دهم اردیبهشت هر سال یادآور سالروز شهادت دلاور مرد عرصه جهاد و شهادت، دلیری و مردانگی و پهلوانی از دیار کوچک جنگلی است. اولین شهید مدافع حرم امیررضا علیزاده از تبار گیلان قهرمان...

گروه جهاد و مقاومت مشرق - دهم اردیبهشت هر سال یادآور سالروز شهادت دلاور مرد عرصه جهاد و شهادت، دلیری و مردانگی و پهلوانی از دیار کوچک جنگلی است. اولین شهید مدافع حرم امیررضا علیزاده از تبار گیلان قهرمان، که در آغازین روزهای طراوت بهار 1392 جمع‌مان را به مانند یلدای زمستان سرد نمود. بعد از او گیلان با عروج 7 دلاور مرد و پرچمدار جبهه مقاومت و مدافع حرم از گیلان در نبرد علیه سیاست‌های پلید آمریکا و صهیونیسم جهانی بر خود بالید.

امیر آقا! خطابم به فرزندانت و دیگر فرزندان شهدای مقاومت و مدافعان حرم است! شما فقط شاهد باشید -که هستید چون آگاهید و ناظر- فرزندانتان برایم و برایمان یکی نیستند یک دنیایند. آنها را با قلب‌هایی شکسته و سرشار از اندوه، با تمام احساساتم، بدون بهانه دوست می‌دارم.

بهار که می‌آید ناخداگاه دلم می‌گیرد، دلم برای رفیقم، برای امیرم می‌گیرد. امیر آقا! چشمهایم به یادت گاهی چون باران می‌بارد، گاهی احساس می‌کنم وقتی که نیستی دیگر کسی نیست. یادت بخیر برادرم! یاد روزهای سرد زمستان و در کنار هم در دانشگاه، در جلسات سرکشی از خانواده شهدا، در کلاس‌های قرآن، در منزل، کنار سجاد و صادق، ساعت‌ها و ثانیه‌ها به گرمی سپری می‌شد، اما یلدای این زمستان سرد ظاهرا پایانی ندارد. راستی الان وقتی دانشگاه می‌روم و به داخل کلاس‌های درس زمان خودمان سرک می‌کشم انگار تو را می‌بینم که کیف و کتاب به‌دست با لبخند ملیحت مرا می‌بینی، یادش بخیر که در کلاس‌های درس چطور از آرمان‌های خمینی کبیر و امام خامنه‌ای عزیز دفاع می‌کردی، جزوه‌هایت را که با خط زیبایت می‌نوشتی بر طاقچه خانه دلم هنوز به یادگار دارم. یاد حرفهایت بخیر که می‌گفتی تا زمانی که زنده هستیم حداقل یک کاری برای اسلام کنیم. ‌ای کاش یکی از روزهای با تو امروز بود.

امروز در جامعه ما عشق و عشق بازی را خیلی بد معنا کرده‌اند! از این روست که گفته‌اند؛ عشق‌بازی کار هر شیاد نیست. امروز معنای عشق حقیقی را کمتر کسی است که بداند چیست. عاشق تو بودی و حقیقت عشق را تو و یارانت فهمیدند؛ تو معشوقت را چگونه دیدی که دیگران ندیدند؟ در معشوقت چه دیدی که به گفته شاهدان در صبح شهادتت سر از پا نمی‌شناختی. مدام با خودم می‌گویم نمی‌شود جا پای کسی مثل تو گذاشت. اما آن قسمت از دلم که سودای کشف سر امیر رضا علیزاده را دارد به من می‌گوید این نوشته قرار است نامه‌ای من الغریب الی الحبیب باشد؛ پس باید بگویم و بپرسم. مگر نه اینکه شما احیا عند ربهم یرزقون هستید؟ اصلاً دلم می‌خواست اینها را به کسی بگویم که هم مرا می‌شناسد و هم نمی‌شناسد. راستش را بخواهید چند وقت پیش یکی از دوستان بعد از مدت‌ها تماس گرفت. حلالیت می‌خواست و عازم سوریه بود. تمنای دعایی حواله‌اش کردم و از عظمت توفیقی که برایش پیش آمده گفتم که نه گذاشت و نه برداشت، گفت بنشین تا توفیقت شود، به شوخی البته. یک جورایی برایم سنگین تمام شد. نه اینکه او آدم کم معنویتی باشد اما راستش به روحیاتش نمی‌خورد اهل پیوستن به خیل مدافعان حرم باشد و حالا ما مانده بودیم و یک عمر لاف شهادت.

 این شد که آمدم در خانه شما، شمایی که یکی از دل‌ها شکسته روضه خوانی غریبی حضرت زینب(س) هستید و فضل شما این است که تقدم در دفاع از حرم داشتید. مقدمه بچینم یا بروم سر اصل مطلب؟ نیتتان را چطور خالص کردید؟ نگویید اصلاً به شهادت فکر نکردید که باورم نمی‌شود. منظورتان چه بود که به عمویتان در عید 92 گفتید، به زودی ضیافت بزرگی به میزبانی من در پیش خواهید داشت! می‌گویند چهارم فرودین 92 وقتی خبر اعزامتان به سوریه را شنیدید خیلی خوشحال بودید، از واقعه خبر داشتید، اینطور نیست!؟ یکدفعه که پیش نمی‌آید، چند سال روی خودتان کار کردید؟ از ابتدای راه به فکر مقصد بودید یا از جایی نزدیک واقعه شهادت به فکرش افتادید؟ به گمانم شهادت برنامه می‌خواهد، وقت و صبر و دل بزرگ و از همه مهم‌تر نیت خالص می‌خواهد، اگر این نبود که هر سال راهی کربلای ایران نمی‌شدید، می‌شدید؟ با شهدا چه می‌گفتید؟ از آنها خواستید معرف شما در درگاه الهی شوند تا معروف زمین شوید؟ وقت رفتن به فکر همسرتان بودید، نبودید؟ بودید که گفته اید «هزاران هزار بار خدا را شکر می‌کنم از اینکه همسری خوب، صبور، دانا و فهمیده  و مهربان را بر سر راه زندگی‌ام قرار داد». حتماً و حکماً فکر کردید جای خالی مردی که یک عمر خاطره سازش بوده پر شدنی نیست. چطور از مطهره و علی گذشتید؟ به دلتنگی که بعد از شما تمام شهر را می‌گیرد و همسر و فرزندانتان را رها نمی‌کند فکر کردید؟ فکر کردید آیا خانه بعد از شما برای آنها جای ماندن خواهد بود یا نه؟ باور می‌کنی حالا که سه سال از شهادت شما برای ما و هزاران سال برای همسر و فرزندانت گذشته، هنوز داغ شهادتت سنگین است؟ مجذوب کدام حقیقت بودی که حلاوتش دل کندن از شیرینی همسر و فرزند را برایت آسان کرد؟ پدر و مادرت چطور؟ خواندم که از لقمه حلالی که از سفره آنان نصیبت شد قدردانی کردی؟ تصدیق بفرمایید سخت است به همه اینها فکر کرد و گذشت. فکر کرد و آسمانی هم شد. شما چطور برای خدا خالص شدید؟ اینها و هزاران سؤال دیگر قلب و روحم را درگیر خودش کرده بود که دیدم گفتی «از زمانی که خودم را شناختم  و با عنایات حق تعالی و ائمه معصومین  از نفس پاک شهدا بهره‌مند شدم، هر روز آرزوی شهادت کردم و می‌کنم.»

 این حرفت راه را بر من روشن کرد. نمی‌شود پا جا پای عباس(ع) بگذاری، مدافع حرم باشی، همه حرفت این باشد که لن تسبی زینب مرتین! اما دل در گرو سید شهیدان نداشته باشی. شما راه را خواندی یا راه شما را؟ چه می‌گویم تا از جانب معشوق نباشد کوشش عاشق بیچاره به جایی نرسد. لحظه آخر حضرت ارباب را دیدید یا خیلی سریع اتفاق افتاد؟ برای این حقیر اگر که ذره‌ای شوق شهادت در دل باشد فقط و فقط برای این است که شنیده شهدا سر بر دامن ارباب از این دنیا می‌روند. حوری و جوی شیر و عسل و قصر یاقوت و از این حرفها آجیل بچه گول زنک است. مدافع حرم را چه به توجه به نعم بهشتی وقتی قرص قمر بنی هاشم در فردوس می‌درخشد. مدافع حرم را چه به خوشی‌های بهشت که از روز الست با نام ارباب خوش خوشانش می‌شد. اصلاً تا ذره‌ای در این دنیا نفهمیم چه بر سید شهیدان گذشت مگر می‌گذارند حسینی شویم. خدا امام را بر مقاماتش بیافزاید که فرمود سیدالشهدا تکلیف همه ما را مشخص کرده است.

با خود فکر می‌کنم انگار دنیا را جوری ساخته باشند که روایت اصلی روایت ما رایت الا جمیلای زینب کبری در کربلای 61 هجری باشد و هرکس برای ساختن روایت خودش باید بین لشکر یزید و حسین علیه السلام یکی را انتخاب کند. به قول آوینی عزیز، دل باید بین ماندن با امام عشق یا رفتن یکی را انتخاب کند و شما و مدافعان حرم، ماندن کنار امام را انتخاب کردید و کلنا عباسک یا زینب گویان، شروع کردید به پر گشودن. خدا هم همین را می‌خواست. وقتی به مصایب احتمالی خانواده و دوستان بعد از شهادت خودت فکر می‌کنی و آن را در کنار روایت اصلی این عالم که واقعه عظیم عاشورا می‌گذاری هیچ نمی‌بینی، انگار تمام دنیا تابلوی ظهر عاشورای فرشچیان باشد. زیاد هوش و ذکاوت نمی‌خواهد، هر یک از مدافعان حرم با زبان گویای شهادتشان گواهی می‌دهند رمز خالص شدن حسینی شدن است. السلام علیک یا ابا عبدالله و علی الاروح‌التی حلت بفنائک و ما را فراموش نکنید...                             
   صادق شهدی از رشت
منبع: کیهان

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس