به گزار مشرق، ناصر فکوهی استاد دانشگاه تهران در روزنامه شرق نوشت:
پرویز کلانتری، با نقاشیهایش، با رنگهایش و با زندگیاش، یک عمر برای همه ما الگوی خوشبختی و امید و زندگی و سرشار از شادی و شادمانی بود؛ پرویز. یک عمر سرمشقی بود که چگونه با سختیهای زندگی کنار بیاییم، لبخند بزنیم و به کار خود ادامه دهیم. چگونه با وجود همه جریانهای مخالف، همچنان بر باورها، هنر و اندیشه خود پای فشاریم و چگونه بیتوجه به خردهگیریهای بیحاصل و سترون، آینده را بر اساس خلاقیتهای خود و دیگران بسازیم. پرویز یک عمر با شادی، خنده، سرزندگی، شوخی، نگاه لطیف و بازیگوشانهاش به زندگی، به مردمان این پهنه -دورافتادهترین مردمان آن را- و تاریخ این پهنه- دورترین نقاط تاریخی آن را- و به همه ما کودکانی که بر نیمکتهای دبستانی مینشستیم آموخت تا امروز که بزرگ شدهایم بتوانیم توانایی نوشتن و اندیشیدن داشته باشیم.
تا امروز چیزی از هویت و شناسنامهای فرهنگی در ذهنهایمان وجود داشته باشد. پرویزی که بود، به ما آموخت چگونه در سختترین شرایط کار کنیم و یک لحظه به خستگی فکر نکنیم و آرامش را برای زندگی و زندگان پس از خود بگذاریم. پرویز اما، خود در سختترین شرایط، در اندوهی از غم که اطرافش را فراگرفته بود و ناتوانی دوستان و دوستدارانی که نمیدانستند برای او که با سکته مغزی نزدیک به دو سال بود در موقعیتی میان مرگ و زندگی در تعلیق بود، چه باید بکنند، از میان ما رفت. بدون لبخندهایی که نمیتوانست بزند، بدون شادمانیای که نمیتوانست احساس کند و بدون حس انساندوستی و محبتها و همبستگیها و دلبستگیهایی که بخشی جداییناپذیر از وجود و حضور همیشگیاش بود. این هم شاید دست تقدیر و بیرحمی زندگی بود که پرویز اینگونه جمع دوستانش را ترک کند. اما پرویز رفت که بماند و پرویزی که خواهد ماند، همان اندازه و شاید حتی بیشتر از عمری که برای ما گذاشت، در تاریخ فرهنگی ایران، پایدار خواهد ماند. نسلهای پیدرپی خواهند آمد و خواهند رفت و نقشهایی که پرویز در ذهن همه کودکان دیروز و امروز رقم زد؛ تصاویر هویت روستایی و عشایری و زندگی روزمره، کویر و بیابانها، سبزهزارها و مردمان گوشهوکنار این کشور، تاریخ ما از قدیمیترین ایام تا امروز و البته هنر او بهمثابه یک نقاش برجسته و از خیل آنانی که در دهه ١٣٤٠، پایههای نوعی مدرنیسم هنری را برای ایران ریختند، برای همیشه باقی خواهد ماند. در تاریخ هنر ایران، هنر سقاخانهای، بسیار وامدار کلانتری است که ترکیبهایی آوانگارد را در آن وارد کرد و با استفاده از عناصر تجسمی و طرحهای سنتی، با کولاژهایی از تکههای فلزی، نشانهها، آجرها و کاشیها و... زمینههایی خیرهکننده برای ذهنیتی که مدرنیته را در تضاد با سنت نمیدانست، به وجود آورد و از آن بیشتر، زمانی که کلانتری به سوی موتیف کویر و مواد کاهگلی رفت، وقتی نقشها و رنگهای بیابان در کارهایش به صورتی گسترده وارد شدند، ما را بهنوعی با هویتهای کهن خود پیوند زد با بازارها، کلبهها، کوچههای پیچاپیچ روستایی، درها و پنجرههای قدیمی و آجرهای سردر، و رنگآمیزیهای تند روستایی که روی کاهگل، هم معنایی آوانگارد مییافتند و هم پیامی اساسی را دائما به ما منتقل میکردند. اینکه مدرنیته، معماری، شهرسازی و حتی آخرین فناوریهای ما که در مجموعه «موبایل و اساطیر» او خود را نشان میدهند، نمیتوانند بدون کولهباری از میراث فرهنگی با عمری هزارانساله، که خواسته و ناخواسته بر دوشمان سنگینی میکند، راه به جایی ببرند. آثار کلانتری، تا قرنها، حامل فرهنگ مردمی این پهنه باقی خواهند ماند و پرویزی که خواهد ماند، بار دیگر خاطره پرویزی که بود را، در زندگی و شادکامی و لبخندهای صمیمی و همیشگیاش برای ما، هر روز در مرور گذشته و حال و آیندهمان زنده خواهد کرد.
پرویز کلانتری، با نقاشیهایش، با رنگهایش و با زندگیاش، یک عمر برای همه ما الگوی خوشبختی و امید و زندگی و سرشار از شادی و شادمانی بود؛ پرویز. یک عمر سرمشقی بود که چگونه با سختیهای زندگی کنار بیاییم، لبخند بزنیم و به کار خود ادامه دهیم. چگونه با وجود همه جریانهای مخالف، همچنان بر باورها، هنر و اندیشه خود پای فشاریم و چگونه بیتوجه به خردهگیریهای بیحاصل و سترون، آینده را بر اساس خلاقیتهای خود و دیگران بسازیم. پرویز یک عمر با شادی، خنده، سرزندگی، شوخی، نگاه لطیف و بازیگوشانهاش به زندگی، به مردمان این پهنه -دورافتادهترین مردمان آن را- و تاریخ این پهنه- دورترین نقاط تاریخی آن را- و به همه ما کودکانی که بر نیمکتهای دبستانی مینشستیم آموخت تا امروز که بزرگ شدهایم بتوانیم توانایی نوشتن و اندیشیدن داشته باشیم.
تا امروز چیزی از هویت و شناسنامهای فرهنگی در ذهنهایمان وجود داشته باشد. پرویزی که بود، به ما آموخت چگونه در سختترین شرایط کار کنیم و یک لحظه به خستگی فکر نکنیم و آرامش را برای زندگی و زندگان پس از خود بگذاریم. پرویز اما، خود در سختترین شرایط، در اندوهی از غم که اطرافش را فراگرفته بود و ناتوانی دوستان و دوستدارانی که نمیدانستند برای او که با سکته مغزی نزدیک به دو سال بود در موقعیتی میان مرگ و زندگی در تعلیق بود، چه باید بکنند، از میان ما رفت. بدون لبخندهایی که نمیتوانست بزند، بدون شادمانیای که نمیتوانست احساس کند و بدون حس انساندوستی و محبتها و همبستگیها و دلبستگیهایی که بخشی جداییناپذیر از وجود و حضور همیشگیاش بود. این هم شاید دست تقدیر و بیرحمی زندگی بود که پرویز اینگونه جمع دوستانش را ترک کند. اما پرویز رفت که بماند و پرویزی که خواهد ماند، همان اندازه و شاید حتی بیشتر از عمری که برای ما گذاشت، در تاریخ فرهنگی ایران، پایدار خواهد ماند. نسلهای پیدرپی خواهند آمد و خواهند رفت و نقشهایی که پرویز در ذهن همه کودکان دیروز و امروز رقم زد؛ تصاویر هویت روستایی و عشایری و زندگی روزمره، کویر و بیابانها، سبزهزارها و مردمان گوشهوکنار این کشور، تاریخ ما از قدیمیترین ایام تا امروز و البته هنر او بهمثابه یک نقاش برجسته و از خیل آنانی که در دهه ١٣٤٠، پایههای نوعی مدرنیسم هنری را برای ایران ریختند، برای همیشه باقی خواهد ماند. در تاریخ هنر ایران، هنر سقاخانهای، بسیار وامدار کلانتری است که ترکیبهایی آوانگارد را در آن وارد کرد و با استفاده از عناصر تجسمی و طرحهای سنتی، با کولاژهایی از تکههای فلزی، نشانهها، آجرها و کاشیها و... زمینههایی خیرهکننده برای ذهنیتی که مدرنیته را در تضاد با سنت نمیدانست، به وجود آورد و از آن بیشتر، زمانی که کلانتری به سوی موتیف کویر و مواد کاهگلی رفت، وقتی نقشها و رنگهای بیابان در کارهایش به صورتی گسترده وارد شدند، ما را بهنوعی با هویتهای کهن خود پیوند زد با بازارها، کلبهها، کوچههای پیچاپیچ روستایی، درها و پنجرههای قدیمی و آجرهای سردر، و رنگآمیزیهای تند روستایی که روی کاهگل، هم معنایی آوانگارد مییافتند و هم پیامی اساسی را دائما به ما منتقل میکردند. اینکه مدرنیته، معماری، شهرسازی و حتی آخرین فناوریهای ما که در مجموعه «موبایل و اساطیر» او خود را نشان میدهند، نمیتوانند بدون کولهباری از میراث فرهنگی با عمری هزارانساله، که خواسته و ناخواسته بر دوشمان سنگینی میکند، راه به جایی ببرند. آثار کلانتری، تا قرنها، حامل فرهنگ مردمی این پهنه باقی خواهند ماند و پرویزی که خواهد ماند، بار دیگر خاطره پرویزی که بود را، در زندگی و شادکامی و لبخندهای صمیمی و همیشگیاش برای ما، هر روز در مرور گذشته و حال و آیندهمان زنده خواهد کرد.