به گزارش مشرق، مهدی محمدی در سرمقاله روزنامه وطن امروز نوشت:
صرفنظر از آنچه در دوران مذاکره رخ داده، در عمل و حین اجرا، برجام تا اینجا یک توافق خسارتبار بوده است. ادعاهایی که حین مذاکره درباره برجام برای توجیه امتیازدهیهای فراوان از سوی دولت مطرح شده بود یکی یکی یا انکار شده یا پس گرفته میشود.
دولت در حین مذاکرات میگفت عمده تحریمهای اقتصادی که برای ایران مشکل ایجاد کرده، «تحریمهای مرتبط» با هستهای است و اگر ایران بتواند به دوران ماقبل تحریمهای هستهای بازگردد، وضعیت اقتصادی آن از اساس دگرگون خواهد شد. برجام، در واقع توافقی بود که به شرط بازگشت برنامه هستهای ایران به دوران پیش از 2010، روی کاغذ تحریمها را هم به دوران ماقبل قطعنامه 1929 بازمیگرداند. اکنون برنامه هستهای ایران به ماقبل 2010 و بلکه قبلتر از آن بازگشته است اما رژیم تحریمها، جز تکانههایی مختصر، تغییری به خود ندیده است. دولت اکنون حرفهای جدید میزند. سخنان این روزهای آقای رئیسجمهور و برخی اعضای تیم مذاکرهکنندهاش عملا به این معناست که تعلیق تحریمهای مرتبط با هستهای کافی نبوده و برای آنکه گشایشهای وعده شده محقق شود، تعلیق تحریمهای ثانویه غیرهستهای (که عمدتا با بهانههای تروریستی و حقوق بشری وضع شده) و تحریمهای اولیه آمریکا (که ادعا میشود محصول قطع روابط دوجانبه ایران و آمریکاست) نیز لازم است. در واقع سخن گفتن از برجامهای بعدی، معنایی جز این ندارد که آمریکا مایل است در حوزههای دیگر نیز از ایران امتیازهایی شبیه آنچه در برنامه هستهای گرفت، دریافت کند و در مقابل مصر است چیزی بیشتر از «وعده رفع محدودیتها و گشایش اقتصادی» پیش روی ایران نگذارد. نتیجه این است که دولت آقای روحانی امتیازهای نقد میدهد، وعدههای نسیه دریافت میکند و همچنان آماده واگذاری امتیازهای بیشتر و دریافت وعدههای افزونتر است بیآنکه لختی تامل کند که آیا در این مسیر اساسا نفعی برای کشور وجود دارد؟
یکی دیگر از ادعاهای تیم مذاکرهکننده حین مذاکرات این بود که به سبب قدرتمند بودن ایران و به این دلیل که تعهدات ایران به سرعت بازگشتپذیر است، غرب قدرت خلف وعده نخواهد داشت و مجبور است به تعهداتش عمل کند. در واقع، هرگاه از دولت سوال میشد چه تضمینی وجود دارد که پس از آنکه ایران تمام تعهدات خود را انجام داد غربیها انگیزهای برای پایبندی به توافق داشته باشند، جز این پاسخی وجود نداشت که ترس از اقدام متقابل ایران چارهای جز عمل به تعهدات برای غرب باقی نمیگذارد. اکنون میبینیم تنها چیزی که از آن سخن گفته نمیشود اشارتی حتی نیمبند به این موضوع است که احتمال دارد در حالی که تحریمها عملا تعلیق هم نشده، ایران در انجام تعهدات هستهایاش تجدید نظر کند. دولت بشدت مراقب است مبادا چنین تهدیدی از گوشهای صادر شود و به «شرکای آمریکایی» بربخورد. اگر صریح باشیم، این امر نشاندهنده آن است که نه سرعت بازگشتپذیری برنامه هستهای ایران به میزانی است که ادعا میشد و نه مکانیسمهای داوری و نظارت مندرج در برجام اساسا برای ایران قابل مراجعه است. اراده سیاسی هم برای ورود به یک چالش جدید که از طریق به خطر انداختن موجودیت توافق، پایبندی آمریکا به آن را تضمین کند، وجود ندارد، چرا که دولت آقای روحانی نمیخواهد مدلی به نام برجام را که تازه قصد تکرار آن در حوزههای دیگر را هم دارد، ملکوک و بدنام کند.
یکی دیگر از ادعاها در دوران مذاکرات که در متن برجام نیز اشارهای به آن شده، این بود که با حصول توافق هستهای «یک تغییر رویکرد» اساسی در جهتگیری غرب نسبت به ایران حاصل شده و ایران وارد دوران جدیدی از تعامل خود با جامعه بینالمللی خواهد شد. حدود 4 ماه پس از اجرای توافق، تنها تغییر بینالمللی که در رفتار قدرتهای غربی علیه ایران میبینیم این است که انجام تعهدات خود را گروگان باجگیری بیشتر از ایران قرار دادهاند. در واقع این باراک اوباما بود که آب پاکی را روی دست غربگرایان ایرانی ریخت و به صراحت گفت عمل به «جسم برجام» کافی نیست وایران اگر میخواهد از مواهب اقتصادی برجام به واقع بهرهمند شود، باید به «روح برجام» که همان دست برداشتن از منافع و امنیت ملی و تن دادن به روند «انقلابزدایی» است تن بدهد.
ادعای دیگر دولت در مذاکرات این بود که آنچه روی میز است و درباره آن مذاکره میشود صرفا برنامه هستهای است و هیچ موضوع دیگری روی میز قرار ندارد. با همین توجیه، دوستان مذاکرهکننده این ادعای آمریکا را که بخش مهمی از تحریمهای اعمالشده علیه ایران غیرهستهای است و لذا فعلا امکان مذاکره درباره آنها وجود ندارد پذیرفتند و همین منجر به باقیماندن بیش از 60 درصد تحریمها علیه ایران شد. جالب است که آمریکاییها ـ فیالمثل درباره برنامه موشکی ـ زمانی که میخواهند ماهیت تهدید ناشی از آن را تحلیل کنند میگویند برنامه موشکی ایران بخشی از برنامه پرتاب سلاح هستهای است (ارزیابیهای اطلاعاتی آمریکا موشک را اصلیترین وسیله پرتاب وسیله انفجاری هستهای ایران میداند) اما وقتی نوبت به تعلیق تحریمها رسید ادعا کردند تحریمهای نظامی و تسلیحاتی ربطی به برنامه هستهای ندارد و نهتنها از تعلیق آنها خودداری کردند بلکه این تحریمها در قطعنامه 2231 تشدید هم شد. اکنون که کار توافق به پایان آمده و نوبت اجرا رسیده، میبینیم از ایران خواسته میشود موضوعات غیرهستهای را روی میز معامله بگذارد تا بتواند از تعلیقهای وعده شده در توافق بهرهمند شود.
نمونههای بسیار دیگری از این قبیل میتوان عنوان کرد اما نکته مهم این است که به یک معنا میتوان گفت ایران به هدف خود رسیده است. هدف اصلی ایران از توافق ایجاد معجزه اقتصادی نبود، چرا که از ابتدا روشن بود غربیها به تعهدات خود عمل نخواهند کرد و تازه اگر عمل کنند رونق چندانی حاصل نخواهد شد. حتی آنها که سینهچاکانه در پی توافق بودند هم این را میدانستند اما منافع سیاسی آنها اقتضا میکرد ـ و میکند - که حقیقت را پنهان کنند. هدف اصلیتر شاید این بود که آدرس غلط 92 در ذهن جامعه ایرانی تصحیح شود؛ همان آدرسی که به مردم میگفت اگر میخواهند مشکلاتشان رفع شود، ضمن توقف چرخش سانتریفیوژها باید کدخدا را هم دید. اکنون وزیر امور خارجه ما بیش از هر وزیر خارجه دیگری در جهان وزیر خارجه کدخدا را دیده است. خودشان میگویند ارسال و دریافت ایمیلهای روزانه هم برقرار است اما تا جایی که به مردم مربوط میشود حتی نشانی از گشایش نیست چه رسد به رونق و رفاه. جامعه ایرانی آرام آرام آن آدرس را در حافظه جمعی خود اصلاح خواهد کرد و در این صورت با آرامش خاطر میتوان گفت ایران برنده بده بستان برجام است. احیای جمعی و اجتماعی بیاعتمادی به آمریکا و بازسازی تفکر مقاومتی در اقتصاد و سیاست خارجی دستاورد بسیار بزرگی است.
صرفنظر از آنچه در دوران مذاکره رخ داده، در عمل و حین اجرا، برجام تا اینجا یک توافق خسارتبار بوده است. ادعاهایی که حین مذاکره درباره برجام برای توجیه امتیازدهیهای فراوان از سوی دولت مطرح شده بود یکی یکی یا انکار شده یا پس گرفته میشود.
دولت در حین مذاکرات میگفت عمده تحریمهای اقتصادی که برای ایران مشکل ایجاد کرده، «تحریمهای مرتبط» با هستهای است و اگر ایران بتواند به دوران ماقبل تحریمهای هستهای بازگردد، وضعیت اقتصادی آن از اساس دگرگون خواهد شد. برجام، در واقع توافقی بود که به شرط بازگشت برنامه هستهای ایران به دوران پیش از 2010، روی کاغذ تحریمها را هم به دوران ماقبل قطعنامه 1929 بازمیگرداند. اکنون برنامه هستهای ایران به ماقبل 2010 و بلکه قبلتر از آن بازگشته است اما رژیم تحریمها، جز تکانههایی مختصر، تغییری به خود ندیده است. دولت اکنون حرفهای جدید میزند. سخنان این روزهای آقای رئیسجمهور و برخی اعضای تیم مذاکرهکنندهاش عملا به این معناست که تعلیق تحریمهای مرتبط با هستهای کافی نبوده و برای آنکه گشایشهای وعده شده محقق شود، تعلیق تحریمهای ثانویه غیرهستهای (که عمدتا با بهانههای تروریستی و حقوق بشری وضع شده) و تحریمهای اولیه آمریکا (که ادعا میشود محصول قطع روابط دوجانبه ایران و آمریکاست) نیز لازم است. در واقع سخن گفتن از برجامهای بعدی، معنایی جز این ندارد که آمریکا مایل است در حوزههای دیگر نیز از ایران امتیازهایی شبیه آنچه در برنامه هستهای گرفت، دریافت کند و در مقابل مصر است چیزی بیشتر از «وعده رفع محدودیتها و گشایش اقتصادی» پیش روی ایران نگذارد. نتیجه این است که دولت آقای روحانی امتیازهای نقد میدهد، وعدههای نسیه دریافت میکند و همچنان آماده واگذاری امتیازهای بیشتر و دریافت وعدههای افزونتر است بیآنکه لختی تامل کند که آیا در این مسیر اساسا نفعی برای کشور وجود دارد؟
یکی دیگر از ادعاهای تیم مذاکرهکننده حین مذاکرات این بود که به سبب قدرتمند بودن ایران و به این دلیل که تعهدات ایران به سرعت بازگشتپذیر است، غرب قدرت خلف وعده نخواهد داشت و مجبور است به تعهداتش عمل کند. در واقع، هرگاه از دولت سوال میشد چه تضمینی وجود دارد که پس از آنکه ایران تمام تعهدات خود را انجام داد غربیها انگیزهای برای پایبندی به توافق داشته باشند، جز این پاسخی وجود نداشت که ترس از اقدام متقابل ایران چارهای جز عمل به تعهدات برای غرب باقی نمیگذارد. اکنون میبینیم تنها چیزی که از آن سخن گفته نمیشود اشارتی حتی نیمبند به این موضوع است که احتمال دارد در حالی که تحریمها عملا تعلیق هم نشده، ایران در انجام تعهدات هستهایاش تجدید نظر کند. دولت بشدت مراقب است مبادا چنین تهدیدی از گوشهای صادر شود و به «شرکای آمریکایی» بربخورد. اگر صریح باشیم، این امر نشاندهنده آن است که نه سرعت بازگشتپذیری برنامه هستهای ایران به میزانی است که ادعا میشد و نه مکانیسمهای داوری و نظارت مندرج در برجام اساسا برای ایران قابل مراجعه است. اراده سیاسی هم برای ورود به یک چالش جدید که از طریق به خطر انداختن موجودیت توافق، پایبندی آمریکا به آن را تضمین کند، وجود ندارد، چرا که دولت آقای روحانی نمیخواهد مدلی به نام برجام را که تازه قصد تکرار آن در حوزههای دیگر را هم دارد، ملکوک و بدنام کند.
یکی دیگر از ادعاها در دوران مذاکرات که در متن برجام نیز اشارهای به آن شده، این بود که با حصول توافق هستهای «یک تغییر رویکرد» اساسی در جهتگیری غرب نسبت به ایران حاصل شده و ایران وارد دوران جدیدی از تعامل خود با جامعه بینالمللی خواهد شد. حدود 4 ماه پس از اجرای توافق، تنها تغییر بینالمللی که در رفتار قدرتهای غربی علیه ایران میبینیم این است که انجام تعهدات خود را گروگان باجگیری بیشتر از ایران قرار دادهاند. در واقع این باراک اوباما بود که آب پاکی را روی دست غربگرایان ایرانی ریخت و به صراحت گفت عمل به «جسم برجام» کافی نیست وایران اگر میخواهد از مواهب اقتصادی برجام به واقع بهرهمند شود، باید به «روح برجام» که همان دست برداشتن از منافع و امنیت ملی و تن دادن به روند «انقلابزدایی» است تن بدهد.
ادعای دیگر دولت در مذاکرات این بود که آنچه روی میز است و درباره آن مذاکره میشود صرفا برنامه هستهای است و هیچ موضوع دیگری روی میز قرار ندارد. با همین توجیه، دوستان مذاکرهکننده این ادعای آمریکا را که بخش مهمی از تحریمهای اعمالشده علیه ایران غیرهستهای است و لذا فعلا امکان مذاکره درباره آنها وجود ندارد پذیرفتند و همین منجر به باقیماندن بیش از 60 درصد تحریمها علیه ایران شد. جالب است که آمریکاییها ـ فیالمثل درباره برنامه موشکی ـ زمانی که میخواهند ماهیت تهدید ناشی از آن را تحلیل کنند میگویند برنامه موشکی ایران بخشی از برنامه پرتاب سلاح هستهای است (ارزیابیهای اطلاعاتی آمریکا موشک را اصلیترین وسیله پرتاب وسیله انفجاری هستهای ایران میداند) اما وقتی نوبت به تعلیق تحریمها رسید ادعا کردند تحریمهای نظامی و تسلیحاتی ربطی به برنامه هستهای ندارد و نهتنها از تعلیق آنها خودداری کردند بلکه این تحریمها در قطعنامه 2231 تشدید هم شد. اکنون که کار توافق به پایان آمده و نوبت اجرا رسیده، میبینیم از ایران خواسته میشود موضوعات غیرهستهای را روی میز معامله بگذارد تا بتواند از تعلیقهای وعده شده در توافق بهرهمند شود.
نمونههای بسیار دیگری از این قبیل میتوان عنوان کرد اما نکته مهم این است که به یک معنا میتوان گفت ایران به هدف خود رسیده است. هدف اصلی ایران از توافق ایجاد معجزه اقتصادی نبود، چرا که از ابتدا روشن بود غربیها به تعهدات خود عمل نخواهند کرد و تازه اگر عمل کنند رونق چندانی حاصل نخواهد شد. حتی آنها که سینهچاکانه در پی توافق بودند هم این را میدانستند اما منافع سیاسی آنها اقتضا میکرد ـ و میکند - که حقیقت را پنهان کنند. هدف اصلیتر شاید این بود که آدرس غلط 92 در ذهن جامعه ایرانی تصحیح شود؛ همان آدرسی که به مردم میگفت اگر میخواهند مشکلاتشان رفع شود، ضمن توقف چرخش سانتریفیوژها باید کدخدا را هم دید. اکنون وزیر امور خارجه ما بیش از هر وزیر خارجه دیگری در جهان وزیر خارجه کدخدا را دیده است. خودشان میگویند ارسال و دریافت ایمیلهای روزانه هم برقرار است اما تا جایی که به مردم مربوط میشود حتی نشانی از گشایش نیست چه رسد به رونق و رفاه. جامعه ایرانی آرام آرام آن آدرس را در حافظه جمعی خود اصلاح خواهد کرد و در این صورت با آرامش خاطر میتوان گفت ایران برنده بده بستان برجام است. احیای جمعی و اجتماعی بیاعتمادی به آمریکا و بازسازی تفکر مقاومتی در اقتصاد و سیاست خارجی دستاورد بسیار بزرگی است.