داستان در مدت معلوم در باره جوانی به نام میثم است که اگرچه به ظاهر یک معلم ریاضی است، اما تمام همت خود را مصروف نگارش کتابی در باره مسائل غریزی و جنسی جوانان کرده که البته مجوز انتشار نیز نگرفته است.
از این به بعد میثم هرجا میرود دغدغهاش پرداختن به این مساله است و بسیار واضح و صریح در مواجهه با جوانان این موارد را با آنان در میان میگذارد.
گاهی حرفهای او جنبه هجو دارد و در مواقعی آنچه میگوید هجو سیاست مدیران فرهنگی است. با این همه او معتقد است جوانان مهمترین مشکلشان همین رفع و رجوع غرایز طبیعی است... .
بهدنبال راه چاره
شاید ابتدا به ساکن نام فیلم گمراهکننده به نظر برسد. در واقع در مدت معلوم بسیار واضح میتواند به ازدواج موقت و صیغه اشاره داشته باشد، اما فیلم امیرخانی هیچ ربطی به این موضوع ندارد.
در مدت معلوم اگرچه مشکل قشر وسیعی از جامعه یعنی جوانان را مطرح میکند، اما از سوی دیگر به دنبال راه چاره هم هست، اما این روشها همگی یا سلبی هستند یا مضحک و گاهی این روند برخی نکات مستتر در روایت فیلم را که انگارههای روشنفکری دارد بشدت تضعیف میکند.
در مدت معلوم یک کمدی اجتماعی شدیدا شخصیتمحور است. فیلم بر پایه رفتارها و تظاهرات میثم میچرخد. او یک جوان بسیار باهوش و از طرفی شدیدا خجالتی است.
به این رفتار او یک انگاره متناقض نیز اضافه کنید. همین میثم میتواند در شرایطی به یک جوان بیباک و رک تبدیل شود.
این تضادها در شخصیت میثم به عنوان قهرمان فیلم البته سرخوشیهایی را در روایت فیلم ایجاد میکند که باعث پیگیری داستان از سوی تماشاگر میشود، اما تقابل تضادها در سینما به نفع هیچ کس نیست.
نه کارگردان و نه تماشاگر در یک کمدی اجتماعی نمیتوانند فقط با خلق تضادها روایت را به پایان برسانند.
قواعد ژانر میگوید داستانک اینچنینی باید تعادل و بالانس در ارائه شخصیتهای مکمل را ارائه دهد که در مدت معلوم از این کاراکترها خبری نیست و از این داستانکها اثری نمیبینیم.
در واقع همهچیز بر دوش میثم است و او چه کاره است؟ سمبل نارضایتی جوانان از رفع نشدن نیازهای طبیعیشان. میثم در کل به همهچیز اعتراض دارد و بدش نمیآید یقه خلقالله را بگیرد.
او یک همخانه دارد که اصلا به گروه خونی او نمیخورد. هرچه میثم گاهی پرشر و شور است، سعید افتاده، خموده و بیکار است.
او دولت را در قالب دانشگاه و کارمندان ادارات به نوعی بیاستفاده و بیسواد میداند. همسایهاش را یک سنتگرای از کار افتاده معرفی میکند و حتی با پدرش نیز سر ناسازگاری دارد.
کار به جایی میرسد که حتی برای ارائه روشی جهت همین رفع مشکل جنسی جوانان او موارد سلبی را مطرح میکند؛ مثل همان قضیه سرکه و کافور و... .
با این همه فضا در فیلم درمدت معلوم، سرخوشانه است. حتی گاهی جهتگیریهای سیاسی نیز بامزه از آب درآمده است.
به زعم میثم دولت کاری به این مشکل مهم جوانان ندارد و نیاز طبیعی و جنسی جوانان اصلا برای ایشان مهم نیست.
طعنه او به طرح مسائل سیاسی مانند پیگیری امور هستهای یا طرح مسائل اجتماعی مانند فوتبال از همین نوع است. یعنی دولت تعریفی برای جوانان در این مورد بخصوص ندارد و در عوض پیرنگی تعریفشده و ناکارآمد برای حواسپرتی آنها ارائه میکند.
لحن و کلام
با این همه لحن و کلام در فیلم کمی تا قسمتی آشفته است. سکانس سخنرانی میثم در دانشگاه را به یاد بیاورید. لحن او ابتدا امیدوارکننده و نقادانه است.
او به همه میتازد و همه اعم از روشنفکران، دانشگاهیان، روحانیون، رسانه ملی و... را در جایگاه متهم قرار میدهد که چرا برای معضل به این بزرگی راهکاری برای جوانان ندارند.
او معتقد است دولت هیچ کاری برای این قشر و برنامهای برای رفع نیازهای طبیعی و جنسیاش انجام نمیدهد و برنامهای برای آنها ندارد، اما در ادامه استنادهای همین میثم جسور به یافتههایی است که در قالب یک کتابچه نگاشته که از سوی مسئولان امر ناپخته و غیرعلمی تشخیص داده شده است.
در فیلم با کاراکتری طرف هستیم که نام بسیار بامسمایی دارد. نام او بدعتی و مسئول یک اداره دولتی است که به ممیزی او به کتاب میثم مجوز انتشار داده نشده است. بدعتی در جواب میثم خلاقانه! میگوید برود و سرکه و کافور سر بکشد و بخورد...
این همان درگیری سنت و مدرنیته است. سرکه، نماد سنت و کتابچه میثم نماد مدرنیته، اما هر دوی اینها آنچنان که باید و شاید رونمایی نشده و فقط محض خنده و هجو به کار برده شده است.
بامزه اینجاست که تماشاگر اتفاقا و دست برقضا میثم و کاراکتر و حرفهایش را میپذیرد و به او امتیاز میدهد. جالب این که میثم دیالوگها و حرفهایی دارد که اختراع! خود اوست.
او تئوریهای خاص خود را هم دارد. از منظر او روابط دختر و پسری فقط سه راه دارد و والسلام. دوتای این روشها مشروع است و حلال و آن یکی راهی است حرام.
او مدام در این رابطه عبارت «برخورد نزدیک از نوع سوم» را مطرح میکند که اتفاقا بامسماست و تماشاگر نیز سرخوشانه آن را میپذیرد، اما طرح چنین راهحلی قطعا فقط جنبه طنز و هجو دارد.
اینجاست که در مدت معلوم به سمت یک کمدی نازل حرکت میکند و تمام انگارههای روشنفکرانهاش نقش برآب میشود، چراکه گفتارهای روشنفکرانه او نظیر در جامعه سگچرخزدن و احوال مردم خود را بو کشیدن ربطی به چنین هجوهایی ندارد.
از سویی دیگر، اما باید پذیرفت این فیلم مدام ناکارآمدی روشهای ایجابی و سلبی در مواجهه با نیازهای جنسی جوانان در قبل از ازدواج را رونمایی و جلوهگری میکند.
این از امتیازات فیلم درمدت معلوم است. یعنی آنچه میگوید مابه ازای اجتماعی دارد، قابل درک است و تماشاگر به نوعی با آن در ارتباط بوده و برایش بیگانه نیست. به هرحال خرده فرهنگها مقابل هر سیلی میایستند، بویژه اگر این مهم یک تابوی اجتماعی باشد.
لحن دیالوگها در فیلم تند و نقادانه و با چاشنی طنز است. با همین لحن میثم میخواهد بگوید که من بر اساس آنچه دیدهام در کتابم شرح ماوقع نوشتم و از سویی دیگر مسئولان میگویند تو تخصصی در این زمینه نداری و باید کتابت را در کوزه بگذاری!
جالب این که تقابل بین قهرمان فیلم و مخالفان نظریههای او یک حقیقت عریان در جامعه کنونی است.
در دیالوگ رسمی مسئولان عمدتا مشاهده میکنیم که روشهای آنها برای حل این موضوع سلبی و ایجابی است؛ مثل همان آقای بدعتی که میگفت جوان برو سرکه بخور، اما برخی از همین مسئولان فرهنگی در گفتمان غیررسمی خود این مشکل جوانان را حقیقتی بس دردناک میدانند اما چارهای برای حل مشکل ندارند.
مرشد میثم به او توصیه میکند که پاسوز جامعه نشو و از آنها جلو بزن! اما چگونه چنین چیزی ممکن است؟ هر آنچه میثم دیده و در کتابچهاش نگاشته مابهازای اجتماعی دارد، اما راهحلی جز سرکه خوردن برای آنها یافت نشده است.
همین طنز تلخ فیلم باعث شده که کمی تا قسمتی لحن سرخوشانه فیلم جلوهگر مشکلات اجتماعی و هضم آنها از سوی تماشاگر شود و وی خود را سهیم در حرف فیلم بداند.
از سویی دیگر، قواعد ژانر در کمدی اجتماعی میگوید عریانگویی با محافظهکاری جور درنمیآید. میثم در فیلم سمبل و نماد جوانان نشان داده نمیشود و این اشتباه است.
حرفهای او گاهی بدجوری محافظهکارانه است، اگرچه در کل فیلم امیرخانی گاهی خط قرمزها را نیز رد کرده است.
با این همه در مدت معلوم به عنوان یک کمدی اجتماعی بالاتر از متوسط حداقل نیاز اجتماعی یک قشر وسیع از جامعه را جلوهگر شده است.