به گزارش گروه تاریخ مشرق؛ وقايع ملي شدن صنعت نفت و فرار محمدرضا پهلوي به خارج و سپس بازگشت وي با کمک سازمانهاي اطلاعاتي غرب، درس عبرتي شد که شاه در پي ايجاد سازماني اطلاعاتي براي خود برآيد. سازماني که بتواند با گردآوري اطلاعات مورد نياز، وي را از خطرات احتمالي آينده مصون دارد.
سازمان اطلاعاتي ايران در دوره پهلوي از زمان رضاشاه در شهرباني شکل گرفت. اين سازمان که وظيفه اصليش کارهاي پليسي بود در حاشيه به خلافهاي سياسي نيز ميپرداخت. از جمله مهمترين صيدهاي اين سازمان در دوره رضاشاه دستگيري گروه موسوم به 53 نفر به جرم فعاليتهاي کمونيستي بود. البته در کنار اين سازمان، رکن دوم ارتش نيز در امور اطلاعاتي فعال بود.
پس از اشغال ايران در شهريور بيست و سقوط رضاشاه، بساط اين سازمان از شهرباني به علت جنايتهاي مختلفي که مرتکب شده بود جمع آوري گرديد. تعدادي زيادي از اعضاي جنايتکار آن محاکمه و محکوم شدند. ولي در مقابل رکن دو ارتش تقويت شد و کار يک سازمان اطلاعاتي غيرنظامي را نيز بر عهده گرفت. تا کودتاي 28 مرداد اين سازمان نقش چشم و گوش شاه را داشت. پس از 28 مرداد چنانکه اشاره شد شاه اهميت ايجاد يک سازمان امنيتي را دريافت. با کمک سازمانهاي اطلاعاتي امريکا و انگليس پايه اوليه ساواک گذاشته شد و در سال 1337 رسماً در مجلس شوراي ملي به عنوان يک سازمان وابسته به نخست وزيري تشکيل يافت. هر چند طبق قانون رسماً زير نظر نخست وزيري بود ولي عملاً سران ساواک فرمانبر شاه بودند.
اولين رئيس سازمان تيمور بختيار بازوي قدرتمند شاه بود. وي که يکي از سرکردگان کودتاي 28 مرداد بود مراتب ترقي را بسيار سريع طي کرد به طوري که خود شاه نيز با توجه به شخصيت قدرت طلب بختيار از اين همه قدرت به وحشت افتاد.
تفرعن و غرور بختيار کار خود را کرد و به عنوان سفير به خارج تبعيد گرديد که بعداً با تمرد وي، به نظر مي رسد نظر شاه درست بوده است. جانشين او حسن پاکروان از نظاميان تحصيلکرده بود. وي که در بحران روابط ايران و آمريکا در دورۀ کندي به رياست اين سازمان برگزيده شده بود برش بختيار را نداشت. بدين لحاظ پس از اندک مدتي جايش را به نعمت الله نصيري داد. اين افسر از مطيع ترين و گوش به فرمان ترين نظاميان بود. چنانکه منصور رفيع زاده آخرين رئيس شعبه ساواک در آمريکا در يادداشتهايش مي نويسد:
« نصيري چند سال بعد در مقام رياست ساواک، به بلندترين درجه ارتش ايران يعني ارتشبدي ارتقاء يافت و در زمرۀ افسران کلاش، بيسواد، قره نوکر، چاپلوس، خشن نسبت به زيردست، قشري و گيج و گنگ ارتش به شمار مي رفت. که از سالهاي خدمت در دانشکده افسري، همقطارانش او را به نام نعمت سوسکي به دليل تيره گي صورتش و نعمت خره ملقب کرده بودند ... دور است اگر تصور شود نصيري در عمرش، کتابي خوانده يا قدرت تفکر و تعمق او به حد قابل رشدي رسيده باشد».
شاه نيز به چنين فردي احتياج داشت. با اين شرايط وي بيش از ده سال بر سر اين سازمان مهم فرماندهي کرد. سالهاي رياست وي بر ساواک به سياه ترين سالهاي شکنجه مخالفين شاه تعبير شده است. چه هزاران نفر در اين سالها به جرمهاي متعدد و گاه ساده به زندانها راه يافتند و صدها نفر در کميته مشترک ضد خرابکاري سخت ترين شکنجه ها را تحمل کردند و چه بسا چشم از جهان فرو بستند.
يکي از علل خشم و ناراحتي مردم از رژيم پهلوي را مي توان همين ساواک و تشکيلات جهنمي آن دانست. ساواکي که براي نابودي رژيم پهلوي به پاشنه آشيل و نقطه ضعف آن تبديل شده بود. به طوري که شاه عليرغم ميل خود مجبور شد در آخرين روزهاي حيات رژيمش تن به انحلال آن بدهد. چندي قبل از آن نصيري برکنار و سفير ايران در پاکستان شد. و ناصر مقدم به عنوان آخرين مقام ساواک بر آن رياست يافت. ولي چند ماه چه سودي مي توانست براي وي بجز بدنامي داشته باشد؟ ولي مقدم اين بدنامي را با سوء سياست خود به جان خريد.
جالب اينجاست که هر چهار نفر سران ساواک عاقبت خوشي پيدا نکردند. بختيار تصفيه درون سازماني شد و به وسيله ساواک در عراق ترور شد. پاکروان و نصيري و مقدم که هر سه در زمان انقلاب دستگير شده بودند اعلام شدند. در واقع اين سازمان بديمني عجيبي براي سران خود داشت.
سازمان اطلاعاتي ايران در دوره پهلوي از زمان رضاشاه در شهرباني شکل گرفت. اين سازمان که وظيفه اصليش کارهاي پليسي بود در حاشيه به خلافهاي سياسي نيز ميپرداخت. از جمله مهمترين صيدهاي اين سازمان در دوره رضاشاه دستگيري گروه موسوم به 53 نفر به جرم فعاليتهاي کمونيستي بود. البته در کنار اين سازمان، رکن دوم ارتش نيز در امور اطلاعاتي فعال بود.
پس از اشغال ايران در شهريور بيست و سقوط رضاشاه، بساط اين سازمان از شهرباني به علت جنايتهاي مختلفي که مرتکب شده بود جمع آوري گرديد. تعدادي زيادي از اعضاي جنايتکار آن محاکمه و محکوم شدند. ولي در مقابل رکن دو ارتش تقويت شد و کار يک سازمان اطلاعاتي غيرنظامي را نيز بر عهده گرفت. تا کودتاي 28 مرداد اين سازمان نقش چشم و گوش شاه را داشت. پس از 28 مرداد چنانکه اشاره شد شاه اهميت ايجاد يک سازمان امنيتي را دريافت. با کمک سازمانهاي اطلاعاتي امريکا و انگليس پايه اوليه ساواک گذاشته شد و در سال 1337 رسماً در مجلس شوراي ملي به عنوان يک سازمان وابسته به نخست وزيري تشکيل يافت. هر چند طبق قانون رسماً زير نظر نخست وزيري بود ولي عملاً سران ساواک فرمانبر شاه بودند.
اولين رئيس سازمان تيمور بختيار بازوي قدرتمند شاه بود. وي که يکي از سرکردگان کودتاي 28 مرداد بود مراتب ترقي را بسيار سريع طي کرد به طوري که خود شاه نيز با توجه به شخصيت قدرت طلب بختيار از اين همه قدرت به وحشت افتاد.
تفرعن و غرور بختيار کار خود را کرد و به عنوان سفير به خارج تبعيد گرديد که بعداً با تمرد وي، به نظر مي رسد نظر شاه درست بوده است. جانشين او حسن پاکروان از نظاميان تحصيلکرده بود. وي که در بحران روابط ايران و آمريکا در دورۀ کندي به رياست اين سازمان برگزيده شده بود برش بختيار را نداشت. بدين لحاظ پس از اندک مدتي جايش را به نعمت الله نصيري داد. اين افسر از مطيع ترين و گوش به فرمان ترين نظاميان بود. چنانکه منصور رفيع زاده آخرين رئيس شعبه ساواک در آمريکا در يادداشتهايش مي نويسد:
« نصيري چند سال بعد در مقام رياست ساواک، به بلندترين درجه ارتش ايران يعني ارتشبدي ارتقاء يافت و در زمرۀ افسران کلاش، بيسواد، قره نوکر، چاپلوس، خشن نسبت به زيردست، قشري و گيج و گنگ ارتش به شمار مي رفت. که از سالهاي خدمت در دانشکده افسري، همقطارانش او را به نام نعمت سوسکي به دليل تيره گي صورتش و نعمت خره ملقب کرده بودند ... دور است اگر تصور شود نصيري در عمرش، کتابي خوانده يا قدرت تفکر و تعمق او به حد قابل رشدي رسيده باشد».
شاه نيز به چنين فردي احتياج داشت. با اين شرايط وي بيش از ده سال بر سر اين سازمان مهم فرماندهي کرد. سالهاي رياست وي بر ساواک به سياه ترين سالهاي شکنجه مخالفين شاه تعبير شده است. چه هزاران نفر در اين سالها به جرمهاي متعدد و گاه ساده به زندانها راه يافتند و صدها نفر در کميته مشترک ضد خرابکاري سخت ترين شکنجه ها را تحمل کردند و چه بسا چشم از جهان فرو بستند.
يکي از علل خشم و ناراحتي مردم از رژيم پهلوي را مي توان همين ساواک و تشکيلات جهنمي آن دانست. ساواکي که براي نابودي رژيم پهلوي به پاشنه آشيل و نقطه ضعف آن تبديل شده بود. به طوري که شاه عليرغم ميل خود مجبور شد در آخرين روزهاي حيات رژيمش تن به انحلال آن بدهد. چندي قبل از آن نصيري برکنار و سفير ايران در پاکستان شد. و ناصر مقدم به عنوان آخرين مقام ساواک بر آن رياست يافت. ولي چند ماه چه سودي مي توانست براي وي بجز بدنامي داشته باشد؟ ولي مقدم اين بدنامي را با سوء سياست خود به جان خريد.
جالب اينجاست که هر چهار نفر سران ساواک عاقبت خوشي پيدا نکردند. بختيار تصفيه درون سازماني شد و به وسيله ساواک در عراق ترور شد. پاکروان و نصيري و مقدم که هر سه در زمان انقلاب دستگير شده بودند اعلام شدند. در واقع اين سازمان بديمني عجيبي براي سران خود داشت.
{$sepehr_album_35943}