گفتم: بلی ای مولای من.
گفت: ای
مفضل! خدا بود و هیچ چیز پیش از او نبود، و او باقی است و وجود او را نهایت
نیست، و اوست مستحق حمد و ستایش بر آنچه الهام کرد ما را، و مخصوص اوست
شکر و سپاس بر آنچه عطا کرد به ماو مخصوص گردانید ما را به اعلای علوم و
ارفع معالی، و برگزید ما را بر جمیع خلق به علم خود، و گردانید ما را گواه
بر ایشان به حکمت خود. پس رخصت طلبیدم که: آنچه بفرمایید بنویسم؟
فرمود: بنویس ای مفضل، آنانی که شک میکنند در وجود صانع عالم، جاهلند به
اسباب غرائض که در خلق عالم به عمل آمده، و قاصر است فهمهای ایشان از
دریافت حکمتها که باریتعالی مرعی داشته در مخلوقات دریا و صحرا و کوه و
دشت، پس به سبب کوتاهی دانش خود طریق انکار پیمودهاند، و به جهت ضعف بصیرت
خود راه تکذیب و عناد گشودهاند، تا آنکه منکر شدهاند که موجودات را
خالقی است و دعوی میکنند که عالم را مدبری نیست، و آنچه واقع میشود از
روی صنعت و تقدیر و حکمت و تدبیر نیست.
حق تعالی بلندتر از آنچه
ایشان وصف میکنند و خدا لعنت کند ایشان را که از حق واضح به کدام سو
میروند پس ایشان در ضلالت و کوری و حیرت خود مانند کوری چندند که داخل
شوند در سرایی که در نهایت استحکام و نیکویی بنا شده باشد وفاخرترین فرشها
در آن گسترده باشند، و آنچه در کار باشد از انواع ماکول و مشروب و ملبوس و
سایر چیزهایی که آدمی به آن محتاج است در آن مهیا کرده باشند، و هر چیز را
در جای خود و محل مناسب او قرار داده باشند به اندازه نیکو و تدبیر درست،
پس آن کوران در آن سرای رفیع البنیان به جانب راست و چپ تردد کنند و داخل
بیوت آن شوند با دیدههای بسته که نه بنای سرا را مشاهده مینمایند و نه
آنچه آنجا برای اهلش مهیا کردهاند، و بسا باشد که کورانه پازنند بر ظرفی
با چیزی که در موضع خود گذاشته شده و غایت احتیاج به ان داشته باشند و
ندانند که به چه جهت در این موضع گذاشتهاند و برای چه مهیّا کردهاند و به
این سبب به خشم آیند و غضبناک شوند و مذمّت کنند سر او و بنا کننده سرا
را.
بعینه همین است حال این گروه که انکار آنچه منکرند از حسن
تقدیر معبود و کمال تدبیر عالم وجود، زیرا که چون اذهان ایشان در نیافته
است اسباب و علل و فواید ایشان را، می گردند در این عالم امکان، نادان و
حیران، و نمیفهمند آنچه در این سرا به کار رفته از اتقان خلقت و حسن صنعت و
درستی نظام، و چون یکی از ایشان مطلع گردد بر چیزی که سبب آن را نداند و
عقلش به حکمت آن نرسد، مبادرت می نماید به مذمّت آن و وصف میکند آن را به
خطا و قلّت تدبیر چنانچه اصحاب مانی نقاش و ملاحده فسقه که از دین به در
رفتهاند و اشیاء ایشان از اهل ضلال که به خیال محال ترک بندگی خداوند
ذیلالجلال کردهاند.
پس لازم است برکسی که خدا بر او انعام
کرده باشد به معرفت خود و هدایت کرده باشد او را به سوی دین خود و توفیق
داده باشد او را که تامل کند در تدبیری که در خلایق به کار رفته، و در یابد
که برای چه آفریده شدهاند، و تعبیر و تقریر نماید به براهینی که دلالت می
کند بر صانع ایشان آنکه بسیار حمد کند خدا را و مولای خود را بر این نعمت
عظمی و تضرع کند به درگاه خدا که او را ثابت بدارد بر این موهبت کبری و
زیاده گرداند هدایت او را، زیرا که حق تعالی میفرماید:
لَئن شَکَرتُم لازِیدنکم وَ لَئن کَفَرتُم إنَّ عذابی لشدید.
یعنی: اگر شکر کنید البته زیاده میکنم نعمت شما را و اگر کفران کنید به درستی که عذاب من سخت است. (سوره ابراهیم، آیه 7)
مترجم گوید که: مانی ملعون در زمان شاپور بن اردشیر بهم رسید و دینی احداث
کرد میان مذاهب گیران و ترسایان که نه این بود و نه آن، و به پیغمبری حضرت
مسیح(ع) قابل بود و به نبوت حضرت موسی(ع) قابل نبود، و میگفت: عالم مرکب
است از دو اصل قدیم: یکی نور و دیگری ظلمت، و هر خیر و خوبی که در عالم هست
از نور میدانست، و هر شر و بدی را به ظلمت نسبت میداد، و میگفت:
درندگان و موذیات و عقارب و حیات را ظلمت آفریده به سبب آنکه حکمت خلق را
نمیدانست و گمان می کرد که خلق اینها عبث است و در اینها منفعت نیست، و
حکیم نمیباید اینها را خلق کند، و در کلام معجز نظام امام(ع) بطلان این
قول ظاهر خواهد شد.
کتاب دانستنیهای شگفت انگیز خلقت – ص 15
ترجمه علامه مجلسی