بازگشت اصلاح‌طلبان از موقعیت شبه‌فرصت‌طلبی به هویت اصلاح‌طلبی، ضرورتاً به همان معنای بازگشت از فرصت‌طلبی به فرصت‌طلبی است.

به گزارش مشرق، عبدالله عبداللهی طی یادداشتی در روزنامه وطن امروز نوشت:

دوگانه‌ حمایت از ریاست علی لاریجانی یا محمدرضا عارف برای مجلس دهم، اصلاح‌طلبان را به رجوعی دوباره به مساله «هویت» سوق داده است. این موضوع وقتی برای اصلاح‌طلبان حاضر در امر سیاست جدی شد که با اعتراضاتی از ناحیه بدنه اجتماعی خود مواجه شدند.

 برای بخشی از پایگاه اجتماعی اصلاح‌طلبان این سوال مطرح شده است که آنها که در بازه زمانی 76 تا 84، سرمست از پیروزی‌ و با اعتماد به نفس بالا از «عبور از خاتمی» و حتی «عبور از حاکمیت» سخن می‌گفتند، چگونه سراغ هاشمی‌رفسنجانی رفتند، پس از آن به روحانی پناه بردند و اینک بخشی از شخصیت‌های اصلاح‌طلب به علی لاریجانی رسیده‌اند؟!

اصلاح‌طلبان مدعای اصلی خود را دفاع از «آزادی» و استقرار این گفتمان قرار داده‌اند و روزگاری نه چندان دور اساساً «دگر» آزادی را آیت‌الله هاشمی تعریف کرده و ضدیت با او را ویزای ورود به شهر حامیان آزادی قرار داده بودند و از سوی دیگر او را در مرگ برخی شخصیت‌های سیاسی و فرهنگی دخیل می‌دانستند! اما اینک متحد راهبردی‌اش محسوب می‌شوند!

حسن روحانی هم که عناصر مورد حمایت اصلاح‌طلبان در آشوب‌های 78 را مشتی «اوباش» خوانده بود و اساساً دعوت به تضارب آرا و گفت‌وگو را برای جامعه ایران به اندازه «حضور یک بچه 12‌ـ‌10 ساله در کلاس دکترا» مضحک می‌دانست، نامزد اصلی اصلاح‌طلبان در سال 92 شده و احتمالا در 96 نیز همین مساله برقرار خواهد بود کمااینکه محمدرضا خاتمی این را اعلام کرده است و اینک نیز بخشی از اصلاح‌طلبان و بخش قابل توجهی از کارگزاران رسماً حمایت از لاریجانی را به عارف مرجح می‌دانند.

لذا طبیعی است که این سوال برای بدنه اجتماعی اصلاح‌طلبان پیش بیاید که با این روند، چه تضمینی وجود دارد که به همین زودی‌ها اصلاح‌طلبان به حمایت از کریمی‌قدوسی هم نرسند؟

مطرح شدن این بحث موجب شده بعضی شخصیت‌های طیف اصلاح‌طلبان برای پیشگیری از شکاف بیشتر با بدنه اجتماعی خود، بر لزوم حمایت از عارف حتی به قیمت شکست سخت در انتخابات ریاست مجلس دهم تاکید کنند تا بدین ترتیب به این بدنه اثبات شود که مساله «هویت» برای اصلاح‌طلبان کاملاً جدی است و نقد برخی منتقدان مبنی بر اینکه اصلاح‌طلبان از پراگماتیسم به اپورتونیسم و فرصت‌طلبی رسیده‌اند، بیجاست.

محمدرضا تاجیک که جزو تئوریسین‌های این جریان است، قرار گرفتن اصلاح‌طلبان پشت سر لاریجانی را «عافیت‌طلبی» توصیف کرده و گفته عافیت‌طلبی مخالف شجاعت و صداقت و قطب متضاد سیاست است.

ابراهیم اصغرزاده هم حالا در گفت‌وگو با بدنه اجتماعی اصلاح‌طلبان معتقد است اساساً گرایش ثقل اصلاح‌طلبان به میانه‌روها از اول خطا بوده. اما درباره این مساله، 2 نکته مهم در میان است؛ اول آنکه بخشی از اصلاح‌طلبان در همین مساله نیز درگیر ریاکاری‌اند و به‌رغم اعلام حمایت‌شان از ریاست عارف، آن چیزی که واقعاً بناست اعمال شود، رای به لاریجانی است؛ موضوعی که روزنامه آرمان نزدیک به آیت‌الله هاشمی‌رفسنجانی آن را چندی پیش لو داد و نوشت در نهایت اصلاح‌طلبان به همان ریاست مرکز پژوهش‌ها برای عارف راضی شده‌اند! نکته دوم و مهم‌تر، سوال از خود «هویت اصلاح‌طلبی» است که قرار است به توصیه برخی صاحبنظران اصلاحات، اصلاح‌طلبان به آن بازگردند!  پیش‌فرض مهم برای معنادار بودن گزاره‌ «لزوم بازگشت اصلاح‌طلبان به هویت اصلاح‌طلبی» آن است که بپذیریم اصلاح‌طلبی در ایران بر مبنای یکسری اصول و مبانی نظری روشن شکل‌گرفته و اینک در پی بعضی «انحرافات عملی»، عقلای این طیف تصمیم‌گرفته‌اند جریان متبوع خود را به ریل اصلی‌اش بازگردانند. 

با این حال موضوع وقتی حادتر می‌شود که بدانیم اساساً هویت اصلاح‌طلبی در ایران چیزی جز «فرصت‌طلبی» نیست و بازگشت اصلاح‌طلبان به هویت خود به همین معنای بازگشت از فرصت‌طلبی به فرصت‌طلبی است.

بازخوانی چگونگی شکل‌گیری اصلاح‌طلبان از دل جریان چپ در ایران، شواهد کافی برای این مدعا در اختیار ما قرار می‌دهد. حقیقت آن است که «آزادی» هیچگاه مدعای واقعی و اصلی چپ‌های دیروز و اصلاح‌طلبان امروز نبوده و این جریان از بد حادثه به این ادعا روی آورده‌اند! جریان چپ در ایران(اصلاح‌طلبان امروز)، در حوزه اقتصادی در شرایطی که جناح راست از لزوم کم شدن نقش دولت در حوزه اقتصاد دفاع می‌کرد، طرفدار پروپاقرص اقتصاد دولتی و کوپنی بودند. در حوزه سیاسی نیز در ماجرای رای اعتماد به نخست‌وزیری موسوی برای دوره دوم که با عدم همراهی 99 نفر از نمایندگان منتسب به جناح راست توام بود، یکی از مصادیق حمله جناح چپ به جناح راست در تزلزل رای نسبت به ولایت فقیه و امام در آنها بود و یکی از برگ‌های برنده تبلیغاتی خاتمی در انتخابات دوم خرداد 76 نیز بازخوانی همین اتفاق در برابر جناح رقیب بود. خاتمی در دوران تبلیغات انتخابات ریاست جمهوری دوم خرداد 76،  ولایت فقیه را اندیشه‌ای الگو برای سایر جوامع طرح و بیان کرد.

در حوزه فرهنگی هم قرار داشتن ویدئو به عنوان کالای ممنوعه از تصمیمات محمد خاتمی، وزیر وقت ارشاد به شمار می‌رفت و جالب‌تر اینکه در روزنامه سلام (انتشار حدود سال 70) هیاتی برای گزینش نیرو در روزنامه ولو کادر اداری وجود داشته و سعید حجاریان یکی از اعضای این هیات بود که با داوطلبان کار در روزنامه مصاحبه می‌کرد و اسم ایرانی مثل داریوش و کورش و اردشیر و... یکی از ویژگی‌هایی بود که  باعث دادن نمره منفی از سوی حجاریان به داوطلب کار می‌شد (به نقل از اعلمی یکی دیگر از اعضای هیات گزینش روزنامه سلام در آن زمان).

در واقع در دوره حاکمیت اصلاح‌طلبان امروز بر مجلس و دولت و حتی دستگاه قضا در دهه 60، هیچگاه آزادی مساله محوری و دغدغه آنها نبوده و نقطه تمایز بین آنها و جناح راست محسوب نمی‌شده است و حتی در مواضع بسیاری، از جناح راست، مدعای کمتری درباره آزادی داشتند.

اما همین جریان بی‌ادعا در حوزه آزادی، پس از سال 68 با بهره‌گیری از فضای گفتمانی حاکم بر جامعه و بی‌قرار شدن گفتمان عدالت با مدلول‌های اقتصاد کوپنی و... دم را غنیمت شمرده و فرصت‌طلبانه سراغ مساله آزادی رفته است تا وجهی برای کسب قدرت در اختیار داشته باشد.
برای خاتمی که مخالف ویدئو بود و حجاریان که نام‌های کورش و اردشیر را ردصلاحیت می‌کرد و افرادی نظیر اکبر گنجی که به دلیل فروکردن پونز به پیشانی خانم‌هایی که موی شان اندکی بیرون بود به «اکبر پونز» مشهور شده بود، «آزادی» مفهومی کم‌غریبه نبود اما سر دست گرفتن آن فرصتی فراهم می‌کرد که اولاً با توجه به شیفت پایگاه اجتماعی عدالت و ولایت به سمت جریان راست، پایگاه اجتماعی جدیدی را برای خود بازتولید کنند و ثانیاً بتوانند از این موضع، دستاویز مناسبی برای حمله به رقیب سابق خود که اینک قدرتمند‌تر شده به دست آورند.

توجه به شرایط بین‌الملل شکل‌گیری اصلاح‌طلبان، مدلول دیگری بر غیرمبنایی و فرصت‌طلبانه بودن روند شکل‌گیری این جریان در اختیار قرار می‌دهد؛ شکل‌گیری جریان اصلاح‌طلبی در ایران تقریباً با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی همزمان است؛ چپ‌های دیروز که با توجه به اقتدار شوروی و مد بودن شعارهای عدالت و برابری، زیر پرچم این شعارها سینه می‌زدند، در پی فروپاشی شوروی، به اردوگاه مقابل متوسل و شعار اصلی آن یعنی «آزادی» را برای خود برگزیدند.

اصلاح‌طلبان در عمل نیز به شعار «آزادی» وفادار نمانده‌اند؛ از حذف، سرکوب و تحقیر معترضان و درخواست برای مجموعه‌ای از برخورد‌های امنیتی، قضایی و انتظامی(!) با دانشجویان معترض تا جوش دادن در دفاتر انجمن‌های اسلامی منتقد تا تمسخر‌های سخیف نسبت به منتقدانی در سطح آیت‌الله مصباح‌یزدی و کشیدن کاریکاتور درباره وی تا انحلال یک نهاد انتخاباتی به نام شورای شهر توسط دولت اصلاحات و نمونه‌های پرتعداد قابل توجه دیگر از این دست، میزان پایبندی این جریان به مدعا و هویت ادعایی خود را نیز به نمایش گذاشته است. انحلال یک نهاد انتخاباتی تنها یک بار در طول حیات جمهوری اسلامی اتفاق افتاده و آن هم به دست اصلاح‌طلبان بوده است.

بنابراین اصلاح‌طلبان از همان بدو کار، نه‌تنها عمل سیاسی بلکه مبنای نظری خود را هم بسته به شرایط سیاسی و تحولات اجتماعی برگزیدند و در جست‌وجوی قدرت، به سادگی از عقیده‌ای به عقیده دیگر شیفت کردند، لذا فرصت‌طلبی عملی در عرصه سیاسی و بستن با برخی شخصیت‌های نزدیک‌تر به قدرت برای کسب جایگاهی به نسبت بهتر در قدرت، به‌رغم نظر افرادی همچون محمدرضا تاجیک، نه‌تنها تناقضی با «هویت اصلاح‌طلبی» ندارد، بلکه منطبق بر آن است.

 بدین ترتیب بازگشت اصلاح‌طلبان از موقعیت شبه‌فرصت‌طلبی به هویت اصلاح‌طلبی، ضرورتاً به همان معنای بازگشت از فرصت‌طلبی به فرصت‌طلبی است.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha

این مطالب را از دست ندهید....

فیلم برگزیده

برگزیده ورزشی

برگزیده عکس