«... للحق...
از صبح تا حالا که این خبر رو شنیدم، هزارتا جمله و حرف تو سرم میچرخید...
همهٔ بچهها رو بسیج کردم که عکس مشترکی که باهاش داشتمو پیدا کنن... خیلی عجیب بود... اما انگار ناپدید شده بود... انگار از همه جا پاک شده بود... . خوب که از پیدا کردنش ناامید شدم یهدفعه یاد جملهٔ خودش افتادم... که قبل از اینکه با هم عکس بگیریم؛ منو کشید کنار و با خنده گفت: نمیترسی با من عکس بگیری؟ تو الآن اول جوونی و راهته... واست بد میشهها!!
بازم خندید... منم خندیدم... گفتم: اتفاقاً برا شما بیشتر بد میشه حاج آقا! ــ کاش میشد حرف بزنم بهجای نوشتن! ــ کاش میشد...
... آقا! اولش بگم! هر کی دین و ایمون درست حسابی نداشته باشه کلاش پس معرکه است...
... اون خندید و گفت... منم خندیدم و گفتم... اما این دوتا جمله شد: یه تعریف کامل از وضع امروز کسایی مثل ما...
... بهخدا مسئولیم هممون!!
تک تکمون مسئولیم... هر کی تو این کشور زندگی میکنه مسئوله! هر کی اسمی
از سلحشور و حاتمیکیا و ابوالقاسم طالبی و... میشنوه مسئوله!!
آقای
پشت میز! آقای رسانه. آقایون! خانما!! قیمت غربت تو دوره زمونهٔ ما چنده؟
قیمت ترور شخصیت چی؟ قیمت اینکه یه عمر زخم زبون و فحش بشنوی چی؟
قیمت این حرفهایی که تو سینهٔ فرجالله سلحشور موند و با خودش برد زیر خاک چی؟
قیمت کارایی که میتونست بکنه... حرفایی که میتونست بزنه... اثرایی که میتونست بذاره اما صرف جواب دادن به یهسری کثافتکاریا و حاشیهها شد چی؟...
چند نفر حاضرن تو خونهای که خاکشو خوردن تا اونجور که درسته ساخته بشه و هزینه مردن کردن براش و یهجورایی بهخاطر راهشون باید صاحبای اصلیش باشن مث مستاجرا توش بمونن و هی زخم بخورن، زخم زبون بشنون، فحش بخورن و قلب و اعصاب بذارن، جون بذارن و هی با پای زخمی و پر از تاول مسیرو ادامه بدن؟ تازه نهتنها اون انتظاری که دارن برآورده نمیشه بلکه طرف مقابل دو قورت و نیمشم باقی باشه؟!
...تا زندهان که هیچی... اگه به پیری برسن که دو سه تا بچهٔ کتاب و ورق بهدست رو میفرستیم تا بشینن از خاطرهها و نصیحتا و پنداشون بگن و بنویسن تا مبادا برگهای از دفتر تاریخ هنر انقلاب، موسیقی انقلاب کم بشه!! غافل از اینکه زندگی و جوونی همینها تاریخ انقلابه!
به فکر همینهایی که هستند باشید!!
نه اینکه
همینها رو فراموش کنیم و از یه طرف از پشتبومِ جوون گرایی و کشف استعداد
بیفتیم و از طرف دیگه از پشتبوم تکریمِ پیشکسوت!!
هرچند هردوی اینها هم چیزی بیش از شعاری توی همایشها و جشنوارهها، برای جلوی دوربینها نیست».