به گزارش گروه تاریخ مشرق؛ خاطراتهای رجال پهلوی نمونه خوبی برای درک سالهای دوران طاغوت است. این همه وابستگی به غیر ملت خود را کمتر می توان در تاریخی پادشاهی پیدا نمود. به همین دلیل هم بود که مانند پدرش به راحتی مملکت را رها کرد و رفت. سطرهای زیر بخشهای از کتاب «پاسخ به تاریخ» است که توسط محمدرضا پهلوی به نگارش درآمده است.
هنگامی که بریتانیا در 1968 قوایش را از شرق سوئز فراخواند با شادمانی بار حفاظت از خلیج فارس را به دوش گرفتم. برای ایفای وظایف جدیدمان ایران میبایست به یک قدرت درجه اول نظامی تبدیل شود که قادر به حفظ پایگاههایمان باشد. اعتماد داشتم به اینکه متحدان آمریکایی و بریتانیاییمان از این کوششها پشیتبانی میکنند. این اعتماد چقدر نابجا بود.
معهذا این اعتماد یکباره زائل نشد، حتی در تبعید هم یقین داشتم که دولتهای غربی طرحهای را در نظر دارند و برای جلوگیری از گسترش کمونیسم و جنون بیگانهگریزی در منطقهای که برای رفاه و رونق جهان آزاد حیاتی است، نظرات و افکار والایی در سر میپرورانند. در نخستین روزهای عزیمتم از ایران در آسوان به این نکته فکر میکردم و با پرزیدنت سادات دربارهاش به بحث نشستیم، اما ناملایماتی که در چند ماه اول تبعیدم در مصر و سپس در مراکش روی نمود، فرصت چندانی برای تجزیه و تحلیل صحیح باقی نگذاشت.
کمی پس از ترک ایران قصد داشتم به ایالات متحده بروم، ولی هنگامی که در مراکش بودم از دوستان شخصیام در ایالات متحده که با دولت تماس داشتند و از منابعی که در دستگاه کارتر بودم، پیامهای عجیب و ناراحتکنندهای دریافت کردم. این پیامها هر چند که غیردوستانه هم نمینمودند، ولی خیلی احتیاط آمیز بودند: شاید زمان مناسبی برای ورود شما نباشد؛ شاید بعداً بتوانید بیایید؛ شاید بهتر باشد صبر کنیم تا ببینیم چطور میشود.
یک ماه پس از عزیمت از ایران، پیامها لحن گرمتری به خود گرفت و حاکی از این بود که البته میتوانم در صورت تمایل شدید به ایالات متحده آمریکا بروم، ولی دیگر چندان تمایلی نداشتم، زیرا نمیتوانستم به کشوری بروم که مرا برانداخته بود. رفتهرفته معتقد میشدم که ایالات متحده در این کار نقش عمدهای ایفا کرده بود.
پاسخ به تاریخ، محمدرضا پهلوی، ترجمه حسین ابوترابیان، تهران؛ چاپخانه رخ، 1371. صص 418-419
هنگامی که بریتانیا در 1968 قوایش را از شرق سوئز فراخواند با شادمانی بار حفاظت از خلیج فارس را به دوش گرفتم. برای ایفای وظایف جدیدمان ایران میبایست به یک قدرت درجه اول نظامی تبدیل شود که قادر به حفظ پایگاههایمان باشد. اعتماد داشتم به اینکه متحدان آمریکایی و بریتانیاییمان از این کوششها پشیتبانی میکنند. این اعتماد چقدر نابجا بود.
معهذا این اعتماد یکباره زائل نشد، حتی در تبعید هم یقین داشتم که دولتهای غربی طرحهای را در نظر دارند و برای جلوگیری از گسترش کمونیسم و جنون بیگانهگریزی در منطقهای که برای رفاه و رونق جهان آزاد حیاتی است، نظرات و افکار والایی در سر میپرورانند. در نخستین روزهای عزیمتم از ایران در آسوان به این نکته فکر میکردم و با پرزیدنت سادات دربارهاش به بحث نشستیم، اما ناملایماتی که در چند ماه اول تبعیدم در مصر و سپس در مراکش روی نمود، فرصت چندانی برای تجزیه و تحلیل صحیح باقی نگذاشت.
کمی پس از ترک ایران قصد داشتم به ایالات متحده بروم، ولی هنگامی که در مراکش بودم از دوستان شخصیام در ایالات متحده که با دولت تماس داشتند و از منابعی که در دستگاه کارتر بودم، پیامهای عجیب و ناراحتکنندهای دریافت کردم. این پیامها هر چند که غیردوستانه هم نمینمودند، ولی خیلی احتیاط آمیز بودند: شاید زمان مناسبی برای ورود شما نباشد؛ شاید بعداً بتوانید بیایید؛ شاید بهتر باشد صبر کنیم تا ببینیم چطور میشود.
یک ماه پس از عزیمت از ایران، پیامها لحن گرمتری به خود گرفت و حاکی از این بود که البته میتوانم در صورت تمایل شدید به ایالات متحده آمریکا بروم، ولی دیگر چندان تمایلی نداشتم، زیرا نمیتوانستم به کشوری بروم که مرا برانداخته بود. رفتهرفته معتقد میشدم که ایالات متحده در این کار نقش عمدهای ایفا کرده بود.
پاسخ به تاریخ، محمدرضا پهلوی، ترجمه حسین ابوترابیان، تهران؛ چاپخانه رخ، 1371. صص 418-419