«مصطفی» در میدان نبرد به قدری از خود تسلط و شجاعت نشان داد که فرماندهی یک گردان از «مدافعان حرم» به او واگذار شد و سرانجام در اول آبان 1394 شمسی، طی «عملیات محرم»، مصادف با شب «تاسوعای حسینی» بال در بال ملائک گشود. بازگشت ِپیکرِ «مصطفی» به «شهریار»، شور و هیجان بی سابقه ای در میان جوانانِ بسیجی این شهر برپا کرد و بیشتر از همه، رفیق بزرگ ترش «سجاد» بود که بیتابی می کرد. رفیق زرنگش، این بار هم جلو زده بود و «سجاد» آشفته و بی قرار، در لحظه به لحظهی تشییع او حضور داشت.
بعد از آن، «سجاد» دو ماه هم طاقت نیاورد. تابوت او، درست 60 روز بعد از «مصطفی» روی دوش رفقای شهریاری قرار گرفت. درست شانه به شانهی «مصطفی» جای کوچکی در گلزار شهدا باقی بود، که آن را برای «سجاد» مهیا کردند و
امروز، «مصطفی» و «سجاد» در کنار هم، انتظار ظهور مولایشان را می کشند
روحمان با یادشان شاد
هدیه به ارواح بلند پروازشان صلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
هدیه به ارواح بلند پروازشان صلوات
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
دو تن از جوانانِ این روستا هستند که رفاقتی گرم قدیمی با هم دارند
«مصطفی» 14 ماه موچک تر از «سجاد» است اما ثابت کرده که از او تَر و فرزتر است
«سجاد» آشفته و بی قرار، در کنار مزارِ «مصطفی»
«سجاد» بعد از «مصطفی» دو ماه هم طاقت نیاورد. درست 60 روز بعد، تابوتش رفت روی دوش رفقای شهریاری
درست شانه به شانهی «مصطفی» جای کوچکی در گلزار شهدا باقی بود، که آن را برای «سجاد» مهیا کردند
امروز، «مصطفی» و «سجاد» در کنار هم، انتظار ظهور مولایشان را می کشند