«هی یو» در قالب خاطرات نوشته شده و نویسنده مخاطب را از همان صفحه اول کتاب میاندازد داخل گود زندان در میان آدمهایی که نام و نشانشان را با «نامبر»های مختلف عوض کردهاند؛ گویی شناسنامه جدیدی به دستشان دادهاند. ابوطالب اولین صفحات کتابش را از چادری شروع میکند که زندانیان مطار صدام در آن گرد آمدهاند. عبارات به کار رفته به خوبی فضای درون چادر را به مخاطب میرساند؛ به طوری که به خوبی بوی عرق و تعفن را احساس میکند و با خود فکر میکند چند آدم در این چادر به جرم «هیچ» دستگیر شدهاند؟
«مرتضی هنوز روی سینهام خوابیده است. دلم میخواهد باز هم او را ببویم تا با بوی کودکی او از این تعفن گرم و کثیف زیر چادرها خلاص شوم، بوی خاک نمزده، بوی بدنهای عرقکرده، بوی زخمهای عفونتکرده».
کتاب به خوبی از همان صفحات نخست مخاطب را به سمت خود جلب میکند و تلاش دارد تا با استفاده از فضاسازی مناسب و با استفاده از روایتهای بریده بریده یا همان جریان سیال ذهن، ذهن مغشوش یک زندانی را در آن شرایط به تصویر بکشد. راوی که از چند روز قبل_ بنا بر آنچه که در کتاب ذکر شده است_ مورد شکنجه سربازان آمریکایی قرار گرفته و خستگی و خوابآلودگی نیز دردش را مضاعف کرده است، بهترین نوع روایت را برای بیان خاطراتش برمیگزیند. همین از این شاخه به شاخه دیگر پریدن راوی، حکایت از ذهن مغشوش او دارد که گاه از عراق میگوید، گاه به محمد ناصر ایرانی و خالد میرسد، گاه خردهروایتهایی از سربازان آمریکایی بر زبان میآورد، گاه نقبی به خاطراتش در ایران میزند و مانند هر اسیر دیگری ماجرای اسارت را دوباره و دوباره و چندباره مرور میکند تا بفهمد که از کجا خورده و چطور شده که با دوستانش سر از زندانهای آمریکاییها در عراق درآورده است و... .
ابتدای کتاب، حکایت دیگری را نیز به رخ میکشد: تقابل آمریکاییها با هر ملیتی که در زیر آن چادر متعفن زیر آفتاب تیر ماه عراق کز کرده. نویسنده داستان را از افسانههای بغداد شروع میکند: داستان علیبابا و چهل دزد. حالا علی باباها در چادر ماندهاند و چهل دزد گرد این چادر چمبره زدهاند تا ببینند کی این اسیران رنگ و رو رفته زبان باز میکنند. چهل دزدی که حتی از جیره زندانیهای اسیر شده در این چادر نمیگذرند، چه برسد به خاکی که در دل عراق برای خود دست و پا کردهاند.
ابوطالب در ادامه خاطراتش تلاش دارد به همه جزئیات توجه کند و آنها را به خاطر آورد. او حتی از پلاکهای نصب شده در میان پوتینهای سربازان نیز نمیگذرد و یا اسمی که نظامیان درون زندان روی لباسهای خود چسباندهاند. همین جزئیات، کتاب را خواندنیتر میکند؛ تا جایی که میتوان یک دم ورق زد و با نویسنده همراه شد، با وجود این به نظر میرسد کتاب از چاشنی بیان احساسات درونی خالی است. هرچند کتاب روایتی است مستند از اسارت زندانهای آمریکاییها در عراق و خود نویسنده نیز اذعان دارد که «سرم پایین بود. اتاق بازجویی سرد بود. خیلی سرد. اسیر با خودش فکر میکند، همه اتاقهای بازجویی سرد است، همه در اتاق بازجویی از سرما میلرزند...» اما هیچگاه حس این ترس و یا این کابوسی که نویسنده بارها و بارها از آن یاد میکند، چنان که باید به مخاطب القا نمیشود و آنچه که بیشتر دست مخاطب را میگیرد تا کتاب را ورق بزند، حوادث و ناشناخته بودن مکانی است که ماجرا در آن رخ میدهد.
ریزبینی نویسنده در بیان خاطرات، علاوه بر اینکه چهره آمریکا در عراق را حالا بعد از چند سال برای ما روشنتر میکند که فضای عراق نیز از این امر مستثنی نبوده و اطلاعات جدیدی به دست مخاطب میدهد: «وقتی هفته اول ورود به بصره چند عراقی با وساطت ابوفاطمه برای دیدن ما به خانة سید باسم آمدند و ادعا کردند قبل از حمله آمریکا و فروپاشی حکومت صدام، مأمور تفحص بودهاند و محل نگهداری شهدای جاماندة ایران در دریاچه نمک فاو را میدانند و بابت تحویل هر شهید با پلاک چهل دلار و بیپلاک بیست دلار طلب کردند، قیمت انسان و ارزش دلار در این سرزمین نفرینشده معلومم شد. همه آن پول، فدای یک تار موی شهید با پلاک و بینام و نشان عملیات والفجر 8 که همه این سالها چشمان مادر و همسر و فرزندانی منتظر او بوده است. پول چه ارزشی دارد؟ اما میرفیصل باقرزاده که آن روز، شماره موبایل ثریای ما را نشناخته بود و تماسمان را از عراق جواب نداده بود، به کس دیگری پیغام داده بود تا به ما برساند که:
ـ جنازهها احتمالاً ایرانی نیستند، عراقیها سرتان را کلاه نگذارند. مراقب باشید! عراق سرزمین عجیبی است...».
«هی یو» روایت دسته اول از یک مستندساز ایرانی است که با نگاهی اینچنینی فضای زندان، زندانیان و زندانبان را ترسیم میکند. کتاب از سوی انتشارات سوره مهر روانه بازار کتاب شده و قرار است برای نخستینبار در بیست و نهمین دوره نمایشگاه کتاب تهران عرضه شود.