به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، درود بر حاملان امانت وحی و رسالت، شهیدانی که ارکان عظمت و افتخار انقلاب اسلامی را بر دوش تعهد سرخ و خونین خود حمل کردهاند.
انقلاب اسلامی و آزادی کشور از دست زورگویان به پشتوانه انقلاب مردمی شکل گرفت که هر چقدر زمان بگذرد بر ارزش آن افزودهتر میشود.
شهدای روحانی مازندران در کنار امر مهم تبلیغ، لباس رزم بر تن کرده و سینه خود را آماج تیر و ترکشهای دشمن قرار دادند، حضور روحانیون قهرمان در میدانها و معرکههای پرخطر نبرد، آنچنان شوری در میان رزمندگان میآفرید که قلم از توان تأثیرگذاری آن عاجز است.
روحانی شهید سید حسن فتاحی فرزند سید عماد در سال 1344 دیده به جهان گشود، خانوادهاش که در بهشهر زندگی میکردند برای دیدار اقوام خود به منطقه دوآب سوادکوه رفتند که سید حسن آنجا بهدنیا آمد.
دوران ابتدایی، راهنمایی و دبیرستان را با موفقیت کامل به پایان رساند و در دوران تحصیل برای شرکت در جهاد فیسبیلالله، 6 بار در جبهه حق علیه باطل حضور داشت.
یکبار در سال 1362 در منطقه پاسگاه زید از ناحیه پا و پهلوی راست مجروح شد و پس از عمل جراحی و بهبود نسبی باز هم به جبهه رفت و در عملیات خیبر شرکت کرد، سرانجام این سید بزرگوار در 23 بهمن سال 1364 در عملیات والفجر هشت و منطقه فاو به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
پیکر مطهرش به اشتباه در روستای سرخنکلاته گرگان منتقل و دفن شد، وی شهیدی بود که در غربت بهدنیا آمد، در غربت به شهادت رسید و در غربت نیز به خاک سپرده شد.
* خاطراتی از نزدیکان شهید
خطا و اشتباهات روزانه خود را در دفتری یادداشت میکرد، در قم نماز صبح را در حرم حضرت معصومه (س) میخواند و شبهای دوشنبه و چهارشنبه به مسجد جمکران میرفت، در خانه محقر و در یک زیرزمین زندگی میکرد و در همه صحنههایی که انقلاب به او احتیاج داشت، حاضر بود.
قبل از پیروزی انقلاب در تظاهرات همراه دوستانش شرکت میکرد، در یکی از آن راهپیماییها یکی از دوستانش بهنام شهید جنابزاده در کنارش به شهادت رسید.
آخرین باری که میخواست به جبهه برود، عکس خود را 12 عدد تکثیر کرد و به آشنایان داد که به یادگاری از او داشته باشند.
* قسمتی از وصیتنامه و نوشتههای شهید
خدایا! شکرت از اینکه مرا در نظامی قرار دادی که در سایه این نظام مقدس الهی و معنوی، مشغول به جهاد در راه تو باشم.
پدر و مادر عزیزم! از راه دور سلام عرض میکنم، سلام گرم و صمیمی مرا از راه دور پذیرا باشید و دستان شما را میبوسم، خاک پای شما را سرمه چشم خود قرار میدهم و بر این کار افتخار میکنم.
از اینکه نتوانستم در این مدت جوانی، قطرهای از دریای بیکران زحمات شمار را جبران کنم، بینهایت از درگاه ایزد تعالی و بعد از شما سروران عزیز عذر میخواهم، هر چند عذر حقیر شاید پذیرفته نشود، بیشتر مواقع دانسته کاری بر خلاف میل شما انجام میدادم.
هدف حقیر از آمدن به جبهه برای احیای مکتب حیاتبخش اسلام و پاسخگویی به ندای ملکوتی و روحانی امام بزرگوارمان، پیر جماران است.
بهعنوان برادر دینی از شما میخواهم که از اختلاف و تفرقه پرهیز کنید، چون استعمارگران هر حیلهای که توانستند بهکار بردهاند اما نتوانستند موفق شوند که این انقلاب را از مسیرش منحرف کنند، ناچار متوسل به تفرقه و اختلاف و رونق دادن فحشا شدهاند.
کد خبر 568008
تاریخ انتشار: ۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۵ - ۱۰:۰۳
- ۰ نظر
- چاپ
آخرین باری که میخواست به جبهه برود، عکس خود را 12 عدد تکثیر کرد و به آشنایان داد که یادگاری از او داشته باشند.
منبع: فارس