بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
الم* ذَلِکَ الْکِتَابُ لاَ رَیْبَ فِیهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِینَ (بقره/ 1 و 2)
بحث در تبیننن این فراز نورانی از این آیه بود که میفرماید این کتاب در آن شکی نیست و حقانیتش قابل تردید نیست.
باید برای تبیین این فراز به 4 سؤال پاسخ دهیم. یکی اینکه چه حقایقی از نظر قرآن غیر قابل تردید هستند؟ دوم اینکه چه کسانی درباره این حقایق شک نمیکنند؟ این دو سؤال را پاسخ دادیم و عرض کردیم از نظر قرآن سه حقیقت قابل تردید نیست؛ خدا، حقانیت قرآن و قیامت. اما چه کسانی در این حقایق شک نمیکنند؟ عرض کردیم مردم دو دسته هستند؛ دستهای از مردم از نظر فکری سالم است یعنی آلودگی فکری و عملی دل و فکر آنها را سیاه نکرده است. اینها وقتی با حقایق آشنا میشوند شکی در آن حس نمیکنند. اما اقرادی که بیماری ادراکات مبتلا هستند شک میکنند و این شک ادامه پیدا میکند.
امکان یا عدم امکان زوال تردید
حال سؤال سوم این است که کسی که در حقایق شک کرد آیا این شک را میشود به یقین تبدیل کرد یا نه؟ برای پاسخ به آن مقدمه کوتاهی لازم است.
افراد مبتلا به آلودگیهای فکری دو دسته هستند؛ افرادی که بیماری آنها مزمن نشده و دیگری اینکه بیماری آنها مزمن شده است. افرادی که بیماریشان مزمن نشده و رگهای از حیات عقلی در وجود آنها باشد، قابل علاج هستند. اصلا پیامبران برای معالجه آنها آمدهاند.
امام علی(ع) میفرمایند: عقلهایی که در زیر حجابهای هوا و هوس دفن شده، پیامبران آمدهاند که این عقلها را از این حجابها نجات دهند تا حقایق را درک کنند. در خطبه 108 نهجالبلاغه هم داریم: پیامبر خدا(ص) حبیبی است که با دانش خود همواره به دنبال مردم میگردد. طوری نیست که مردم به او مراجعه کنند بلکه پیامبر(ص) پزشکی است که دور مردم میگردد؛ مرهم و داروها را به خوبی آماده کرده و هر جا لازم باید از ان استفاده میکند. پیامبر(ص) دلهای کور را بصیرت میدهد گوشهای کر که حق به آن وارد نمیشود، زبانهایی که به حق گویا نیست را شفا میدهد. آنهایی که از نظر باطنی پذیرش حق را ندارند معالجه میکند.
دسته دوم افرادی هستند که بیماری آنها مزمن شده است. این شک و تردید دیگر قابل برطرف شدن نیست. آلودگی و گناه به نقطهای رسیده که حیات معنوی آنها خاتمه یافته است.
آیات 80 تا 81 سوره مبارکه «نحل» میفرمایند: «انَّکَ لَا تُسْمِعُ الْمَوْتَى وَلَا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّعَاء إِذَا وَلَّوْا مُدْبِرِینَ* وَمَا أَنتَ بِهَادِی الْعُمْیِ عَن ضَلَالَتِهِمْ إِن تُسْمِعُ إِلَّا مَن یُؤْمِنُ بِآیَاتِنَا فَهُم مُّسْلِمُونَ؛ البته تو مردگان را شنوا نمىگردانى و این ندا را به کران چون پشت بگردانند نمىتوانى بشنوانى؛و راهبر کوران [و بازگرداننده] از گمراهىشان نیستى تو جز کسانى را که به نشانههاى ما ایمان آوردهاند و مسلمانند نمىتوانى بشنوانى».
در آیه 9 سوره مبارکه «ابراهیم» هم داریم: «أَلَمْ یَأْتِکُمْ نَبَأُ الَّذِینَ مِن قَبْلِکُمْ قَوْمِ نُوحٍ وَعَادٍ وَثَمُودَ وَالَّذِینَ مِن بَعْدِهِمْ لاَ یَعْلَمُهُمْ إِلاَّ اللّهُ جَاءتْهُمْ رُسُلُهُم بِالْبَیِّنَاتِ فَرَدُّواْ أَیْدِیَهُمْ فِی أَفْوَاهِهِمْ وَقَالُواْ إِنَّا کَفَرْنَا بِمَا أُرْسِلْتُم بِهِ وَإِنَّا لَفِی شَکٍّ مِّمَّا تَدْعُونَنَا إِلَیْهِ مُرِیبٍ؛ آیا خبر کسانى که پیش از شما بودند قوم نوح و عاد و ثمود و آنانکه بعد از ایشان بودند [و] کسى جز خدا از آنان آگاهى ندارد به شما نرسیده است فرستادگانشان دلایل آشکار برایشان آوردند ولى آنان دستهایشان را [به نشانه اعتراض] بر دهانهایشان نهادند و گفتند ما به آنچه شما بدان ماموریت دارید کافریم و از آنچه ما را بدان مىخوانید سخت در شکیم».
سریعترین راه برای اثبات حقانیت قرآن این است که اول باید خدا را قبول کنیم. نمیشود کسی عقل سالم داشته باشد و متوجه نشود که موجودات و آنچه میبینیم پدیدآورندهای حکیم دارد. قرآن نسخهای است که خدا برای راهنمایی انسان فرستاده است.
قرآن که کلام خداست بیش از 14 قرن است می گوید اگر شک دارید که من حق هستم سورهای مثل آن بیاوردید. در قرآن داریم که اگر همه جن و انس جمع شوند نمیتوانند سورهای مثل آن بیاورند.
قیامت هم همینطور است. میشود خدا باشد، انسان را بیافریند و او را رها کند، عدهای ظلم کنند و عدهای به دیگران خدمت کنند اما کسی نباشد که این رفتارها را قضاوت کند. اگر فکر انسان بیمار نباشد در حقایق قرآن شک نمیکند.
شک انسانهایی که اهل فکر نیستند، شک آنها قابل زوال است. اما کسانی که به مرحله مرگ روحی نرسیده قابل درک هستند.
میرسیم به «هُدًى لِّلْمُتَّقِینَ» (بقره/2)؛ کلمه تقوا را زیاد شنیدیم اما کمتر با عمق آن آشنا هستیم. «تقوا» از نظر لغت به معنای صیانت و نگهداری است. اگر چیزی را بخواهیم از آسیب و آفتها نگهداری کنیم میگویند تقوا.
تقوا از نظر لغوی اختصاص به مفاهیم دینی ندارد بلکه به معنای مطلق پناه گرفتن از آسیبهای مادی و معنوی است. کاربردهای تقوا در قرآن بسیار است. در قرآن واژه تقوا و کلمات برگرفته از آن 258 بار به کار رفته است و در همان معنای لغوی نیز به کار رفته است.
اتقوالله از بابا نامگذاری سبب به نام مسبب است. تقوا به معنای این است که حفاظ روحی را در خود ایجاد کند که اگر آن حالت ایجاد شد یعنی از گناه پرهیز میکند؛ پرهیز نتیجه تقوا است و تقوا سبب ترس است.
اگر انسان تقوا داشت دیگر از آسیب پرهیز میکند. آنجایی که تقوا در مصونیت از آسیبهای مادی به کار رفته در قرآن بسیار است. در آیه 81 سوره مبارکه «نحل» داریم: «وَاللّهُ جَعَلَ لَکُم مِّمَّا خَلَقَ ظِلاَلًا وَجَعَلَ لَکُم مِّنَ الْجِبَالِ أَکْنَانًا وَجَعَلَ لَکُمْ سَرَابِیلَ تَقِیکُمُ الْحَرَّ وَسَرَابِیلَ تَقِیکُم بَأْسَکُمْ کَذَلِکَ یُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ لَعَلَّکُمْ تُسْلِمُونَ؛ و خدا از آنچه آفریده به سود شما سایههایى فراهم آورده و از کوهها براى شما پناهگاههایى قرار داده و براى شما تنپوشهایى مقرر کرده که شما را از گرما [و سرما] حفظ مىکند و تنپوشها [=زرهها]یى که شما را در جنگتان حمایت مىنماید این گونه وى نعمتش را بر شما تمام مىگرداند امید که شما [به فرمانش] گردن نهید». یعنی برای اینکه از آسیبهای مادی آسیب نبینید مواد تهیه لباس در اختیار شما قرار داد.
در آیه 24 سوره مبارکه «زمر» نیز آمده است: «أَفَمَن یَتَّقِی بِوَجْهِهِ سُوءَ الْعَذَابِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَقِیلَ لِلظَّالِمِینَ ذُوقُوا مَا کُنتُمْ تَکْسِبُونَ؛ پس آیا آن کس که [به جاى دستها] با چهره خود گزند عذاب را روز قیامت دفع مىکند [مانند کسى است که از عذاب ایمن است] و به ستمگران گفته مىشود آنچه را که دستاوردتان بوده است، بچشید».
یتقی به معنای سپر است. لباس تقوا جان انسان را مصون می دارد و لباس ظاهری بدن انسان را از آسیبها نگه میدارد. امام علی(ع) میفرمایند: کسی که از لباس تقوا عاری باشد یعنی جانش در لباس تقوا نباشد، هر چه لباسهای ظاهری را بیشتر کند آبرویش در دنیا حفظ نمیشود.
حال این معنای تقوا شد هم معنای لغوی و هم معنای اصطلاحی که در ادامه بحث توضیحخ میدهیم که «هُدًى لِّلْمُتَّقِینَ» به چه معناست؟