گروه جهاد و مقاومت مشرق: تابستان نزدیک می شد و هوای گرم، فکر تهیه آب خنک را به دل ها انداخته، مشورت ارشدها با فرمانده عراقی، باعث ورود یخچالی از عصر حجر شد. این یخچال گلی، به هرچیزی شبیه بود، غیر از آب سرد کن! نه شبیه کوزه های ما بود و نه شبیه تنگ های بزرگ گلی. ظرف عجیب و غریبی بود که انتهای آن، مخروطی شکل و قسمت بالایی آن، استوانه ای بزرگ با دهانه ای گشاد بود.
این ظرف بزرگ گلی حبانه یا هبانه نام داشت که روی چهارپایه ای قرار می گرفت و با کاسه ای که کنار آن می گذاشتند، آب داخل آن مصرف می شد. انتهای مخروطی شکل آن باعث ته نشین شدن املاح می گردید و بدنه آن تا حدودی آب را خنک می کرد. با دیدن این ظرف به یاد حمام پادگان الرشید افتادم. به هر حال همه امور باید با یکدیگر مربوط و متناسب باشد!
به هر شکلی بود، چهار پایه ای آماده کردیم و هبانه را روی آن قرار دادیم. آب را که داخل ظرف ریختیم، عرق کرد و از تمام منافذ ظرف گلی، مثل چشمه آب بیرون زد و از انتهای مخروطی آن بر زمین ریخت. استفاده از هبانه به آن شکل برای ما، نه ممکن بود، نه قابل قبول. فکرها به کار افتاد. سوراخ کردن پایین هبانه و سپس قرار دادن یک شیر آب درآن سوراخ، اولین کار بود.
عراقی ها با تعحب بسیار به این کار نگاه می کردند. حتی فرماندهان ارشدی که برای بازدید می آمدند، مدتی آن بررسی می کردند که کار چگونه صورت گرفته است. خبر ندارند که اسرای ایرانی، سوزن شکسته را هم سوراخ کرده اند!
اما گرمای سرزمین بین النهرین، با این حرفها خنک نمی شود. فشار برای آوردن یخ به موفقیت انجامید؛ اما برای هر ۵ نفر یک قالب یخ! قدری از حقوق را کسر کردند تا یک یخدان و قدری هم یخ خریداری کنند. این مسکن ها هم چاره درد گرما نمی شد. گاهی یخ به جیره بندی می رسید. آن هم به اندازه لیوانی هنگام صرف غذای ظهر.
نصب ۳ هواکش و ۵ پنکه سقفی برای هر آسایشگاه، تنها موجب زدن گرما می شد و این در حالی بود هنوز زمان زیادی تا پایان فصل گرما مانده بود. بیماری های تابستانی شروع شد و به دنبال آن، افراد با وسایل ابتدایی ابتکار به خرج دادند. هر نفر یک یا دو ظرف کوچک و بزرگ پلاستیکی را که با محتوای سرکه یا شربت از فروشگاه خریده بود، خالی می کرد و دور آن پارچه یا گونی می پیچید و پر از آب می کرد و در معرض باد پنکه ها قرار می داد. آب این ظرف نسبتا خنک می شد و کمک مناسبی برای پایین آوردن درجه حرارت بود.
آسایشگاه، منظره جالبی پیدا کرده بود: یک هبانه بزرگ و ده ها هبانه کوچک و حدود ۵۰ نفر اسیر عرق کرده و لخت که با وسایل مختلف خودشان را باد می زدند. هوای بسیار کثیف، بوی تعفن دستشویی سرپایی، گرمای طاقت فرسا و عرق کردن های بسیار، طاقت ما را کم کرده بود و توان هرکاری را از ما گرفته بود. در ساعت های انتهایی شب و آغاز صبح که هوا قدری ملایم می شد، آمار گرفتن عراقی ها، خواب را از چشم ها می ربود. گرما شدیدتر و میل به غذا کمتر می شد و شعف و سستی و بی حالی بین اسرا شیوع پیدا کرده بود.
راوی آزاده سرگرد مجتبی جعفری /سایت جامع آزادگان
اما گرمای سرزمین بین النهرین، با این حرفها خنک نمی شود. فشار برای آوردن یخ به موفقیت انجامید؛ اما برای هر ۵ نفر یک قالب یخ! قدری از حقوق را کسر کردند تا یک یخدان و قدری هم یخ خریداری کنند. این مسکن ها هم چاره درد گرما نمی شد. گاهی یخ به جیره بندی می رسید. آن هم به اندازه لیوانی هنگام صرف غذای ظهر.