گروه سیاسی مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آنرا سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
********
همانطورکه پیشبینی میشد!
سعید مهدوی در یادداشت روزنامه کیهان نوشت:
فیلم «فروشنده» تازهترین فیلم اصغر فرهادی (که با نام «مشتری» به نمایش درآمد)، جایزه بهترین فیلمنامه و بهترین بازیگر مرد را از جشنواره کن دریافت کرد. این در حالی است که اغلب نشریات و منتقدان سینمایی حاضر در این جشنواره، فیلم «فروشنده» یا «مشتری» را نسبت به کارهای قبلی فرهادی، سطح پایینتر دانسته و تأکید کرده بودند که این فیلم چیزی بر فیلمهای قبلی وی نیفزوده است.
فیلم «فروشنده» پس از بسته شدن کنداکتور بخش مسابقه جشنواره کن و در حالی که هنوز در حال طی کردن مراحل فنی خود بود در نسخهای ناقص مورد پذیرش مدیران این جشنواره قرار گرفت! آنچه که به جز یک مورد (فیلم «طعم گیلاس» عباس کیارستمی که نخل طلای جشنواره کن را برد) در تاریخ جشنواره فیلم کن بیسابقه است! بنابر همین موضوع و ورود غیر قاعده و فراقانونی فیلم «فروشنده» به بخش مسابقه شصت و نهمین دوره این جشنواره، اغلب پیشبینیها بر جایزه گرفتن این فیلم قرار گرفت (از جمله در خبری تحت عنوان «یک فیلم سفارشی دیگر برای جشنواره کن!» به تاریخ 4 اردیبهشت سال جاری در ستون اخبار هنری کیهان آمده بود).
علاوه بر این، آنچه بیش از پیش احتمال کسب جایزه را برای فیلم «فروشنده» تقویت میکرد، پرداختن به موضوع تعرض و تجاوز جنسی بود که در زندگی یک زوج بازیگر اتفاق میافتاد. تعرض و تجاوزی که به کارگیری غیرت و تعصب در قبال آن، (در این فیلم) خشونتطلبی و نکوهیده تلقی شده است!
این در حالی است که برخی فیلمهای مهم دیگر جشنواره امسال کن مانند «او» ساخته پال ورهوفن، «دختر ناشناس» به کارگردانی برادران داردن (فیلمسازان محبوب جشنواره کن که چندین بار جوایز این جشنواره را دریافت کردهاند)، «فارغالتحصیلی» ساخته کریستین مونجیو (که جایزه بهترین کارگردانی را دریافت کرد) و... نیز به همین موضوع روابط پنهانی و تعرضات جنسی میپرداختند. موضوعی که امسال از عمدهترین سوژههای فیلمهای سفارشی سینمای غرب بوده و بر روی آن مانور بسیار داده شده است. چنان که برخی از مطرحترین فیلمهای اسکار امسال نیز به همین موضوع تعرضات و تجاوزات جنسی میپرداخت و در میان بهت و حیرت ناظران و کارشناسان، فیلمی که اسکار بهترین فیلم را دریافت نمود، فیلم «اسپات لایت» بود که همین موضوع را در کادر دوربین خود قرار داده بود!!
به نظر میآید این مانور سینمای غرب در ابتدا ناشی از خطر عظیمی است که بنیادهای جامعه غرب را تهدید میکند و دوم منحرف نمودن اذهان عمومی از علت اصلی یعنی سبک زندگی بیبند و بارانه غربیها به مقولهای حاشیهای و فرعی تحت عنوان تبعیض جنسیتی بوده است. از همین روی بود که در حرکتی غافلگیرانه، در مراسم اسکار امسال (که حدود 3 ماه پیش برگزار شد) ناگهان جو بایدن، معاون اول اوباما به روی سن این مراسم سینمایی رفت و ضمن گوشزد کردن خطر فراگیر شدن تجاوزات جنسی در دانشگاههای آمریکا از مردم خواست به کمپینی بپیوندند که خواستار تغییر نگاه و فرهنگ کنونی نسبت به مسائل جنسیتی است!
همین هفته گذشته بود که 17 تن از زنانی که قبلاً در زمره وزیران دولت فرانسه بودهاند از جمله کریستین لاگارد (رئیس صندوق بینالمللی پول) طی نامهای نسبت به همین دستتجاوزات و تعرضات جنسی اعتراض کرده و آن را ناشی از مشکلات تبعیض جنسیتی در محیط کار دانستند! و چند ماه پیش هم گزارش تکاندهندهای از دانشگاه استکهلم، برخی کشورهای غربی مانند سوئد و دانمارک و فنلاند و آمریکا و بریتانیا و کانادا و... را رکورددار تجاوز جنسی در جهان اعلام کرده و زندگی در کشورهایی مانند سوئد و دانمارک را برای زنان خطرناک دانسته بود!!
به نظر میرسد همچنان که همواره سینما درغرب به عنوان ویترین سیاستها، زمینهساز افکار عمومی برای اعمال طرحها و برنامههای آتی، توجیهگر عملکرد و کارنامه سیاه اجتماعی و تطهیر کننده جنایات و خیانتها و شکستهای غرب عمل نموده است، این بار نیز این بازتاب عظیم معضل تجاوزات جنسی درجامعه امروز غرب، حکایت از یک زمینهسازی دیگر فکری و ذهنی دارد که سرازیر شدن سیل جوایز و تقدیر و تحسینها در مراسم مطرح سینمایی (مانند اسکار یا کن) نیز از جمله همین برنامهریزی مراکز فکری و اندیشکدههایی است که با سفارش فیلمهایی در این جهت و اهدای جایزه به آنها، زمینه الگوسازی آنها را در اذهان عمومی فراهم میآورند. اما وقتی این پروژه به فیلمی از سینمای ایران میرسد، علت «تبعیض جنسیتی» تبدیل به علت «باورها و اعتقادات دینی و مذهبی» شده و عمل به آنها خشونتطلبی و در نهایت تروریسم جلوه داده میشود!!!
نکته جالب آنجاست که در اغلب فیلمهایی از این دست، راهکار انتقام و افشاء و برملا کردن تعرضات و تجاوزات جنسی، مطلوب و مثبت تلقی شده (مانند فیلم «اسپات لایت» که گروه مطبوعاتی بوستون گلوب، همه تشکیلات کلیسای کاتولیک را حتی به قیمت سرخوردگی مؤمنین از مسیحیت، به هم ریخته و له کردند و یا در فیلم «او» که در همین جشنواره کن امسال به نمایش درآمد، شخصی که مورد تجاوز قرار گرفته، به دنبال انتقام همه موانع را پشت سرگذارده و مورد تشویق هم قرار میگیرد) اما در فیلم «فروشنده»، تلاش برای دفاع از شرافت و غیرت خانوادگی، تعصب و خشونت تلقی شده و ناشی از غلبه اخلاق و رفتار سنتی و دینی بر تفکرات و منش روشنفکرانه نشان داده میشود! ضمن اینکه هرگونه دفاع از حریم خانه و خانواده نیر نامشروع جلوه میکند!! این در حالی است که نه تنها از مدافعین غربی بلکه حتی از متجاوزین آمریکایی و تروریستهایی همچون کریس کائل در فیلمهایی مثل «تک تیرانداز آمریکایی» قهرمان ساخته شده و مورد تجلیل و تحسین قرار میگیرند!
فیلم «تکتیرانداز آمریکایی» روایت واقعی از مأموریت «کریس کائل» در عراق است. او یک تک تیرانداز آمریکایی است و در کتاب خاطرات خود - که «کلینت ایست وود» فیلم یاد شده را براساس آن ساخته است - مینویسد؛ نزدیک به 200 تن از مردم عادی عراق را با تک تیراندازی به سوی آنان به قتل رسانده است. «فیلم تک تیرانداز آمریکایی» سال گذشته در اسکار با تقدیر و تجلیل گسترده روبرو شد و از «کریس کائل» با عنوان قهرمان آمریکایی یاد کردند!
اکنون باید از بعضیها پرسید آیا در این تناقض هیچ نکته هشداردهنده و عبرتانگیزی نمیبینند؟! قاتل آمریکایی 200 تن از مردم مسلمان و زن و کودک بیپناه عراق را قهرمان و درخور تقدیر و تمجید میدانند و در همان حال، غیرتورزی یک ایرانی مسلمان در مقابل تجاوز به همسرش را خشونتطلبی معرفی میکنند! و صرفنظر کردن وی از مجازات تجاوزکننده به ناموسش را نشانه مقابله با خشونتورزی! دانسته و دقیقا به همین علت فیلم «فروشنده» آقای اصغر فرهادی را شایسته دریافت دو جایزه نخل طلایی جشنواره کن برای بازیگر نقش اول مرد و نویسنده فیلمنامه میدانند؟!
فقط میتوان گفت باز هم شبه روشنفکری ما فریب فضاهای وارونه و کج و معوج غرب را خورده و حیثیت و شرافت ملی و دینی خود را در پای شعارهای پوچ و توخالی آنها قربانی کرده است.
فرهادی در کنفرانس مطبوعاتی پس از نمایش فیلمش، موضوعاتی مانند حریم خانوادگی و آبرو و حفظ غیرت را موجب بروز رفتارهای خشونتآمیز در جوامعی مانند ایران دانسته که حتی تمایلات روشنفکرانه را هم قربانی میکند!! و رشد این خشونت را در چنین جوامعی تا حد تروریسم و جنایات داعش بالا برده و میگوید موضوع فیلمش با اوضاع امروز تروریسم میخواند!!!
لازم به یادآوری است فیلم قبلی فرهادی نیز یک فیلم سفارشی بود که هزینه ساخت آن برای اولینبار از سوی اتحادیه اروپا به کمپانی «ممنتو» پرداخت شد تا فیلمی درباره مشکلات و بزهکاریهای مهاجران مسلمان در فرانسه ساخته شده و خطر نزدیکی و وصلت با آنها گوشزد شود که متاسفانه فیلم «گذشته» با چنین مضمونی و البته با اطلاق تهمتهای ناروا به جامعه ایرانی و مسلمان خارج کشور ساخته شد.
فیلم «فروشنده» نیز با همان سفارش و سرمایه کمپانی «ممنتو» ساخته شده، با این تفاوت که اینبار پولهای جشنواره قطر نیز (ولو با عنوانی فریبنده) پشت ساخت فیلم قرار گرفته است!!
خون خرمشهر در جان ایران
کوروش شجاعی در یادداشت روزنامه خراسان نوشت:
خرمشهر این پاره تن ایران بنا به مشیت الهی به دست غیورمردان این سامان از چنگ دژخیمان متجاوز بعثی باز پس گرفته و به دامان مام میهن بازگردانده شد تا قلب ایران و ایرانی با خون خرمشهر، تا پایان و انجام دنیا با عزت بتپد و برای همیشه به تاریخ ثابت کند که «حق» گرفتنی و البته «ماندنی» است و باطل دیر یا زود «رفتنی» و نابودشدنی.
صدام پشتگرم به فراوانی مهمات و تسلیحات پیشرفته و ارتش آماده و مستظهر به حمایت شرق و غرب و شیوخ جاهل عرب که سودای اشغال یک روزه خرمشهر، 3 روزه خوزستان و یک هفته ای تهران را در سر پرورانده و این گزافه ابلهانه را بر زبان نیز رانده بود هیچ گاه تصور نمی کرد با اوضاع آن روزهای ایران تازه انقلاب کرده با آن مشکلات عدیده و ارتشی که شیرازه آن به نوعی از هم گسسته بود توان کمترین مقاومتی در مقابل هجوم وحشیانه و برق آسای لشکرهای مکانیزه ارتش بعث را داشته باشد.
اما تاریخ گواه است که غیرت و حمیت و ایثار دلیر فرزندان ایران زمین تمام معادلات و محاسبات متجاوزان را بر هم زد، مدافعان خرمشهر اعم از اندک نیروهای نظامی مستقر و اقشار مختلف مردم از جوانان گرفته تا مردان پا به سن گذاشته و حتی زنان با قطره قطره خون خود، آرزوی باطل فتح یک روزه خرمشهر را بر دل متجاوزان گذاشتند و با دست خالی و معدود سلاح های ابتدایی با کوکتل مولوتف و سه راهی ، 35 روز در مقابل خصم متجاوز مقاومت کردند و شاید اگر اهمال نابخشودنی و بلکه خیانت بنی صدر به عنوان رئیس جمهور و فرمانده کل قوا نمی بود سرنوشت خرمشهر و اساسا جنگ به گونه ای دیگر رقم می خورد، به هر رو گرچه پنجم آبان سال 59 محله ، محله و کوچه کوچه خرمشهر به خون هموطنان و مدافعان حریم و ناموس وطن رنگین شد و عروس ایران به اشغال ارتش بعث درآمد ولی آن مقاومت جانانه ، خرمشهر را به نماد مقاومت و غیرت ایرانی بدل کرد و اما 550 روز پس از اشغال خرمشهر و آن خون هایی که دژخیمان بعثی به دل ایرانیان کردند به لطف الهی حماسه ای تاریخی به وقوع پیوست، رزمندگان حق مدار ، حسین محور و عاشورا باور سرزمین پاک ایران با بر هم زدن تمامی معادلات نظامی و طراحی نقشه ای باورنکردنی و غیرت مردی بی نظیر و تقدیم 5553 شهید و بیش از 17000 جانباز و مجروح، طی عملیات بیت المقدس، خرمشهر «مقدس شده» به خون شهیدان وطن را از چنگال متجاوزان بعثی رهایی بخشیدند پیروزی این عملیات 26 روزه در آن شرایط از همه لحاظ نابرابر، نه تنها صدام را – که گفته بود اگر ایرانیان بتوانند خرمشهر را پس بگیرند من «کلید بصره» را به آنان تحویل می دهم – به بهتی مرگ آور فرو برد بلکه شیخک های عرب منطقه و اربابان آمریکایی و روسی آنان را نیز بسیار شگفت زده کرد. چرا که بازپس گیری خرمشهر از صدامیان با آن همه عِدّه و عُدّه و استحکامات و تسلیحات پیشرفته توسط ایرانی که تقریبا بیشتر جهان نه تنها سلاح به آن نمی فروختند بلکه حتی از فروش سیم خاردار دریغ می کردند، کاملا بعید بود. اما آزادسازی خرمشهر در چنین شرایطی، باعث شد که پیرجماران آن امام محبوب دل های نه تنها ایرانیان بلکه آزادگان جهان باورمندانه بگوید: «خرمشهر را خدا آزاد کرد» و اکنون هرچه از آن حماسه بزرگ تاریخی می گذرد، ابعاد این جمله به یادماندنی خمینی عزیز روشن تر می شود.
حماسه عظیم و تاریخی آزادسازی خرمشهر عزیز نه تنها به بازگرداندن و آزادسازی بیش از 5000 کیلومتر مربع خاک ایران از جمله خرمشهر و هویزه و ... انجامید و موجب دست بالای ایران در جنگ تحمیلی و به اسارت درآوردن 19000 متجاوز و مجروح شدن یا هلاکت 16000 نظامی بعثی شد بلکه باعث شد صدام و صدامیان رویای تبدیل خرمشهر به «محمره» ، خوزستان به «عربستان» و در نهایت سقوط و از بین بردن نام ایران از جغرافیای جهان را با خود به گور ببرند، علاوه بر این ها دلاورمردی های رزمندگان در جریان دفاع مقدس و خصوصا آزاد سازی خرمشهر موجب شد خون غیرت مدافعان خرمشهر برای همیشه تاریخ در جان ایران و ایرانی جاری شود تا دیگر هیچ خصم و اهل تجاوزی خیال تجاوز و تسلط بر خاک ایران و ناموس وطن را در سر نپروراند.
و بیراه نیست اگر بگوییم سخنان روز گذشته رهبر فرزانه انقلاب و فرمانده کل قوا در دانشگاه امام حسین (ع) نیز مبتنی و متکی بر حماسه عظیم و تاریخی آزادسازی خرمشهر بوده است آنجا که گفتند:« امروز برای نظام اسلامی، جنگ نظامی، احتمال ضعیفی است. لکن جهاد باقی است، در بین جهادها، جهادی وجود دارد که خداوند آن را «جهاد کبیر» نام نهاد. «و جاهدهم به جهاداً کبیراً»
جهاد کبیر یعنی تبعیت نکردن از دشمنی که با او در میدان مبارزه قرار گرفته ایم، تبعیت نکردن از دشمن در میدان اقتصاد، سیاست، فرهنگ و هنر، جهاد کبیر است.»
و آنجا که تاکید کردند «خرمشهرها در پیش است، نه درمیدان جنگ نظامی در میدانی که از جنگ نظامی سخت تر است...» می تواند گواهی بر این حقیقت باشد که راه تداوم عزت و استقلال دین و میهن و پیشرفت ایران عزیز از همان مسیر توکل و عزم و اراده و همت و وحدت و غیرتی می گذرد که آزادسازی خرمشهر از آن با سربلندی و سرافرازی تمام گذر کرد ، خدایا ما و مسئولان این کشور را مدیون خون شهیدان ممیران.
سند چابهار، بسترساز اتحاد سه جانبه
اکبر ترکان در یادداشت روزنامه ایران نوشت:
پیوندهای تمدنی، قرابتهای فرهنگی و منافع مشترک در ژئواکونومیک و ژئوپلتیک منطقهای، پایههای محکم و ظرفیتهای حائز اهمیت برای تقویت بیش از پیش همکاری ها و ایجاد اتحاد اقتصادی مزیت آفرین بین جمهوری اسلامی ایران، جمهوری هند و جمهوری اسلامی افغانستان است. دیروز پس از سال ها، با امضای توافقنامه سه جانبه بین رؤسای سه کشور، تلاش برای بهرهگیری مطلوب از این ظرفیت ها و تحرک جدی در روابط فی مابین به صورت نهادینه آغاز شد و اراده محکم سیاسی بین سه کشور برای همکاری و توسعه روابط اقتصادی بین ملت های سه کشور را جانی دوباره بخشید.
بیتردید مناطق آزاد جمهوری اسلامی ایران بویژه منطقه آزاد چابهار واقع در کرانههای دریای عمان و اقیانوس هند با برخورداری از مزیتهای متعدد در ابعاد مختلف زیرساختهای نهادی (مقررات سهل و دارای معافیتها و مشوقهای مالیاتی، گمرکی و به کارگیری نیروی کار) و زیرساختهای فیزیکی و موقعیت جغرافیایی و نزدیکترین راه دسترسی افغانستان و دیگرکشورهای محصور در خشکی آسیای میانه به آبهای آزاد، میتواند نقش پیشران اصلی را در این اتحاد اقتصادی ایفا نماید. چابهار به عنوان یکی از قطب های مهم منطقهای حمل و نقلی و مرکز اصلی کریدور بینالمللی حمل و نقل و ترانزیت بین سه کشور و آسیای میانه، منطقه ایدهآلی برای توسعه سرمایهگذاری، تولید و صادرات محصولات مورد نیاز بازارهای مصرف منطقهای بویژه بازار عظیم یک میلیارد و چهارصد میلیون نفری هند، افغانستان و آسیای میانه است که به تعبیر نخستوزیر محترم هند میتواند به مرکز منطقهای ترانزیت، انرژی و تجارت تبدیل شود.
علاوه بر مزیتهای پیش گفته برای تولید و سرمایهگذاری صادرات محور در این منطقه باید به قرابتهای فرهنگی و سبکهای زندگی نزدیک و مشابه کشورمان با این کشورها توجه داشت که از نقطه نظر تجارت و مباحث نوین بازار، مؤلفههای مهمی برای کسب و کارهای تولید و تجارت محسوب میشود و میتواند در صورت توجه کافی و تدبیر مناسب از سوی فعالان اقتصادی به عنوان یکی از عناصر آمیختههای بازاریابی مناسب در تقویت و ارتقای سطح مناسبات تجاری بین این کشورها محسوب شود.
حجم واردات بیش از 600 میلیارد دلاری و صادرات 477 میلیارد دلاری و تولید ناخالص داخلی بیش از دو هزار میلیارد دلاری هند و سرمایهگذاریهای زیاد این کشور در سایر کشورها از یک سو و حجم تجارت محدود کمتر از 15 میلیارد دلاری کشورمان با آن و ضرورت ارتقای جهشی در این فرآیند از سوی دیگر، مستلزم تلاش مضاعف متولیان دولتی و غیردولتی اقتصادی دو کشور است که امید میرود رویداد دیروز و عزم و اراده سیاسی دو کشور به نقطه عطفی برای تقویت و توسعه همکاریهای اقتصادی متضمن منافع دو ملت تبدیل گردد.
حمل و نقل چند مرتبهای کالا از کشورهای جنوب خلیج فارس به افغانستان موجب هزینه زائد و گران شدن کالا برای مصرفکننده افغانی است و ترانزیت مکرر از کشورهای جنوبی خلیج فارس و مجدداً از طریق کشورمان به افغانستان و امکان سرمایهگذاری سرمایهگذاران این کشور با هدف تولید صادرات محور به بازار سی میلیون نفری خود و دسترسی مستقیم به آب های آزاد و مسیرهای حمل و نقل و ترانزیت سهل و کوتاه برای اقتصاد نوپا و رو به توسعه افغانستان در کنار ارتباط دیرینه و علایق فرهنگی، مذهبی و تاریخی بین کشورمان و افغانستان و نیز پیوندهای عمیق بین هند و افغانستان موجبات حضور این کشور را در این موافقتنامه فراهم نمود که برای هر سه کشور حائز اهمیت است.
اجلاس موفق چندروز گذشته در حوزه IORA برای مناطق آزاد کشورهای حاشیه اقیانوس هند آغاز یک همکاری منطقهای در اقیانوس هند است که چابهار دوره جدیدی از ایفای نقش جهانی در حمل و نقل و ترانزیت و صادرات کالا را شروع کرده است و مزیتهای منطقهای منطقه آزاد و مستثنی بودن از قوانین گمرک - مالیات - پول و بانک - کار و ویزا ظرفیت این حرکت جهانی را برای منطقه آزاد چابهار فراهم میسازد.
همکاران من در دبیرخانه شورای عالی مناطق آزاد تجاری- صنعتی و ویژه اقتصادی و مدیران سختکوش سازمان منطقه آزاد چابهار تلاش مینمایند با تسهیل فرآیندها و تکمیل زیرساختهای نهادی و فیزیکی لازم و رفع موانع حضور سرمایهگذاران و تسهیل و گسترش تجارت و کسب و کار، در تحقق اهداف توسعه اقتصادی کشور، این مناطق را به کانونهای مهم سرمایهگذاری صادرات محور تبدیل و از این طریق کارکرد اصلی مناطق درکمک به توسعه اقتصاد ملی و همپیوندی آن با اقتصاد جهانی با رویکردی درونزا و برونگرا را به منصه ظهور رسانند.
سایه روشنهای مجلس نهم
حسن سبحانی نیا در یادداشت روزنامه جام جم نوشت:
امروز شاهد برگزاری جلسه اختتامیه نهمین دوره مجلس شورای اسلامی هستیم و نمایندگان این دوره، پس از چهار سال فعالیت، به کار خود در حوزههای نظارتی و تقنینی پایان میدهند.
طبیعتا هر مجلسی نقاط قوتی دارد و در کنار این قوتها ممکن است نقاط ضعفی هم داشته باشد و مجلس نهم هم از این قاعده مستثنی نیست ولی در مجموع، مجلس نهم از هماهنگی و انسجام خوبی چه در صحن علنی و چه در هیاترئیسه برخوردار بود؛ در این دوره، ضمن اینکه نظرات و دیدگاههای مختلف توسط گروهها و جریانات مطرح میشد ولی کلیت مصالح نظام و منافع ملی، مدنظر نمایندگان بود و مجلس در یک تعامل مثبت با دولت، ضمن اینکه از حقوق خود عقبنشینی نکرد در جاهایی هم که لازم بود، به دفاع و حمایت از عملکرد دولت پرداخت.
همچنین نگاه مجلس نهم به مسائل کلان کشور و منافع ملی در وضع قوانین، نگاهی واقعبینانه بود که از جمله آنها میتوان به بحث برجام و مسائل بینالمللی و موضع محکم و قوی مجلس نهم در مقابل آمریکا اشاره کرد و در دیدارهایی که نمایندگان با رهبر معظم انقلاب داشتند این محور یعنی استکبارستیزی و عملکرد مجلس در عرصه سیاست خارجی مورد تائید معظم له قرار میگرفت.
در این دوره، مجلس شورای اسلامی از نظر نظارتی هم عملکرد نسبتا قابل دفاعی داشت و گرچه ما همیشه در حوزه نظارت ضعف داشتهایم ولی در مجموع این مجلس در حوزه نظارتی، نسبتا منطقی و عقلانی عمل کرد. اما مجلس نهم در کنار نقاط قوت، طبیعتا نقاط ضعفی هم داشت که از جمله آنها میتوان به برخی حاشیهها در دولت گذشته اشاره کرد که بازتابهای مناسبی در جامعه نداشت و اگر از آنها جلوگیری میشد بهتر بود.
در بحثهای نظارتی هم گرچه همانطور که اشاره شد عملکرد نمایندگان نسبت به دورههای قبل، قابل دفاع بود اما در جاهایی باید نظارت مجلس با قوت بیشتری اعمال میشد تا در بحث مفاسد اقتصادی از گستردگی این مسائل کاسته میشد. البته بخشی از این مشکلات به بخشهای اجرایی و اقتصادی کشور برمیگشت اما مجلس هم میتوانست با هشدارهای بموقع، جلوی این مسائل را بگیرد.
در حوزه سیاسی نیز شاهد افراط و تفریطهایی بودیم و با وجود اینکه بهصورت کلان تعاملات خوبی میان مجلس و دستگاههای اجرایی و قضایی بود ولی گاهی در برخی مسائل، دیدگاههای سیاسی که در مجموعه فراکسیونهای مجلس وجود داشت به بدنه راه مییافت و برخی نمایندگان گاهی وارد مقولاتی میشدند که چندان مناسب نبود.
البته در مجموع باید گفت خیلی از این مسائل، طبیعت کار سیاسی است و در کل عملکرد مجلس نهم عملکردی قابل دفاع بود.
بلوف عملياتي امريكا در عراق و سوريه
هادي محمدي در یادداشت روزنامه جوان نوشت:
يكي از تاكتيكهاي سياسي و عملياتي امريكاييها حداقل در يكسال گذشته در عراق و سوريه اين بوده تا به اشكال مختلف از روند فرسايش و نابودي تروريستها در اين دو كشور جلوگيري كند. در سوريه با اجراي عملياتهاي مهلك روسها عليه تروريستهاي داعش و القاعده و بقيه عناوين رنگارنگ تكفيري كه بنيه مالي و تسليحاتي و بشري آنها را به شدت زير فشار قرار داد، از سوي امريكاييها راهي جز برجسته كردن ضرورت آتشبس و كمكرساني به مناطق مختلف باقي نماند.
اكنون كه اين ترفند كاركردهاي خود را از دست داده و نميتوانند با پوشش آتشبس، تقويت تروريستها از مرزهاي تركيه و اردن را دنبال كرده و به طور همزمان عليه مناطق آزاد شده از تروريستها عمليات كنند، بايد براي تنگناي جديد فريبكاري جديدي به اجرا بگذارند.
اين تنگنا با اعلام رسمي روسها براي اجراي عمليات هوايي پرشدت از روز چهارشنبه كه در ادلب و مناطق شمالي و غربي حلب و مناطق مياني سوريه اجرا ميشود، امريكاييها و سعوديها را به دست و پا انداخته است و موضوع آماده شدن براي حمله به رقه كه مركز اصلي داعش است را مطرح ميكنند. حال آنكه حمله به رقه با تكيه بر كردها و تعداد محدودي از نيروهاي امريكايي، يك خودكشي براي آنهاست، خصوصاً اينكه تركها با فعال شدن كردها در مناطق شمالي سوريه به هيچ وجه موافق نيستند، يعني حمله به رقه يك بلوف نظامي است تا عمليات عليه طيف گروههاي القاعده با نامهاي جبهه النصره و جيشالفتح و احرار و ... تا ترديد دنبال شود و روسها و دولت سوريه نگران اقدام يكجانبه امريكا در رقه شده و اين حملات ضدالقاعده را متوقف كنند.
در عراق نيز تمامي صاحبنظران ميدانند كه فلوجه، نقطه اساسي براي داعش و ناامني در بغداد و چندين استان در پيرامون بغداد است كه با آزادسازي آن، داعش در موصل به يك قرباني محصور تبديل ميشود، لذا از مدتها قبل امريكاييها با كارشكني براي حضور حشدالشعبي در آزادسازي استان الانبار، روند عملياتي را كند كردند و اكنون كه اجماع دستگاههاي سياسي، نظامي و امنيتي عراق بر اولويت آزادسازي فلوجه قرار گرفته، تلاش ميكنند موضوع حمله به موصل را برجسته نمايند.
آزادسازي فلوجه و حملات هوايي و زميني به تروريستهاي القاعده در پيرامون حلب و استان ادلب و در مرزهاي سوريه با تركيه، كمر تروريسم و پيادهنظام تكفيري براي امريكا را خواهد شكست و بلوف عملياتي امريكا در عراق و سوريه، صرفاً براي طولاني كردن بحران تروريسم در عراق و سوريه است.
تنها فرضيه واقعي براي عمليات در رقه يا موصل بدون تكيه بر نيروهاي حكومتي در عراق و سوريه اين است كه در يك نمايش نظامي داعش از رقه و موصل خارج شود و نيروهاي امريكايي و كرد در آن مستقر شوند يا كارت مذاكراتي به دست آورند ولي باز سؤال اين است كه داعش بايد به كجا برود؟
سفر ژنرال عاليرتبه امريكا به شمال سوريه يا پذيرش ناتو در پروازهاي تجسسي به وسيله آواكس را بايد در برنامهاي جديتر كه بين روسيه و امريكا در سوريه در جريان است قرار داد.
باجگیری از سیاست خارجی ایران؟
مجتبی اصغری در یادداشت روزنامه وطن امروز نوشت:
گاهی در گزارشهای تاریخی منتشرشده در آمریکا درباره عوامل خدوم نظم نوین جهانی، کملطفی میشود. یکی از همین موارد را میتوان در اطلاعات منتشرشده در خبرگزاری آسوشیتدپرس پیرامون نهادها و افرادی که برای به ثمر رسیدن برجام، از سازمانها و ارگانهای مختلف آمریکایی پول دریافت کردهاند، مشاهده کرد.
نام آوردن از «حسین موسویان» با آن سابقه درخشان که در ایران به جرم «اخلال در امنیت ملی» محاکمه شد و سپس وقتی به واسطه لطف «دوستان» از زندان رهایی یافت، آزادانه در «موسسه لیختناشتاین» دانشگاه پرینستون در نقش یک استاد دانشگاه به ظاهر منزوی فرو رفت، با این عنوان که «70 هزار دلار از صندوق خلع سلاح پلاشرز دریافت و برای برجام آمریکایی تبلیغ کرد» حقیقتا ظالمانه است!
محرمانههای مهم
موسسه لیختناشتاین نام مرکزی فعال در حوزه «امنیت بینالملل» در دانشکده پرینستون است که توسط جمعی از اساتید و شاهزادگان لیختناشتاین در سال 2000 تاسیس شد. طبق قوانین این موسسه که مشابهت بسیاری به چارچوب برگزاری جلسات «چتم هاوس» انگلیس دارد، مفاد همه کنفرانسهای سیاسی، «محرمانه» است و صرفا خلاصهای از جلسات توسط خود موسسه در هر دوره منتشر میشود. از سال 2005 این موسسه با بودجه موسسه کارنگی و شاهزادگان لیختناشتاین و کمک اتریشیها، تمرکز بر برنامه هستهای ایران را آغاز کرد. دقیقا در همین دوره بود که سیاستمداران ایرانی، انگلیسی، آمریکایی و اسرائیلی دور هم جمع میشدند و درباره آنچه در توافق آینده ایران و آمریکا باید عنوان میشد، به بحث و گفتوگو مینشستند!
به طور مثال در جلسه مارس 2005، دیپلمات ارشد ایرانی در حضور دوستان قدیمی خود سیروس ناصری، بیژن خواجهپور، سعیده لطفیان و تیمی از همکاران در تبیین قطعنامه 598 شامل جان دومنیکپیکو و تیم گولدیمن سفیر سابق سوییس که پیشنویس طرح «معامله بزرگ» را با واسطهگری تریتا پارسی به آمریکا رساند، میگوید: «مساله هستهای ایران و تاثیر این کشور در منطقه، از عوامل توجه به ایران است، پس برای از بین بردن توجهات، باید این عوامل را تضعیف کرد». جلسات موسسه لیختناشتاین با موضوع ایران بشدت تحت تاثیر عوامل شهیر صهیونیست از جمله مئیر داگان رئیس سابق موساد، دنیل کارتزر از نویسندگان مذاکرات صلح اعراب و اسرائیل و عضو وودرو ویلسون، استنلی کاتز عضو هیات رئیسه انجمن یهودی دانشگاه پرینستون و مجموعهای از نمایندگان وزارت جنگ و خارجه رژیم غاصب صهیونیستی بوده است.
سفرهای برای صلح!
با این احتساب تکههای پازل اطلاعاتی که پیش از این راکفلرها درباره «برجام» مدعی شده بودند در حال تکمیل است.
براساس گزارش اخیر آسوشیتدپرس، پرینستون از صندوق خلع سلاح موسسه پلاشرز برای دستیابی به توافق نهایی چکهای چند صد هزار دلاری دریافت میکرده و مطابق اسناد منتشرشده در سایت صندوق برادران راکفلر، پلاشرز نیز بودجه چند میلیون دلاری با عنوان «صلحسازی» از راکفلرها گرفته است. نایاک و لابی جیاستریت و موسسه خلع سلاح پاگواش نیز هم از توبره کاسب میشدند و هم از آخور... یعنی در آن واحد هم گرنت و کمکهزینه مستقیم از صندوق برادران راکفلر با هدف «نزدیکسازی دیپلماتهای پروژه سازش» برای دستیابی به توافقی جامع، دریافت میکردند و هم از مادرخرجهای معین شده توسط راکفلرها همچون پلاشرز رقمهای خردتر را کاسب میشدند. 13 مهر 94، «وطن امروز» بابت بازنشر گزارش چند ماه قبل اندیشکدههای وابسته به راکفلرها با تیتر «ادعای راکفلرها درباره ظریف/ چرا این روایت تکذیب نشد؟!» مستحق دریافت تذکر کتبی از سوی دولت شناخته شد!
در آن گزارش نوشته بودیم: «کمی پس از انتشار متن پایانی مذاکره با آمریکا و ارائه برجام و قطعنامه2231 بهعنوان ماحصل قریب به 2 سال گفتوگوی دیپلماتها با یکدیگر، مجموعهای از اندیشکدههای خلع سلاح وابسته به راکفلرها، به صورت همزمان «جشن موفقیت» برگزار و از گرفتار کردن ایران در چارچوبی حقوقی و برگشتناپذیر بهعنوان دستاورد بزرگ خود رونمایی کردند. دقیقا در همان زمان خبرگزاری مشهور بلومبرگ با انتشار مستنداتی مدعی شد راکفلرها بیش از یک دهه بر گروهی از دیپلماتهای ایرانی سرمایهگذاری کرده بودند و مذاکره برای از سرگیری روابط میان ایران و آمریکا سالها با حضور آنها در اندیشکدههای تحت مدیریت و نفوذ راکفلرها در جریان بوده است. حتی گفته شد آنها دقیقا چند میلیون دلار، در چه مراکزی برای به ثمر رسیدن پروژه بزرگ «سازش ایران و آمریکا» هزینه کردهاند! ظریف، دیپلماتهای همراه وی و مراکز ایرانی یادشده، ناباورانه هرگز به ادعاهای مطرح شده در گزارشات یادشده که به زبانهای مختلف در همه رسانههای جهانی مکرر بازنشر شده، پاسخ ندادند!»
باجگیری یا اعلام پیروزی؟
اکنون به نظر میرسد به واسطه سکوت رسمی دستگاه سیاست خارجی کشورمان در برابر افشاگریهای دور نخست راکفلرها، راند جدید «شفافیت آمریکایی در حوزه سیاست خارجی» آغاز شده است. اما هدف از این آبروبری بزرگ چیست؟
الف- یک دلیل افشاگری پیرامون ادعای ارتباطات دستکم 10 ساله دیپلماتهای ایرانی مورد بحث توسط آمریکاییها، «قدرتنمایی» در عرصه بینالملل است. کما اینکه جان کری نیز چند ماه پس از برجام و مشخص شدن بیاعتباری قولهای آمریکاییها در توافقی با دستاورد «تقریبا هیچ» برای ایران، از دیپلماتهای این کشور خواست «روایت فتح» توافق را با کمک فنی به تیم «تریتا پارسی» بهعنوان مجری پروژه نگارش تاریخی ماجرا، ثبت و ضبط کنند. مشابه همین رفتار را هماکنون در توضیحات توصیفی معرفی مرکز خلع سلاح پاگواش، رهپویان صلح و پلاشرز مشاهده میکنیم آنجا که تلاشهای خود بهعنوان عوامل راکفلرها را عامل موفقیت آمریکا در «فروپاشی شوروی» معرفی میکنند.
ب- اما هدف مهمتر میتواند تحت فشار گذاشتن عوامل قدیمی پروژه به ادعای راکفلرها برای یادآوری خواستههای اجرایی نشده و بر زمین مانده از توافقات احتمالی قبلی باشد. کما اینکه فروردین امسال نیز جان کری در اظهاراتی مهم در بحرین ضمن اینکه از ایران خواست در «صلح منطقه» مشارکت کند و به یمن و سوریه سلاح ارسال نکند، از آمادگی کشورش برای در نظر گرفتن «ترتیبات جدید» در موضوع برنامه موشکی ایران خبر داد در مقابل محمدجواد ظریف با عصبانیت اعلام کرد: «دولت آمریکا بخوبی میداند بحث دفاعی ایران موضوع مذاکره و معامله نیست. برجامی برای مسائل دفاعی در کار نیست. اتفاقاً مسائل دفاعی ما بهصراحت از برجام کنار گذاشته شده و وزارت خارجه آمریکا هم بارها این مساله را اعلام کرده است».
آغاز تغییر بزرگ؟
با این وجود موضوع «ترتیبات جدید» در برابر «ترتیبات قدیمی» در جهان نقش یک «بمب خبری» را ایفا کرد و موجی از تحلیلهای متنوع را پیرامون مفاد احتمالا محرمانه و فاشنشده مذاکرات منتهی به برجام، به صحنه آورد بویژه که در سفر جان کری به منطقه، موضوع «تغییر اصول سیاست خارجی ایران» و «مشارکت ایران در صلح منطقه» در کنار یکدیگر مطرح شد و در ادبیات روابط بینالملل «صلح خاورمیانه»، عبارتی اختصاصی برای حل بحران «مشروعیت منطقهای اسرائیل» است. در چنین شرایطی هر چند گشایش پرونده قدیمی حسین موسویان، عضو ارشد تیم مذاکرهکننده ایران جذاب به نظر میرسد اما حقیقت این است که نقشآفرینی آشکار موسویان در عرصه سیاست خارجه در همان ایامی که به جرم «اخلال در امنیت ملی» کشور محکوم شد و در موسسات مورد حمایت راکفلرها از جمله وودرو ویلسون و کارنگی و لیختناشتاین در کنار سایر عوامل ضد ایرانی جاگیر شد، به پایان رسید.
اکنون وقت نقشهخوانی حوادث آینده است. آیا «برنامه تغییر» همزمان با تمرکز بر نقض اصول رسمی سیاست خارجی ایران، برای حل مشکلات منطقهای رژیم غاصب صهیونیستی، از سوی دشمن تعریف شده است؟ آیا برخی دیپلماتهای ایرانی در پروژه «توافق هستهای»، هدف باجگیری آمریکاییها برای تحقق اهداف منطقهای بر زمین مانده راکفلرها قرار گرفتهاند؟
از لطفیان تا گودمن
آیا انتصاب مدیر مرکز امنیتی خلع سلاح پاگواش، بهعنوان «سرپرست مرکز همکاریهای بینالمللی وزارت علوم دولت یازدهم» بخشی از همین طرح مهم در حوزه نخبگانی است؟ آیا انتصاب «سعیده لطفیان» ارتباطی با ماجرای سفر آلن گودمن، مقام ارشد سیا به ایران با همکاری وزارت علوم دارد؟
در دور قبلی افشاگری راکفلرها، بزرگترین حامیان مذاکرات و توافقات ظریف و همکارانش با آمریکا در ایران، اعضای چند انستیتو و دفتر مطالعاتی در داخل کشور از جمله دفتر مطالعات سیاسی و بینالملل، وابسته به وزارت امور خارجه و مرکز مطالعات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام اعلام شدند که اتفاقا لطفیان در هر دو مرکز نقشآفرینی ویژهای داشته است. پازل هزاررنگ پروژه «صلح خاورمیانه» به مراحل پایانی خود نزدیک میشود. در به ثمر رسیدن بخشی از ماجرا قطعا «برنامهریزی مالی» راکفلرها، موثر بوده است اما این همه ماجرا نیست.
به نظر میرسد تحلیل حجتالاسلام محسنیاژهای، وزیر اسبق اطلاعات به حقیقت نزدیکتر است: «روش معمول جاسوسی مبتنی بر خیانت به کشور با فروش اطلاعات و دریافت وجه از دشمن است اما جاسوس دوم کسی است که به ظاهر مواجببگیر، مستمریبگیر و دریافتکننده حقوق ماهانه یا فصلی از دشمن نیست اما او زمینه و بستر را برای حضور دشمن فراهم میکند و برای به وجود آمدن مشکلات و ارائه راهحل برای آنها، آدرس میدهد». برای درک مرحله نهایی نقشه، باید جاهای خالی را با نام آدرسدهندگان برجام موشکی و مجریان پروژه تغییر نخبگانی ایران پر کرد.
ادبیات فیلمسازی فرهادی
علیرضا قاسمخان در سرمقاله روزنامه شرق نوشت:
افتخارآفريني شگرف اصغر فرهادی و شهاب حسینی در جشنواره کن امسال، ضمن آنکه مانند هر جایزه و افتخارآفريني دیگری مایه مسرت و خشنودی است، نکات درخورتوجهی را نیز با خود به همراه دارد. سالهاست که در جشنوارههای بزرگ جهان، به فیلمسازان ایرانی در مقام کارگردان یعنی به طور مشخص به کسی که در یک حرکت و فرایند گروهی به تصویرکردن فیلمنامه میپردازد و همه استادی، دانش و فضیلت خود را مینمایاند، توجه میشود.
نمونه آن جایزه نخل طلا به عباس کیارستمی در مقام کارگردان و موارد مشابه در همین جشنواره بوده است.
اما اهدای جایزه به اصغر فرهادی به عنوان فیلمنامهنویس را باید از منظری دیگر بررسی کرد و آن شکلگیری نوعی ادبیات است؛ اگرچه بسیاری از اهالی سینما، فیلمنامه را پدیدهای فنی میپندارند، در کفِ باکفایت کارگردان برای دستیافتن به محصولی به نام فیلم سینمایی.
اما به نظرم به آنچه باید درباره این جایزه خاص، توجه کرد این است که اصغر فرهادی داستاننویسي است که پس از نوشتن داستانی از زندگی زن و مردی در تهران و ایران امروز و یافتن زبانی جهانی در قالب فیلم و سینما، با این نوع خاص از ادبیات است که توان خود را نشان میدهد.
ادبیاتی که اگرچه ظاهری رئالیستی دارد و درباره وضعیت امروزه است؛ اما به نظر نگارنده، ماحصل تجربههای نویسندگی و آشنایی با ادبیات نمایشی اصغر فرهادی و بیان بصری- سینمایی است. مدتهاست صحبت از ورود ادبیات امروز ایران به عرصههای جهانی است و این خود گواه نوعی از آن در گفتوگوهاست. موضوع ادبیات و فیلمهای فرهادی ممکن است در گفتوگوها و مناسبتهای مختلف مورد بحث و تبادلنظر گذاشته شود؛ اما با اهدای جایزه فیلمنامهنویسی جشنواره کن، توجه تازهای را میطلبد.
جایزه بهترین بازیگر مرد را نیز که به شهاب حسینی تعلق گرفت باید به منزله نوعی حضور گستردهتر سینمای ایران در جهان سینما پنداشت؛ به این معنی که جایزه بازیگری سهم تازهای از عرصه تولید فیلم را در جهان که تنها معطوف به کارگردان نیست برای سینمای ایران رقم زده است.
با این سهم میتوان انتظار داشت که بازیگران در سینمای ایران، خود را در سطح استانداردهای جهانی ببینند. البته سالهایی را که شهاب حسینی به تجربهآموزی و سختکوشی گذرانده نباید از نظر دور داشت.
این جوایز و جوایزی ازایندست، حاصل فضایی هنری است که در سینمای ایران و جامعه ایرانی وجود داشته و به ظهور رسیده است؛ جوایزی که سطح انتظار از سینمای ایران را بسیار بالاتر برده است.
اصلاح طلبی از آغاز تا نقطه اعتدال
جلال خوشچهره در سرمقاله روزنامه ابتکار نوشت:
یکشنبه گذشته دوم خرداد، علاوه بر عید مبارک نیمه شعبان، سالروز انتخاباتی بود که در تاریخ معاصر ایران به عنوان نقطه عطف محسوب میشود. 91 سال پیش مردم پای صندوقهای رای حماسهای کمنظیر از مشارکت آگاهانه و هدفدار را خلق کردند. این حضور تنها با انتخابات دورههای انتخابات ریاست جمهوری و مجلس در سالهای نخست استقرار نظام جمهوری اسلامی قابل مقایسه بود.
شمار بالای رای دهندگان در میان فضایی از کنشگری صاحبان دیدگاههای رقیب نشان از رویکرد اکثریت مردم به گفتمانی داشت که با درک زمان و تغییرات مبتلابه آن، اصلاحگری در چارچوب ارزشها و قوانین رسمی کشور را لازم میدانست.
اتفاق مهم در این میان برجسته شدن تفاوتها در تعریف و تبیین شرایط روز کشور، فرصتها و موقعیتها و سرانجام هزینههای تحقق اهداف، ذیل رویکردهای گفتمانی بود. در اینحال برای نخستینبار مردم شاهد رقابت ملموس دو رویکرد در هرم قدرت بودند که یکی با نگرشی محافظهکارانه، حفظ ارزشهای انقلاب و نظام را در چارچوبهای جاری و تثبیت شده میدانست و رویکرد دیگری که اصلاح در رفتار و برنامهها را با توجه به تغییرات اجتماعی کشور لازم میدانست. اگرچه این رقابت از مجلس سوم و خاصه از مجلس پنجم به شکل زیر پوستی _ حداقل نزد افواه _ آغاز شده بود، اما جنس انتخابات خرداد 76 مرزبندیها را برای همگان ملموس کرد. جالب اینکه هواداران هردو گرایش متعلق به نظامی بودند که در تعهدشان به ارزشها و آرمانهای آن هیچ تردیدی نبود. در اینحال کنشگران هردو طیف همه مشروعیت خود را از نظام سیاسی کسب کرده بودند.
سرانجام طوفان انتخاب مردم اتفاقی را رقم زد که آثار آن تا امروز ادامه دارد. اما چرا اصلاح طلبی به ایستگاه اعتدال رسید؟ آیا باید این وضع را به زعم برخی نگرشهای افراطی، عقب گرد تعبیر کرد؟ یا منطقی شدن مطالباتی که گره محکمی با واقعیات جامعه ایرانی نداشت؟
واقعیت این است که اصلاحطلبی اگرچه به عنوان گفتمان غالب در دورههای هفتم و هشتم ریاست جمهوری و دوره ششم مجلس به حساب میآمد اما علاوه بر کج خلقیهای جناح رقیب، نمیشد در آن سالها مفهوم روشنی از گفتمان اصلاحطلبی را دریافت. یکی از اصلیترین دلیل آن ناسازگاری طیفهایی بود که به رغم ادعای اصلاح طلبی در مسیر هنجارشکنی و مهارناپذیری مطالبات میدویدند. از سوی دیگر برخی از چهرههای شاخص این جریان، بر ضرورت درک واقعیات جاری کشور و لزوم حفظ اعتدال در مطالبه خواهی اصرار داشتند. البته این طیف همواره مورد شماتت طیفهای افراطی قرار داشتند. در اینحال چند عامل دیگر بر سختی کار اصلاح طلبان برای نهادینه کردن این گفتمان موثر بود؛ اینکه به دلیل ناهمسازی طیفها در شیوه و نحوه بیان مطالبات، سرانجام فرایند اصلاحطلبی در پردهای از ابهام بود؛ این وضع نه تنها شامل هواداران اصلاحات بلکه جریانهای رقیب نیز میشد. عامل دیگر در مشکلات درهم تنیده اصلاحگری، حداقل منابع تاثیرگذار در استمرار این فرایند بود؛ به گونهای که سازوکارهای انجام این منظور تا حدود زیادی به این مهم گره خورده و اصلاحات را با موانع جدی روبرو کرد. به دلایل مشخص بالا شاید بتوان چنین ادعا کرد که اصلاح طلبی از هنگامی یک گفتمان شد که سالهای پس از مجلس ششم و انتخابات دورههای نهم و دهم ریاست جمهوری را تجربه کرد و سپس به ایستگاهی رسید که اکنون "اعتدال" نامیده میشود.
بنابراین اصلاح طلبی جریانی روبه رشد است که به مثابه یک نهال در گذشت نوزده سال از نخستین تجربههایش، اکنون چارچوبهای لازم برای خوانده شدن به عنوان یک گفتمان انکار ناپذیر را یافته است. دوم خرداد 76 همچنان نقطه عطف تاریخ معاصر ایران است.
سعید مهدوی در یادداشت روزنامه کیهان نوشت:
فیلم «فروشنده» تازهترین فیلم اصغر فرهادی (که با نام «مشتری» به نمایش درآمد)، جایزه بهترین فیلمنامه و بهترین بازیگر مرد را از جشنواره کن دریافت کرد. این در حالی است که اغلب نشریات و منتقدان سینمایی حاضر در این جشنواره، فیلم «فروشنده» یا «مشتری» را نسبت به کارهای قبلی فرهادی، سطح پایینتر دانسته و تأکید کرده بودند که این فیلم چیزی بر فیلمهای قبلی وی نیفزوده است.
فیلم «فروشنده» پس از بسته شدن کنداکتور بخش مسابقه جشنواره کن و در حالی که هنوز در حال طی کردن مراحل فنی خود بود در نسخهای ناقص مورد پذیرش مدیران این جشنواره قرار گرفت! آنچه که به جز یک مورد (فیلم «طعم گیلاس» عباس کیارستمی که نخل طلای جشنواره کن را برد) در تاریخ جشنواره فیلم کن بیسابقه است! بنابر همین موضوع و ورود غیر قاعده و فراقانونی فیلم «فروشنده» به بخش مسابقه شصت و نهمین دوره این جشنواره، اغلب پیشبینیها بر جایزه گرفتن این فیلم قرار گرفت (از جمله در خبری تحت عنوان «یک فیلم سفارشی دیگر برای جشنواره کن!» به تاریخ 4 اردیبهشت سال جاری در ستون اخبار هنری کیهان آمده بود).
علاوه بر این، آنچه بیش از پیش احتمال کسب جایزه را برای فیلم «فروشنده» تقویت میکرد، پرداختن به موضوع تعرض و تجاوز جنسی بود که در زندگی یک زوج بازیگر اتفاق میافتاد. تعرض و تجاوزی که به کارگیری غیرت و تعصب در قبال آن، (در این فیلم) خشونتطلبی و نکوهیده تلقی شده است!
این در حالی است که برخی فیلمهای مهم دیگر جشنواره امسال کن مانند «او» ساخته پال ورهوفن، «دختر ناشناس» به کارگردانی برادران داردن (فیلمسازان محبوب جشنواره کن که چندین بار جوایز این جشنواره را دریافت کردهاند)، «فارغالتحصیلی» ساخته کریستین مونجیو (که جایزه بهترین کارگردانی را دریافت کرد) و... نیز به همین موضوع روابط پنهانی و تعرضات جنسی میپرداختند. موضوعی که امسال از عمدهترین سوژههای فیلمهای سفارشی سینمای غرب بوده و بر روی آن مانور بسیار داده شده است. چنان که برخی از مطرحترین فیلمهای اسکار امسال نیز به همین موضوع تعرضات و تجاوزات جنسی میپرداخت و در میان بهت و حیرت ناظران و کارشناسان، فیلمی که اسکار بهترین فیلم را دریافت نمود، فیلم «اسپات لایت» بود که همین موضوع را در کادر دوربین خود قرار داده بود!!
به نظر میآید این مانور سینمای غرب در ابتدا ناشی از خطر عظیمی است که بنیادهای جامعه غرب را تهدید میکند و دوم منحرف نمودن اذهان عمومی از علت اصلی یعنی سبک زندگی بیبند و بارانه غربیها به مقولهای حاشیهای و فرعی تحت عنوان تبعیض جنسیتی بوده است. از همین روی بود که در حرکتی غافلگیرانه، در مراسم اسکار امسال (که حدود 3 ماه پیش برگزار شد) ناگهان جو بایدن، معاون اول اوباما به روی سن این مراسم سینمایی رفت و ضمن گوشزد کردن خطر فراگیر شدن تجاوزات جنسی در دانشگاههای آمریکا از مردم خواست به کمپینی بپیوندند که خواستار تغییر نگاه و فرهنگ کنونی نسبت به مسائل جنسیتی است!
همین هفته گذشته بود که 17 تن از زنانی که قبلاً در زمره وزیران دولت فرانسه بودهاند از جمله کریستین لاگارد (رئیس صندوق بینالمللی پول) طی نامهای نسبت به همین دستتجاوزات و تعرضات جنسی اعتراض کرده و آن را ناشی از مشکلات تبعیض جنسیتی در محیط کار دانستند! و چند ماه پیش هم گزارش تکاندهندهای از دانشگاه استکهلم، برخی کشورهای غربی مانند سوئد و دانمارک و فنلاند و آمریکا و بریتانیا و کانادا و... را رکورددار تجاوز جنسی در جهان اعلام کرده و زندگی در کشورهایی مانند سوئد و دانمارک را برای زنان خطرناک دانسته بود!!
به نظر میرسد همچنان که همواره سینما درغرب به عنوان ویترین سیاستها، زمینهساز افکار عمومی برای اعمال طرحها و برنامههای آتی، توجیهگر عملکرد و کارنامه سیاه اجتماعی و تطهیر کننده جنایات و خیانتها و شکستهای غرب عمل نموده است، این بار نیز این بازتاب عظیم معضل تجاوزات جنسی درجامعه امروز غرب، حکایت از یک زمینهسازی دیگر فکری و ذهنی دارد که سرازیر شدن سیل جوایز و تقدیر و تحسینها در مراسم مطرح سینمایی (مانند اسکار یا کن) نیز از جمله همین برنامهریزی مراکز فکری و اندیشکدههایی است که با سفارش فیلمهایی در این جهت و اهدای جایزه به آنها، زمینه الگوسازی آنها را در اذهان عمومی فراهم میآورند. اما وقتی این پروژه به فیلمی از سینمای ایران میرسد، علت «تبعیض جنسیتی» تبدیل به علت «باورها و اعتقادات دینی و مذهبی» شده و عمل به آنها خشونتطلبی و در نهایت تروریسم جلوه داده میشود!!!
نکته جالب آنجاست که در اغلب فیلمهایی از این دست، راهکار انتقام و افشاء و برملا کردن تعرضات و تجاوزات جنسی، مطلوب و مثبت تلقی شده (مانند فیلم «اسپات لایت» که گروه مطبوعاتی بوستون گلوب، همه تشکیلات کلیسای کاتولیک را حتی به قیمت سرخوردگی مؤمنین از مسیحیت، به هم ریخته و له کردند و یا در فیلم «او» که در همین جشنواره کن امسال به نمایش درآمد، شخصی که مورد تجاوز قرار گرفته، به دنبال انتقام همه موانع را پشت سرگذارده و مورد تشویق هم قرار میگیرد) اما در فیلم «فروشنده»، تلاش برای دفاع از شرافت و غیرت خانوادگی، تعصب و خشونت تلقی شده و ناشی از غلبه اخلاق و رفتار سنتی و دینی بر تفکرات و منش روشنفکرانه نشان داده میشود! ضمن اینکه هرگونه دفاع از حریم خانه و خانواده نیر نامشروع جلوه میکند!! این در حالی است که نه تنها از مدافعین غربی بلکه حتی از متجاوزین آمریکایی و تروریستهایی همچون کریس کائل در فیلمهایی مثل «تک تیرانداز آمریکایی» قهرمان ساخته شده و مورد تجلیل و تحسین قرار میگیرند!
فیلم «تکتیرانداز آمریکایی» روایت واقعی از مأموریت «کریس کائل» در عراق است. او یک تک تیرانداز آمریکایی است و در کتاب خاطرات خود - که «کلینت ایست وود» فیلم یاد شده را براساس آن ساخته است - مینویسد؛ نزدیک به 200 تن از مردم عادی عراق را با تک تیراندازی به سوی آنان به قتل رسانده است. «فیلم تک تیرانداز آمریکایی» سال گذشته در اسکار با تقدیر و تجلیل گسترده روبرو شد و از «کریس کائل» با عنوان قهرمان آمریکایی یاد کردند!
اکنون باید از بعضیها پرسید آیا در این تناقض هیچ نکته هشداردهنده و عبرتانگیزی نمیبینند؟! قاتل آمریکایی 200 تن از مردم مسلمان و زن و کودک بیپناه عراق را قهرمان و درخور تقدیر و تمجید میدانند و در همان حال، غیرتورزی یک ایرانی مسلمان در مقابل تجاوز به همسرش را خشونتطلبی معرفی میکنند! و صرفنظر کردن وی از مجازات تجاوزکننده به ناموسش را نشانه مقابله با خشونتورزی! دانسته و دقیقا به همین علت فیلم «فروشنده» آقای اصغر فرهادی را شایسته دریافت دو جایزه نخل طلایی جشنواره کن برای بازیگر نقش اول مرد و نویسنده فیلمنامه میدانند؟!
فقط میتوان گفت باز هم شبه روشنفکری ما فریب فضاهای وارونه و کج و معوج غرب را خورده و حیثیت و شرافت ملی و دینی خود را در پای شعارهای پوچ و توخالی آنها قربانی کرده است.
فرهادی در کنفرانس مطبوعاتی پس از نمایش فیلمش، موضوعاتی مانند حریم خانوادگی و آبرو و حفظ غیرت را موجب بروز رفتارهای خشونتآمیز در جوامعی مانند ایران دانسته که حتی تمایلات روشنفکرانه را هم قربانی میکند!! و رشد این خشونت را در چنین جوامعی تا حد تروریسم و جنایات داعش بالا برده و میگوید موضوع فیلمش با اوضاع امروز تروریسم میخواند!!!
لازم به یادآوری است فیلم قبلی فرهادی نیز یک فیلم سفارشی بود که هزینه ساخت آن برای اولینبار از سوی اتحادیه اروپا به کمپانی «ممنتو» پرداخت شد تا فیلمی درباره مشکلات و بزهکاریهای مهاجران مسلمان در فرانسه ساخته شده و خطر نزدیکی و وصلت با آنها گوشزد شود که متاسفانه فیلم «گذشته» با چنین مضمونی و البته با اطلاق تهمتهای ناروا به جامعه ایرانی و مسلمان خارج کشور ساخته شد.
فیلم «فروشنده» نیز با همان سفارش و سرمایه کمپانی «ممنتو» ساخته شده، با این تفاوت که اینبار پولهای جشنواره قطر نیز (ولو با عنوانی فریبنده) پشت ساخت فیلم قرار گرفته است!!
خون خرمشهر در جان ایران
کوروش شجاعی در یادداشت روزنامه خراسان نوشت:
خرمشهر این پاره تن ایران بنا به مشیت الهی به دست غیورمردان این سامان از چنگ دژخیمان متجاوز بعثی باز پس گرفته و به دامان مام میهن بازگردانده شد تا قلب ایران و ایرانی با خون خرمشهر، تا پایان و انجام دنیا با عزت بتپد و برای همیشه به تاریخ ثابت کند که «حق» گرفتنی و البته «ماندنی» است و باطل دیر یا زود «رفتنی» و نابودشدنی.
صدام پشتگرم به فراوانی مهمات و تسلیحات پیشرفته و ارتش آماده و مستظهر به حمایت شرق و غرب و شیوخ جاهل عرب که سودای اشغال یک روزه خرمشهر، 3 روزه خوزستان و یک هفته ای تهران را در سر پرورانده و این گزافه ابلهانه را بر زبان نیز رانده بود هیچ گاه تصور نمی کرد با اوضاع آن روزهای ایران تازه انقلاب کرده با آن مشکلات عدیده و ارتشی که شیرازه آن به نوعی از هم گسسته بود توان کمترین مقاومتی در مقابل هجوم وحشیانه و برق آسای لشکرهای مکانیزه ارتش بعث را داشته باشد.
اما تاریخ گواه است که غیرت و حمیت و ایثار دلیر فرزندان ایران زمین تمام معادلات و محاسبات متجاوزان را بر هم زد، مدافعان خرمشهر اعم از اندک نیروهای نظامی مستقر و اقشار مختلف مردم از جوانان گرفته تا مردان پا به سن گذاشته و حتی زنان با قطره قطره خون خود، آرزوی باطل فتح یک روزه خرمشهر را بر دل متجاوزان گذاشتند و با دست خالی و معدود سلاح های ابتدایی با کوکتل مولوتف و سه راهی ، 35 روز در مقابل خصم متجاوز مقاومت کردند و شاید اگر اهمال نابخشودنی و بلکه خیانت بنی صدر به عنوان رئیس جمهور و فرمانده کل قوا نمی بود سرنوشت خرمشهر و اساسا جنگ به گونه ای دیگر رقم می خورد، به هر رو گرچه پنجم آبان سال 59 محله ، محله و کوچه کوچه خرمشهر به خون هموطنان و مدافعان حریم و ناموس وطن رنگین شد و عروس ایران به اشغال ارتش بعث درآمد ولی آن مقاومت جانانه ، خرمشهر را به نماد مقاومت و غیرت ایرانی بدل کرد و اما 550 روز پس از اشغال خرمشهر و آن خون هایی که دژخیمان بعثی به دل ایرانیان کردند به لطف الهی حماسه ای تاریخی به وقوع پیوست، رزمندگان حق مدار ، حسین محور و عاشورا باور سرزمین پاک ایران با بر هم زدن تمامی معادلات نظامی و طراحی نقشه ای باورنکردنی و غیرت مردی بی نظیر و تقدیم 5553 شهید و بیش از 17000 جانباز و مجروح، طی عملیات بیت المقدس، خرمشهر «مقدس شده» به خون شهیدان وطن را از چنگال متجاوزان بعثی رهایی بخشیدند پیروزی این عملیات 26 روزه در آن شرایط از همه لحاظ نابرابر، نه تنها صدام را – که گفته بود اگر ایرانیان بتوانند خرمشهر را پس بگیرند من «کلید بصره» را به آنان تحویل می دهم – به بهتی مرگ آور فرو برد بلکه شیخک های عرب منطقه و اربابان آمریکایی و روسی آنان را نیز بسیار شگفت زده کرد. چرا که بازپس گیری خرمشهر از صدامیان با آن همه عِدّه و عُدّه و استحکامات و تسلیحات پیشرفته توسط ایرانی که تقریبا بیشتر جهان نه تنها سلاح به آن نمی فروختند بلکه حتی از فروش سیم خاردار دریغ می کردند، کاملا بعید بود. اما آزادسازی خرمشهر در چنین شرایطی، باعث شد که پیرجماران آن امام محبوب دل های نه تنها ایرانیان بلکه آزادگان جهان باورمندانه بگوید: «خرمشهر را خدا آزاد کرد» و اکنون هرچه از آن حماسه بزرگ تاریخی می گذرد، ابعاد این جمله به یادماندنی خمینی عزیز روشن تر می شود.
حماسه عظیم و تاریخی آزادسازی خرمشهر عزیز نه تنها به بازگرداندن و آزادسازی بیش از 5000 کیلومتر مربع خاک ایران از جمله خرمشهر و هویزه و ... انجامید و موجب دست بالای ایران در جنگ تحمیلی و به اسارت درآوردن 19000 متجاوز و مجروح شدن یا هلاکت 16000 نظامی بعثی شد بلکه باعث شد صدام و صدامیان رویای تبدیل خرمشهر به «محمره» ، خوزستان به «عربستان» و در نهایت سقوط و از بین بردن نام ایران از جغرافیای جهان را با خود به گور ببرند، علاوه بر این ها دلاورمردی های رزمندگان در جریان دفاع مقدس و خصوصا آزاد سازی خرمشهر موجب شد خون غیرت مدافعان خرمشهر برای همیشه تاریخ در جان ایران و ایرانی جاری شود تا دیگر هیچ خصم و اهل تجاوزی خیال تجاوز و تسلط بر خاک ایران و ناموس وطن را در سر نپروراند.
و بیراه نیست اگر بگوییم سخنان روز گذشته رهبر فرزانه انقلاب و فرمانده کل قوا در دانشگاه امام حسین (ع) نیز مبتنی و متکی بر حماسه عظیم و تاریخی آزادسازی خرمشهر بوده است آنجا که گفتند:« امروز برای نظام اسلامی، جنگ نظامی، احتمال ضعیفی است. لکن جهاد باقی است، در بین جهادها، جهادی وجود دارد که خداوند آن را «جهاد کبیر» نام نهاد. «و جاهدهم به جهاداً کبیراً»
جهاد کبیر یعنی تبعیت نکردن از دشمنی که با او در میدان مبارزه قرار گرفته ایم، تبعیت نکردن از دشمن در میدان اقتصاد، سیاست، فرهنگ و هنر، جهاد کبیر است.»
و آنجا که تاکید کردند «خرمشهرها در پیش است، نه درمیدان جنگ نظامی در میدانی که از جنگ نظامی سخت تر است...» می تواند گواهی بر این حقیقت باشد که راه تداوم عزت و استقلال دین و میهن و پیشرفت ایران عزیز از همان مسیر توکل و عزم و اراده و همت و وحدت و غیرتی می گذرد که آزادسازی خرمشهر از آن با سربلندی و سرافرازی تمام گذر کرد ، خدایا ما و مسئولان این کشور را مدیون خون شهیدان ممیران.
سند چابهار، بسترساز اتحاد سه جانبه
اکبر ترکان در یادداشت روزنامه ایران نوشت:
پیوندهای تمدنی، قرابتهای فرهنگی و منافع مشترک در ژئواکونومیک و ژئوپلتیک منطقهای، پایههای محکم و ظرفیتهای حائز اهمیت برای تقویت بیش از پیش همکاری ها و ایجاد اتحاد اقتصادی مزیت آفرین بین جمهوری اسلامی ایران، جمهوری هند و جمهوری اسلامی افغانستان است. دیروز پس از سال ها، با امضای توافقنامه سه جانبه بین رؤسای سه کشور، تلاش برای بهرهگیری مطلوب از این ظرفیت ها و تحرک جدی در روابط فی مابین به صورت نهادینه آغاز شد و اراده محکم سیاسی بین سه کشور برای همکاری و توسعه روابط اقتصادی بین ملت های سه کشور را جانی دوباره بخشید.
بیتردید مناطق آزاد جمهوری اسلامی ایران بویژه منطقه آزاد چابهار واقع در کرانههای دریای عمان و اقیانوس هند با برخورداری از مزیتهای متعدد در ابعاد مختلف زیرساختهای نهادی (مقررات سهل و دارای معافیتها و مشوقهای مالیاتی، گمرکی و به کارگیری نیروی کار) و زیرساختهای فیزیکی و موقعیت جغرافیایی و نزدیکترین راه دسترسی افغانستان و دیگرکشورهای محصور در خشکی آسیای میانه به آبهای آزاد، میتواند نقش پیشران اصلی را در این اتحاد اقتصادی ایفا نماید. چابهار به عنوان یکی از قطب های مهم منطقهای حمل و نقلی و مرکز اصلی کریدور بینالمللی حمل و نقل و ترانزیت بین سه کشور و آسیای میانه، منطقه ایدهآلی برای توسعه سرمایهگذاری، تولید و صادرات محصولات مورد نیاز بازارهای مصرف منطقهای بویژه بازار عظیم یک میلیارد و چهارصد میلیون نفری هند، افغانستان و آسیای میانه است که به تعبیر نخستوزیر محترم هند میتواند به مرکز منطقهای ترانزیت، انرژی و تجارت تبدیل شود.
علاوه بر مزیتهای پیش گفته برای تولید و سرمایهگذاری صادرات محور در این منطقه باید به قرابتهای فرهنگی و سبکهای زندگی نزدیک و مشابه کشورمان با این کشورها توجه داشت که از نقطه نظر تجارت و مباحث نوین بازار، مؤلفههای مهمی برای کسب و کارهای تولید و تجارت محسوب میشود و میتواند در صورت توجه کافی و تدبیر مناسب از سوی فعالان اقتصادی به عنوان یکی از عناصر آمیختههای بازاریابی مناسب در تقویت و ارتقای سطح مناسبات تجاری بین این کشورها محسوب شود.
حجم واردات بیش از 600 میلیارد دلاری و صادرات 477 میلیارد دلاری و تولید ناخالص داخلی بیش از دو هزار میلیارد دلاری هند و سرمایهگذاریهای زیاد این کشور در سایر کشورها از یک سو و حجم تجارت محدود کمتر از 15 میلیارد دلاری کشورمان با آن و ضرورت ارتقای جهشی در این فرآیند از سوی دیگر، مستلزم تلاش مضاعف متولیان دولتی و غیردولتی اقتصادی دو کشور است که امید میرود رویداد دیروز و عزم و اراده سیاسی دو کشور به نقطه عطفی برای تقویت و توسعه همکاریهای اقتصادی متضمن منافع دو ملت تبدیل گردد.
حمل و نقل چند مرتبهای کالا از کشورهای جنوب خلیج فارس به افغانستان موجب هزینه زائد و گران شدن کالا برای مصرفکننده افغانی است و ترانزیت مکرر از کشورهای جنوبی خلیج فارس و مجدداً از طریق کشورمان به افغانستان و امکان سرمایهگذاری سرمایهگذاران این کشور با هدف تولید صادرات محور به بازار سی میلیون نفری خود و دسترسی مستقیم به آب های آزاد و مسیرهای حمل و نقل و ترانزیت سهل و کوتاه برای اقتصاد نوپا و رو به توسعه افغانستان در کنار ارتباط دیرینه و علایق فرهنگی، مذهبی و تاریخی بین کشورمان و افغانستان و نیز پیوندهای عمیق بین هند و افغانستان موجبات حضور این کشور را در این موافقتنامه فراهم نمود که برای هر سه کشور حائز اهمیت است.
اجلاس موفق چندروز گذشته در حوزه IORA برای مناطق آزاد کشورهای حاشیه اقیانوس هند آغاز یک همکاری منطقهای در اقیانوس هند است که چابهار دوره جدیدی از ایفای نقش جهانی در حمل و نقل و ترانزیت و صادرات کالا را شروع کرده است و مزیتهای منطقهای منطقه آزاد و مستثنی بودن از قوانین گمرک - مالیات - پول و بانک - کار و ویزا ظرفیت این حرکت جهانی را برای منطقه آزاد چابهار فراهم میسازد.
همکاران من در دبیرخانه شورای عالی مناطق آزاد تجاری- صنعتی و ویژه اقتصادی و مدیران سختکوش سازمان منطقه آزاد چابهار تلاش مینمایند با تسهیل فرآیندها و تکمیل زیرساختهای نهادی و فیزیکی لازم و رفع موانع حضور سرمایهگذاران و تسهیل و گسترش تجارت و کسب و کار، در تحقق اهداف توسعه اقتصادی کشور، این مناطق را به کانونهای مهم سرمایهگذاری صادرات محور تبدیل و از این طریق کارکرد اصلی مناطق درکمک به توسعه اقتصاد ملی و همپیوندی آن با اقتصاد جهانی با رویکردی درونزا و برونگرا را به منصه ظهور رسانند.
سایه روشنهای مجلس نهم
حسن سبحانی نیا در یادداشت روزنامه جام جم نوشت:
امروز شاهد برگزاری جلسه اختتامیه نهمین دوره مجلس شورای اسلامی هستیم و نمایندگان این دوره، پس از چهار سال فعالیت، به کار خود در حوزههای نظارتی و تقنینی پایان میدهند.
طبیعتا هر مجلسی نقاط قوتی دارد و در کنار این قوتها ممکن است نقاط ضعفی هم داشته باشد و مجلس نهم هم از این قاعده مستثنی نیست ولی در مجموع، مجلس نهم از هماهنگی و انسجام خوبی چه در صحن علنی و چه در هیاترئیسه برخوردار بود؛ در این دوره، ضمن اینکه نظرات و دیدگاههای مختلف توسط گروهها و جریانات مطرح میشد ولی کلیت مصالح نظام و منافع ملی، مدنظر نمایندگان بود و مجلس در یک تعامل مثبت با دولت، ضمن اینکه از حقوق خود عقبنشینی نکرد در جاهایی هم که لازم بود، به دفاع و حمایت از عملکرد دولت پرداخت.
همچنین نگاه مجلس نهم به مسائل کلان کشور و منافع ملی در وضع قوانین، نگاهی واقعبینانه بود که از جمله آنها میتوان به بحث برجام و مسائل بینالمللی و موضع محکم و قوی مجلس نهم در مقابل آمریکا اشاره کرد و در دیدارهایی که نمایندگان با رهبر معظم انقلاب داشتند این محور یعنی استکبارستیزی و عملکرد مجلس در عرصه سیاست خارجی مورد تائید معظم له قرار میگرفت.
در این دوره، مجلس شورای اسلامی از نظر نظارتی هم عملکرد نسبتا قابل دفاعی داشت و گرچه ما همیشه در حوزه نظارت ضعف داشتهایم ولی در مجموع این مجلس در حوزه نظارتی، نسبتا منطقی و عقلانی عمل کرد. اما مجلس نهم در کنار نقاط قوت، طبیعتا نقاط ضعفی هم داشت که از جمله آنها میتوان به برخی حاشیهها در دولت گذشته اشاره کرد که بازتابهای مناسبی در جامعه نداشت و اگر از آنها جلوگیری میشد بهتر بود.
در بحثهای نظارتی هم گرچه همانطور که اشاره شد عملکرد نمایندگان نسبت به دورههای قبل، قابل دفاع بود اما در جاهایی باید نظارت مجلس با قوت بیشتری اعمال میشد تا در بحث مفاسد اقتصادی از گستردگی این مسائل کاسته میشد. البته بخشی از این مشکلات به بخشهای اجرایی و اقتصادی کشور برمیگشت اما مجلس هم میتوانست با هشدارهای بموقع، جلوی این مسائل را بگیرد.
در حوزه سیاسی نیز شاهد افراط و تفریطهایی بودیم و با وجود اینکه بهصورت کلان تعاملات خوبی میان مجلس و دستگاههای اجرایی و قضایی بود ولی گاهی در برخی مسائل، دیدگاههای سیاسی که در مجموعه فراکسیونهای مجلس وجود داشت به بدنه راه مییافت و برخی نمایندگان گاهی وارد مقولاتی میشدند که چندان مناسب نبود.
البته در مجموع باید گفت خیلی از این مسائل، طبیعت کار سیاسی است و در کل عملکرد مجلس نهم عملکردی قابل دفاع بود.
بلوف عملياتي امريكا در عراق و سوريه
هادي محمدي در یادداشت روزنامه جوان نوشت:
يكي از تاكتيكهاي سياسي و عملياتي امريكاييها حداقل در يكسال گذشته در عراق و سوريه اين بوده تا به اشكال مختلف از روند فرسايش و نابودي تروريستها در اين دو كشور جلوگيري كند. در سوريه با اجراي عملياتهاي مهلك روسها عليه تروريستهاي داعش و القاعده و بقيه عناوين رنگارنگ تكفيري كه بنيه مالي و تسليحاتي و بشري آنها را به شدت زير فشار قرار داد، از سوي امريكاييها راهي جز برجسته كردن ضرورت آتشبس و كمكرساني به مناطق مختلف باقي نماند.
اكنون كه اين ترفند كاركردهاي خود را از دست داده و نميتوانند با پوشش آتشبس، تقويت تروريستها از مرزهاي تركيه و اردن را دنبال كرده و به طور همزمان عليه مناطق آزاد شده از تروريستها عمليات كنند، بايد براي تنگناي جديد فريبكاري جديدي به اجرا بگذارند.
اين تنگنا با اعلام رسمي روسها براي اجراي عمليات هوايي پرشدت از روز چهارشنبه كه در ادلب و مناطق شمالي و غربي حلب و مناطق مياني سوريه اجرا ميشود، امريكاييها و سعوديها را به دست و پا انداخته است و موضوع آماده شدن براي حمله به رقه كه مركز اصلي داعش است را مطرح ميكنند. حال آنكه حمله به رقه با تكيه بر كردها و تعداد محدودي از نيروهاي امريكايي، يك خودكشي براي آنهاست، خصوصاً اينكه تركها با فعال شدن كردها در مناطق شمالي سوريه به هيچ وجه موافق نيستند، يعني حمله به رقه يك بلوف نظامي است تا عمليات عليه طيف گروههاي القاعده با نامهاي جبهه النصره و جيشالفتح و احرار و ... تا ترديد دنبال شود و روسها و دولت سوريه نگران اقدام يكجانبه امريكا در رقه شده و اين حملات ضدالقاعده را متوقف كنند.
در عراق نيز تمامي صاحبنظران ميدانند كه فلوجه، نقطه اساسي براي داعش و ناامني در بغداد و چندين استان در پيرامون بغداد است كه با آزادسازي آن، داعش در موصل به يك قرباني محصور تبديل ميشود، لذا از مدتها قبل امريكاييها با كارشكني براي حضور حشدالشعبي در آزادسازي استان الانبار، روند عملياتي را كند كردند و اكنون كه اجماع دستگاههاي سياسي، نظامي و امنيتي عراق بر اولويت آزادسازي فلوجه قرار گرفته، تلاش ميكنند موضوع حمله به موصل را برجسته نمايند.
آزادسازي فلوجه و حملات هوايي و زميني به تروريستهاي القاعده در پيرامون حلب و استان ادلب و در مرزهاي سوريه با تركيه، كمر تروريسم و پيادهنظام تكفيري براي امريكا را خواهد شكست و بلوف عملياتي امريكا در عراق و سوريه، صرفاً براي طولاني كردن بحران تروريسم در عراق و سوريه است.
تنها فرضيه واقعي براي عمليات در رقه يا موصل بدون تكيه بر نيروهاي حكومتي در عراق و سوريه اين است كه در يك نمايش نظامي داعش از رقه و موصل خارج شود و نيروهاي امريكايي و كرد در آن مستقر شوند يا كارت مذاكراتي به دست آورند ولي باز سؤال اين است كه داعش بايد به كجا برود؟
سفر ژنرال عاليرتبه امريكا به شمال سوريه يا پذيرش ناتو در پروازهاي تجسسي به وسيله آواكس را بايد در برنامهاي جديتر كه بين روسيه و امريكا در سوريه در جريان است قرار داد.
باجگیری از سیاست خارجی ایران؟
مجتبی اصغری در یادداشت روزنامه وطن امروز نوشت:
گاهی در گزارشهای تاریخی منتشرشده در آمریکا درباره عوامل خدوم نظم نوین جهانی، کملطفی میشود. یکی از همین موارد را میتوان در اطلاعات منتشرشده در خبرگزاری آسوشیتدپرس پیرامون نهادها و افرادی که برای به ثمر رسیدن برجام، از سازمانها و ارگانهای مختلف آمریکایی پول دریافت کردهاند، مشاهده کرد.
نام آوردن از «حسین موسویان» با آن سابقه درخشان که در ایران به جرم «اخلال در امنیت ملی» محاکمه شد و سپس وقتی به واسطه لطف «دوستان» از زندان رهایی یافت، آزادانه در «موسسه لیختناشتاین» دانشگاه پرینستون در نقش یک استاد دانشگاه به ظاهر منزوی فرو رفت، با این عنوان که «70 هزار دلار از صندوق خلع سلاح پلاشرز دریافت و برای برجام آمریکایی تبلیغ کرد» حقیقتا ظالمانه است!
محرمانههای مهم
موسسه لیختناشتاین نام مرکزی فعال در حوزه «امنیت بینالملل» در دانشکده پرینستون است که توسط جمعی از اساتید و شاهزادگان لیختناشتاین در سال 2000 تاسیس شد. طبق قوانین این موسسه که مشابهت بسیاری به چارچوب برگزاری جلسات «چتم هاوس» انگلیس دارد، مفاد همه کنفرانسهای سیاسی، «محرمانه» است و صرفا خلاصهای از جلسات توسط خود موسسه در هر دوره منتشر میشود. از سال 2005 این موسسه با بودجه موسسه کارنگی و شاهزادگان لیختناشتاین و کمک اتریشیها، تمرکز بر برنامه هستهای ایران را آغاز کرد. دقیقا در همین دوره بود که سیاستمداران ایرانی، انگلیسی، آمریکایی و اسرائیلی دور هم جمع میشدند و درباره آنچه در توافق آینده ایران و آمریکا باید عنوان میشد، به بحث و گفتوگو مینشستند!
به طور مثال در جلسه مارس 2005، دیپلمات ارشد ایرانی در حضور دوستان قدیمی خود سیروس ناصری، بیژن خواجهپور، سعیده لطفیان و تیمی از همکاران در تبیین قطعنامه 598 شامل جان دومنیکپیکو و تیم گولدیمن سفیر سابق سوییس که پیشنویس طرح «معامله بزرگ» را با واسطهگری تریتا پارسی به آمریکا رساند، میگوید: «مساله هستهای ایران و تاثیر این کشور در منطقه، از عوامل توجه به ایران است، پس برای از بین بردن توجهات، باید این عوامل را تضعیف کرد». جلسات موسسه لیختناشتاین با موضوع ایران بشدت تحت تاثیر عوامل شهیر صهیونیست از جمله مئیر داگان رئیس سابق موساد، دنیل کارتزر از نویسندگان مذاکرات صلح اعراب و اسرائیل و عضو وودرو ویلسون، استنلی کاتز عضو هیات رئیسه انجمن یهودی دانشگاه پرینستون و مجموعهای از نمایندگان وزارت جنگ و خارجه رژیم غاصب صهیونیستی بوده است.
سفرهای برای صلح!
با این احتساب تکههای پازل اطلاعاتی که پیش از این راکفلرها درباره «برجام» مدعی شده بودند در حال تکمیل است.
براساس گزارش اخیر آسوشیتدپرس، پرینستون از صندوق خلع سلاح موسسه پلاشرز برای دستیابی به توافق نهایی چکهای چند صد هزار دلاری دریافت میکرده و مطابق اسناد منتشرشده در سایت صندوق برادران راکفلر، پلاشرز نیز بودجه چند میلیون دلاری با عنوان «صلحسازی» از راکفلرها گرفته است. نایاک و لابی جیاستریت و موسسه خلع سلاح پاگواش نیز هم از توبره کاسب میشدند و هم از آخور... یعنی در آن واحد هم گرنت و کمکهزینه مستقیم از صندوق برادران راکفلر با هدف «نزدیکسازی دیپلماتهای پروژه سازش» برای دستیابی به توافقی جامع، دریافت میکردند و هم از مادرخرجهای معین شده توسط راکفلرها همچون پلاشرز رقمهای خردتر را کاسب میشدند. 13 مهر 94، «وطن امروز» بابت بازنشر گزارش چند ماه قبل اندیشکدههای وابسته به راکفلرها با تیتر «ادعای راکفلرها درباره ظریف/ چرا این روایت تکذیب نشد؟!» مستحق دریافت تذکر کتبی از سوی دولت شناخته شد!
در آن گزارش نوشته بودیم: «کمی پس از انتشار متن پایانی مذاکره با آمریکا و ارائه برجام و قطعنامه2231 بهعنوان ماحصل قریب به 2 سال گفتوگوی دیپلماتها با یکدیگر، مجموعهای از اندیشکدههای خلع سلاح وابسته به راکفلرها، به صورت همزمان «جشن موفقیت» برگزار و از گرفتار کردن ایران در چارچوبی حقوقی و برگشتناپذیر بهعنوان دستاورد بزرگ خود رونمایی کردند. دقیقا در همان زمان خبرگزاری مشهور بلومبرگ با انتشار مستنداتی مدعی شد راکفلرها بیش از یک دهه بر گروهی از دیپلماتهای ایرانی سرمایهگذاری کرده بودند و مذاکره برای از سرگیری روابط میان ایران و آمریکا سالها با حضور آنها در اندیشکدههای تحت مدیریت و نفوذ راکفلرها در جریان بوده است. حتی گفته شد آنها دقیقا چند میلیون دلار، در چه مراکزی برای به ثمر رسیدن پروژه بزرگ «سازش ایران و آمریکا» هزینه کردهاند! ظریف، دیپلماتهای همراه وی و مراکز ایرانی یادشده، ناباورانه هرگز به ادعاهای مطرح شده در گزارشات یادشده که به زبانهای مختلف در همه رسانههای جهانی مکرر بازنشر شده، پاسخ ندادند!»
باجگیری یا اعلام پیروزی؟
اکنون به نظر میرسد به واسطه سکوت رسمی دستگاه سیاست خارجی کشورمان در برابر افشاگریهای دور نخست راکفلرها، راند جدید «شفافیت آمریکایی در حوزه سیاست خارجی» آغاز شده است. اما هدف از این آبروبری بزرگ چیست؟
الف- یک دلیل افشاگری پیرامون ادعای ارتباطات دستکم 10 ساله دیپلماتهای ایرانی مورد بحث توسط آمریکاییها، «قدرتنمایی» در عرصه بینالملل است. کما اینکه جان کری نیز چند ماه پس از برجام و مشخص شدن بیاعتباری قولهای آمریکاییها در توافقی با دستاورد «تقریبا هیچ» برای ایران، از دیپلماتهای این کشور خواست «روایت فتح» توافق را با کمک فنی به تیم «تریتا پارسی» بهعنوان مجری پروژه نگارش تاریخی ماجرا، ثبت و ضبط کنند. مشابه همین رفتار را هماکنون در توضیحات توصیفی معرفی مرکز خلع سلاح پاگواش، رهپویان صلح و پلاشرز مشاهده میکنیم آنجا که تلاشهای خود بهعنوان عوامل راکفلرها را عامل موفقیت آمریکا در «فروپاشی شوروی» معرفی میکنند.
ب- اما هدف مهمتر میتواند تحت فشار گذاشتن عوامل قدیمی پروژه به ادعای راکفلرها برای یادآوری خواستههای اجرایی نشده و بر زمین مانده از توافقات احتمالی قبلی باشد. کما اینکه فروردین امسال نیز جان کری در اظهاراتی مهم در بحرین ضمن اینکه از ایران خواست در «صلح منطقه» مشارکت کند و به یمن و سوریه سلاح ارسال نکند، از آمادگی کشورش برای در نظر گرفتن «ترتیبات جدید» در موضوع برنامه موشکی ایران خبر داد در مقابل محمدجواد ظریف با عصبانیت اعلام کرد: «دولت آمریکا بخوبی میداند بحث دفاعی ایران موضوع مذاکره و معامله نیست. برجامی برای مسائل دفاعی در کار نیست. اتفاقاً مسائل دفاعی ما بهصراحت از برجام کنار گذاشته شده و وزارت خارجه آمریکا هم بارها این مساله را اعلام کرده است».
آغاز تغییر بزرگ؟
با این وجود موضوع «ترتیبات جدید» در برابر «ترتیبات قدیمی» در جهان نقش یک «بمب خبری» را ایفا کرد و موجی از تحلیلهای متنوع را پیرامون مفاد احتمالا محرمانه و فاشنشده مذاکرات منتهی به برجام، به صحنه آورد بویژه که در سفر جان کری به منطقه، موضوع «تغییر اصول سیاست خارجی ایران» و «مشارکت ایران در صلح منطقه» در کنار یکدیگر مطرح شد و در ادبیات روابط بینالملل «صلح خاورمیانه»، عبارتی اختصاصی برای حل بحران «مشروعیت منطقهای اسرائیل» است. در چنین شرایطی هر چند گشایش پرونده قدیمی حسین موسویان، عضو ارشد تیم مذاکرهکننده ایران جذاب به نظر میرسد اما حقیقت این است که نقشآفرینی آشکار موسویان در عرصه سیاست خارجه در همان ایامی که به جرم «اخلال در امنیت ملی» کشور محکوم شد و در موسسات مورد حمایت راکفلرها از جمله وودرو ویلسون و کارنگی و لیختناشتاین در کنار سایر عوامل ضد ایرانی جاگیر شد، به پایان رسید.
اکنون وقت نقشهخوانی حوادث آینده است. آیا «برنامه تغییر» همزمان با تمرکز بر نقض اصول رسمی سیاست خارجی ایران، برای حل مشکلات منطقهای رژیم غاصب صهیونیستی، از سوی دشمن تعریف شده است؟ آیا برخی دیپلماتهای ایرانی در پروژه «توافق هستهای»، هدف باجگیری آمریکاییها برای تحقق اهداف منطقهای بر زمین مانده راکفلرها قرار گرفتهاند؟
از لطفیان تا گودمن
آیا انتصاب مدیر مرکز امنیتی خلع سلاح پاگواش، بهعنوان «سرپرست مرکز همکاریهای بینالمللی وزارت علوم دولت یازدهم» بخشی از همین طرح مهم در حوزه نخبگانی است؟ آیا انتصاب «سعیده لطفیان» ارتباطی با ماجرای سفر آلن گودمن، مقام ارشد سیا به ایران با همکاری وزارت علوم دارد؟
در دور قبلی افشاگری راکفلرها، بزرگترین حامیان مذاکرات و توافقات ظریف و همکارانش با آمریکا در ایران، اعضای چند انستیتو و دفتر مطالعاتی در داخل کشور از جمله دفتر مطالعات سیاسی و بینالملل، وابسته به وزارت امور خارجه و مرکز مطالعات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام اعلام شدند که اتفاقا لطفیان در هر دو مرکز نقشآفرینی ویژهای داشته است. پازل هزاررنگ پروژه «صلح خاورمیانه» به مراحل پایانی خود نزدیک میشود. در به ثمر رسیدن بخشی از ماجرا قطعا «برنامهریزی مالی» راکفلرها، موثر بوده است اما این همه ماجرا نیست.
به نظر میرسد تحلیل حجتالاسلام محسنیاژهای، وزیر اسبق اطلاعات به حقیقت نزدیکتر است: «روش معمول جاسوسی مبتنی بر خیانت به کشور با فروش اطلاعات و دریافت وجه از دشمن است اما جاسوس دوم کسی است که به ظاهر مواجببگیر، مستمریبگیر و دریافتکننده حقوق ماهانه یا فصلی از دشمن نیست اما او زمینه و بستر را برای حضور دشمن فراهم میکند و برای به وجود آمدن مشکلات و ارائه راهحل برای آنها، آدرس میدهد». برای درک مرحله نهایی نقشه، باید جاهای خالی را با نام آدرسدهندگان برجام موشکی و مجریان پروژه تغییر نخبگانی ایران پر کرد.
ادبیات فیلمسازی فرهادی
علیرضا قاسمخان در سرمقاله روزنامه شرق نوشت:
افتخارآفريني شگرف اصغر فرهادی و شهاب حسینی در جشنواره کن امسال، ضمن آنکه مانند هر جایزه و افتخارآفريني دیگری مایه مسرت و خشنودی است، نکات درخورتوجهی را نیز با خود به همراه دارد. سالهاست که در جشنوارههای بزرگ جهان، به فیلمسازان ایرانی در مقام کارگردان یعنی به طور مشخص به کسی که در یک حرکت و فرایند گروهی به تصویرکردن فیلمنامه میپردازد و همه استادی، دانش و فضیلت خود را مینمایاند، توجه میشود.
نمونه آن جایزه نخل طلا به عباس کیارستمی در مقام کارگردان و موارد مشابه در همین جشنواره بوده است.
اما اهدای جایزه به اصغر فرهادی به عنوان فیلمنامهنویس را باید از منظری دیگر بررسی کرد و آن شکلگیری نوعی ادبیات است؛ اگرچه بسیاری از اهالی سینما، فیلمنامه را پدیدهای فنی میپندارند، در کفِ باکفایت کارگردان برای دستیافتن به محصولی به نام فیلم سینمایی.
اما به نظرم به آنچه باید درباره این جایزه خاص، توجه کرد این است که اصغر فرهادی داستاننویسي است که پس از نوشتن داستانی از زندگی زن و مردی در تهران و ایران امروز و یافتن زبانی جهانی در قالب فیلم و سینما، با این نوع خاص از ادبیات است که توان خود را نشان میدهد.
ادبیاتی که اگرچه ظاهری رئالیستی دارد و درباره وضعیت امروزه است؛ اما به نظر نگارنده، ماحصل تجربههای نویسندگی و آشنایی با ادبیات نمایشی اصغر فرهادی و بیان بصری- سینمایی است. مدتهاست صحبت از ورود ادبیات امروز ایران به عرصههای جهانی است و این خود گواه نوعی از آن در گفتوگوهاست. موضوع ادبیات و فیلمهای فرهادی ممکن است در گفتوگوها و مناسبتهای مختلف مورد بحث و تبادلنظر گذاشته شود؛ اما با اهدای جایزه فیلمنامهنویسی جشنواره کن، توجه تازهای را میطلبد.
جایزه بهترین بازیگر مرد را نیز که به شهاب حسینی تعلق گرفت باید به منزله نوعی حضور گستردهتر سینمای ایران در جهان سینما پنداشت؛ به این معنی که جایزه بازیگری سهم تازهای از عرصه تولید فیلم را در جهان که تنها معطوف به کارگردان نیست برای سینمای ایران رقم زده است.
با این سهم میتوان انتظار داشت که بازیگران در سینمای ایران، خود را در سطح استانداردهای جهانی ببینند. البته سالهایی را که شهاب حسینی به تجربهآموزی و سختکوشی گذرانده نباید از نظر دور داشت.
این جوایز و جوایزی ازایندست، حاصل فضایی هنری است که در سینمای ایران و جامعه ایرانی وجود داشته و به ظهور رسیده است؛ جوایزی که سطح انتظار از سینمای ایران را بسیار بالاتر برده است.
اصلاح طلبی از آغاز تا نقطه اعتدال
جلال خوشچهره در سرمقاله روزنامه ابتکار نوشت:
یکشنبه گذشته دوم خرداد، علاوه بر عید مبارک نیمه شعبان، سالروز انتخاباتی بود که در تاریخ معاصر ایران به عنوان نقطه عطف محسوب میشود. 91 سال پیش مردم پای صندوقهای رای حماسهای کمنظیر از مشارکت آگاهانه و هدفدار را خلق کردند. این حضور تنها با انتخابات دورههای انتخابات ریاست جمهوری و مجلس در سالهای نخست استقرار نظام جمهوری اسلامی قابل مقایسه بود.
شمار بالای رای دهندگان در میان فضایی از کنشگری صاحبان دیدگاههای رقیب نشان از رویکرد اکثریت مردم به گفتمانی داشت که با درک زمان و تغییرات مبتلابه آن، اصلاحگری در چارچوب ارزشها و قوانین رسمی کشور را لازم میدانست.
اتفاق مهم در این میان برجسته شدن تفاوتها در تعریف و تبیین شرایط روز کشور، فرصتها و موقعیتها و سرانجام هزینههای تحقق اهداف، ذیل رویکردهای گفتمانی بود. در اینحال برای نخستینبار مردم شاهد رقابت ملموس دو رویکرد در هرم قدرت بودند که یکی با نگرشی محافظهکارانه، حفظ ارزشهای انقلاب و نظام را در چارچوبهای جاری و تثبیت شده میدانست و رویکرد دیگری که اصلاح در رفتار و برنامهها را با توجه به تغییرات اجتماعی کشور لازم میدانست. اگرچه این رقابت از مجلس سوم و خاصه از مجلس پنجم به شکل زیر پوستی _ حداقل نزد افواه _ آغاز شده بود، اما جنس انتخابات خرداد 76 مرزبندیها را برای همگان ملموس کرد. جالب اینکه هواداران هردو گرایش متعلق به نظامی بودند که در تعهدشان به ارزشها و آرمانهای آن هیچ تردیدی نبود. در اینحال کنشگران هردو طیف همه مشروعیت خود را از نظام سیاسی کسب کرده بودند.
سرانجام طوفان انتخاب مردم اتفاقی را رقم زد که آثار آن تا امروز ادامه دارد. اما چرا اصلاح طلبی به ایستگاه اعتدال رسید؟ آیا باید این وضع را به زعم برخی نگرشهای افراطی، عقب گرد تعبیر کرد؟ یا منطقی شدن مطالباتی که گره محکمی با واقعیات جامعه ایرانی نداشت؟
واقعیت این است که اصلاحطلبی اگرچه به عنوان گفتمان غالب در دورههای هفتم و هشتم ریاست جمهوری و دوره ششم مجلس به حساب میآمد اما علاوه بر کج خلقیهای جناح رقیب، نمیشد در آن سالها مفهوم روشنی از گفتمان اصلاحطلبی را دریافت. یکی از اصلیترین دلیل آن ناسازگاری طیفهایی بود که به رغم ادعای اصلاح طلبی در مسیر هنجارشکنی و مهارناپذیری مطالبات میدویدند. از سوی دیگر برخی از چهرههای شاخص این جریان، بر ضرورت درک واقعیات جاری کشور و لزوم حفظ اعتدال در مطالبه خواهی اصرار داشتند. البته این طیف همواره مورد شماتت طیفهای افراطی قرار داشتند. در اینحال چند عامل دیگر بر سختی کار اصلاح طلبان برای نهادینه کردن این گفتمان موثر بود؛ اینکه به دلیل ناهمسازی طیفها در شیوه و نحوه بیان مطالبات، سرانجام فرایند اصلاحطلبی در پردهای از ابهام بود؛ این وضع نه تنها شامل هواداران اصلاحات بلکه جریانهای رقیب نیز میشد. عامل دیگر در مشکلات درهم تنیده اصلاحگری، حداقل منابع تاثیرگذار در استمرار این فرایند بود؛ به گونهای که سازوکارهای انجام این منظور تا حدود زیادی به این مهم گره خورده و اصلاحات را با موانع جدی روبرو کرد. به دلایل مشخص بالا شاید بتوان چنین ادعا کرد که اصلاح طلبی از هنگامی یک گفتمان شد که سالهای پس از مجلس ششم و انتخابات دورههای نهم و دهم ریاست جمهوری را تجربه کرد و سپس به ایستگاهی رسید که اکنون "اعتدال" نامیده میشود.
بنابراین اصلاح طلبی جریانی روبه رشد است که به مثابه یک نهال در گذشت نوزده سال از نخستین تجربههایش، اکنون چارچوبهای لازم برای خوانده شدن به عنوان یک گفتمان انکار ناپذیر را یافته است. دوم خرداد 76 همچنان نقطه عطف تاریخ معاصر ایران است.