درك
درست این موضوع، می تواند از رفتار و سیاست خارجى آمریكا، پرده بردارد و
در نتیجه، چرایى بسیارى از مسائل و حوادث جهان، از جمله سیاستهاى
خاورمیانهاى غرب را روشن كند و از حمایتهاى بی دریغ آنها از رژیم
صهیونیستى، و علت مخالف با انرژی هسته ای ایران، رمزگشایى نماید.
برخی از متفکران و اندیشمندان، در كتابهای خود از جمله کتاب مسیحیت صهیونیست و بنیادگرای آمریکا و کتاب مسیح یهودی و فرجام جهان
به تفصیل زمینه شكلگیری و اهداف و برنامههای جنبش مسیحیت صهیونیست را به
طور خاص در غرب، به ویژه در ایالات متحده آمریکا، بررسی كرده اند و ابعاد
دینی و مذهبی این جنبش را برجسته نموده و مدعی اند كه تحلیل قدیمی«حمایت
استراتژیك غرب بویژه آمریکا از اسرائیل» و «تأثیر لابی یهودی» در
تصمیمگیریها و حمایت از یهود در دنیای غرب، قانع کننده، نیست و معتقدند،
این اتحاد و حمایت ابدی از رژیم اسرائیل، فراتر از یک پیمان سیاسی، نظامی،
امنیتی یا اقتصادی، می باشد و پیوند بین یهود
صهیونیست و مسیحیت انجیلی، بیش از اینكه سیاسی باشد، خاستگاهی فرهنگی
دارد كه در دین و اعتقاد آنها به سرنوشت و آینده جهان، نهفته است که این
اعتقاد نیز، بر مبنای الهیات الهیات آرماگدون و جنگ نهایی هسته ای در
خاورمیانه، استوار است.
هال لیندسی در كتاب خود، "در پیشگوییهای انجیل، جای آمریکا كجاست"كه
از پرفروشترین كتابهای سال 2001 میلادی آمریکا بود، نقش ایالات متحده
آمریکا را در جنگ جهانی آرماگدون بررسی نموده است. نویسنده اثبات میكند كه
دولت آمریکا جنگ نهایی مقدس را رهبری خواهد
كرد و مخالفان مسیح در سراسر جهان را كه قبل از آغاز این جنگ، باعث ایجاد
ترس و وحشت در جهان شدهاند، شكست خواهد داد و دولت انگلیس در این جنگ
مقدس، همكار آمریکا خواهد بود. (صهیونیسم مسیحی و جهان اسلام، فصلنامه كتاب نقد، ش 32)
اما
طنز روزگار این است که، چگونه امکان دارد داعیهداران یك حكومت سكولار،
مدعی زمینهسازی برای ظهور مسیح شوند كه نه یك سكولار، بلكه پیامبری الهی
به شمار میآید و آنچه عملی خواهد نمود، حكم الهی است. به واقع، هیچ وجه
تشابهی بین منتظران مسیح با خود مسیح وجود ندارد. مسیحی که پیامبر صلح و
رحمت است، چگونه میتواند اعمال خشن و سرشار از بیرحمی آمریکا و اسرائیل
را تأیید نماید. چه تشابهی بین حضرت مسیح و حاکمیت آمریکا و اسرائیل، وجود
دارد؟ نیاز فطرى بشر به منجی و حاکمیت عدل الهی، امروز به دست شیادان
آمریکایی در لباس مذهب، كه با قدرت، پیوندى گسستناپذیر یافتهاند و مثلث
زر و زور و تزویر را دیگربار شكل دادهاند، به سوى هدفهاى خاص سیاسى جهت
داده می شود و از درون آن" آپوكالیپس" و" آرماگدون هسته ای" زاده می شود
و" پرستش اسرائیل" و حمله به مسلمانان و اشغال سرزمینها و غارت ثروت
ملتها و تسخیر جهان، درمی آید.
بنابراین
رفتار خارجى دولت آمریكا، غالبا تحتتاثیر، انگیزه هاى ایدئولوژیك و
اعتقادى و ریشه در "الهیات آرماگدون هسته ای" دارد. با توجه به نفوذ
اندیشه هاى بنیادگرایى و صهیونیسم مسیحى بر هیئت حاكمه آمریكا، نمیتوان
سیاست خارجى آمریكا بهویژه سیاست خاور میانهاى آن را، در چارچوبى غیر از
دیدگاه اعتقادی، تحلیل نمود.
طرح سوال؛ چرایی حمایت ابدی آمریکا از اسرائیل
اسرائیل
کیست و چیست كه همه دنیا، باید براى آن هزینه كند؟ آیا فقط دلیل سیاسی
دارد و یا پشتوانه دینی؟ چرایی حمایت ابدی و همیشگی دنیای غرب و آمریکا از
رژیم اسرائیل، چه می باشد؟ مبانی نظری سیاست خارجی دولت آمریکا کدام است؟
درك
درست این موضوع، مىتواند از رفتار و سیاست خارجى آمریكا، پرده بردارد و
در نتیجه، چرایى بسیارى از مسائل و حوادث جهان، از جمله سیاستهاى
خاورمیانهاى غرب را روشن كند و از حمایتهاى بىدریغ آنها از رژیم
صهیونیستى، و علت مخالف با انرژی هسته ای ایران، رمزگشایى نماید.
دیدگاه اول: تحلیل سنتی
در
برابر این سؤال، دو نوع پاسخ وجود دارد: یكى، پاسخ سنتى كه همواره گفته
شده و تكرار مىشود و خلاصهاش، آن است كه غرب، پس از ظهور كمونیسم و
توسعهطلبىهاى اتحاد جماهیر شوروى، براى تثبیت موقعیت و گسترش حوزه نفوذ
خود در خاورمیانه و كنترل ملتها و دولتهاى مسلمان و دستاندازى بر ثروت و
دارایى آنان، به بهانه دفاع از قوم یهود كه گفته مىشود در جنگ جهانى دوم
از سوى نازىها مورد ستم واقع شده بودند، با یك طرح استعمارى و با استفاده
از غفلت مسلمانان و در اوج اختلاف و درگیرىهاى درون جامعه عرب، فلسطین را
تصاحب نمود و آن را پایگاه ثابت خود در قلب جهان اسلام قرار داد و در طول
این سالها نیز به رغم همه مخالفتها، غرب و بهویژه آمریكا نسبت به ادامه
روند حمایت از اسرائیل و ایستادگى در برابر اعاده حقوق ملت فلسطین،
تحتتأثیر لابى قدرتمند یهود، این پروژه را ادامه مىدهد. این پاسخ، سادهترین پاسخى است که به مساله حمایت ابدی آرمیکا و غرب از اسرائیل، داده شده است.
هرچند
به وضوح می توان دریافت كه غرب سرمایهدارى، كه تمامى اقدامات خود را بر
محور محاسبه سود و زیان و هزینه و فایده تنظیم مىكند، اما در قبال هزینه
حداكثرى مادى و معنوى كه براى حفظ موجودیت اسرائیل تاكنون پرداخته است، به
منافع حداقلى خود نیز نرسیده است؛ بهویژه آنكه مقبولیت و اعتبار خود را
نزد ملتهاى مسلمان و عرب به كلى از دست داده و موج نفرت عمومى و خشم و
خشونت را علیه خود بسیج نموده است و هیچ چشمانداز روشنى نیز از پیروزى و
موفقیت در افق آینده رژیم اسرائیل و حل مسائل عدیده آن وجود ندارد.
دیدگاه دوم: تحلیل واقعی
اتحاد و حمایت ابدی از رژیم اسرائیل، فراتر از یک پیمان سیاسی، نظامی، امنیتی یا اقتصادی، می باشد و پیوند
بین یهود صهیونیست و مسیحیت انجیلی، بیش از اینكه سیاسی باشد، خاستگاهی
فرهنگی دارد كه در دین و اعتقاد آنها به سرنوشت و آینده جهان، نهفته است که
این اعتقاد نیز، بر مبنای الهیات الهیات آرماگدون و جنگ نهایی هسته ای در
خاورمیانه، استوار است.
در
پرتو این تحلیل که به نظر می رسد واقعی تر، نیز باشد؛ نه فقط چرایى
ایستادگى دیوانهوار غرب و آمریكا بر حمایت از اسرائیل و ادامه تجربه
شكستخورده تشكیل دولت اسرائیلى در خاورمیانه روشن می شود بلكه رمز دشمنى
غرب و بهویژه آمریكا با انقلاب اسلامى ایران، توسعه حضور نظامى آمریكا در
خاورمیانه و خلیجفارس در آستانه سال دو هزار میلادى، حادثه یازده سپتامبر و
رخدادهاى پس از آن، جنگ علیه تروریسم، محور شرارت خواندن ایران، و متعاقب
آن حمله به عراق، طراحى براى تحریم و محاصره همه جانبه ایران و مخالفت با
برنماه هسته ا ایران و ... بسان حلقههاى به هم پیوسته یك سناریوى كامل
عملیاتى، روشن می شود.
مبانی نظری سیاست خارجی دولت آمریکا
پس
از جنگ جهانى دوم، آمریكا، رهبرى بلامعارض غرب را در دست دارد؛ آن كشور به
بركت موقعیت جغرافیایى خود و دورى از صحنه جنگ گستردهاى كه اروپا را
بهطور كامل و بخشهاى زیادى از شرق و غرب عالم را در آتش خود فروبرده بود،
از آسیبهاى آن جنگ در امان ماند و با دخالت خود در حمله اتمى به ژاپن،
راه پایان دادن به آن جنگ را هموار نمود و سپس با قبول مسئولیت بازسازى
كشورهاى اروپایى آسیبدیده از جنگ، نقش برادر بزرگتر را ایفا كرد و در
دوران جنگ سرد و تحتتأثیر سیاست" مهار شوروى و حمایت از اروپا در برابر
تعرض اتحاد جماهیر شوروى، با تشكیل "ناتو نظامی"، پایگاههاى نظامى خود را
در سراسر اروپا توسعه داد و بدین ترتیب دنیای غرب، یكسره تحت سیطره سیاسى-
نظامى آمریكا قرارگرفت.
دستكم
از شصت سال قبل تاكنون، حکومت های كشورهاى اروپایى، بهویژه در سیاست
خارجى خود، مستقل نبوده سیاست نهایى در غرب، نه در پایتختهاى این كشورها،
بلكه در واشنگتن آمریکا، رقمخورده است و این چیزى است كه در رفتار سیاسى
غرب و در اظهارات برخی از مقامات كشورهاى غربى به وضوح نمایان است؛
عباراتى نظیر آنچه در جریان همراهى انگلستان با آمریكا در جنگ عراق بر زبان
تونی بلر، نخست اسبق وزیر انگلیس، جارى شد و او خود را "سگ دستآموز رئیس
جمهور آمریكا" خواند، شاید زبان حال غالب دولتمردان كشورهاى غربى است!
اکنون،
باید دید، سیاست در آمریكا بر چه مدارى، مىگردد و چه جریان و اندیشه و با
چه رویكردى، بر فرایند سیاست خارجى آمریکا، اثرگذار است؟ زیرا درك
درست این موضوع مىتواند از رفتار و سیاست خارجى آمریكا، پرده بردارد و در
نتیجه، چرایى بسیارى از مسائل و حوادث جهان، از جمله سیاستهاى
خاورمیانهاى غرب را روشن كند و از حمایتهاى بىدریغ آنها از رژیم
صهیونیستى، و علت مخالف با انرژی هسته ای ایران، را رمزگشایى نماید.
طی
دهه های گذشته، جریان جدیدی در آمریکا، از اتحاد سه نیروى فعال و قدرت
برتر در عرصه سیاست آمریكا، یعنی "صهیونیستهاى یهودى" به عنوان قدرت
مالی،" نومحافظهكاران" به عنوان قدرت اجرایی و" صهیونیستهاى مسیحى" به
عنوان قدرت دینی، تشكیل یافته است. این مثلث، تمام آمریکا را در اختیار
دارد و آمریکا، نیز تمام دنیا را در اختیار دارد.
صهیونیست مسیحی، قدرت ایدئولوژیک آمریکا
جریان
صهیونیسم مسیحى، را گروهى از كشیشان "بنیادگراى پروتستان" آمریكایى، رهبرى
مىكنند. این جریان "راست مسیحى"، با عناوین دیگرى همچون "مسیحیان دوباره
تولد یافته" نیز شناخته مىشوند و از آنجا كه معتقد به ظهور دوباره مسیح
بعد از هزار سال، مىباشند، به مسیحیان "هزارهگرا" نیز معروفند و از آنرو
كه معتقدند براى ظهور دوباره مسیح، باید چند خواسته یا "مشیت الهی"، را
عملى كنند بهعنوان مكتب" خواسته هاى مسیح" نیز شهرت یافتهاند.
راست
گریان مسیحی، به شدت "جبرگرا و تقدیری" هستند و معتقدند، شکست ها و پیروزی
های آمریکا، در نقاط مختلف جهان، در تاریخ این کشور، تقدیر این کشور بوده و
چاره ای جز آن، نیست. اولین مسیحی صهیونیست که وارد کاخ سفید، شد«جیمی
کارتر» بود. جیمی کارتر در نطقی که در کنیست اسرائیلی ایراد کرد می گوید که
«رابطه ما با مردم اسرائیل فراتر از یک رابطه ویژه است. مسئله هم پیمانی و
"نفوذ فرهنگ دینی یهودیت در مسیحیت" است و ما چیزی شبیه وحدت اخلاق، احکام
و فرهنگ با شما یهودیان داریم» به این ترتیب مسئله را فراتر از یک پیمان
سیاسی، نظامی، امنیتی یا اقتصادی می داند و این شاید اولین سیاستمدار
بلندپایه کاخ سفید بشمار می رود که مسیحی صهیونیست است.
پس
از او ریگان است که جمله معروفی بدین مضمون دارد: «من از خدا می خواهم به
من این توفیق را بدهد که کلید شلیک موشک هسته ای را من فشار دهم تا جنگ
آرماگدون آغاز شود.» و در ادامه خط مسیحیت صهیونیستی «جورج بوش» پسر
(وابسته به کلیسای Rebirth) ، مسئله جنگ صلیبی ها و اسلام را بعد از حوادث
11 سپتامبر مطرح می کند و مسأله یداللهی (دست خدا؛ جریان صهیونیسم مسیحی،
معتقدند قدرتی که دارند تجلّی دست خدا است) و این که ما می خواهیم اراده
خدا را محقق کنیم و نیروهای اهریمنی و کشورهای محور شرارت را ـ که به زعم
او «ایران، عراق و کره شمالی» هستند ـ نابود کنیم. همه این واژه ها در
سخنان رییس جمهور سابق آمریکا، ریشه در ادبیات و لاهوت عهد قدیم (تورات)،
دارد. وی، مسئله آزادی ملتها را مطرح می کند- البته آزادی و دموکراسی از
نوع آمریکایی به سبک و سیاق مسیحیت صهیونیست- که معتقدند که در رأس همه
حکومتهای آزاده یک حکومت به نام حکومت آمریکا؛ باید وجود داشته باشد که به
لطف همراهی با اسرائیل به عنوان خط مقدم، جبهه رویارویی و پایگاه مقاومت
فرزندان خدا در مقابل نیروهای اهریمنی باشد.
نئوکان ها، قدرت اجرایی آمریکا
جریان
دیگرى كه در متن ساختار قدرت در آمریكا حضور دارد، جریان موسوم به" نو
محافظهكارى" راست افراطى" است. نسل جدید نومحافظهكاران از دوران حكومت
ریگان به صحنه آمد و با ریاست جمهوری جرج بوش پسر به اوج رسید. این جریان،
در پرونده خود، طراحى پروژه فروپاشى شوروى را در کارنامه خود دارد؛
اعلامیه" قرن جدید آمریكا" را نیز تهیه كرده و براساس آن، طرح حمله به عراق
را طراحى و اجرا كرده است.
این
گروه، آمریكا را قدرت برتر جهان مىدانند و تنها فرهنگ آمریكایى را، اصیل
مىشناسند، لیبرال دموكراسى موجود در آمریكا را الگوى نهایى و پایانى سعادت
بشر مىدانند. تلاش مىكنند جهان را در قبضه قدرت آمریكا درآورند. و
هماینك قدرتمندترین و فراگیرترین جریان و تشكیلات سیاسى در آمریكا به حساب
مىآیند. این جریان، نیز همچون صهیونیستهاى یهودى، حمایت از رژیم
اسرائیل را اصل دانسته و براى حفاظت از آن رژیم، ایده خاورمیانه بزرگ را با
مركزیت اسرائیل، طرح و تعقیب می كنند.
صهیونیستهاى یهودى، قدرت مالی و رسانه ای آمریکا
سومین
قدرت بزرگ آمریکا، صهیونیست های یهودی هستند که در قالب جمعیت یهودیان
ساکن آمریکا، گردهم، می آیند. لابىهاى قدرتمندى همچون" ایپك" كه منویات
رژیم اسرائیل را در آمریكا تعقیب نموده و حافظ منافع رژیم صهیونیستى در
لایههاى نظام تصمیمگیرى آمریكاست، نمونه بارز تبلور اراده و قدرت
صهیونسیم یهودی در آمریکا، می باشد. هدف راهبردى صهیونیسم یهودى، با عنایت
به نفوذ گسترده و امكانات فوقالعادهاش در آمریكا، حمایت همیشگی از
اسرائیل و پىگیرى برنامهها و خواسته هاى این رژیم در در جهان، است. در طول
سالهاى تشكیل اسرائیل، این جریان، آمریكا را واداشته است كه از اسرائیل
پشتیبانى مالى و تسلیحاتى كند، در مجامع بینالمللى از آن رژیم، جانبدارى
كند و هر قطعنامهاى علیه اسرائیل را در سازمان ملل بىاثر سازد و در شوراى
امنیت، وتو نماید، و هم پیمانان آمریكا را وادار به حمایت از اسرائیل و
عقبنشینى در قبال خواسته هاى آن رژیم، نماید.
هالیوود، در خدمت آخرالزمان آمریکایی
این
جریان در آمریکا، برای تسریع این حوادث، از تمام ابزارها و امکانات، کمال
استفاده را داشته اند. و تنها یک نمونه از هزاران نمونه این ابزارها، صنعت "فیلم سازی هالیوود"
می باشد که کاملا در جهت خدمت به اهداف صهیونیست ها و جنبش "مسیحیان
انجیلی و از نو تولد یافته" حرکت می کند. فیلم هایی سیاسی و براساس محورهای
دینی، تولید و به نمایش در می آیند. محتوای بیشتر این فیلم ها بر محور
حمایت از اسرائیل قبل از ظهور حضرت مسیح، دور می زند. فیلم «اسرائیل كلید
نجات آمریكا» و «قدس د،س» و یا «ماتریس» (Matrix ) و ...، نمونه هایی از
صدها فیلم در هالیوود است که بر این عقیده، استوار است. به عنوان مثال،
فیلم ماتریس، ساخت سال 2000، و در آستانه ورود به هزاره سوم میلادی، آینده
تیره و تارى را براى بشریت و جهان، مجسم مىكند كه تنها نقطه روشن، شهرى
است به نام zion یا (صهیون) كه امید بشر به آن است و انسان در آن نجات
مىیابد و به كمال مىرسد.
الهیات آرماگدون، تبلور مثلث شوم "عقیده، ثروت و قدرت آمریکایی"
بعد
از معرفی سه قدرت برتر "دینی، اجرایی و مالی" آمریکا و تحلیل اجمالی از
ساختار قدرت در آمریكا، به روشنی، درمی یابید که سیاست خارجى آمریكا از
لحاظ ایدئولوژیك و نظرى، تحتتاثیر صهیونیسم مسیحى، از نظر عملى و اجرایى،
توسط نومحافظهكاران و نئوکان ها، و از حیث مالى و رسانهاى، توسط
صهیونیستهاى یهودى، حمایت و پشتیبانی، مىشود و رفتار دولت فعلى آمریكا در
جهان و بویژه در خاورمیانه، تبلور اراده این جریان سه وجهى، است.
آرزوی مسیحیت صهیونیسم، جهان در انتظار جنگ هسته ای آرماگدون
مسيحيان
صهيونيست، معتقد به هفت مرحله يا هفت مشيّت الهىاند كه به ترتيب در
آخرالزمان به وقوع مىپيوندد. این باور هفت مرحلهای بودن پایان تاریخ از
نظر این جنبش، مستلزم تحقق حوادثی است که از جمله این حوادث: یهودیان باید
دو مسجد «الاقصی» و «قبۀ الصخرۀ» در بیتالمقدس را منهدم كنند و به جای این
دو، معبد بزرگ هیکل سلیمان را بنا نمایند. و بعد از این تخریب، جنگ نهایی
مقدس (آرماگدون) به رهبری آمریکا و انگلیس آغاز میشود. البته قبل از آغاز
جنگ آرماگدون، رعب و وحشت جامعه آمریکا و اروپا را فراخواهد گرفت. همچنین
قبل از ظهور دوباره مسیح، صلح در جهان هیچ معنایی ندارد و مسیحیان برای
تسریع در ظهور مسیح باید مقدمات جنگ آرماگدون و نابودی جهان را فراهم
نمایند.
متاسفانه
از وجوه مشتركِ اعتقادات كسانى كه مراحل چندگانه انديشه مسيحيت صهيونيستى
را بیان کردهاند، جنگ آرماگدون يا جنگ فرات است. مسيحيان صهيونيست با كنار
هم قرار دادن دو آيه از کتاب مقدس، نتيجه مىگيرند که اين جنگ اتمى، هسته
ای و نوترونى خواهد بود.
مسيحيان صهيونيست
معتقد به هفت مرحله يا هفت مشيّت الهىاند كه به اين ترتيب در آخرالزمان به وقوع مىپيوندد:
1. بازگشت يهوديان به فلسطين؛
2. ايجاد دولت يهود در ارض موعودا؛
3. موعظه شدن بنى اسرائيل و ديگر مردم دنيا به وسيله انجيل؛
4. دوره وجد يا سرخوشى؛ بهشت رفتن كسانى كه به كليسا ايمان آوردهاند؛
5. دوره هفت ساله حكومتِ دجال يا آنتىكراست (ضد مسيح، موعود اسلام) و بدبختی يهوديان و دیگران؛
6. وقوع جنگ آرماگدون يا جنگ همهگير كه در آن، همه زمين به سختى نابود خواهد شد؛
7.
شكست لشكريان دجال (آنتی کراست، ضد مسیح، موعود اسلام) و ايجاد حكومت مسيح
به پايتختى قدس (اورشليم). در اين دوره، يهوديان به مسيح ايمان مىآورند.
گروهی
معتقدند مرحله اول تا سوم تحقق یافته است. توضیح بیشتر اینکه: مرحله اول
یعنی بازگشت یهودیان به فلسطین (تا سال 1948 میلادی) و دوم (در سال 1948
میلادی) تحقق يافته است و اکنون دنيا در مرحله سوم (كليساى تلويزيونى) به
سر مىبرد و بقيه مراحل تا سال 2007 میلادی و به اعتقاد برخى تا سال 2026
میلادی و ...تحقق خواهد يافت.
در
مرحله چهارم تا هفتم اين نظريه، اختلاف است، ولى يكى از روايتهای اين
مرحله چنین است: مسيح در دورهاى مىآيد و در برابر مسيحيان صهيونيست ظاهر
مىشود و عدهاى (به روايتى 144 نفر) را با سفينه به بهشت مىبرد و نابودى
جهان طى جنگ آرماگدون را مشاهده میکنند. ولى مسيح در گيرودار نابودى جهان،
به زمين برمىگردد و در جنگ آرماگدون بر سپاه شر و دجال (موعود اسلام)،
پيروز مىشود و حكومت هزارساله خود را بنياد مىنهد.
حوادث برای تحقق مراحل هفت گانه پایان تاریخ و مقدمه ظهور مسیح
این باور هفت مرحلهای بودن پایان تاریخ از نظر این جنبش، مستلزم تحقق حوادثی است كه باید تا ظهور دوباره مسیح به وقوع پیوندد و پیروان این مكتب وظیفه دینی دارند تا برای تسریع در عملی شدن این حوادث بكوشند. این حوادث عبارتند از:
1.
مهاجرت یهودیان به فلسطین. یهودیان از سراسر جهان باید به فلسطین آورده
شوند و تشکیل دولت و كشور اسرائیل در گسترهای از رودخانه نیل تا فرات به
وجود آید و یهودیانی كه به اسرائیل مهاجرت نمایند، اهل نجات خواهند بود؛
2.
یهودیان باید دو مسجد «اقصی» و «صخره» در بیتالمقدس را منهدم كنند و به
جای این دو، معبد بزرگ هیکل سلیمان را بنا نمایند؛ از سال 1967 میلادی تا
به حال یهودیان و مسیحیان صهیونیست بیش از صد بار به این دو مسجد حمله
كردهاند.
3.
روزی كه یهودیان دو مسجد اقصی و صخره را در بیتالمقدس منهدم كنند، جنگ
نهایی مقدس (آرماگدون) به رهبری آمریکا و انگلیس آغاز میشود؛ در این جنگ
جهانی تمام جهان نابود خواهد شد.
4.
روزی كه جنگ آرماگدون آغاز شود، تمامی مسیحیان پیرو اعتقادات «عملی نمودن
خواستههای مسیح» كه مسیحیان دوباره تولد یافته هستند و نیز یهودیان ایمان
آورده به مسیحیت، نجات یافته، و حضرت مسیح را خواهند دید و توسط یك سفینه
عظیم از دنیا به بهشت منتقل خواهند شد و از آنجا همراه با او نظارهگر
نابودی جهان و عذاب سخت در این جنگ مقدس و نابودی بقیه خواهند بود؛
5.
در جنگ آرماگدون زمانی كه پیروزی ضدمسیح (دجال) نزدیك است، مسیح همراه
مسیحیان دوباره تولدیافته و یهود ایمان آورده به مسیحیت، در جهان ظهور
خواهد كرد و ضدمسیح را در پایان این جنگ مقدس شكست خواهد داد و حكومت جهانی
هزارساله خود را در مركزیت بیتالمقدس برپا خواهد ساخت. آنگاه معبد
سلیمان كه مسیحیان و یهودیان قبل از آغاز جنگ آرماگدون به جای مسجد اقصی و
صخره در بیتالمقدس ساختهاند محل حكومت جهانی حضرت مسیح خواهد شد؛
6.
دولت صهیونیستی اسرائیل با كمك آمریکا و انگلیس، مسجد اقصی و مسجد صخره در
بیتالمقدس را نابود خواهد كرد و معبد بزرگ به دست آنان در این مكان ساخته
خواهد شد و این رسالت مقدس به عهده آنهاست.
7. این حادثه پس از سال دوهزار میلادی حتماً اتفاق خواهد افتاد؛
8. قبل از آغاز جنگ آرماگدون، رعب و وحشت جامعه آمریکا و اروپا را فراخواهد گرفت؛
9.
قبل از ظهور دوباره مسیح، صلح در جهان هیچ معنایی ندارد و مسیحیان برای
تسریع در ظهور مسیح باید مقدمات جنگ آرماگدون و نابودی جهان را فراهم
نمایند.
جنبش تدبیری، خطرناک ترین شاخه صهیونیسن مسیحی
از
مهمترين و خطرناكترين جنبشهاى اصولگراى صهيونيسم مسيحى «جنبش تدبيرى»
است. اين جنبش، به اخبار كتاب مقدس درباره چگونگى تدبير خداوند در جهان
هستى و سرانجام آن، استناد میکنند، از جمله:
1. باید در روند برپايى دولت اسرائيل و بازگشت يهوديان، سرعت بخشید.
2.
آنگاه دشمنان خدا به اسرائيل حمله میکنند و جنگ اتمى آرماگدون شعلهور
میشود که ويرانىهاى بسيار و میليونها كشته بر جاى مىگذارد.
3. پس از اين رخداد، حضرت مسيح ظهور مىكند تا پيروان خود را نجات دهد.
4. سپس صلح و آرامش در حكومت مسيح استقرار مىيابد. اين حكومت، هزار سال در زير آسمان و روى زمين جديد ادامه پيدا خواهد كرد.
بنابراین اعضاى اين جنبش معتقدند كه تشكيل حكومت يهودى در كشور فلسطين نشانه نزديك شدن ظهور حضرت مسيح است. تا
زمانىكه يهود به طور كامل بر فلسطين تسلط پيدا نكرد و دو مسجد الاقصى و
قبۀ الصخرۀ، معدوم و معبد بزرگ يهود به جاى آن بنا نگردد، ظهور حضرت به
تأخير خواهد افتاد.
جنگ هسته ای آرماگدون
متاسفانه از وجوه مشتركِ اعتقادات كسانى كه مراحل چندگانه انديشه مسيحيت صهيونيستى را بیان کردهاند، جنگ آرماگدون يا جنگ فرات است. مسيحيان
صهيونيست با كنار هم قرار دادن دو آيه در صحيفه خزيقال و زكرياى نبى نتيجه
مىگيرند که اين جنگ، اتمى، هسته ای و نوترونى خواهد بود.
بر
اساس اعتقادات مسيحيان صهيونيست، بايد حوادث زير صورت گیرد تا مسيح دوباره
ظهور كند. البته پيروان انديشه مسيحيت صهيونيستى وظيفه دارند براى تسريع
در ظهور حضرت مسیح و این حوادث، كوشش نمايند:
1.
بايد يهوديان از سراسر جهان به فلسطين آورده شوند و كشور اسرائيل در
گسترهاى از رودخانه نيل تا فرات به وجود آيد؛ يهوديان مهاجر، اهل نجات
خواهند بود؛
2. يهوديان بايد مسجدالاقصى و صخره در بيتالمقدس را منهدم كنند، و به جاى آن، معبد بزرگ يهوديان (هیکیل سلیمان) را بنا نهند؛
3. روزى كه يهوديان، مسجدالاقصى و صخره را منهدم نمايند، جنگ نهايى مقدس (آرماگدون) به رهبرى آمریکا و انگليس آغاز میشود.
4.
در روز آغاز جنگ آرماگدون، مسيحيان، توسط سفينهای از دنيا به بهشت منتقل
مىشوند و از آن جا همراه مسيح، نظارهگر نابودى جهان و عذاب سخت خواهند
بود؛
5. زمانى كه در جنگ آرماگدون،
ضد مسيح يا دجال (آنتی کراست، موعود اسلام) در حال پيروزى است، مسيح همراه
مسيحيان به بهشت میرود و ظهور مىكند، ضد مسيح را شكست مىدهد و حكومت
هزار ساله و جهانى خود را که مركز آن بيتالمقدس (اورشلیم) است، برپا خواهد
كرد.
متاسفانه
از وجوه مشتركِ اعتقادات كسانى كه مراحل چندگانه انديشه مسيحيت صهيونيستى
را بیان کردهاند، جنگ آرماگدون يا جنگ فرات است. جنگ آرماگدون در دره مجدو
در دشت خزرال واقع در شمال اسرائيل و در ساحل غربى رود اردن روى مىدهد.
گفته مىشود كه آيه زير در صحيفه خزيقال و زكرياى نبى درباره اين جنگ است:
الف)
بارانهاى سيلآسا و تگرگهاى آتش و گوگرد، موجب تكانهاى سختى در زمين
خواهد شد. كوهها سرنگون میشوند، صخرهها خواهند افتاد و جميع حصارهاى
زمين منهدم خواهند شد؛
ب) گوشت پاهاى ایشان در حالت ایستاده، كاهيده خواهد شد و چشمهای آنها گداخته میشود و زبانهایشان در دهانشان كاهيده خواهد شد.
مسيحيان صهيونيست با كنار هم قرار دادن اين دو آيه، نتيجه مىگيرند که اين جنگ، اتمى، هسته ای و نوترونى خواهد بود.
آمریکا، در تدارك جنگ هسته ای آرماگدون
اکنون
به معرفی "الهیات آرماگدون" و مبانی ایدئولوژیک و سیاست اعتقادی دولت
آمریکا، و نتیجه آن در خاورمیانه، خواهیم پرداخت. دیدگاه و اعتقاد و دیدگاه
قدرت ایدئولوژیک در هیئت حاکمه آمریکا، چنین است که قبل از ظهور و بازگشت
مجدد مسیح، دنیا و جهان بعد از ویرانی "مسجد الاقصی" در فلسطین و احداث و
بنای مجدد "معبد سلیمان" مورد ادعای یهودیان، به جای آن، جنگ جهانى
آرماگدون، آغاز و هفت سال به طول مىانجامد. دنیا، طى یك این جنگ هستهاى
آرماگدون، نابود خواهد شد!
قدرت
دینی و اعتقادی در آمریکا معتقدند، مسیحیان باید براى رسیدن به صلح جهانى و
حاکمیت جهانی مسیح، مقدمات جنگ هسته ای آرماگدون را فراهم كنند. از اینرو،
مبناى نظرى اعتقادی و بالطبع آن، سیاستهاى خاورمیانهاى دولت آمریکا،
برگرفته از آموزههاى مكتب "مبلغان انجیل" می باشد، كه آن نیز مبتنى است،
بر پیشگویىهایى درباره آخرالزمان كه " آپوكالیپس" و "الهیات آرماگدون"،
خوانده مىشود و از "سفر دانیال" در تورات (عهد قدیم) و رویاها و "مكاشفات یوحنا" در انجیل (عهد جدید)، برگرفته شده است. براساس
این پیشگویىها، حوادثى چند، باید به وقوع بپیوندد تا عیسى مسیح مورد
ادعای جنبش مسیحیان راست گرا، دوباره ظهور نماید و پیروان این مكتب
مىبایست بهعنوان وظیفه شرعى! براى تسریع در عملى شدن این حوادث، تلاش
نمایند. طبق مبانی "مبلغان انجیل"، این نماد قدرت برتر و ایدئولوژیک در
آمریکا، حوادثی را طراحی کردند که "مقدمات ظهور مسیح"، باشد که سناریوى ساخته و پرداخته آنها در مورد این تحول و مقدمات آن به شرح زیر است:
1- باید یهودیان از سراسر جهان به فلسطین آورده مىشوند و كشور اسرائیل در حدفاصل رود نیل تا فرات به وجود مىآید.
2- باید یهودیان، مسجد الاقصى و مسجد صخره را در بیت المقدس ویران كرده و به جاى آن معبد (هیكل) سلیمان را بنا كنند.
3- آنگاه
كه دو مسجد یاد شده در بیت المقدس و در فلسطین، منهدم و ویران شدند، جنگ
نهایى مقدس! بین قواى" خیر" و نیروى" شر" آغاز خواهد شد؛ قواى خیر، به
رهبرى آمریكا و انگلیس و نیروى شر كه با میلیونها نفر از مشرق، روسیه،
ایران و عراق به سوى غرب هجوم مىآورند در منطقهاى به نام" هار مجدو" یا"
آرماگدون" واقع در درهاى در شمال فلسطین و در نزدیكى حیفا، با یكدیگر
برخورد مىكنند. به اعتقاد قدرت ایدولوژیک آمریکا، در این جنگ جهانى كه هفت
سال طول می کشد، دنیا و جهان، طى یك نبرد هستهاى، نابود خواهد شد!
4- در این هنگام عیسى مسیح، به زمین باز خواهد گشت و مسیحیان دوباره تولد یافته را با یك سفینه عظیم با خود به آسمان خواهد برد.
5-
در جنگ هسته ای آرماگدون هنگامىكه قواى شر به فرماندهى ضد مسیح (دجال
منجی اسلامی) در حال پیروزى است، عیسى مسیح، به همراه "مسیحیان دوباره تولد
یافته"، ظهور خواهد كرد و ضد مسیح را شكست مىدهد و حكومت جهانى خود را به
مركزیت بیت المقدس و در معبد سلیمان كه به جاى مسجد الاقصى و مسجد صخره،
ساختهشده است، برپا مىكند.
6- مسیحیان
براى تعجیل در ظهور مسیح، باید كشور بابل، یعنى کشور عراق را نابود كنند و
رودخانه فرات باید كاملا خشك شود و این از علائم ظهور و رجعت عیسى مسیح
است!
7- با ظهور دوباره
مسیح و شكست دجال، صلح همیشگی بر جهان حكمفرما مىشود، از اینرو، مسیحیان
باید براى رسیدن به صلح جهانى، مقدمات جنگ هسته ای آرماگدون را فراهم كنند.
نكته
مهم در این باب آنكه، الهیات آرماگدون هسته ای، مطالبى صرفا بر روى كاغذ و
مفاهیمى در ذهنها و اندیشهها نیستند، بلكه چنین تبلیغ مىشود كه پیروان
این مكتب موظفند، همه تلاش خود را براى عملى شدن آن به خرج دهند و از آنجا
كه شرط ظهور دوباره مسیح ، بروز یك "جنگ فراگیر هسته ای" است دنیا براى
رسیدن به صلح نهایى، باید هزینه این" جنگ مقدس" را بپردازد و از آنرو كه
آمریكا جنگ آرماگدون را رهبرى خواهد كرد، مىبایست و حق دارد مقدمات آن را
فراهم كند، پایگاههاى خود را در منطقه خاورمیانه و خلیجفارس توسعه دهد و
بدان دلیل كه نقطه كانونى این جنگ، هارمجدون در سرزمین فلسطین است، رژیم
اسرائیل را از هر جهت تدارك و حمایت كند، عراق را اشغال نماید، سوریه و
لبنان را در اختیار گیرد و ایران را تحت فشار سیاسى- اقتصادى و محاصره
نظامى قرار دهد.
وقتی
صحنه و نقشه "سایت دینامیک آینده بشر و خاورمیانه" از منظر هیات حاکمه
آمریکایی ها، ترسیم و تصویر میشود، درمی یابیم که غالب جنگ ها و اقدمات
آمریکا، بیشتر با پشتوانه الهیات آرماگدون و با انگیزه عقیدتی و دینی،
انجام می پذیرد و بقیه دلایل همچون استفاده از نفت و انگیزه های اقتصادی
ایجاد جنگ، دلیل اصلی و واقعی نمی باشد.
خاورمیانه، نمود عینی مبانی نظری سیاست خارجی آمریکا
صدام
و رژیم بعث عراق در یك توافق پنهانى با دولت آمریكا، درحالىكه حمایت همه
رژیمهاى وابسته به آمریكا در منطقه خلیج فارس را باخود دارد، جنگ تمام
عیارى را با جمهورى اسلامى ایران با انگیزه توقف انقلاب اسلامى آغاز
مىكند، بعد از مدتی طرح آمریکایی "تجزیه و فروپاشی امپراتوری شوروی" که از
مدتها قبل زمینه هاى آن فراهم آمده است، بهبار مىنشیند و امپراتورى
بزرگ شوروى كه در ادبیات راستهاى افراطى حاكم بر آمریكا " امپراتورى شر"
نامیده مىشود، سقوط مىكند و آمریكا داعیهدار" نظم نوین جهانى" مىشود.
در
همین حال، صدام دیكتاتور عراق، با فروپاشى شوروى بهسوى آمریكا، چرخش
مىكند، وی پس از ناكامى در جنگ با ایران، به كویت، نیز حمله میكند و راه
را براى حضور گسترده آمریكا در خلیجفارس فراهم كند؛ آمریكا به بهانه
بازپسگیرى كویت، عملیات "طوفان صحرا" را طراحى مىكند و منطقه خلیجفارس
را صحنه تاخت و تاز ارتش خود و متحدان اروپائىاش قرار مىدهد؛ پایگاههاى
ثابت نظامى آمریكا در كویت، عربستان، قطر، بحرین، امارات و عمان برپا
مىشوند و ناوگان های آمریكا رسما در خلیجفارس مستقر مىشود.
در آستانه هزاره سوم میلادی، عملیات
های جدید جنگی، با پشتوانه دینی و عقیدتی، با شدت ادامه می یابد. درست در
آغاز هزاره سوم و در سال 2001 میلادی، "حادثه یازده سپتامبر" رخ می دهد.
جهان به دو گروه خیر و شر، تقسیم میشود و رسما "الهیات آرماگدون" در ادبیات
سیاسی جهان، نقش اول را ایفا می کند و رییس جمهور اسبق آمریکا، جرج بوش
پسر، در یک نطق رسمی تلویزیونی جهان را به دو گروه خیر و شر، تقسیم می کند
که برگرفته از الهیات توراتی و نظریه آرماگدونی، دارد. حمله آمریکا به عراق
به بهانه حمایت از آزادی و تروریسم قوای شر، آغاز میشود. رئیس
جمهور اسبق آمریكا بر این اقدام خود، نام" جنگ صلیبى" مىگذارد و این
نشانه دیگرى است از ردپاى اندیشههاى صهیونیسم مسیحى در سیاست خارجی
آمریكا. جرج بوش پسر، طبق ادبیات "کلیسای انجیلی" جهان را به "دو
گروه خیر و شر" تقسیم می کند، رئیسجمهور آمریكا در این "جنگ صلیبى"، خود
را "نماینده عیسى مسیح"، معرفى مىكند که مامور آزادی جهان از دست نیورهای
اهریمن است.
طبق
مبانی نظری و اعتقادی سیاست خارجی آمریکا، بعد از عراق، نوبت کشور سوریه
است تا بار دیگر، صحنه تاخت و تاز نقشه های شوم قدرت های استکباری و در جهت
اهداف رژیم اسرائیل و صهیونیسم بین الملل، قرار گیرد.
و
اما درباره کشور ایران طرح مستقل و متمایزى وجود دارد. از آنجا كه حمله
نظامى با توجه به توانمندىهاى منحصربهفرد ایران و سابقه مقاومت
پیروزمندانه ملت ایران در مقابل تهاجم خارجى، ناممكن مىنماید، راهبرد دو
پایه" فشار از خارج و فروپاشى از داخل" انتخاب مىشود و اینبار تلاش ایران
براى دستیابى به فنآورى صلحآمیز هستهاى، كانون اصلى فشار علیه این
كشور قرار مىگیرد. ایران را محكوم به تعلیق فعالیتهاى هستهاى خود
مىكنند اما رهبرى قدرتمند و ملت مقاوم ایران با پشتوانه ملت ایران،
ایستادگى مىكنند.
جمع بندی
بى
آن كه بخواهیم در خصوص میزان موفقیت آمریكا و غرب در تعبیرخواب آشفته "جنگ
و نبرد هسته ای آرماگدون" كه از سالها قبل، زمینهسازى شده، قضاوتى صورت
بدهیم، - هرچند اکثریت مسلمانان، معتقدند، غرب در این موج جدید و
تهاجم علیه اسلام و جهان شرق، جز ناكامى و شكست و تحمل خسارتهاى فراوان و
هزینههاى سنگین هیچ دستآوردى نداشته و نخواهد داشت، و هر كس وضع دیروز و
امروز فلسطین، را تصور كند، تصدیق خواهد كرد كه رژیم جعلى اسرائیل، قابل
دوام نیست و فكر تشكیل یك كشور مصنوعى یهودى با ملیتهاى
گوناگون در قلب خاورمیانه و جهان اسلام، از ابتدا اندیشهاى باطل و فكرى
خام بوده است- اما تصور مىكنیم، توانسته باشیم به سوال اصلى این یادداشت،
یعنى رمز حمایت دیوانهوار غرب و آمریكا از رژیم صهیونیستى و تحمیل این
همه خسارت بر ملت فلسطین و كشورهاى خاورمیانه و جهان اسلام، تا حدودى پاسخ
گفته باشیم؛ مادام كه صهیونیسم و اندیشههاى بیمارگونه توراتى و گریبان
هیئت حاكمه آمریكا را رها نكرده است، سیاستهاى آمریكا و در نتیجه غرب بر
همین پاشنه، مىچرخد.
بعد از مطالعه این نوشتار، به این جمع بندی، نیز خواهید رسید:
1. چرایی
حمایت همیشگی و دائمی آمریکا از رژیم اسرائیل، غالبا، ریشه در اعتقادات و
مبانی دینی هیئت حاکمه آمریکا دارد. سیاست خارجى آمریكا از لحاظ ایدئولوژیك
و نظرى، تحتتاثیر صهیونیسم مسیحى، از نظر عملى و اجرایى، توسط
نومحافظهكاران و نئوکان ها، و از حیث مالى و رسانهاى، توسط صهیونیستهاى
یهودى، حمایت و پشتیبانی، مىشود و رفتار دولت فعلى آمریكا در جهان بویژه
در خاورمیانه، تبلور اراده این جریان سه وجهى است.
2. نفوذ
اندیشه یهود صهیونیسم در مسیحیت و بالطبع آن، پیوند بین یهود صهیونیست و
مسیحیت انجیلی، بیش از اینكه سیاسی باشد، خاستگاهی فرهنگی دارد كه در دین و
اعتقاد آنها به سرنوشت و آینده جهان، نهفته است که این اعتقاد نیز، بر
مبنای الهیات آرماگدون و جنگ نهایی هسته ای بین لشکر خیر وشر، در
خاورمیانه، استوار است.
3. دیدگاه
و اعتقاد و دیدگاه قدرت ایدئولوژیک در هیئت حاکمه آمریکا، چنین است که قبل
از ظهور و بازگشت مجدد مسیح، دنیا و جهان بعد از ویرانی "مسجد الاقصی" در
فلسطین و احداث و بنای مجدد "معبد سلیمان" مورد ادعای یهودیان، به جای آن،
جنگ جهانى آرماگدون، آغاز و هفت سال به طول مىانجامد. دنیا، طى یك این جنگ هستهاى آرماگدون، نابود خواهد شد!
4. "الهیات
آرماگدون هسته ای"، مطالبى صرفا بر روى كاغذ و مفاهیمى در ذهنها و
اندیشهها، نیستند، بلكه در آمریکا، چنین تبلیغ مىشود كه پیروان این مكتب
موظفند همه تلاش خود را براى عملى شدن آن به خرج دهند و از آنجا كه شرط
ظهور دوباره مسیح، بروز یك "جنگ عالمگیر هسته ای" است. دنیا، براى رسیدن
به صلح نهایى باید، هزینه این "جنگ مقدس" را بپردازد و از آنرو كه آمریكا
جنگ آرماگدون را رهبرى خواهد كرد، مىبایست و حق دارد مقدمات آن را فراهم
كند، پایگاههاى خود را در منطقه خاورمیانه و خلیج فارس توسعه دهد و بدان
دلیل كه نقطه كانونى این جنگ، هارمجدون در سرزمین فلسطین است، رژیم اسرائیل
را از هر جهت تدارك و حمایت كند، عراق را اشغال نماید، سوریه و لبنان را
در اختیار گیرد و ایران را تحت فشار سیاسى- اقتصادى و محاصره نظامى قرار
دهد.
5. طنز
روزگار این است که، چگونه امکان دارد داعیهداران یك حكومت سكولار، مدعی
زمینهسازی برای ظهور مسیح، شوند كه نه یك سكولار، بلكه پیامبری الهی به
شمار میآید و آنچه عملی خواهد نمود، حكم الهی است. به واقع، هیچ وجه
تشابهی بین منتظران مسیح با خود مسیح وجود ندارد. مسیحی که پیامبر صلح و
رحمت است، چگونه میتواند جنگ ها و اقدمات سرشار از بیرحمی آمریکا و
اسرائیل را در منطقه خاورمیانه را تأیید نماید. چه تشابهی بین حضرت مسیح و
حاکمیت آمریکا و اسرائیل، وجود دارد؟ نیاز فطرى بشر به منجی و حاکمیت عدل
الهی، امروز به دست شیادان آمریکایی در لباس مذهب، كه با قدرت، پیوندى
گسستناپذیر یافتهاند و مثلث زر و زور و تزویر را دیگربار شكل دادهاند،
بهسوى هدفهاى خاص سیاسى جهت داده مىشود و از درون آن "آپوكالیپس" و
"آرماگدون هسته ای" زاده می شود و "پرستش اسرائیل" و حمله به مسلمانان و
اشغال سرزمینهای اسلامی و غارت ثروت ملتها، درمی آید.
6. طبق
آنچه گفته شد، دلیل اصلی مخالفت غرب و بویژه آمریکا و اسرائیل، با پیشرفت
برنامه هسته ای ایران، ریشه در مسائل حقوقی و فنی، ندارد؛ بلکه مخالفت،
صرفا به دلیل ایدولوژیک و اعتقادی، می باشد. بنابراین،
هرچند ممکن است، بین دولت فعلی ایران و کشورهای غربی درباره "پرونده هسته
ای ایران، توافقی متزلزل، بر روی کاغذ، حاصل شود. اما با توجه به مبانی
نظری و اعتقادی سیاست خارجی آمریکا در خاورمیانه، و با نگاه و رسوخ اندیشه
توراتی در سیاستمداران حاکم بر آمریکا و نفوذ قدرت یهود صهیونیسم که ریشه
در الهیات جنگ هسته ای آرماگدون، دارد، ماراتن انرژی هسته ای ایران، به
پایان نخواهد رسید. و شاید راز "خوشبین نبودن" به حل همیشگی مساله هسته ای
ایران، این موضوع، باشد.
منبع: فرهنگ نیوز
منبع: فرهنگ نیوز