به گزارش مشرق، آنچه در ادامه میآید گفتوگوی مشروح خبرگزاری فارس با حجتالاسلام احمد سالک کاشانی است که در حال حاضر از اعضای برجسته جامعه روحانیت مبارز و نماینده مردم اصفهان در مجلس دهم است.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی وی عضو شورای مرکزی جامعه روحانیت مبارز شد و در ادوار اول، سوم، چهارم و نهم مجلس شورای اسلامی به عنوان نماینده مردم اصفهان در خانه ملت حضور داشت. احمد سالک در دور نهم مجلس شورای اسلامی رئیس کمیسیون فرهنگی بود.
سالک که از مبارزان اصلی اصفهان علیه رژیم شاهنشاهی بوده، در شبکههای مبارزاتی که تحت نظر شهید آیت الله بهشتی بود در یک هسته 5 نفره فعالیتهای ضد رژیم را در جلسات مخفی در منازل اداره میکرد.
احمد سالک در سال 1354، در شهر آباده دستگیر شده و به زندان عادلآباد شیراز و سپس به زندان اوین منتقل شد. پس از آزادی از زندان توسط جامعه مدرسین قم به گرگان و سپس به بندرعباس اعزام شد. حجت الاسلام سالک در بندرعباس مجدداً دستگیر شد و تا پیروزی انقلاب اسلامی در زندان بود.
مشروح مصاحبه با یکی از مبارزان قدیمی انقلاب و یکی از یاران نهضت حضرت روحالله در ادامه میآید:
باتوجه به بیست و هفتمین سالگرد ارتحال حضرت امام در 14 خرداد و تاکید رهبر معظم انقلاب مبنی براینکه برای رسیدن به اهداف انقلاب ملت ایران باید «اصول امام» را بشناسد مهمترین اصول مکتب امام از نگاه شما چیست؟
سالک: من ابتدا سالگرد ارتحال حضرت امام را تسلیت میگویم، فقدان حضرت امام برای مردم ما بسیار سنگین بود اما خدا را شکر میکنیم که خداوند نعمت وجود رهبر انقلاب آیتالله العظمی خامنهای را به عنوان هدیه دیگری به ملت ایران دادند.
*ماجرای سفر به هند و فوت حضرت امام
من در اینجا خاطرهای را میگویم که شاید برای خوانندگان جالب باشد، یک هفته قبل از فوت حضرت امام ماموریتی برای هند به من داده شد، من آن زمان خدمت مقام معظم رهبری که آن زمان ریاست جمهوری را برعهده داشتند رسیدم و از ایشان کسب اجازه کردم،من نگران حال امام بودم. به آقای ولایتی هم گفتم که من به این ماموریت نمیروم چون نگران حال امام هستم، آقای ولایتی گفتند که خیر اتفاقا حال امام این هفته رو به بهبود بوده است و شما ناراحت نباشید، البته همینطور هم بود و امام هفته آخر حالشان رو به بهبود رفت و امیدوار کننده بود لذا بنده به این ماموریت رفتم.
* با شنیدن خبر فوت امام از خود بی خود شدیم
آن ماموریت کاملا حساب شده بود و من نمیخواهم وارد جزییات این ماموریت شوم چرا که جزو مسائل نظام است. ساعت 7 صبح روز 14 خرداد در منزلی که دوستان در پایین یک ساختمان کلانتری از هندیها برای حفظ مسائل امنیتی گرفته بودند، ما رادیو را روشن کردیم که یک باره ارتحال حضرت امام را اعلام کرد و عده دیگری که آنجا بودیم از خود بی خود شدیم و اتفاق عجیبی صورت گرفت.
*جمعیت کثیر هندیها مقابل سفارت ایران پس از ارتحال امام بسیار عجیب بود
من بلافاصله از پومای هند با یک پاترول حرکت کردم و خود را به بمبئی رساندم زمانی که میخواستم وارد سفارت شوم، دیدم جمعیت کثیری از مردم شیعه خوجه و هندیها اطراف سفارت جمهوری اسلامی ایران تا چند کیلومتر حضور دارند و راه بسته شده بود و من به سختی وارد سفارت شدم. سفیر و کنسول حضور داشتند، من بلافاصله آنها را جمع کردم و اخبار ایران را که به ما فکس شده بود به آنها ارائه دادم و به آنها گفتم باید بررسی کنیم که بعد از امام چه کسی لیاقت این مسند را دارد، من، علمای قم، مشهد، نجف را رقم زدم و درباره اعضای خبرگان نیز سیر و سیاحتی کردیم و دیدیم که هیچ کس به اندازه مقام معظم رهبری لیاقت این جانشینی را ندارد و این جایگاه مخصوص ایشان است، این به ذهن من رسید و همان جا این مسئله را محکم مطرح کردم، قضاوت دوستان دیگر هم همین طور بود.
*زمان ریاستجمهوری مقام معظم رهبری زیر نظر آقا کار میکردم
باتوجه به سوابق مبارزاتی قبل از انقلاب و شناختی که از رهبر انقلاب داشتید این مسئله را مطرح کردید؟
سالک: من در زمان ریاست جمهوری خدمت آقا مسئولیت داشتم و در دفتر ایشان کارهای نهضتی انجام میدادم و با آقا و آقای ولایتی کار کرده بود و با حکم آقا مسئول «دفتر کمیته بررسی مسائل عراق» بودم که مجلس اعلا و سپاه بدر زیر نظر بنده قرار داشت. علاوه بر این من از قبل از انقلاب با آقا در مشهد آشنا شده بودم، سفارت ما در بمبئی بسیار شلوغ بود و مردم اشک میریختند و صحنه هند بعد از ارتحال حضرت امام واقعا عجیب بود و در این میان بلندگوها هم مصیبت و قرآن میخواندند.
خوشبختانه حکومت هند بلافاصله بعد از رحلت امام سه روز عزای عمومی اعلام کرد و پرچم خود را به حالت نیمه افراشته درآورد. من به سفیر گفتم که بلیت من را آماده کنید تا به ایران بازگردم اما ایشان گفت که من به هیچ وجه اجازه نمیدهم شما بروید، او گفت من کدام شخصیت را بیاورم که جواب این همه شیعه و مسلمان هندی را بدهد. بنابراین این موضوع خیلی مهم بود. ایشان به ایران فکس زد که ماموریت آقای سالک را یک ماه تمدید کنید و من آنجا ماندم، اولین بار در مسجد خوجههای شیعه من منبر رفتم،تا آن زمان امام جماعت خوجهها اجازه نمیداد که عکس امام در آنجا باشد اما برای اولین بار عکس امام را آنجا قرار دادیم و جمعیت هم فوق العاده زیاد بود. آنها مسجد بسیار بزرگی داشتند که پر از جمیعت بود و حتی بازار و خیابانهای اطراف نیز مملو از جمعیت بود من آنجا دو ساعت منبر رفتم و امام را معرفی کردم و بعد اصول انقلاب را تشریح کردم و سپس مصیبت امام را خواندم.
خیلی مفصل برنامه داشتیم،فردای آن روز در بمبئی مجدداً برای منبر دعوت شدیم و صحنه زیبایی که اتفاق افتاد این بود که وقتی از منبر پایین آمدم، تمام شیعیان در صحن مسجد جمع شده بودند و شروع به عزاداری و سینه زنی کردند، مراسم سینه زنی آنها به این شکل بود در لابه لای انگشتان خود پنجه بوکس تیغ دار میگذاشتند که وقتی سینه میزدند، پوست سینه آنها را پاره میکرد و خون جاری میشد و حتی سر زنجیرهای آنها نیز تیغهای ریزی بود که پشت آنها را خون آلود میکرد، مردهای هندی لباس خود را تا کمر کَندَند و شروع به سینه زنی کردند.
*پیرمرد هندی میگفت حالا که امام رفته استعمار از گرده ما شلاق میکشد
در میان آنها پیرمردی بود که رو کرد به ایران و با لهجه هندی فریادی کشید که مسجد را به لرزه درآورد و به صورت بسیار بلند فریاد زد «ای خمینی» و شروع به گریه کرد، حرف آن پیرمرد این بود که امام رفت و استعمار از گرده ما شلاق میکشد، ما با امام زنده بودیم، حرفهای او بسیار عجیب بود.
شما میدانید که هندیها در روز عاشورا داخل آتش میروند آن روز نیز آتشی درست کردند و بعد از آن همه سینهزنی که بدنهای آنها را خون آلود کرد، از آتش حرکت کردند که من دیگر آنجا حالم بد شد و زمانی که به هوش آمدم دیدم در سفارت هستم. از تهران و وزارت خارجه به صورت مرتب و خود مقام معظم رهبری مدام از وضعیت ما در هند جویا میشدند، ما در آن ایام ارتحال امام به جز بمبئی و خوجه به لکنا هم رفتیم که مانند شهر قم ایران است و غالبا آنجا از شاگردان حوزه نجف بودند،سفر هند من یک خاطره بسیار مفصل است.
آشنایی شما با مقام معظم رهبری چطور شکل گرفت؟
سالک: آشنایی من با مقام معظم رهبری یک مقدار مفصل است؛ ابتدا باید توضیحی درباره کارهایمان بدهم، شبکههای مبارزاتی در سراسر کشور تشکیل شده بود و در اصفهان نیز این شبکه مبارزه وجود داشت. این شبکهها معمولا در دانشگاهها ، مدارس،حوزهها و بازار بود، این شبکهها دو حالت داشتند، حالت اول آشکار بود چون ساواک باید آنها را میشناخت، پایگاه ما در سطح آشکار مساجد بود که من در طول هفته 13-14 مسجد را اداره میکردم و کار بزرگی بود، کار پنهان ما بچههایی بود که از داخل این جلسات انتخاب میشدند و جلسات خانگی داشتیم و به صورت خصوصی آنجا بحث میکردیم.
این شبکهها رابط داشتند و جلسه رابطین سری بود و ما 50 نفری که جزو رابطین بودیم زیر نظر آیتالله مظلوم شهید دکتر بهشتی بودیم و ایشان نیز با یک واسطه به امام وصل بودند، ما حضور اجتماعی داشتیم، مثلا همه در مسجد الهادی که پـشت ساواک اصفهان قرار داشت جمع میشدیم و همه یک پیراهن مشکی میپوشیدیم. قرار بود که در تظاهرات خیابانی ما هیچ شعاری داده نشود و فقط شعارهایی بر روی تابلوها که دست بچهها قرار داشت، را با خود حمل کنیم؛ ما در یک مسجدی تجمع کردیم و سخنرانیمان آغاز شد و آنجا دیگر ساواک وارد کار شد و درگیری ها آنجا شکل میگرفت.
ما در اصفهان یک تظاهرات بسیار بزرگی داشتیم که از مسجد امام آغاز میشد و آقای نیلفروشان آن را هدایت میکرد، علما به صورت سه نفر سه نفر حضور داشتند و خط جلو نیز 9 گروه سه نفره بودند که آیات عظام «حاج آقا حسن امامی» و «حاج احمد آقای امامی» و «آقای اردکانی» و «آقای کمال فقیه» در صف جلو قرار داشتند و پشت سر آنها نیز غوغایی بود و در حالی که سر این صف در دروازه دولت مقابل شهربانی بود آخر صف هنوز از مسجد امام بیرون هم نیامده بودند.
این تظاهرات دقیقاً در چه سالی بود؟
سالک: فکر میکنم سال 54 بود.
*ساواک از سخنرانی آیتالله بهشتی به دست و پا افتاد
یعنی هنوز انقلاب اوج نگرفته بود.
سالک: خیر هنوز اوج نگرفته بود و اداره کننده این حرکت انجمن اسلامی پزشکان و مهندسان بود، آنجا سخنران ما آیتالله شهید دکتر مظلوم بهشتی بود و آن زمان سخنرانی آقای بهشتی ممنوع بود، ما یک فردی به نام آقای «محمد بهشتی» داشتیم که امام جماعت یکی از مساجد اصفهان بود و ساواک و شهربانی از ما اسم خواست و ما هم اسم «محمد بهشتی» را به ساواک دادیم. آنها میدانستند کاری از این پیرمرد بر نمیآید. یک صندلی هم گذاشتیم که این پیرمرد نشست. آیتالله بهشتی را هم دعوت کردیم و ایشان روی منبر آمده و چنان سخنرانی کرد و علیه حکومت و آمریکا و اسرائیل حرف زدند و آخر سخنرانی خود نیز گفت که آمریکا از دست ما عصبانی باش و از این عصبانیت هم بمیر. ساواک به دست و پا افتاد،آقای بهشتی بلیت گرفته بود و باید از ایران خارج میشد چرا که در غیر این صورت او را دستگیر میکردند لذا تا ساواک به خود بجنبد ایشان با هواپیما از اصفهان به تهران رفتند و از آنجا نیز برنامه بعدی داشتند.
سال بعد ما تظاهرات کردیم و از بزرگان دیگری در آن مسجد منبر رفتند و در واقع این تظاهرات ثمره آن جلساتی بود که ما در مسجد و خانهها داشتیم؛ این 50 نفر رابط، یک شورای 5 نفره داشت که بنده را به عنوان نماینده استان اصفهان دعوت کردند تا در جلسهای با آیتالله بهشتی به او گزارش دهیم چون ایشان هم با امام در رابطه بودند.
من با اتوبوس 2 طبقه از اصفهان به سمت تهران آمدم و این درحالی بود که من تا آن زمان تهران نیامده بودم و فقط قلهک را بلد بودم. آقای بهشتی نیز فرد بسیار منظمی بود،من دو دقیقه به هشت پشت در منزل آقای بهشتی رسیدم و ایشان هم در حیاط راه میرفت تا ساعت 8 شود، من سر ساعت 8 زنگ زدم و خود ایشان در را باز کرد و من آن زمان خیلی جوان بودم. با ایشان دست دادم و روبوسی کردم، ایشان به من فرمودند نمیدانستم که نباید در این ساعت وعده کنم، از ایشان پرسیدم با چه کسی قرار ملاقات دارید که آیتالله بهشتی گفت که من با آقای هاشمی رفسنجانی قرار دیداری گذاشتهام.
*از ارائه گزارش محرمانه نزد آقای هاشمی پرهیز کردم
منزل آقای هاشمی مقابل منزل آقای بهشتی بود،من به ایشان گفتم بحثهای ما سری است و شما هم میدانید و گفتم که میخواهم گزارشی از ساواک اصفهان و کلانتریهای این شهر به شما ارائه دهم. آقای بهشتی به بنده گفت که آقای هاشمی از خودمان است،بنابراین ما صبحانه را در منزل آقای هاشمی بودیم، در آن جلسه سه نفره که بنده،آقای بهشتی و آقای هاشمی حضور داشتیم صبحانه نان سنگک با پنیر و چای شیرین بود و ما هم آن زمان تازه از راه رسیده بودیم و با آن صبحانه صفا کردیم، من آنجا گزارش خود را ارائه دادم البته کمی احتیاط کردم و برخی مطالب را به صورت خصوصی به آقای بهشتی گفتم، نمیدانم چرا ذهنم این طور بود چون آقای هاشمی هم کامل بنده را میشناخت.
چرا در مقابل آقای هاشمی برای ارائه گزارش سری احتیاط کردید؟
سالک: نمیدانم به ذهنم رسید این کار را انجام بدهم،بعد از اینکه این گزارش را ارائه دادم آقای بهشتی به من ماموریت دادند که این مطالب را به اضافه مواردی که گفتند به مشهد ببرم و در جلسهای که فردای آن شب تشکیل میشد انتقال بدهم، مطالبشان را فرمودند و گزارش من هم بود لذا قرار شد که من به مسجد کرامت بروم، آنجا آقای واعظ طبسی درس معالم تدریس میکردند و قرار بود من در آن جلسه بنشینم و بعد از آن با فاصله طوری که ساواک متوجه نشود ایشان را تعقیب کنم.
بالاخره من بلافاصله از تهران به مشهد رفتم و مسجد کرامت را پیدا کردم و دیدم که ایشان بعد از نماز مغرب شروع به تدریس کردند، خدا آقای طبسی را رحمت کند، ایشان در صحبتهای خود متوجه شد که یک فرد غریبهای در جمع حضور دارد و متوجه شد که ما باید با هم برویم، ایشان در تاریکی شب پیاده میرفتند تا به خیابان فردوسی رسیدند و یک کوچه سرازیری بود و به منزل آشیخ علی آقای تهرانی رفتیم،وارد خانه که شدیم دیدیم مقام معظم رهبری حضور دارند.
*ماجرای آشنایی سالک و رهبر معظم انقلاب
آن زمان رهبری را میشناختید؟
سالک: خیر اولین بار آنجا با مقام معظم رهبری آشنا شدم، آقای هاشمی نژاد هم حضور داشت که بنده ایشان را میشناختم. البته من اسم آقای خامنه ای را به اسم مبارزین زندان رفته شنیده بودم، البته من بعد از آقای خامنهای در زندان توحید که در حال حاضر موزه شده زندانی بودم، این موضوع مربوط به سال 54 است که من در آباده شیراز دستگیر شدم و سپس مرا به کمیته ضد خرابکاری، شهربانی ساواک توحید فرستادند و چند ماه آنجا بودم و بعد مرا به زندان اوین فرستادند.
به هر حال من پیش از این دیدار فقط اسم آقا را شنیده بودم. تا زمانی که ایشان را برای اولین بار دیدم و شیفته ایشان و به ویژه بیان بسیار شیوایشان شدم و این اولین آشنایی من با مقام معظم رهبری بود، من در آن جلسه مطالبی را که آقای بهشتی فرموده بودند منتقل کردم و آنجا جلسه بسیار خوبی بود که آنها نیز به من ماموریت دیگری دادند.
با توجه به اینکه آقای خامنهای آن زمان از مبارزان اصلی با رژیم شاه بودند ماموریتی که به شما دادند مربوط به چه موضوعی بود؟
سالک: ماموریتهایی که به ما داده شد، عنوانش تبلیغی بود، جامعه مدرسین قم برای گرگان ماموریتی به من داده بود که آنجا در مسجد جامع گرگان 10 شب منبر رفتم و همین آیت الله علوی و آیت الله میبدی آن موقع در گرگان حضور داشتند. وقتی که 5 شب اول را در گرگان منبر رفتم رئیس شهربانی سابق خیلی از من تعریف کرده بود اما شب پنجم من گفتم دیگر منبر نمیروم، جمعیت بسیار کثیری هم به مسجد میآمد،گفتم به یک شرط دوباره منبر میروم که عکس حضرت امام را بگذارید و چراغی هم بالای آن قرار دهید تا زمانی که مردم را دعوت میکنید جلو بیایند عکس امام و چراغ را بگذارید، معتقد بودم دیگر باید شمشیر را از رو بست،.
همین اتفاق هم افتاد و شهربانی و ساواک از این اتفاق دیوانه شدند. آخر شب دوستان ما را از جنگلهای شمال فراری دادند تا اینکه به قم برگشتیم. ماموریت بعدی ما نیز با همین هماهنگیها صورت میگرفت و قرار شد دوباره به بندرعباس بروم و 10 روز هم در آنجا در مسجد جام این شهر هم غوغا کردیم، امامت مسجد آنجا را آقای متین بر عهده داشت و بزرگترین مفتی اهل سنت با بنده در آنجا رفیق بود و از این رو ما شیعه و سنی را در این مسیر به میدان آوردیم.
*خاطراتم از امام و رهبری را مستند و مکتوب میکنم
شما این ملاقاتها و پیامهایی که از امام داشتید را مکتوب کردهاید؟
سالک: من فهرست ملاقاتها و دیدارهای خود با حضرت امام را به بیت امام گفتهام و آنها هم یک روز مرا خواستند و گفتند باید خاطرات خود را بگویید و من نیز این فهرست را گفتهام و در حال حاضر این کار در حال انجام است. من دیدارهایی نیز با مقام معظم رهبری داشتم که آنها نیز در حال مستند شدن است، آنجا نیز خاطرات را که افراد میگویند با آقا هماهنگ میکنند و تطبیق میدهند اما تاکنون به من ایرادی نگرفتهاند، لذا اینها باید مستند باشد چون اسناد انقلاب است، من یک روز باید پروندههای خود را باز کنم.
*آقا « پروژه غیر صنعتی» را زمانی که در سپاه قدس بودم به من محول کردند
مهمترین شاخصههای امام واقعی که بیانگر اصول واقعی مکتب امام باشد از نگاه شما چه مولفههایی است؟
سالک: بنده زمانی در نیروی قدس حضور داشتم و مقام معظم رهبری پروژهای را به عنوان پروژه غیر صنعتی به نیروی قدس دادند، مسئول اجرای این پروژه غیر صنعتی از طرف آقا به بنده داده شد که آن زمان نماینده مقام معظم رهبری در نیروی قدس بودم، در آنجا دکترین نهضت حضرت امام و دکترین خود مقام معظم رهبری را مستند کردیم که در نوع خود بی نظیر است و این پروژه حدود 2 سال طول کشید و ما به صورت تیمی روی آن کار کردیم.
*دکترین نهضت حضرت امام 10 اصل دارد و الگوی انقلابی است
دکترین نهضت حضرت امام 10 اصل دارد و الگوی انقلابی است، اصول 10گانه دکترین حضرت امام بسیار مهم است، اصل اول این دکترین عبارت است از این که دین از سیاست جدا نیست، امام در این زمینه توضیح میدهد که چرا دین از سیاست جدا نیست و تشریح میکنند که سیاست و دیانت ما کدام است.
* مهمترین دکترین امام اصل تفکیک ناپذیری دین از سیاست است
وقتی که سیاست را معنی میکنند، معنای لغوی آن به معنای روش است و ما نمیتوانیم دین را از سیاست جدا کنیم. بعد امام توضیح میدهند این یک حرکت استعماری است که دین را دیندارها ادامه دهند و سیاست نیز مربوط به سیاسیون است لذا تفکیک پذیری دین از سیاست از سوی استعمار ایجاد شده است و از این رو امام تاکید داشتند که ما نمیتوانیم این را بپذیریم، امام در مقابل این موضوع موضعگیری بسیار مهمی کردند اما من فکر میکنم یکی از اصول بسیار قدرتمند دکترین و استراتژی حضرت امام همین اصل تفکیک ناپذیری دین از سیاست بود.
این همان مسئلهای است که ما بر سر آن با استکبار سر شاخ داریم و میجنگیم، استعمار اروپا آمد کلیساها را جدا کرد و سیاست و صنعت را از این مسئله تفکیک کرد، به راهبهها و روحانیون مسیحی گفت شما به کلیساها بروید و هر چه میخواهید به مردم بگویید اما حق دخالت در مسائل سیاسی را ندارید. در زمان شاه این مسئله القا و تلقین شد اما منِ طلبه وقتی قرآن و تاریخ را مطالعه میکردم، میدیدم که این مسائل نمیخواند و یک روحانی باید وارد حکومت و سیاست شود.
*ساواک میگفت شما آخوند هستید و فقط احکام بگویید
ساواک رسما به ما میگفت شما آخوند هستید به مسجد بروید و فقط نماز بخوانید و احکام بگویید چه کار دارید که شاه و حکومت چیست. چنان ساواک درباره این موضوع کار کرده و فرهنگسازی کرده بود، که پدر و مادرها در برابر جوانان میایستادند و ما یک حرکتی در اصفهان کردیم که در طایفهها نفوذ کنیم و جوانان را جلب کردیم و از این طریق توانستیم رساله امام را پخش کنیم، وقتی جوانان میخواستند تقلید کنند ما به آنها میگفتیم از امام تقلید کنید.
البته امام هم روی اسلام سیاسی تاکید داشتند و مغایر فرهنگی بود که تا آن زمان القا شده بود.
سالک: اصل قضیه همین بود، این اصل خیلی مترقی است و آدم را زنده میکند همین الان هم این طور است و ما نمیتوانیم با آمریکا سر میز مذاکره بنشینیم؛ این طرف صداقت است و آن طرف کذب و دروغ است الان هم میبینیم که به تعهدات خود عمل نکردهاند. هر روز هم ما را تهدید میکنند از این رو هر چه که یک قدم عقب بیاییم، دشمن 50 قدم جلو میآید باید در مقابل اینها بایستیم. امام وارد میشوند و حکومت مستضعفین بر مستکبرین را مطرح میکنند، مسئله مهم است امام وارد شدند و گفتند ما باید کلید قدرت را کسب کنیم و اجازه ندهیم کلید قدرت دست نابابها و نااهلان بیفتد. امام معتقدند اول جامعه به یک مدیریت پر توان نیاز دارد و آن مدیر باید اخلاص و مسئولیت داشته باشد، ما دو سال درباره این شاخصههای امام کار کردیم.
*اصل دوم دکترین حضرت امام انقلاب درون تشکیلاتی جامعه است
نکته دوم و اصل دوم دکترین حضرت امام انقلاب درون تشکیلاتی جامعه است. امام معتقد بودند که براساس آیه «انّ اللَّه لایغیّر ما بقوم حتّی یغیّروا ما بأنفسهم» دگرگونی باید در آحاد مردم تحقق پیدا کند و این امکان ندارد مگر اینکه فرد به دنبال بصیرت افزایی و معرفت خود باشد. امام معتقد بودند معرفت فردی، انسان را به معرفت خدا میرساند امام تاکید داشتند که فرد مومن باید آگاه باشد و از محیط پیرامون خود اطلاعات کافی داشته باشد، امام معتقد بودند باید دشمن شناسی داشت و مجموع اینها میتوان یک تحول فردی و بعد تحول اجتماعی به وجود آورد. یعنی وقتی آحاد جامعه آگاه شدند این آحاد کنار هم اجتماع میشوند و سیل درست میکنند لذا امام 15 سال روی این تغییر کار کرد. در واقع امام در وهله اول معتقد به «خودسازی» و در وهله دوم «دیگر سازی» بود.
یعنی آغاز نهضت در سال 42 براساس انسان سازی بود؟سالک: بله ابتدا به این بحث پرداختند نه به حکومت و شاه، امام به یک تغییر ماهوی اعتقاد داشتند و این مسئله نتیجهاش بهمن 57 شاهد شد که با یک اشاره 12 میلیون نفر به استقبال امام آمدند. امام 15 سال مشغول انسان سازی بودند و روی دو شاخه کار کردند؛ معرفی اسلام ناب محمدی بدون پیرایه و خرافه.
*تحجر، توقف و خرافه در اسلام ناب ممنوع است
این اسلام ناب محمدی مدنظر امام چه شاخص هایی دارد؟
سالک: اسلام ناب بدون خرافه، یعنی تحجر در نگاه اسلام ناب منفی است. توقف در نگاه اسلام ناب محمدی مردود است، نفاق در اسلام ناب محمدی محکوم است وابستگی به دنیا در اسلام ناب مردود است.
*ما اسلام رحمانی را قبول نداریم و این حرف یک جریان انحرافی است
برخی از سیاسیون ما اسلام رحمانی را به اسلام ناب تعمیم میدهند، نظر شما چیست؟
سالک: ما اسلام رحمانی را قبول نداریم و این حرف یک جریان انحرافی است؛ ما یک اسلام ناب داریم؛ کسی که قائل به اسلام رحمانی است میخواهد بگوید «اشداء علی الکفار» نباشد و فقط «رحماء بینهم» باشد. اسلام رحمانی را براساس رحماء بینهم میخواهد بگوید تا بتواند با آمریکا مذاکره کند ما میگوییم این درست نیست، آیه 29 سوره فتح به این اصل «اشداء علی الکفار و رحماء بینهم» اشاره دارد و این اصل مترقی «با هم» معنا میدهد.
چه کسی میخواهد مقابل کفار بایستد؟ انسجام درونی تشکیلاتی رحمانیت باید به رهبریت «محمد رسول الله» صورت گیرد، یعنی آن «رحماء بینهم» باید چنان سازماندهی داشته باشد که پشت سر رهبری بایستد و بتواند «اشداء علی الکفار» باشد و در غیر این صورت اشداء علی الکفار شکل نمیگیرد.
بنابراین من معتقدم اسلام رحمانی یک جریان انحرافی است در حالی که در اسلام ناب محمدی نفاق وجود ندارد و صدق و اخلاص است و دورویی و وابستگی به دنیا در آن نیست، حتی اسلام ناب حرکت سیاسیاش روی یال نیست؛ امروز یک عده از سیاسیون کشور ما روی یال راه میروند و به تعبیری نان را به نرخ روز میخورند یک روز میگویند زنده باد احمدینژاد اوضاع که برگشت میگویند زنده باد روحانی فردا هم چیز دیگری میگویند. موضع گیری راسخ و مستحکم ندارند این خطرناک است و اینها کسانی هستند که جامعه را به ناکجاآباد میکشانند کما اینکه در صدر اسلام امیرالمومنین را خانهنشین کردند و امثال این سیاسیون آن بلا را سر اسلام آوردند.
این مسئله منتفی نیست پس اصل دوم در دکترین امام، ایجاد یک دگرگونی و انقلاب در آحاد مردم است با ریشه معرفت و بصیرت امام اولین موضوعش روی اسلام ناب بدون پیرایه و خرافه بود، همین الان ما گرفتار خرافه هستیم که مردم را فریب میدهند. اما این خرافهها به اسلام نمیچسبد. یا بحث داعش و تکفیریها و سایت کلمه خرافهگری درباره اسلام است.
کار دوم امام در این 15 سال معرفی دشمان اسلام بود که چه کسی دشمن اسلام است؛ نامه امام به گورباچف را نگاه کنید بعد از آن نامه ادوارد شوارتناتزه (آخرین مدیر خارجه شوروی) به ایران آمد و مقابل امام نشست و از نامه ایشان تشکر کرد.
* امام دشمن شناسی را از اثبات اعتقادی شروع کردند
امام خیلی راحت گفتند شما جواب ما را ندارید، من شما را برای فضای بالاتری دعوت کردم شما را برای خدا دعوت کردم امام غوغا کرد، با کسی رودربایستی نداشتند، امام دشمن شناسی را از اثبات اعتقادی شروع کردند و با «لاالهالاالله» این کار را انجام دادند.
* امام گفت ما در مقابل هیچ ابرقدرتی سر تعظیم فرود نمیآوریم
امام گفتند همه اینها بت است و ما بت پرست نیستیم، ما خداپرست هستیم ما در مقابل خدا سر تعظیم فرود میآوریم و در مقابل هیچ ابرقدرتی سر تعظیم فرود نمیآوریم اینها با مشی ابرقدرتها در تظاهرات امام بسیار زیبا جریانشناسی و دشمن شناسی را هم رقم زد؛ کار به اینجا رسیده بود که امام میگفتند سران منافقین به نجف میآمدند و برای من نهج البلاغه میخواندند که مثلا امام را ارشاد کند چقدر احمق بودند، در واقع آنها به این فکر رسیدند که در امام نفوذ کنند و به نجف آمدند و خواستند که از طریق تفسیرهای نهج البلاغه این کار را انجام دهند، غافل از اینکه امام خمینی سفره آنها را از این کشور جمع خواهد کرد، بنابراین دشمن شناسی امام از ویژگی های برجسته ایشان است.
* «استعمار و جهانخواران بیفرهنگ» تعبیر حضرت امام درباره آمریکاست
از اصول مهم دکترین حضرت امام جریان شناسی و دشمن شناسی ایشان است، این مسئله خیلی جای بحث دارد و کتابهای زیادی هم در این زمینه نوشته شده است. اصل بعدی در دکترین امام موضوع ظلم ستیزی است،استکبارستیزی نیز از مفاهیم مشترکی است که از سوی امام و رهبری مطرح شده است البته کلمه سلطه کلیدواژهای بود که بعد از حضرت امام مطرح شد، امام جملهای دارند و میگویند «استعمار و جهانخواران بی فرهنگ» و این تعبیر بسیار جالب و دقیقی است، اصل دهم دکترین امام این است که ایشان میفرمایند تشکیل حکومت عدل الهی به سرپرستی حجتابن الحسن العسکری (ع) خواهد بود، یعنی این اصول را آن قدر زیبا براساس دکترین خود تنظیم کردند که مشخص است این سیر از کجا شروع شده و به کجا میرسد.
در واقع غایت انقلاب اسلامی در دکترین امام تبیین شده است.
سالک: بله همین طور است ایشان بسیار زیبا درباره امام زمان وارد میشوند و این بحث را تبیین میکنند.
*دکترین 5 مرحلهای مقام معظم رهبری
درباره دکترین مقام معظم رهبری و همپوشانی آن با مدل فکری حضرت امام توضیح بفرمایید؟
سالک: دکترین رهبر انقلاب نیز 5 مرحله دارد که آقا بحث انقلاب و حکومت اسلامی را مطرح میکند و اصل پنجم دکترین ایشان نیز حکومت عدل حضرت مهدی (عج) است،این اصول پایدار و زیرساختی انقلاب اسلامی است.
هر کدام از این اصول را از دست بدهیم باید منتظر یک شکست باشیم.اگر در مقابل ظلم کوتاه بیاییم چون آن را خواهیم خورد، اگر اسلام ناب محمدی را نتوانیم معرفی کنیم و یک اسلام داعشی جای آن آمدن چوپ آن را خواهیم خورد. در حال حاضر نگرانی ما از یک چیز است و اینکه اگر از درون بپوسیم یعنی ایمان خود را از دست بدهیم و حرفهایی که امثال گنجی مطرح کردند و گفتند که «علیه خدا هم میتوان تظاهرات کرد و حتی گفتند قوانین اسلام مربوط به صدر اسلام است و یک جریان دیگر مدعی شد ولایت فقیه معنا ندارد،چون شاه بود ،امام هم بود پس ولایت فقیه را درست کردند که شاه را بزنند، امام شاه را زد و خودش هم فوت کرد»، این شبهات را به جوانان ما القا میکنند و هدف آنها هم از درون پوسیده کردن انقلاب اسلامی است.
همان صحبتی که مقام معظم رهبری نیز تصریح کردند که آنها میخواهند فقط یک پوسته از نظام باقی بماند و یک فرد روحانی در راس آن باشد.
سالک: بله، بر روی جوانان و نوجوانان به همین دلیل یک سرمایه گذاری سنگین کردند، طبق مرحله سوم دکترین مقام معظم رهبری، ما از چپ و راست و اصلاح طلب و اصولگرا گذشتهایم و مقام معظم رهبری در این شرایط به «انقلابی و غیر انقلابی» اشاره میکنند.
تقسیمبندی رهبر انقلاب بسیار مهم است؛ ایشان فرمودند اگر اصولگرا و اصلاحطلب در چارچوب انقلاب میگنجد که هیچ و روحیه انقلابی گری در اینجا مهم است،ایشان به ما ملاک و معیار میدهند و اگر افراد انقلابی نباشند ضد انقلاب هستند و ما حد وسط در این تعریف نداریم؛ آقا خودشان مستقلا دکترین خاص خود را دارند اما بسیاری از موارد آن با یکدیگر تطبیق دارد و اگر در دکترین حضرت امام 10 اصل میبینیم،در 5 مرحله دکترین آقا این اصول را در موارد مختلف میبینیم، امام ظلم ستیزی را به عنوان یک اصل مطرح میکنند و مقام معظم رهبری استکبار ستیزی را مطرح میکنند، استکبار سلطه و ظلم ستیزی نزدیک به یکدیگر است اما تعابیر مختلف است.
*کسانی که آیتالله مهدویکنی برچسب اسلام آمریکایی میزدند، از امام تودهنی خوردند
یکی از مسائل مهمی که ما در سال پایانی حیات حضرت امام زیاد دیدهایم بحث «اسلام آمریکایی» است که امام صریحا میگویند اگر دیر بجنبیم اسلام آمریکایی از جلسات سیاسیون ظاهر الصلاح ترسیم میشود و ما را به فنا میدهد. دلیل تاکید امام به بحث اسلام آمریکایی و ارتباط دادن آن با سیاسیون ظاهرالصلاح چیست؟
سالک: شما مرا به یاد خاطرهای انداختید که آن را بیان میکنیم؛ حضرت آیت الله مهدوی کنی وزیر وقت کشور بودند که آن زمان موضوع اسلام آمریکایی و اسلام ناب مطرح شد که نهضت آزادیها نیز در اینجا نقش داشتند، امام دیدند که امثال نهضت آزادیها در پوشش اسلام مردم را فریب میدهند یعنی با کلمه و محتوای اسلامی در حال فریب دادن مردم هستند ،دلیلش این است که بنی صدر روزنامهای به نام «انقلاب اسلامی» داشت، آنچه این روزنامه مطرح میکرد کلمه الحق و یراد الباطل بود که این یک تفکر خطرناک است،امام احساس خطر کردند و اینجا باید مرز روشن میشد، طرفداران اسلام آمریکایی روشنفکران آن زمان بودند و این روشنفکران چه در جریان سیاسی مانند نهضت آزادی حضور داشتند و یا در سایر جریانات، امام در اینجا بین اسلام آمریکایی و اسلام ناب مرزبندی کردند دقیقا مانند اسلام علی و اسلام معاویه، معاویه اسلام را طوری میدید که وقتی به قدرت رسید گفت من کاری به نماز و روزه و حج شما ندارم و فقط میخواستم به قدرت برسم،اسلام آمریکایی هم به ما همین را میگوید که به خانه خدا بروید اما فقط ذکر بگویی و حق ندارید که علیه آمریکا و اسرائیل شعار بدهید. اسلام آمریکایی میگوید که شما در حج اجازه ندارید که برائت را مطرح کنید همان طور که حق ندارید ولایت را بیان کنید و میخواهد که مسلمان فقط ذکر بگوید لذا شما میبینید که کشورهای عربی همچون عربستان به ظاهر اسلام میپردازند.
این فرآیند اسلام آمریکایی در داخل کشور از طریق چه جریانهایی دنبال میشود؟
سالک: امام برای اینکه این خط را در ایران روشن کند، بین اسلام آمریکایی و اسلام ناب محمدی فاصله گذاشتند، بعد از این اتفاق عدهای آنقدر آیت الله مهدوی کنی را اذیت کردند و حتی ایشان را مصداق اسلام آمریکایی مطرح کردند، آقای مهدوی - که خدا رحمتشان کند- به ما در جامعه روحانیت میگفتند پس از مدتها بعد از این اتفاق خدمت حضرت امام رفتم، امام به ما گفتند کجا بودید، من هم به ایشان گفتم که من اسلام آمریکایی هستم و با شما که اسلام ناب محمدی هستید جمع نمیشود! ایشان تعریف میکرد که حضرت امام با شنیدن این حرف لبخندی زدند و از من پرسیده چه کسی به شما گفته اسلام آمریکایی هستید؟ به امام گفتم از زمانی که شما این حرف را زدید به من این حرف را زدهاند، این مسئله را در حالی به آیت الله مهدوی کنی نسبت میدادند که ایشان منزل خود را فروخته و پول آن را روی دانشگاه امام صادق دادند و آنجا اجاره نشین شدند و تا آخر عمر خود نیز اجاره نشین باقی ماندند، امام هم به آقای مهدوی گفته بودند که به این حرفها گوش ندهید. امام در مورد آیت الله مهدوی کنی فرمودند که ایشان انقلابی بوده،هستند و خواهند بود. این جمله مشت محکمی بر دهان کسانی بود که آیت الله مهدوی کنی را به اسلام آمریکایی نسبت میدادند.
علت چرخش 180 درجهای برخی افراد و جریانات را چطور تبیین میکنید به عنوان مثال چه میشود کسانی که آقای مهدوی کنی را مصداق اسلام آمریکایی معرفی میکنند وقتی کمی جلوتر میروند از راهپیمایی علیه خدا تا سپردن افکار امام به موزه صحبت میکنند ...
سالک: به آقای مهدوی کنی تهمت میزدند در حالی که ایشان از انقلابیون فعال قبل از انقلاب بودند، شما چیزی درباره دستبند قپونی شنیدهاید، در فضیلت ریا من هم این مسئله را چشیدهام و بخشی از شکنجههای ساواک علیه آیت الله مهدوی کنی نیز همین مسئله بود. در این شکنجه دست راست و چپ را از دو طرف به عقب میبرند و آن قدر این دو دست را میکشند و پای خود را بر روی کمر قرار میدهند تا این دو دست روی هم قرار بگیرند وقتی دستها در پشت سر روی هم قرار گرفت یک دستبند محکم میزنند و بعد با قلابی که به این دستبند میزنند از عقب مانند گوشت قصابی شخص را آویزان میکنند و گاهی دست از کتف در میرود،کسانی که چاق باشند وقتی آویزان میشوند بیش از 5 یا 10 دقیقه نمیتوانند تحمل کنند و از هوش میروند اما کسانی که ورزشکار هستند حدود 20 تا 25 دقیقه دوام میآورند، من هم جزو این دومیها بودم ، وقتی که شخص زندانی را آویزان میکردند حدود 14 نفر دور او جمع میشدند و باتوم میزدند، باتومهای زرد بلندی بود که وسط آنها سیم مسی رد شده بود،آقای مهدوی کنی نیز اینگونه شکنجه شده بودند و آن قدر از ایشان خون رفته بود که این خونها روی هم ماسیده بود ، به یک فرد انقلابی اینگونه فدایی امام تهمت میزدند که طرفدار اسلام آمریکایی است.
*منافقین در دامن دولت موقت و نهضت آزادی تربیت شدند
اما اینکه به بحث سلسله وار اشاره کردید ما باید شاهد آینده هم باشیم، جریان انحرافی که در مقابل شخص امام ایستاد ریشهاش در دولت موقت و نهضت آزادیهاست، منافقین در دامن آنها تربیت شدند. تفکر آنها نیز یک تفکر لیبرالیستی است. وقتی امام انقلاب کرد همین آقای بازرگان خدمت امام رفتند و گفتند اجازه دهید ما شاه را نگه داریم و قانون اساسی را تغییر دهیم؛امام فرمود شاه باید برود، گفتند سلطنت به هم میریزد اما فرمودند شاه باید برود لذا امام به صورت اصولی حرکت میکردند.
در دولت موقت بحثهای زیادی در این باره وجود داشت و من دیگر نمیخواهم به دعواهایم با آقای بازرگان و هاشم صباغیان وزیر کشور دولت موقت و فروهر بپردازم. ما در کردستان با فروهر و در اصفهان با بازرگان دچار درگیری شدیم ، بازرگان به من گفت که من به عنوان نخست وزیر به تو دستور میدهم که باید این کار را بکنید، به او گفتم که شما رئیس حکومت هستید اما من هم رئیس حکومت اصفهان هستم و این اجازه را به شما نمیدهم، این خاطرات گفته نشده است.
*بنی صدر اصل 110 قانون اساسی را دیکتاتوری آخوندی میدانست
بنی صدر هم زائیده همین جریان است، بنی صدر در خبرگان اول گفت اصل 110 قانون اساسی دیکتاتوری آخوندی است، در حالی که اصل 110 اصل ولایت فقیه است وقتی که او چنین موضعی را میگیرد مشخص است که تفکر او چه آبشخوری دارد.
بهزاد نبوی باید محاکمه شود
زمان ریاست جمهوری آقای رجایی بنده فرمانده بسیج کل کشور بودم و زمانی که در نخست وزیر انفجاری رخ داد اولین نفری بودم که به آنها رفتم و یقه بهزاد نبوی را چسبیدم، او در این باره پرونده دارد و باید محاکمه شود؛ بهزاد نبوی و خیلی از کسانی که اسامی آنها نیز وجود دارد باید محاکمه شوند.
زمانی که اینها را دستگیر کردند حضرت امام گروهی را برای بازدید از زندانهای کشور تعیین کردند و رئیس این گروه نیز آیت الله شهید محلاتی بود، بنده نیز جزو 5 نفر این گروه بودم و زمانی که من در اول یکی از سلولها را باز کردم دیدم فردی آنجا ایستاده که حراست نخست وزیری دست او بود و 5 دوره به مجلس آمد، متاسفیم از اینکه اتفاقهای این چنینی میافتد، وقتی که در یکی از سلولها را باز کردم دیدم غضنفرپور و سودابه سدیفیه حضور دارند و از عناصر بنی صدر بودند البته الان آقای دکتر غضنفرپور توبه کرده و با آقا و ولایت داستانش جداست؛ دولت موقت و بنی صدر آرام آرام پیش آمدند و جریان نفوذی که مقام معظم رهبری اخیرا مطرح و دائم تکرار میکنند بسیار مهم است.
از روزی که امام پرچم انقلاب اسلامی را بلند کردند جریان نفوذ وجود داشت اما خودش را نشان نمی داد چون جرات نمیکرد، به آقای موسوی خوئینیها گفتند چطور شما زمان امام جرات نمیکردید حرف بزنید اما علیه آقا حرف میزنید ومیگویید باید صندلی را از زیر پای ولایت کشید، ایشان گفته بود ما آن روز از امام میترسیدیم اما حالا نمیترسیم.
یکی از ویژگیهای این جریان نفوذ نیز نفاق است.
سالک: میخواهم بگویم که جریان نفوذ از ابتدا وجود داشته اما بالاخره خود را رو کرده است منتها آنچه آقا درباره آن حساسیت دارند این است که جریان نفوذ از بیرون مدیریت میشود و نگرانی رهبری در این باب است که عناصری که تا دیروز مخفی بودند خود را رو کردند و ثمره این نفوذ مدیریت شده بیرون و داخل فتنه 88 است.
زمانی که انقلاب شد عناصر نفوذی بلافاصله خود را مخفی کردند، من چون رعایت مسائل قومیتی را میکنم اسم نمی برم وگرنه میگفتم که چه کسانی چطور عمل کردند، مثالی بزنم، وقتی پروندههای ساواک اصفهان را بررسی کردیم دیدم عجب فلان آقا کد ساواک دارد و در متن انقلاب هم حضور داشته، این جریان نفوذ است.
ما در زندان اوین بودیم،از صلیب سرخ جهانی گفتند باید این زندانیان آزاد شوند، ساواک نمیخواست ما را آزاد کند لذا سالنی درست کرد و دوربین گذاشتند و همه زندانیان را آجا آوردند و از چریکهای فدایی خلق تا روحانیون در آنجا بودند و آخوندهای آنجا بنده، آقای فاکر و آیتالله انواری بودیم، آیتالله انواری 12 سال زندانی رژیم شاه بود، آیتالله فاکر نیز به همین ترتیب بود، آنها جلوی همه ما یک برگهای گذاشتند و گفتند نظر شاهنشاه آریامهر بر عفو است و هر کسی که میخواهد عفو شود باید این سه برگ را پر کند،وقتی من این سه برگ را خواندم دیدم که باید مامور ساواک بشوم، من به آیتالله فاکر و انواری گفتم من تا اینجا سر دادهام که این طور نشود و من روی این کاغذ قلم نمیزنم البته بعد از آن باید غرامت این کار را میپرداختیم و میبردند جایی که دیگر شما نبودید و آنجا دیگر هزاران مسئله بود. اما مشکلی نبود چرا ما براساس یک اعتقاد مبارزه میکردیم.
*ردپای نفوذ در بودجه 95 دیده میشود
ما شاهد بودیم چه کسانی آن برگهها را امضا کردند و با سلام و صلوات بیرون رفتند و بعضی از آنها بعد از گذشت یک دهه از انقلاب مدیر یکی از تشکیلات نظام شدند. من گفتم که این مهندس را میشناسم و او کد ساواک دارد چرا به او مسئولیت داده شده، بنابراین میخواهم بگویم که نفوذی ها بودند و بخشی از آنها نیروی ساواک و بخشی نیروی آمریکا در کشور بودند، مراکز انجمن ایران و آمریکا، ایران و فرانسه و ایران و انگلیس که تحت پوشش تعلیمات زبان فعالیت میکرد، مرکز جاسوسهای دنیا در درون ایران بود و حتی از دانشجویانی که آنجا زبان یاد میگرفتند عناصر خودشان را تربیت میکردند پس جریان نفوذ جدید نیست و از اول انقلاب حضور داشته اما نکتهای که رهبری درباره آن حساس هستند و بسیار مهم است این است که جریان نفوذ آن موقع سامان یافته نبود اما الان با مدیریت بیگانه ساماندهی شده و هدف گذاری کردهاند، بزرگترین هدف آن رفتن به سمت مراکز تصمیم گیری و تصمیم سازی جمهوری اسلامی است. البته من مأذون نیستم که بیشتر توضیح دهم اما در این حد بگویم که در بودجه 95 ما رد این مسائل را میبینیم.
رهبری نیز از بعد از برجام و در 6 ماهه ابتدایی سال 94 حدود 70 بار از کلیدواژه نفوذ استفاده کردند.سالک: بله درست است و این نشاندهنده حساسیت این موضوع است.
شما به شکنجههای آیتالله مهدوی کنی و ثبات قدم ایشان اشاره کردید، یکی از مباحثی که در حال حاضر مطرح است بحث چرخش برخی افرادی است که آنها هم به زندان رفتند و به هر حال فشارهایی را در زندان شاه تحمل کردند...
سالک: احسنت این بسیار سوال خوبی است اما از ماه من تا ماه گردان تفاوت از زمین تا آسمان است، اشکال اصلی به صورت مبنایی در نوع تفکر این دو نفر است،تفکر آیت الله مهدوی کنی و امام و مقام معظم رهبری یک تفکر مبتنی بر اصول است اما تفکر امثال آقای هاشمی یک تفکر باز است،.
انگشتان ما وقتی باز باشد شیطان در آن نفوذ میکند و شیطان در آن خانه میکند در واقع وقتی باز باشد هر کس از جایی نفوذ میکند و دراین صورت آن فرد را هدایت کرده و او را به شکل دیگری در میآورند، پرانتز باز قابل نفوذ است اما یک مشت هیچ گاه قابل قابل نفوذ نیست و اگر بخواهند نفوذ کنند باید این مشت را قطع کنند. ما یک بحث مبنایی داریم، قلب یک تفکر اصولی که مانند یک مشت غیرقابل نفوذ است، ولایت است اما یک پرانتز باز قابل نفوذ است و معلوم نیست که قلب آن ولایت باشد هرچه این تفکر بازتر باشد برای نفوذ دشمن قابلیت بیشتری دارد و خیلی راحت است، بنابراین فائزه هاشمی با بهائیان دیدار میکند و این مسئله به حرکت بشردوستانه تقلیل داده میشود، افرادی که الفبای فقیه سیاسی را بلد باشند میفهمند که فائزه هاشمی ملاقاتش با بهائیها هدایت شده و از بیرون است و ممکن است خودش هم این نکته را نداند،امام میفرماید ممکن است دشمن به 5 واسطه کار خود را انجام دهد.
*کمیته سیاسی اسم هاشمی را در لیست خبرگان گذاشت نه جامعه روحانیت
با توجه به این مثالی که زدید پس چرا جامعه روحانیت نام آقای هاشمی را در لیست خبرگان خود گذشت اما جامعه مدرسین این کار را نکرد؟
سالک: به صراحت میگویم جامعه روحانیت آقای هاشمی را در لیست خود نگذاشت، کمیتهای سیاسی تصمیم گرفتند و اسم آقای هاشمی را در لیست خبرگان جامعه روحانیت قرار دادند، بنده عضو جامعه روحانیت هستم اما این بحث آنجا مطرح نشد که ما میخواهیم اسم آقای هاشمی را در لیست قرار بدهیم و در بحثی که صورت گرفت بنده و چند نفر دیگر مخالفت کردیم. همان شبی که این مسئله مطرح شد من به آقای مصباحی مقدم زنگ زدم و به این مسئله اعتراض کردیم.
در فتنه 88 ، 17 اپوزیسیون به محوریت فرح پهلوی اداره فتنه را به نیابت از آمریکا به عهده گرفتند، کمیته ایکس که تهران درست شد بهزاد نبوی و مهدی هاشمی،تاجزاده،ابطحی و عطریانفر در آن حضور داشتند و زیر مجموعه این کمیته 5 کمیته مکان یابی،تبلیغ و رسانه، پشتیبانی، مالی و عملیات زیر مجموعهاش بود و کسانی که در کمیته عملیات کار میکردند در کوله پشتی خود نارنجکهای سوئدی داشتند که آتشزا و انفجاری بود و در مسجد لولاگر از همین تجهیزات استفاده کردند.
*نفوذ در مشاوران و کارشناسان مسئول اصلی کشور جدی است
به عنوان آخرین سوال در خصوص تحریف خط امام و از هدفی که از این تحریف دنبال میکنند میخواهیم نظر شما را جویا شویم از اینکه برخی میگویند امام مخالف شعار مرگ بر آمریکا بود و حتی امام را مخالف اسلام انقلابی نشان میدهند،هدفشان چیست؟
سالک: مقام معظم رهبری در خرداد سال گذشته بحثی را مطرح کردند که مراقب باشید اندیشههای امام منحرف نشود، جریانات اخیر میخواهند اندیشههای امام را سست یا منحرف کنند. کسانی که آثار حضرت امام را جمع آوری و تحلیل میکنند مراجعه کنید و ببینید چه کسانی هستند؛ لذا آنها مباحثی را مطرح میکنند و ابتدا آن را در رسانه ها میگویند تا عکس العملها را بگیرند، مثلا اسلام رحمانی را مطرح کردند،چه کسی به رئیس جمهور مشاوره میدهد که این مسائل را بگوید. آقای سریع القلم یکی از مشاوران رئیس جمهور اقتصاد اسلامی و خیلی چیزها را قبول ندارد و در همین مباحث اخیر معلوم شد متنها را برای آنها مینویسند، در همین متنی که رئیس موقت مجلس جدید خواندند، به او گفتم مثل اینکه متن را برای شما نوشتهاند و این را مانند یک فرصتی میدانند که حرفهای خود را از طریق آنها بزنند.
یکی از مباحث نفوذیها هم همینجاست و مشاورین و کارشناسان مسئولان هستند که چطور برای فرد شرایطی را فراهم میکنند که علیه اسلام انقلابی یا درباره اسلام رحمانی صحبت کند؛ این مسائل نوعی مقابله با اندیشه حضرت امام و اسلام ناب محمدی است، کسانی که این تیترها را در رسانه ها مطرح میکنند نوعی مقابله مستقیم دارند تا عکس العمل مردم را ببینند.
*صحبت کردن علیه اسلام انقلابی برای از بین بردن اسلام ناب است
مقام معظم رهبری بعد از طرح اسلام رحمانی یک موضع محکم گرفتند و دیگر این موضوع مطرح نشد،درباره اسلام انقلابی هم موضع گیری شود آنها عقب نشینی خواهند کرد لذا هدف آنها فرهنگسازی برای از بین بردن اساس اسلام ناب محمدی است، آنها برنامه ریزی کرده و میگویند تا 5 سال دیگر همه این الفاظ از بین میرود و آنچه ما میخواهیم میشود که این همان نفوذ و جنگ نرم است ونام دیگر آن این مسئله استعمار فکری است.
آیا مطرح کنندگان این مفاهیم عامدانه این کار را انجام میدهند؟
سالک: چون من به قیامت معتقد هستم میترسم بگویم اما پیش بینی میشود دو دسته باشند،یک عده نمیدانند و یک عده عالمانه این کار را انجام میدهند، دیگر تعیین مصداق بماند با مخاطب.