ میشه.
حالا فهمیدم چرا انقدر مصمم بودی و برای رفتن عجله داشتی!
تو رو به حضرت زینب دعا کن شهادت روزی من هم بشه و.....
خوش به حالت و مبارکت باشه...
من شهید جوانمرد رو در مراسم محرم امسال هم زیارت کردم و میدیدم چگونه از صمیم قلب عاشق امام حسین(ع) است ایشان مداح هم بودند عاشق و فدائی امام حسین(ع)... بسیار خوشرو متواضع و خوش اخلاق بودند. دیروز خبر شهادتشان را شنیدم باورم نشد. خدایش بیامرزد........ خوش به سعادتت داود جان.... ان شائ ا... با شهدای کربلا محشور بشید.... شهادتت مبارک
سلام بر شهیدان راه خدا
داود جان شهادتت مبارک،یاد سالهای 69 و 70 بخیر که با تو اشنا شدم
هر روزش برام خاطره اس،فوتبال،هیئت،مسجد
خوش به سعادتت واقعا لیاقت شو داشتی
برای ما هم دعا کن
ای شهدا ، حاج داود جان ا،ی آسمانی ها ، کردستان و سقز و یاد شهدای مظلوم آن خطه بخیر ، یاد مدافعان حرم که که تا ابد در پناه حرم آل الله شدید بخیر ، دستم و بگیرید ما روزگاری در مناطق کردستان هم نفس بودیم ، دعا کنید که من هم به شما ملحق بشم که اگر شهید نشم میمیرم ، داود جان چه خوش درخشیدی و رفتی ( هم رزمت مهدی حاج محمدی )
من حدودٱ ۱۵ سال پیش با ایشون بچه محل بودیم من ۱۴_۱۵سال داشتم امروز که شنیدم تو اخبار خیلی ناراحت شدم ،،اونموقع همه بچه ها رو جمعه ها میبرد پارک تا فوتبال بازی کنن خیلی خاکی وافتاده بود اقا داود برای همه برادر بزرگتر بود
داود جان همرزم عزیزم شکرا لله و حمدا لله تو که همیشه در سجده اخر نمازت می گفتی رو هیچ وقت یادم نمی ره هنوز هم من به یاد تو این ذکر رو میگم ارتفاعات روبروی دوکوهه گردان شهادت لشگر 10 سال 66 منو هم شفاعت کن(نادر)
چند روز پیش ماموریت بودم که که پیامک اومد فردا تشیه جنازه شهید مدافع حرم جوانمردی هست به اسم نمیشناختمش امروز که رفتم اداره عکسشو دیدم خیلی ناراحت شدم چند بار باهاش هم کلام شده بودم از خدا برا خانوادش طلب صبر میکنم روحت شاد همکار عزیز.
شاید بیست و اندی سال بود که از او خبر نداشتم. دیشب از دوستان محله قدیمی شنیدم که به فیض عظمای شهادت نائل شده. برای او که مشتاق آسمانی شدن بود خوشحال و برای خودم متأسم. داود جان! داود عزیز ! بهشت گوارای وجودت برادر! مارا امیدی به این فیض عظیم نیست. برایمان دعا کن تا لااقل عاقبت بخیر شویم.
داوود جان دمت گرم...یاد اونشب بخیر در قلعه جیه...حلب...بخاطر بچه های تامین..وشناسایی چقدر با جدیت تلاش کردی...که همشون سالم برگردن..به مقر.....داوود جان خوشا بحالت که با جوانمردی ندای خانوم زینب را لبیک گفتی...دوستدار همیشگیت محسن....منتظرم کی وقت ماهم میشه که اون چهره خندان تورا ببینم....علی مدد....لبیک یا زینب