آنها که اهل کار فرهنگی هستند، خوب میدانند چه عرض میکنم. تمام این سالها فعالیتهای مؤثری که در عرصهی فرهنگ صورت گرفته است، همه و همه خلاصه میشود در همت بچههای دلسوز و پرتلاشی که با تمام وجود قدم در این عرصه گذاشتهاند و تمام دارایی خود را به میان آوردهاند. تمام دارایی یعنی از مال گرفته تا جوانی و حتی جان. راستی چقدر ارزشمند است وقتی کسی در راه مقدسی، حتی جان خود را در طبق اخلاص بگذارد و از جان گذشته قدم بردارد.
فکر میکنم یکی از دلایل اصلی این تاثیرگذاری برکتی است که خدا به تلاش این عزیزان میدهد. خدای متعال تلاش و مجاهدت را دوست دارد و در واقع اثری که به آن کار فرهنگی میدهد، پاداش همان مجاهدت است. منظورم از مجاهدت این است که برای رسیدن به آن هدف مقدسی که ترسیم شده نه تنها انسان تلاش و پیگیری لازم را انجام دهد، یعنی از امورات دیگر خود صرف نظر کند تا حرکتی را که شروع کرده به مقصد برسد. در این سنخ برنامهها، خون دل خوردنها و شب نخوابیدنهاست که به کار برکت میدهد.
عامل کلیدی دیگر، اخلاص است. کسی که برای خدا کار میکند، نه تنها از کسی انتظار تعریف و تمجید ندارد، بلکه حتی از بهبه و چهچه دیگران هم خوشحال نمیشود و طعنهها و زخم زبانها دلسردش نمیکند. نگاه او فقط و فقط جلب رضای خداست.
آنچه با درک قاصر خود فهمیدهام، این است که در این عرصه، وقتی حرکتی با مجاهدت و اخلاص همراه شد، تاثیر و برکت آن حتی برای خود انسان هم مبهوت کننده است.
این روزها کم نیستند جوانان مؤمن انقلابی که چشم امید رهبر عزیزمان به آنهاست و بار زمین ماندهی انقلاب را به دوش میکشند. انصافا گاهی مجاهدت و اخلاص این عزیزان رشک برانگیز است، خصوصاً آنهایی که در نثار دارایی خود به بالاترین مراتب آن یعنی بذل جان در راه خدا توفیق مییابند.
خرداد ماه امسال بود که خبری صاعقهوار همه وجودم را شعلهور کرد. آری این طلبهی فاضل و مجاهد، حجتالاسلام مهدی مطلبی بود که با عروج شهادتگونهاش پاداش اخلاص و مجاهدتش را گرفته بود. اما حالا ما ماندهایم و جانی گداخته و راهی ناتمام...
این قلب به خون تپیده را دریابید
این جان به لب رسیده را دریابید
عمریست که دلتنگ شهادت هستم
این از همه جا بریده را دریابید
پی نوشت:
مدتها بود این حرف روی دلم سنگینی میکرد،
امـا امـروز خـبر یـادواره و گرامیداشت ایـن عـزیز،
بهانهای شد برای چند سطر درد دل...