به گزارش گروه تارخ مشرق؛ این روزها که سالروز شهادت استاد شهید مرتضی مطهری است، بخشی از ناگفتههای تاریخ انقلاب اسلامی نخستین بار درباره چگونگی شهادت این شهید و نحوه مبارزه با گروهک فرقان منتشر میشود. این نوشتار برگرفته از مجموعه خاطرات سرلشکر پاسدار محسن رضایی است که به تازگی در کتابی تحت عنوان "راه" منتشر شده است، و به بیان بخشی از دلایل تشکیل واحد اطلاعات سپاه و جزئیات دستگیری عوامل گروهک تروریستی فرقان می پردازد. به گزارش «پایگاه اطلاع رسانی دکتر محسن رضایی»، متن خاطره دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام که در آن دوره، مسئولیت وقت اطلاعات سپاه را در اختیار داشت، به شرح زیر می باشد:
واقعه شهادت استاد شهید آیت الله مطهری یکی از ضایعات سنگین برای انقلاب و نظام اسلامی بود. شخصیتی که مردم و انقلابیون، انقلاب را با آرا و نظرات وی می شناختند و می توان وی را تئوریسین انقلاب اسلامی ایران دانست. در مقام بالای آن شهید فرزانه همان بس که حضرت امام (ره) او را پاره تن و حاصل عمر خود می دانست. این ضایعه دردناک توسط گروهکی تروریستی بنام فرقان که در ایدئولوژی خود دچار گمراهی شده و راهکار مقابله با اندیشه ها را ترور می دانستند، انجام شده بود. متاسفانه پس از شهادت آیت الله مطهری، چند نفر دیگر نیز توسط این گروه منحط ترور شدند و در اين شرايط من فعاليتهاي سياسي را كنار گذاشتم و خرداد ٥٨ وارد سپاه شده و اطلاعات را شكل دادم خداحافظي با سياست براي اولين بار درزندگي من شكل گرفت در مقابله با فرقان چون خیلی دستمان پر نبود و تنها توانسته بودیم سرنخ هایی از خانه های تیمی فرقان به دست آوریم ، خجالت می کشیدیم پیش امام برویم. البته، راجع به حوادث کردستان خدمت امام می رسیدیم، اما درمورد فرقان حرفی نمی زدیم. چند ترور دیگر هم توسط فرقان انجام گرفت که برخی از آنها مانند شهید قرنی موفق بود و برخی مانند ترور آقای هاشمی رفسنجانی ناموفق بود. گروه فرقان مقام معظم رهبری را هم جانباز کردند.
مسئولیت عملیات بر عهده اینجانب بود. درعین حال، بچه های عملیات، تعقیب و مراقبت و شنود همگی با هماهنگی کامل دراختیار آقای محمدعلی رمضانی بودند و من به آنها گفته بودم که عملیات را با رمز "یا زهرا" آغاز کنید. به برکت اسم حضرت زهرا (س) این عملیات با موفقیت کامل همراه بود و بدون آنکه کسی از بچه های ما شهید شود، همة آنها را گرفتیم، درحالی که تمام اعضا و خانه های تیمی گروه فرقان هم اسلحه و هم نارنجک و مواد منفجره و تجهیزات دیگر در اختیار داشتند.
آن زمان بعضی می گفتند که باید به خانه های تیمی حمله کرده و با دستگیری افراد این خانه ها بقیه را دستگیر کنیم، اما ما بر مبنای سابقه کار چریکی در دوره قبل از انقلاب می دانستیم اگر در آنها هوشیاری به وجود بیاید، همة سرنخ ها نابود می شود و از این به بعد، شناسایی و یافتن بقیه افراد آن کار سختی است. درمورد فرقان نیز چون مطمئن نبودیم می توانیم گودرزی رهبر گروه را دستگیر کنیم، لذا تدابیری انیشیدیم تا حتماً بتوانیم به سران و کادر فرماندهی فرقان دست پیدا کنیم. همین نکته سبب تردید بیشتر در حمله به خانه های تیمی فرقان می شد.
حتی در شورای فرماندهی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی نیز مسئلۀ فرقان به عنوان یک مأموریت مطرح نبود؛ شورای فرماندهی سپاه در چارچوب اساسنامة سپاه عمل می کرد، حال آنکه طرح تشکیل واحد اطلاعات و بررسی های سیاسی در اساسنامة سپاه نبود. واحد اطلاعات سپاه برمبنای نیازهای زمان و حوادث ایجاد شد و حضرت امام حامی ما بودند و مرتب خدمت ایشان رسیده، از آن حضرت کسب اجازه می کردیم.
آن موقع، بحث های مطرح در صحنه سیاسی کشور بحث های دیگری بود و اگر احیاناً کسی به مسائل امنیتی توجه هم می کرد، برای مقابله با آن راهکار نداشت یا نمی دانست چه کاری باید بکند. بسیاری از افراد باورشان نمی شد که اطلاعات سپاه بتواند چنین کارهایی را انجام دهد. لذا من با دوستان می نشستم و تصمیم گیری می کردم. همه این اقدامات کاملاً خودجوش بود. دوستان ما در سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی نیز از روی تعهد و علاقه ای که به انقلاب داشتند، بدون اینکه کسی به آنها چیزی بگوید، دور هم جمع شدند و گفتند باید فکری کرد، ممکن است گروه فرقان افراد دیگری را هم شهید کند. پس باید کاری کرد. من تشخیص دادم با امکانات سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی نمی توان کار اساسی انجام داد. در سپاه نیز کسی به ما چیزی نگفت و این برداشت خودم بود که اگر تشکیلات اطلاعاتی و امنیتی برای کشور درست نکنیم که قادر باشد حوادث را به صورت فنی و سیستماتیک دنبال کند، درعمل نمی توان کاری انجام داد. گروه فرقان ممکن است فردا چند نفر دیگر را شهید کند، مگر اینکه ما سازمان اطلاعاتی جامع درست کنیم. کسی به ما نگفت شما سازمان اطلاعاتی درست کنید؛ همۀ این اقدامات از فضای خودجوش انقلاب نشئت می گرفت.
چون برای ما مهم بود که بدون ازدست دادن زمان اگر افراد یا خانه های تیمی دیگری هنوز وجود دارد، سریع به آنها دسترسی پیدا کنیم. احتمال می دادیم بتوانیم در ۴۸ ساعت اول، اطلاعات دست اول کسب کنیم. لذا بسیاری از دوستان ما در دو روز اول برای یک لحظه خوابشان نبرد و پای کار ماندند. از طرف دیگر، دستگیرشدگان قریب به پنجاه نفر بودند که می بایستی اطلاعات آنها گرفته شده و بعد از تطبیق دادن، اطلاعات تکمیلی از آنان گرفته می شد. به همین دلیل، وقت زیادی لازم بود و اگر دوستان ما می خواستند به سبک اداری فقط در روز هشت ساعت کار کنند، شاید دو تا سه ماه طول می کشید تا بتوانند تمام افراد گروه فرقان را تخلیۀ اطلاعاتی کنند، ولی در ۴۸ ساعت، همة کارها را انجام دادند. یکی از کارهای خوب دوستان ما برخورد اعتقادی با اعضای دستگیرشده فرقان و پرهیز از موضع قدرت و حکومت بود. لذا خیلی از آنها نهایت همکاری را داشتند.
نوعی اعتماد ایجاد شده بود و دوستان ما به اینها مرخصی می دادند می رفتند به خانه هایشان سر می زدند. طرف جزء شبکه ترور بوده و در ترور چندین نفر دخالت مستقیم و غیرمستقیم داشته است، امّا چون بحث انتقا م گیری نبود، دوستان ما به محض اینکه می دیدند یک نفر فریب خورده اشتباه کرده و همکاری می کند، به او مرخصی می دادند در واقع مرخصی دادن به زندانی ها از اوایل انقلاب و توسط دوستان ما ابداع و یک نوآوری بود که انجام شد.
درمورد آقای گودرزی در همان ۴۸ ساعت اول همه چیز را لو داد. بقیه یاران او نیز با ما همکاری می کردند. یکی از کمک های خیلی خوب این بود که نه تنها آقای گودرزی همة اطلاعاتش را داد، بلکه وقتی یک نفر از دوستانش نمی بُرید و حرف نمی زد، وقتی او را با آقای گودرزی روبه رو کردیم خیلی راحت اعتراف کرد. آقای گودرزی بهشان می گفت که من خودم همة اطلاعات را داده ام؛ شما چرا مقاومت می کنید؟ شما هم اطلاعات خود را بدهید.
هنگامی که گروه فرقان را زدیم، من خودم را آماده کرده بودم که با اطلاعات کامل خدمت حضرت امام برسم که ایشان دچار عارضه قلبی شدند و آن حضرت را برای معالجه به بیمارستان قلب تهران آوردند. به بیمارستان رفتم، زیرا امام به سبب شهادت شهید مطهری خیلی متأثر شدند. وقتی من ازطریق آقای صانعی برای اولین بار در قم خدمت [امام] رسیدم و به ایشان گفتم ما کار روی فرقان را شروع کرده و سرنخ هایی به دست آورده ایم، امام خیلی خوشحال شد.
ایشان به من وقت داد و من خدمت امام رفتم. این چهارمین بار بود که امام را از نزدیک می دیدم. یک بار قبل از پیروزی انقلاب در مدرسه رفاه امام را دیده بودم. یک بار هم فکر می کنم بعد از فروردین سال ۵۸، بار سوم در تیر یا خرداد سال ۵۸ خدمت امام رسیدم و درباره گروه فرقان به ایشان توضیح دادم و گفتم دوستان ما کار را شروع کرده و سرنخ هایی هم به دست آورده اند که امام خوشحال شد. این خوشحالی در چهره امام آشکار بود. امام برای بچه های اطلاعات سپاه دعا کردند. خیلی راضی بودند. من فکر می کنم این گزارش در روحیة امام تأثیر مثبتی داشت. البته، خیلی مشکل بود در زمانی که امام روی تخت بیمارستان بستری است، گزارش های حساس امنیتی بدهی، اما من هم به دلیل آنکه امام از روحیه خوبی برخوردار بودند و هم اخبار و اطلاعات خوشحال کننده بود، این کار را کردم و امام نیز بچه ها را دعا کردند. برخی اوقات گزارش مکتوب هم می دادم، منتها به دلیل آنکه مسائل سرّی بود، معمولاً حضوری خدمت امام(ره) می رسیدم. بااین حال، گزارش های مکتوبی که به امام می دادم هم موجود است.
آن موقع، دکتر حسن عارفی مسئول تیم پزشکی امام بود. هنگامی که من به سید احمد آقا گفتم: می خواهم خدمت امام بیایم و راجع به قضیه فرقان به ایشان گزارش بدهم تا هم خوشحال شده و هم در جریان امور باشند
احمد آقا گفت: این کار تقریباً شدنی نیست.
پرسیدم: چرا؟
احمد آقا گفتند آقای دکتر عارفی گفته هیچ کس ـ بجز یکی دو نفر از بستگان نزدیک ـ حق ندارد امام را ببیند. اعضای شورای انقلاب هم چند روز است منتظر ملاقات با امام هستند، امّا دکتر عارفی اجازه ملاقات نداده است. حالا منتظر باش ببینم چه کار می توان کرد. فردای آن روز به من اطلاع دادند می توانی امام را ملاقات کنی. من وارد اتاق بزرگی شدم که امام آنجا بستری بود و به نقطه ای خیره شده بود. آقای دکتر عارفی هم در انتهای اتاق ایستاده و چپ چپ به من نگاه می کرد. من کنار تخت امام رفتم و آن بزرگوار سرشان را برگرداندند. من امام را بوسیده و از فاصلة نزدیک به گونه ای که آقای عارفی متوجه نشود، برای امام تعریف کردم که ما گروه فرقان و رهبر آنها را دستگیر کرده و وی اعتراف کرده که انگیزه اش از این کارها چی بوده است. بعد توضیح دادم که اینها برنامة خیلی وسیع تری داشتند و می خواستند خیلی از آقایان را شهید کنند، ولی الحمدالله همگی دستگیرشده اند. امام خیلی خوشحال شدند و سپس خداحافظی کرده، از بیمارستان بیرون آمدم.
سال ها بعد و در زمان رحلت حضرت امام، دکتر عارفی با دیدن من گفت آقای رضایی بیا خاطره ای را برای شما تعریف کنم. آن موقع که شما به بیمارستان قلب آمده و در گوش امام حرف می زدی، من خیلی تعجب کردم. تعجب من از دو جهت بود: یکی اینکه علی رغم آنکه من گفته بودم هیچ کس نباید امام را ملاقات کند، اما چرا احمد آقا اصرار می کردند که شما امام را ببینی. من مرتب به ایشان می گفتم مصلحت نیست و تنها دو یا سه نفر از بستگان نزدیک می توانند با ایشان ملاقات داشته باشند. امّا شما که از بستگان امام نبودید، با ایشان ملاقات می کردید. تا مدت ها نمی دانستم چرا شما می آیی و با امام ملاقات می کنی. مطلب دوم که سبب تعجّب من شده بود، این بود که شما مثل بقیه فاصله ات را با امام حفظ نمی کردی و در گوش امام چیزهایی می گفتی. این کار تعجب من را بیشتر می کرد تا اینکه بعدها یک بار دیدم که شما به عنوان مسئول اطلاعات سپاه پاسداران مصاحبه کردی. تازه متوجه شدم عجب! این جوان مسئول اطلاعات کشور بوده و اخبار امنیتی را به امام می رسانده است.
حادثه فرقان یکی از عبرت های تاریخ انقلاب است. همان گونه که مقام معظم رهبری میان درس گرفتن و عبرت از تاریخ تفکیک قائل هستند، می توان گفت گروه فرقان یکی از عبرت های تاریخ انقلاب اسلامی ایران است. تعدادی با شعار اسلام و متدین، نمازخوان، نمازشب خوان و دائم روزه دار آمدند و بهترین آدم های متدین انقلاب را به شهادت رساندند. امّا با کار فرهنگی ای که بر روی آنها شد، به شدت عوض شده، تغییر کرده و فهمیدند که اشتباه بزرگی کردند، طوری که تا نزدیکی چوبه دار دغدغة این را داشتند که آیا خدای متعال توبة آنها را پذیرفته یا نه؟ آنها حتی پدر و مادر و خواهر و برادران خود را توجیه کرده بودند که ما اشتباه کردیم. برای ما دعا کنید تا خدا توبه ما را بپذیرد. موضوع فرقان از آن نظر در تاریخ حادثة عجیبی است که در یک انقلاب، عده ای متدین بهترین نیروهای انقلاب را به شهادت رسانده و بعد فهمیدند اشتباه کردند و تا آخرین دقایق عمر دنبال این بودند که به هر طریقی شده توبه شان مورد پذیرش خدا قرار بگیرد.
اگر ما شهید مطهری، شهید مفتح و شهید عراقی را از دست نداده بودیم، اینها می توانستند کمک مؤثری به امام (ره) و ادامه انقلاب کنند. در جریان انقلاب فرهنگی، خلأ مطهری را کاملاً حس کردیم. امروز که بحث از علوم انسانی در ایران می شود و تأکید می شود که علوم انسانی باید اصلاح بشود، ما خلأ شهید مطهری را بیشتر احساس می کنیم.
واقعه شهادت استاد شهید آیت الله مطهری یکی از ضایعات سنگین برای انقلاب و نظام اسلامی بود. شخصیتی که مردم و انقلابیون، انقلاب را با آرا و نظرات وی می شناختند و می توان وی را تئوریسین انقلاب اسلامی ایران دانست. در مقام بالای آن شهید فرزانه همان بس که حضرت امام (ره) او را پاره تن و حاصل عمر خود می دانست. این ضایعه دردناک توسط گروهکی تروریستی بنام فرقان که در ایدئولوژی خود دچار گمراهی شده و راهکار مقابله با اندیشه ها را ترور می دانستند، انجام شده بود. متاسفانه پس از شهادت آیت الله مطهری، چند نفر دیگر نیز توسط این گروه منحط ترور شدند و در اين شرايط من فعاليتهاي سياسي را كنار گذاشتم و خرداد ٥٨ وارد سپاه شده و اطلاعات را شكل دادم خداحافظي با سياست براي اولين بار درزندگي من شكل گرفت در مقابله با فرقان چون خیلی دستمان پر نبود و تنها توانسته بودیم سرنخ هایی از خانه های تیمی فرقان به دست آوریم ، خجالت می کشیدیم پیش امام برویم. البته، راجع به حوادث کردستان خدمت امام می رسیدیم، اما درمورد فرقان حرفی نمی زدیم. چند ترور دیگر هم توسط فرقان انجام گرفت که برخی از آنها مانند شهید قرنی موفق بود و برخی مانند ترور آقای هاشمی رفسنجانی ناموفق بود. گروه فرقان مقام معظم رهبری را هم جانباز کردند.
مسئولیت عملیات بر عهده اینجانب بود. درعین حال، بچه های عملیات، تعقیب و مراقبت و شنود همگی با هماهنگی کامل دراختیار آقای محمدعلی رمضانی بودند و من به آنها گفته بودم که عملیات را با رمز "یا زهرا" آغاز کنید. به برکت اسم حضرت زهرا (س) این عملیات با موفقیت کامل همراه بود و بدون آنکه کسی از بچه های ما شهید شود، همة آنها را گرفتیم، درحالی که تمام اعضا و خانه های تیمی گروه فرقان هم اسلحه و هم نارنجک و مواد منفجره و تجهیزات دیگر در اختیار داشتند.
آن زمان بعضی می گفتند که باید به خانه های تیمی حمله کرده و با دستگیری افراد این خانه ها بقیه را دستگیر کنیم، اما ما بر مبنای سابقه کار چریکی در دوره قبل از انقلاب می دانستیم اگر در آنها هوشیاری به وجود بیاید، همة سرنخ ها نابود می شود و از این به بعد، شناسایی و یافتن بقیه افراد آن کار سختی است. درمورد فرقان نیز چون مطمئن نبودیم می توانیم گودرزی رهبر گروه را دستگیر کنیم، لذا تدابیری انیشیدیم تا حتماً بتوانیم به سران و کادر فرماندهی فرقان دست پیدا کنیم. همین نکته سبب تردید بیشتر در حمله به خانه های تیمی فرقان می شد.
حتی در شورای فرماندهی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی نیز مسئلۀ فرقان به عنوان یک مأموریت مطرح نبود؛ شورای فرماندهی سپاه در چارچوب اساسنامة سپاه عمل می کرد، حال آنکه طرح تشکیل واحد اطلاعات و بررسی های سیاسی در اساسنامة سپاه نبود. واحد اطلاعات سپاه برمبنای نیازهای زمان و حوادث ایجاد شد و حضرت امام حامی ما بودند و مرتب خدمت ایشان رسیده، از آن حضرت کسب اجازه می کردیم.
آن موقع، بحث های مطرح در صحنه سیاسی کشور بحث های دیگری بود و اگر احیاناً کسی به مسائل امنیتی توجه هم می کرد، برای مقابله با آن راهکار نداشت یا نمی دانست چه کاری باید بکند. بسیاری از افراد باورشان نمی شد که اطلاعات سپاه بتواند چنین کارهایی را انجام دهد. لذا من با دوستان می نشستم و تصمیم گیری می کردم. همه این اقدامات کاملاً خودجوش بود. دوستان ما در سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی نیز از روی تعهد و علاقه ای که به انقلاب داشتند، بدون اینکه کسی به آنها چیزی بگوید، دور هم جمع شدند و گفتند باید فکری کرد، ممکن است گروه فرقان افراد دیگری را هم شهید کند. پس باید کاری کرد. من تشخیص دادم با امکانات سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی نمی توان کار اساسی انجام داد. در سپاه نیز کسی به ما چیزی نگفت و این برداشت خودم بود که اگر تشکیلات اطلاعاتی و امنیتی برای کشور درست نکنیم که قادر باشد حوادث را به صورت فنی و سیستماتیک دنبال کند، درعمل نمی توان کاری انجام داد. گروه فرقان ممکن است فردا چند نفر دیگر را شهید کند، مگر اینکه ما سازمان اطلاعاتی جامع درست کنیم. کسی به ما نگفت شما سازمان اطلاعاتی درست کنید؛ همۀ این اقدامات از فضای خودجوش انقلاب نشئت می گرفت.
چون برای ما مهم بود که بدون ازدست دادن زمان اگر افراد یا خانه های تیمی دیگری هنوز وجود دارد، سریع به آنها دسترسی پیدا کنیم. احتمال می دادیم بتوانیم در ۴۸ ساعت اول، اطلاعات دست اول کسب کنیم. لذا بسیاری از دوستان ما در دو روز اول برای یک لحظه خوابشان نبرد و پای کار ماندند. از طرف دیگر، دستگیرشدگان قریب به پنجاه نفر بودند که می بایستی اطلاعات آنها گرفته شده و بعد از تطبیق دادن، اطلاعات تکمیلی از آنان گرفته می شد. به همین دلیل، وقت زیادی لازم بود و اگر دوستان ما می خواستند به سبک اداری فقط در روز هشت ساعت کار کنند، شاید دو تا سه ماه طول می کشید تا بتوانند تمام افراد گروه فرقان را تخلیۀ اطلاعاتی کنند، ولی در ۴۸ ساعت، همة کارها را انجام دادند. یکی از کارهای خوب دوستان ما برخورد اعتقادی با اعضای دستگیرشده فرقان و پرهیز از موضع قدرت و حکومت بود. لذا خیلی از آنها نهایت همکاری را داشتند.
نوعی اعتماد ایجاد شده بود و دوستان ما به اینها مرخصی می دادند می رفتند به خانه هایشان سر می زدند. طرف جزء شبکه ترور بوده و در ترور چندین نفر دخالت مستقیم و غیرمستقیم داشته است، امّا چون بحث انتقا م گیری نبود، دوستان ما به محض اینکه می دیدند یک نفر فریب خورده اشتباه کرده و همکاری می کند، به او مرخصی می دادند در واقع مرخصی دادن به زندانی ها از اوایل انقلاب و توسط دوستان ما ابداع و یک نوآوری بود که انجام شد.
درمورد آقای گودرزی در همان ۴۸ ساعت اول همه چیز را لو داد. بقیه یاران او نیز با ما همکاری می کردند. یکی از کمک های خیلی خوب این بود که نه تنها آقای گودرزی همة اطلاعاتش را داد، بلکه وقتی یک نفر از دوستانش نمی بُرید و حرف نمی زد، وقتی او را با آقای گودرزی روبه رو کردیم خیلی راحت اعتراف کرد. آقای گودرزی بهشان می گفت که من خودم همة اطلاعات را داده ام؛ شما چرا مقاومت می کنید؟ شما هم اطلاعات خود را بدهید.
هنگامی که گروه فرقان را زدیم، من خودم را آماده کرده بودم که با اطلاعات کامل خدمت حضرت امام برسم که ایشان دچار عارضه قلبی شدند و آن حضرت را برای معالجه به بیمارستان قلب تهران آوردند. به بیمارستان رفتم، زیرا امام به سبب شهادت شهید مطهری خیلی متأثر شدند. وقتی من ازطریق آقای صانعی برای اولین بار در قم خدمت [امام] رسیدم و به ایشان گفتم ما کار روی فرقان را شروع کرده و سرنخ هایی به دست آورده ایم، امام خیلی خوشحال شد.
ایشان به من وقت داد و من خدمت امام رفتم. این چهارمین بار بود که امام را از نزدیک می دیدم. یک بار قبل از پیروزی انقلاب در مدرسه رفاه امام را دیده بودم. یک بار هم فکر می کنم بعد از فروردین سال ۵۸، بار سوم در تیر یا خرداد سال ۵۸ خدمت امام رسیدم و درباره گروه فرقان به ایشان توضیح دادم و گفتم دوستان ما کار را شروع کرده و سرنخ هایی هم به دست آورده اند که امام خوشحال شد. این خوشحالی در چهره امام آشکار بود. امام برای بچه های اطلاعات سپاه دعا کردند. خیلی راضی بودند. من فکر می کنم این گزارش در روحیة امام تأثیر مثبتی داشت. البته، خیلی مشکل بود در زمانی که امام روی تخت بیمارستان بستری است، گزارش های حساس امنیتی بدهی، اما من هم به دلیل آنکه امام از روحیه خوبی برخوردار بودند و هم اخبار و اطلاعات خوشحال کننده بود، این کار را کردم و امام نیز بچه ها را دعا کردند. برخی اوقات گزارش مکتوب هم می دادم، منتها به دلیل آنکه مسائل سرّی بود، معمولاً حضوری خدمت امام(ره) می رسیدم. بااین حال، گزارش های مکتوبی که به امام می دادم هم موجود است.
آن موقع، دکتر حسن عارفی مسئول تیم پزشکی امام بود. هنگامی که من به سید احمد آقا گفتم: می خواهم خدمت امام بیایم و راجع به قضیه فرقان به ایشان گزارش بدهم تا هم خوشحال شده و هم در جریان امور باشند
احمد آقا گفت: این کار تقریباً شدنی نیست.
پرسیدم: چرا؟
احمد آقا گفتند آقای دکتر عارفی گفته هیچ کس ـ بجز یکی دو نفر از بستگان نزدیک ـ حق ندارد امام را ببیند. اعضای شورای انقلاب هم چند روز است منتظر ملاقات با امام هستند، امّا دکتر عارفی اجازه ملاقات نداده است. حالا منتظر باش ببینم چه کار می توان کرد. فردای آن روز به من اطلاع دادند می توانی امام را ملاقات کنی. من وارد اتاق بزرگی شدم که امام آنجا بستری بود و به نقطه ای خیره شده بود. آقای دکتر عارفی هم در انتهای اتاق ایستاده و چپ چپ به من نگاه می کرد. من کنار تخت امام رفتم و آن بزرگوار سرشان را برگرداندند. من امام را بوسیده و از فاصلة نزدیک به گونه ای که آقای عارفی متوجه نشود، برای امام تعریف کردم که ما گروه فرقان و رهبر آنها را دستگیر کرده و وی اعتراف کرده که انگیزه اش از این کارها چی بوده است. بعد توضیح دادم که اینها برنامة خیلی وسیع تری داشتند و می خواستند خیلی از آقایان را شهید کنند، ولی الحمدالله همگی دستگیرشده اند. امام خیلی خوشحال شدند و سپس خداحافظی کرده، از بیمارستان بیرون آمدم.
سال ها بعد و در زمان رحلت حضرت امام، دکتر عارفی با دیدن من گفت آقای رضایی بیا خاطره ای را برای شما تعریف کنم. آن موقع که شما به بیمارستان قلب آمده و در گوش امام حرف می زدی، من خیلی تعجب کردم. تعجب من از دو جهت بود: یکی اینکه علی رغم آنکه من گفته بودم هیچ کس نباید امام را ملاقات کند، اما چرا احمد آقا اصرار می کردند که شما امام را ببینی. من مرتب به ایشان می گفتم مصلحت نیست و تنها دو یا سه نفر از بستگان نزدیک می توانند با ایشان ملاقات داشته باشند. امّا شما که از بستگان امام نبودید، با ایشان ملاقات می کردید. تا مدت ها نمی دانستم چرا شما می آیی و با امام ملاقات می کنی. مطلب دوم که سبب تعجّب من شده بود، این بود که شما مثل بقیه فاصله ات را با امام حفظ نمی کردی و در گوش امام چیزهایی می گفتی. این کار تعجب من را بیشتر می کرد تا اینکه بعدها یک بار دیدم که شما به عنوان مسئول اطلاعات سپاه پاسداران مصاحبه کردی. تازه متوجه شدم عجب! این جوان مسئول اطلاعات کشور بوده و اخبار امنیتی را به امام می رسانده است.
حادثه فرقان یکی از عبرت های تاریخ انقلاب است. همان گونه که مقام معظم رهبری میان درس گرفتن و عبرت از تاریخ تفکیک قائل هستند، می توان گفت گروه فرقان یکی از عبرت های تاریخ انقلاب اسلامی ایران است. تعدادی با شعار اسلام و متدین، نمازخوان، نمازشب خوان و دائم روزه دار آمدند و بهترین آدم های متدین انقلاب را به شهادت رساندند. امّا با کار فرهنگی ای که بر روی آنها شد، به شدت عوض شده، تغییر کرده و فهمیدند که اشتباه بزرگی کردند، طوری که تا نزدیکی چوبه دار دغدغة این را داشتند که آیا خدای متعال توبة آنها را پذیرفته یا نه؟ آنها حتی پدر و مادر و خواهر و برادران خود را توجیه کرده بودند که ما اشتباه کردیم. برای ما دعا کنید تا خدا توبه ما را بپذیرد. موضوع فرقان از آن نظر در تاریخ حادثة عجیبی است که در یک انقلاب، عده ای متدین بهترین نیروهای انقلاب را به شهادت رسانده و بعد فهمیدند اشتباه کردند و تا آخرین دقایق عمر دنبال این بودند که به هر طریقی شده توبه شان مورد پذیرش خدا قرار بگیرد.
اگر ما شهید مطهری، شهید مفتح و شهید عراقی را از دست نداده بودیم، اینها می توانستند کمک مؤثری به امام (ره) و ادامه انقلاب کنند. در جریان انقلاب فرهنگی، خلأ مطهری را کاملاً حس کردیم. امروز که بحث از علوم انسانی در ایران می شود و تأکید می شود که علوم انسانی باید اصلاح بشود، ما خلأ شهید مطهری را بیشتر احساس می کنیم.