وی پس از پیروزی انقلاب اسلامی حفظ قرآن کریم را به اتمام رساند و توانست در رقابتهای بینالمللی افتخارآفرینی کند.
پرهیزکار سال 1364 در رادیو ترتیل فاخر و استانداری تلاوت کرد که این ترتیل پس از پیروزی انقلاب اسلامی منشأ برکات زیادی شد.
سال 1359 برای اولینبار بود که در جلسه خصوصی منزل حضرت آیتالله خامنهای شرکت کردم. تا آن موقع ایشان را خیلی و از نزدیک نمیشناختم.
خانهای کوچک و قدیمی در خیابان ایران داشتند. استاد سید مرتضی ساداتفاطمی که از دوستان قرآنی مشهد گفتند امشب آقا خانه خودشان هستند. من قرار است خدمتشان باشم شما هم میتوانی بیایی، جلسه خودمانی است خیلی خوشحال شدم. به همراه پدرم و آقای سلطانی مسئول دارالتحفیظ به منزل ایشان رفتیم. آن موقع حضرت آقا نماینده امام در شورای عالی دفاع و تازه به عنوان امام جمعه تهران منصوب شده بودند. به محض ورود بسیار گرم ما را تحویل گرفتند. استاد سادات فاطمی ما سه نفر را معرفی کردند. حضرت آقا چون ارتباطشان قبل از انقلاب با مشهدیها قویتر بودند، لذا آنها را خوب میشناختند و با قاریهای تهران زیاد اشنا نبودند. نشستیم. آقا ضمن سلام و علیک مجدد گفتند چه خبر؟
آقای محمد کاظم محمدزاده به عنوان نماینده ایران تازه از مسابقات قرآن لیبی با کسب عنوان اولی برگشته بود. وقتی گفتند ایشان اول شده، آقا خیلی خوش حال شدند.
از استاد عباس سلیمی هم ذکر خیری شد. اولین مقام قرآنی بین المللی ایران بعد از انقلاب را استاد عباس سلیمی در مسابقات مالزی سال 58 آورد.
در جلسه، بحث سیاسی درگرفت. یادم هست که تلفن منزل آیتالله خامنهای زنگ خورد. آقا برداشتند در هنگام پاسخ دیدم که خیلی ناراحت شدند. گفتند خب همین است دیگر! انتظار از ایشان بیشتر از این نیست. شما در روزنامه جمهوری اسلامی تکذیب کنید و بگویید فلانی تکذیب کرد. بعد گفتند روزنامه انقلاب اسلامی که متعلق به بنیصدر است دوباره شروع به دروغپراکنی کرده که فلانی (آقای خامنهای) در فلان بانک فلان کشور چقدر پول دارد! آقا هم خندیدند و هم ناراحت شدند. این اولین دیدار ما با آقا بود.
به فاصله یکی دو ماه بعد دوباره دیدار دیگری با حضرت آقا در همان خیابان ایران دست داد، این بار دیدار در دارالتحفیظ که آقای سلطانی بانیاش بودند برگزار شد. حاج آقای سلطانی به ما خبر داد. من و پدر از خیابان ولیعصر تا خیابان ایران با هر وسیلهای بود خیلی زود خودمان را رساندیم. در این سالها هر جا که میروم همراه همیشگیام پدرم، کنارم هست.
خاطره اولین تلاوت استاد پرهیزکار در محضر مقام معظم رهبری
بعد که نشستیم گفتند اجازه میفرمایید آقای پرهیزکار بخواند؟ ایشان هم فرمودند بله، بخوانند. خیلی جلسه خودمانی و خوبی بود. در این جلسه حدود بیست نفر از دوستان قرآنی حضور داشتند. وقتی که رفتم بخوانم، یکی گفت حاج آقا، آقای پرهیزکار 15 جزء از قرآن را حفظ هستند. ایشان سرشان پایین بود، ولی وقتی این حرف را شنیدند، نگاهشان را به سمت من برگرداندند و پرسیدند «چقدر حفظ هستید»؟ گفتم حدود 15 جزء. همان موقع قبل از خواندن کلی احسنت و طیبالله گفتند. گفتند: «بارک الله کی حفظ کردید؟ یعنی شما هم قرائت کار میکنید و هم حفظ»؟ گفتم بله، من جلسه حفظ و قرائت استاد مولایی شرکت کردهام. بعد ایشان گفتند: «خب! خب بخوانید! بخوانید! از حفظ بخوانید». من هم قرآن را بستم و نشستم پشت بلندگو. آیاتی از سوره آل عمران را انتخاب کردم.
آیاتی را انتخاب میکردم، به شخص و موقعیت نگاه میکردم و بعد میخواندم. دوران سختی در انقلاب در حال سپری شدن بود.دوران، دوران امتحان و ابتلا بود. انتخابم این آیات شریف بود.
«ام حسبتم ان تدخلوا الجنة و لما یعلم الله الذین جاهدوا منکم و یعلم الصابرین (142) و بعد میرسد به «و ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل افان مات او قتل انقلبتم علی اعقابکم و من بنقلب علی عقبیه فلن یضرالله شیئا و سیجزی الله الشاکرین (144) و بعد با آیه «و ما کان قولهم الا ان قالوا ربنا اغفرنا ذنوبنا و اسرافنا فی امرنا وثبت اقدامنا و انصرنا علی القوم الکافرین» تلاوتم را به پایان بردم. ایشان دیدند و شنیدند که من در مایههای مصطفی اسماعیل میخوانم. فرمودند: «به سبک مصطفی اسماعیل خیلی علاقهمند هستند و از بین قاریان ایشان را برجستهتر میدانند».
سبک خواندن و انتخاب آیات برایشان جالب بود. بعد از تلاوت طیبالله گفتند. مرا خواستند و مصافحهی دلچسبی کردیم. «گفتند شما واقعا قدر حفظ را بدانید که خیلی مهم است قاری حافظ باشد. جمع این دو با هم نعمت بزرگی است». بعد مهربانانه به من گفتند یک غلط هم خواندی! «و ما کان قولهم» را من اشتباهی حفظ کرده بودم «و ما کان قولهم» خواندم. همان جا خودم فکر کردم و دیدم اگر به ادبیات عرب دقت میکردم، میفهمیدم، اما اشتباه حفظ کرده بودم، ولی باید دقت میکردم که قولهم خبر کانَ است، ولی توجه نداشتم.
توصیه رهبر معظم انقلاب به استاد پرهیزکار
ایشان فرمودند: «دقت کنید صحیح حفظ کنید؛ چون اگر چیزی را اشتباه حفظ کنید در خاطرهتان میماند و بعدا سخت اصلاح میشود» و بعد مثالی مناسبی زدند که همه خندیدند. گفتند: «آن موقع که ما در مسجد کرامت مشهد بودیم پیرمردی بود که یک کلمهای را غلط میخواند. هر چه ما گفتیم درست بکند او کار خودش را میکرد. در سوره «س» یک جا دارد و «عزتی فی الخطاب» او میخواند «و عرنی» اینطور حفظ کرده بود. هرچه ما میگفتیم او نمیتوانست درست کند. گفتیم هر طور دوست داری بخوان. راحت باش!» خلاصه از آن موقع که ایشان دیدند بین قاریان یک حافظ قاری هم هست که خوب میخواند،اسم بنده در ذهن ایشان ثبت شد. به همین خاطر اکثرا در جلساتی که با حضور آیتالله خامنهای برگزار میشد، سهمیه تلاوت داشتم. آن زمان جلسات ما پیش ایشان اولا سالی یکبار نبود، سالی چند بار بود. در ثانی جلسات محدود بیست و سی نفره بود. با هم حرف میزدیم. من سوال میکردم. ایشان جواب میداند در بین تلاوتها و یا برخی اوقات بعد از تلاوت صحبت میکردند و نکاتی درباره آیات یا وقف و ابتدا میگفتند که اینجا وقف درست نیست و ...
سال 59 دو سه تا جلسه اینطور داشتیم. من در این جلسه انصافاً به ادامه کار حفظ خیلی تشویق شدم. وقتی دیدم ایشان اینطور مرا تحویل گرفتند مثل کسی که فهمیده باشد چه کار بزرگی کرده است، تازه متوجه شدم جمع بین حفظ و قرائت کار بزرگی است. وقتی یک نفر در این سطح میگوید شما این کار را خیلی قدر بدانید و حفظ را هم به اتمام برسانید حتما و حکما کار بزرگ و مهمی است. حضرت آقا مرتب از میزان حفظ من در جلسات بعد سوال میکرد. هیچ وقت هم نمیگذاشتند از روی مصحف بخوانم. هر وقت برحسب عادت میخواستم از رو بخوانم، ایشان میفرمودند: شما چرا از رو میخوانید؟ من هم قرآن را میبستم و میخواندم. خیلی تشویق میکردند. ایشان در مقاطع مختلف جملات جالبی درباره حفظ میگفتند، که برای من بسیار دلگرمکننده بود.