«فؤاد إبراهیم» تحلیلگر مسائل راهبردی منطقه در این مقاله تأکید میکند که هر سناریویی در مورد آینده محمد بن سلمان جانشین ولیعهد عربستان سعودی ناگزیر باید با منشور حاکمیت سعودی ها که در مارس 1992 منتشر شده، در تناقض باشد، اساس نامهای که اختیارات مطلق و کامل را به عنوان تنها تصمیمساز کشور در اختیار پادشاه قرار میدهد. بیتردید به سادگی میتوان گفت که تمامی اختیاراتی که بن سلمان در حال حاضر از آن برخوردار است، ناشی از قدرت درونی وی نیست. بلکه از پدرش به عاریت گرفته شده است.
براساس این واقعیت سناریوهای متعددی برای آینده عربستان سعودی مطرح است: براساس سناریوی اول پادشاه کنونی از دنیا میرود و محمد بن نایف ولیعهد کنونی جانشین وی میشود. این موضوع به معنای پایان حیات سیاسی بن سلمان است. در آن زمان بن نایف اختیارات مطلق را درست مطابق اختیارات پادشاهان گذشته عربستان در دست خواهد داشت تا رویکردهای نظام بعد از خود را تعیین کند. چرا که پادشاه عربستان سعودی بدون وجود قانونی مکتوب تا سال 1992 حاکمیت مطلق را در اختیار داشت و بعد از این دوره نیز قانون مکتوبی برای این اختیارات مطلق تدوین شد.
در محافل نزدیک به شاهزادگان آل سعود صحبتهایی از انزوای
نقش ولیعهد و وزیر خارجه عربستان مطرح است و گفته میشود که وی دیگر دومین
فرد قدرتمند عربستان به شمار نمیرود ، چرا که بنسلمان
تمامی مؤسسات بروکراتیک کشور را در اختیار گرفته است. او پروندههای
اقتصادی و توسعه و همچنین دستور و تصمیم جنگ و صلح در کشور را در اختیار
دارد. وی به اندازه ای بر سیاست خارجی عربستان سعودی مسلط است که باعث شده
عادل الجبیر وزیر خارجه عربستان به سخنگویی برای وزارت خارجه تبدیل شود. حتی
مناسبات ویژه و متمایز بن نایف با آمریکایی ها که تنها امید او برای رسیدن
به حاکمیت و تقویت موقعیت او در تخت پادشاهی است، تضمین شده نیست.
در این رابطه سیگنالهای زیادی از منابع مرتبط ارسال میشود مبنی بر اینکه واشنگتن پادشاهی بن سلمان را ترجیح می دهد. یکی از این سیگنالها بیانیه کاخ سفید پس از دیدار باراک اوباما رئیسجمهور آمریکا با سلمان بن عبدالعزیز در روز 4 سپتامبر گذشته است. در بخشی از این بیانیه آمده است: دو رهبر مشارکت استراتژیک جدید برای قرن 21 و نحوه بالا بردن سطح همکاریها به شکل گسترده بین دو طرف را بررسی کردند.
پادشاه عربستان دیدگاههای اوباما در مورد مشارکت استراتژیک را به اطلاع محمد بن سلمان رسانده است. همچنین اوباما و ملک سلمان مسئولانی را در دولتهای خود برای بررسی راهکارهای مناسب برای این پیشرفت در ماههای آینده تعیین کرده اند.نام بن سلمان در این بیانیه به عنوان یک جمله معترضه به کار گرفته نشود، بلکه بندی مملو از نشانه ها و تلویح ها در مورد آینده حاکمیت عربستان و نحوه محاسبات آمریکا در این کشور وجود داشت.
در این رابطه مقالههای متعددی در دعوت از مسئولان آمریکایی در محافل تصمیمساز نسبت به گشایش سیاستها در قبال بن سلمان و حتی حساب کردن بر روی وی منتشر شده است. مقاله "توماس فریدمن" در نیویورک تایمز که در تاریخ 25 نوامبر به عنوان پیامی از عربستان سعودی منتشر شد، بیشترین نگاه را به تمایلات واشنگتن و کاخسفید متوجه کرده بود. فریدمن که در روز دوم سپتامبر گذشته مقاله ای را در توصیف تروریست بودن عربستان سعودی منتشر کرده و آن را نه تنها تهدیدی برای ایران، بلکه تهدیدی برای آمریکایی ها قلمداد کرده بود، به عربستان سعودی دعوت شد. وی سخنرانی را در مرکز جوانان ملک سلمان در ریاض انجام داد.
فریدمن که در ریاض مهمان بن سلمان بود، بعد از بازگشت، مطالب جدیدی را در مقاله مذکور مطرح کرد و به شدت از شخصیت مطلوب امیر جوان سعودی تجلیل کرد. مطالب نمایشی در مقاله وی موج می زد، به گونه ای که وی این جوان را منجی عربستان سعودی از جمود مزمن و حاکمیت دایناسورها توصیف کرده است و مدعی شده که عربستان سعودی تنها چیزی که نیاز دارد، رهبری آماده برای قرار دادن پتانسیل های این کشور در مسیر اصلاح است.
تعریف هایی که فریدمن از بن سلمان مطرح کرده، بیسابقه است. به ویژه وقتی که خطاب به وزرا می گوید: آقایان وزیر به شما میگویم: «از زمانی که محمد بن سلمان روی کار آمده، تصمیمات بزرگی که در گذشته طی دو سال گرفته میشد ، الان طی دو هفته اجرایی میشود.» این اظهارات از صرف یک چاپلوسی فراتر است.
سؤال مهم در این موضوع نهفته است که آیا این مطالب ارتباطی با گزینه های آمریکا در پرونده جانشین پادشاه کنونی دارد؟ پاسخ به این سؤال با یک کلمه بله یا خیر قطعی نمیشود، مگر اینکه بخواهیم راهکارهای عقل سیاسی پراگماتیک که آمریکا در تمامی مراحل آن را ترسیم میکنند، در ذهن خود مجسم کنیم. حساب کردن آمریکا بر روی محمد بن نایف - به عنوان مثال- از این نظر بود که وی آمادگی بیشتری برای تعامل با نیازمندیهای واشنگتن در منطقه داشت، اما این موضوع قطعاً به معنی بستن باب احتمالات و گزینههای دیگر نیست. از این رو امکان انتقال محاسبات آمریکا به سمت محمد بن سلمان لااقل در مرحله کنونی که همچنان پدرش حاکمیت و پادشاهی عربستان را در اختیار دارد، پابرجا است.
براساس آنچه که گذشت، سؤال دیگری مطرح میشود و آن اینکه سناریوهای احتمالی برای روی کار آمدن محمد بنسلمان به عنوان پادشاه آینده چیست؟ و آیا اساساً این موضوع امکان تحقق دارد؟ در پاسخ به این سؤال باید گفت که ملک سلمان قبل از هر فرد دیگری میداند که شانس پسرش برای پادشاهی به روی کار بودن خودش بستگی دارد و هیچ تضمینی وجود ندارد که در صورت مرگ ملک سلمان پست های محمد بن سلمان از جمله در وزارت دفاع در دست وی باقی بماند. در این زمینه باید به مواد منشور اساسی حاکمیت عربستان در شماره های 44 ، 6 ، 5، 52، 55 تا 58 ، 61، 63 اشاره کرد که حاکمیت و قدرت فراگیر و نهایی در تمامی مسائل کشور را شخصاً در اختیار پادشاه قرار میدهد. ماده 44 تأکید دارد که پادشاه مبنای تمامی مقامات است. ماده 5 تأکید دارد که پادشاه کسی است که ولیعهد را با دستور پادشاهی عزل و نصب می کند. ماده 57 حق انحلال شورای وزیران و تشکیل مجدد آن را بر عهده پادشاه میداند. همچنین ماده 68 حق انحلال مجلس شورا و تشکیل مجدد آن را نیز به پادشاه واگذار میکند. به صورت خلاصه میتوان گفت که پادشاه حاکم مطلق کشور بوده و به هر کسی که بخواهد قدرت عطا میکند و هرگز مورد سؤال و بازخواست قرار نمیگیرد.
تمام اختیاراتی که برای یک فرد در هر نوع حاکمیتی قابل تصور است، در دست پادشاه عربستان قرار دارد. تمامی اقدامات و اصلاحاتی که ملک عبدالله پادشاه گذشته برای روی کار آمدن فرزند خود متعب انجام داده بود، شامل تبدیل گارد ملی به وزارتخانه و ایجاد منصب تازه تأسیس جانشین ولیعهد و تعیین امیر مقرن در این منصب به عنوان تضمین احتمالی رسیدن متعب به پادشاهی آینده عربستان همگی با استفاده از همین اختیارات انجام شد. وی همچنین تمامی رقبای احتمالی پیش روی امیر متعب از جمله عموزاده های وی در آل فهد و آل سلطان را از میان برداشت. همه اختیارات بار دیگر از سوی پادشاه با روشهای متفاوت تکرار شده است، اگر طرح آماده سازی حاکمیت برای پذیرش متعب حدود یک دهه یعنی از زمان پادشاهی عبدالله در آگوست 2005 تا مرگ وی در ژانویه 2015 طول کشید، اما ملک سلمان تمامی طرحهای خود را در طول سه ماه انجام داد. وی با روشی کودتاگرانه سازماندهی حاکمیت عربستان سعودی را تغییر داد تا زمینه برای پیوستن پسرش به خط جانشینی و حاکمیت عربستان به صورت ناگهانی فراهم شود.
مشکل در اینجاست که هیچ کس نمیتواند تضمین کند که بن نایف همین رفتار را با میراث خوار سلمان انجام ندهد ، به عنوان مثال وی میتواند سعود بن نایف برادر خود و امیر منطقه الشرقیة را به عنوان ولیعهد انتخاب کند و برخی شاهزادگان دیگر از شاخههای مختلف را به رأس حاکمیت نزدیک کرده و محمد بن سلمان و تیم وی که در حال حاضر وزارتخانههای دولتی را مدیریت میکنند، از حاکمیت دور کند. برخی پیشنهادها در زمینه ایجاد تغییرات اساسی در بندهای منشور حاکمیت عربستان سعودی وجود دارد، از جمله این تغییرات ایجاد برخی تبصره ها در برخی پستهای حساس(به ویژه در پستهای ولیعهد و جانشین ولیعهد) است تا پادشاه حق برکناری آنها را نداشته باشد. همچنین پیشنهاداتی مبنی بر خارج کردن حق برکنار کردن ولیعهد از دست پادشاه و دادن این حق به هیئت بیعت بر اساس نظام نامه داخلی حاکمیت عربستان مطرح است. شاید این گزینه بتواند تا حدی خیال همه را راحت کند، اما برای سلمان و پسرش اطمینان آور نیست. چرا که آنها برای تثبیت موقعیت جانشین ولیعهد نیاز به تضمینهای قویتری دارند.
سناریوی دیگری که هماکنون در حال تحقق است این است که محمد بن سلمان در تمامی پستهای حیاتی دولت نفوذ کند، به گونه ای که به واقعیتی غیرقابل انکار و مهار تبدیل شود و تنها رسیدن رسمی وی به پادشاهی عربستان مطرح باشد. این گزینه میتواند برای سلمان، گزینهای ایده آل باشد که فرزندش را به صورت آرام و تدریجی به اندازه ای قوی کند که مردم به صورت خودکار او را به عنوان جانشین بعدی رسیدن به پادشاهی عربستان بشناسند.
در مقابل خیز ملک سلمان برای از بین بردن ملاحظات خانوادگی و موازنه های سیاسی که حتی در تعارض با سطح آگاهی جامعه و رویکردهای اصلاحگرایانه آن است، ضمانت قطعی اکید برای موفقیت این سناریو در آینده را نمی دهد. البته یک سناریوی دیگر برای پادشاهی بن سلمان وجود دارد، اما سوال جدی کنونی در نحوه اجرای آن است. برخی تکرار سناریوی قطر در کناره گیری پادشاه از قدرت به نفع پسرش را مطرح میکنند، به گونه ای که محمد بن نایف همچنان در پست ولایت عهدی باقی بماند، در این صورت ملک سلمان صفت پادشاه پدر را بر دوش خواهد کشید. این سناریو از زمان روی کار آمدن ملک سلمان مطرح بوده و برخی ناظران سیاسی آگاه از مسائل خاندان حاکم عربستان آن را مطرح میکنند.
سناریوی دیگری نیز در موضوع برکناری محمد بن نایف از سمتش و زمینهسازی برای ولایت عهدی و پادشاهی محمد سلمان مطرح است، در این سناریو، سلمان در قدرت باقی می ماند و محمد بن سلمان ولیعهد می شود.به این ترتیب نمونه ای که حاکمان سعودی در تغییر مدل دولت از وراثت افقی به وراثت عمودی به دنبال آن بودند، پیاده می شود و جانشینی به فرزندان شاه کنونی منحصر می شود. با وجود اینکه تمایل جدی خانواده سلمان در اجرای این سناریو است، اما این رویکرد خطرات جدی را در زمینه همبستگی خاندان حاکم و وحدت و آینده آنها به وجود میآورد و باعث میشود اجماع و توافق بین شاخههای خاندان سعودی دچار اختلال شده و اصل رژیم سعودی را تهدید کند.
سناریوی دیگری نیز وجود دارد که با وجود ضعیف بودن آن، اما بعید به نظر نمیرسد. این سناریو الگوبرداری از مدل کویت است، به گونه ای که پادشاهی در دست یک خانواده و ولایت عهدی در دست خانواده دیگر باشد. یعنی پادشاهی در دست خاندان سلمان و ولایت عهدی در دست خانواده نایف باشد. البته این سناریو نیازمند تدوین قانونهای جدید است و باید مواد منشور حاکمیت عربستان سعودی تغییر کند. این تغییرات نیازمند توافق خانوادگی است و به همین علت است که احتمال آن ضعیف است. چرا که در نتیجه انزوای گسترده بیشتر شاخههای خاندان سعودی و تمرکز قدرت در دو خانواده بن سلمان و بن نایف هیچ انسجامی بین خاندان حاکم عربستان وجود ندارد.
در هر حال ملک سلمان فرصت کمی برای گرفتن تصمیم قطعی خود در زمینه سرنوشت سیاسی فرزندش دارد. از هم اکنون مشخص است که سلمان به دنبال اجرای یک عمل جراحی دقیق برای تحقق حد نصابی است که بتواند بر اساس آن فرزندش را شاه عربستان کند، بدون اینکه پیامدی برای این کشور داشته باشد، اما سوال مهم در اینجاست که این عمل جراحی کی انجام خواهد شد؟